اندوهمان را به تفکر تبدیل کنیم

اندوهمان را به تفکر تبدیل کنیم

م. روان‌شید

دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۶ – سوئد

بی‌مقدمه می‌روم سرِ اصلِ مطلب:

زلزله‌ی دیروز در بخش‌هایی از ایران و عراق، کشته‌، زخمی‌ و بی‌خانمان‌های زیادی را به جا گذاشت. بدون‌شک مرگ غم‌انگیز است، برای هر که و در هر کجای جهان که باشد.

از دیروز صدها، بلکه هزاران نفر متشکل از افراد معمولی تا خبرگزاری‌ها و سایت‌های مختلف، لحظه‌به‌لحظه در حال اطلاع رسانی هستند. فیس‌بوک و اینستاگرام و تویتر و تلگرام … هم که البته پر است از اخبار لحظه‌به‌لحظه‌ی فاجعه‌ی زلزله. یعنی هرکس به طریقی و در حد توان دارد خبررسانی می‌کند.

من دیروز نوشته‌ای، فتوایی از خمینی را منتشر کردم که برای دوستانی که در جریان نیستند، این‌جا تکرارش می‌کنم تا بروم سر اصل مطلب:

مسئله‌ی ۲۴۰۱

اگر در اثر حادثه‌ایی با عمه یا خاله‌ی خود زنا کند، مثلا شب در اتاقی در طبقه‌ی بالا خوابیده و درست زیر همان اتاق در طبقه‌ی پایین، عمعه یا خاله‌اش خوابیده و زلزله اتفاق افتاد که بر اثر آن زلزله، حایل بین دوطبقه از بین رفت و از بالا روی عمه یا خاله‌اش فرود آمد و اتفاقی «ذکرش» بر «فرج» او دخول کرده، لازم نیست خودداری کند و می‌تواند کارش را تمام کند و بعد هم با دختر او مزاوجت کند.

دوستان زیادی گله و شکایت و برخی توهین کرده‌اند که در این وضعیت و زخم و مرگی که بر مردم آوار شده این دیگر چیست که نوشته‌ای.

خب، بگذارید نکته‌به‌نکته برویم جلو.

یک – دوستی گله کرد که تو با این نوشته و در این وضعیتِ تلخ، مردم را عصبانی و دلخور می‌کنی. حالا چه وقت برای این حرف‌هاست؟

دو – یکی از دوستان نوشت در این وضعیتِ تلخ چه وقتِ شوخی‌ست؟

سه – یکی مرا به بی‌دینی و خارج‌نشینی و از این حرف‌ها متهم کرد، و اینکه رفته‌ای و دین‌ات را عوض کرده‌ای…

چهار – یکی از دوستان پرسید: این جمله واقعا درست است و نوشته‌ی خمینی است؟

پنج – یکی گفت نه حرف‌ات را قبول دارم نه توجیه‌تان را (اشاره‌ی این دوست به یادداشت دوم من بود که منتشر کردم )

یادداشت دوم من این بود:

بعضی از دوستانم در اینستاگرام و فیس‌بوک و شبکه‌های دیگرِ اجتماعی، بی‌آنکه دلیل آوردنِ فتوایی از خمینی را بدانند، مرا به بی‌تفاوتی در این برهه از زمان و نادیده گرفتنِ شرایطِ موجود در ایرانِ پس از زلزله متهم کرده‌اند.

 

 

 

نه دوستان!

من هم مثلِ هر انسان دیگری نگرانم و پیگیر، اما به‌نظرم باید برای روشنگری، از فرصت‌ها به‌موقع و به جایش استفاده کرد. مطلبی که من نوشتم مطلقا شوخی نبود، یادآوری و اشاره‌ای بود و بس به آن‌چه در ذهنِ مذهبیون می گذرد.

شما مرا و نوشته‌ی مرا می‌بینید اما گوینده را حذف می‌کنید. اگر این را شوخی پنداشتید، بدانید این شوخی سخیف را دین با شما شروع کرده نه من.

حالا خب برویم سر اصلِ مطلب:

دوستانِ نازنین!

من نویسنده و روزنامه‌نگار هستم. امروز که این‌جا نشسته‌ام، نه می‌توانم برای کمک‌رسانی بروم خون بدهم، نه امکان حضور فیزیکی و آواربرداری دارم، و نه توانایی کمک رسانی مالی. پس با امکانات، تجربه و وظیفه‌ی اصلی‌ام به میدان می‌آیم.

وظیفه‌ی من اطلاع‌رسانی‌ست. اما این اطلاع‌رسانی جنبه‌ها و سوهای مختلف دارد. یک بخش‌اش همین است که اخبار موثق در مورد زلزله و نیازهای زلزله‌زدگان و اطلاعاتی از این قبیل را منتشر کنم (که به حول قوه‌ی الهی در این زمینه کم خبررسان نداریم – این را به شوخی و طنز نمی‌گویم، به‌واقع خوشحالم که تکنولوژی همه را به میدان آورده). پس من دو وظیفه دارم، یکی وظیفه‌ی انسانی (که از این نظر خوشبختانه کمک‌رسان کم نداریم) و یکی وظیفه‌ی تخصصی و حرفه‌ای خودم.

اما بروم سر پاسخ‌های کوتاهی که به آن پنج موردِ فوق داشته و دارم.

مورد اول: بله دقیقا من با این نوشته خیلی از مردم را عصابی و دلخور کرده‌ام. اصلا قصدم توجه و دقت بود و هست. خبررسانی را که هم می‌کنند، آن‌چه به نظرم مهم است، استفاده از بزنگاه‌ها و فرصت‌هاست. اتفاقا حالاست که باید گفت این دین چرا به‌جای توجه و برنامه‌ریزی و مهیا کردنِ بسترهای کمک به آسیب‌دیدگان (مثل همین زلزله) به مسخره‌ترین و بعیدترین اتفاق توجه می‌کند، به سکس، به تحریک شدگیِ جنسی…؟ ایران کم ثروت و اندوخته ندارد. به من بگویید چه می‌شود که رهبران دینی و مذهبی به‌جای استفاده از این ثروت‌ها برای مواجهه با چنین وقایعی، و پیشگیری و آمادگی برای سلامتِ انسان، به چیزی فکر می‌کنند که مطلقا دغدغه و نگرانیِ لحظاتِ حادثه‌ایی اینچنینی نیست؟(البته ظاسخ این مورد را همه می‌دانیم)

درست در جریان همین زلزله است که باید دغدغه‌های رهبران دینی را به مردم یادآوری کرد، وگرنه همین فتوا در طول سال بارها و بارها در همه‌ی شبکه‌ها دست‌به‌دست می‌چرخد و عده‌ای می‌خندند، عده‌ای فحش می‌دهند و عده‌ای نفرین می‌کنند. اما به‌راستی کدامیک از ما در آن لحظه به عمق فاجعه‌ی اندیشه‌های منسوخ و سخیفِ رهبران دینی فکر می‌کند؟

اتفاقا درست در همین موقع است که باید چنین چیزهایی را یادآور شد و برجسته کرد، درست در لحظه‌ی وقوعِ حادثه.

بگذار مردم عصبانی شوند. باید عصبانی شوند تا بتوان به این عصبانیت جهت داد، آدم‌ها را وادار به فکر کردن کرد. آدم‌ها را وادار به شک کردن به قضایا کرد. وگرنه جوگیر شدن و تند‌و‌تند تسلیت‌های قشنگ و یکی از یکی زیباتر نوشتن و منتشر کردن در نهایت برای زخم خوردگان زندگی نمی‌شود.

دوم: دوستی نوشت در این وضعیت این دیگر چه شوخی‌ایی‌ست؟

پاسخ‌ام این است: این مطلقا شوخی نیست و اتفاقا خیلی هم جدی‌ست. امروز است که باید این فتوا را یادآوری کرد تا به فکر کردن بینجامد. اگر غیر از این باشد شوخی و لودگی است. بزنگاهِ این فتوا به نظرِ من همین امروز است نه ۳۶۴ روزِ دیگر سال.

سوم: بله من بی‌دین هستم، مگر اشکالی دارد؟ و این بی‌دینی چه ربطی به خارج‌نشینی دارد؟ و کی گفته من دین‌ام را عوض کرده‌ام؟ نه خیر دوست عزیز! همان که گفتید درست است: من بی‌دین بودم و هستم.

چهارم: دوستی گفت واقعا این جمله منتسب به خمینی است و مطمئن هستید که جعل نشده؟

پاسخ‌ام این بود: گیرم که جعل شده باشد. فرض محال اینکه ۹۹ درصد این فتوا جعلی باشد. اما یادمان باشد همین آقا (خمینی) در رساله‌ی خود آن‌قدر مزخرفات از این دست پیرامون زن و سکس و لواط و… از این خزعبلات دارد که آدم می‌ماند امثال این‌ها کی به موارد دیگر می‌پرداخته‌اند و اصلا مطالعه‌ی کتاب‌هایی مثل رساله، آدم را متحیر می‌کند که این جمعیتِ متحجرِ نادانِ همیشه حشری، انگار جلوتر از آلت تناسلی‌شان را نه دیده‌اند نه تصور کرده‌اند.

به، گیرم که این گفته جعلی باشد، در کارنامه‌ی این رهبران دینی آن‌قدر از این مزخرفات هست که چیزی از بلاهت و نادانی و خباثت آن‌ها کم نمی‌کند.

و اما مورد پنجم: دوستی که گفته نه نوشته‌ات را قبول دارم نه توجیه‌ات را، به خودش مربوط است البته که چگونه فکر کند و چگونه از توانایی‌های ذهنی خود به موقع و بزنگاه استفاده کند. برای من شک و تحقیق بر هر چیزی اولویت دارد و نیاموخته‌ام چشم و گوش بسته بپذیرم یا رد کنم. معنای حرف‌ام این نیست که من اشتباه نمی‌کنم، برعکس، درست با این معنا که من اشتباهِ حاصل آمده از شک و تحقیق خودم را ممکن است مرتکب شوم و نه چیزی که به خوردم داده‌اند.

می‌گویند: دیکته‌ی نانوشته غلط ندارد، من اگر ننویسم نه تو می‌دانی به چه می‌اندیشم و چگونه می‌اندیشم – و داشته‌هایم چیست – نه من از اندیشه‌ی تو باخبر می‌شوم… و در نتیجه هیچ‌کدام نمی‌توانیم در تصحیح داشته‌های یکدیگر دخیل باشیم.

من می‌نویسم که هم بیاموزم هم بیاموزم.

برای نوشتن نخست باید شک کرده باشی، بعد اندیشه کرده باشی، بعد تحقیق و تطبیق و پژوهش کرده باشی، و بعد به نتیجه‌ای برسی و در نهایت جراتِ انتشار نظرت را داشته باشی، گیرم که به اشتباه رفته باشی، گیرم که مسیر تحقیق و نتیجه هم اشتباه باشد، اما درست می‌گوید آن دانا که:

دیکته‌ی نانوشته غلط ندارد.

و اما کلامِ آخر:

خواستم تا در همین شرایط و همین بزنگاه، آب در خوابگه مورچگان ریخته باشم، که وظیفه‌ی من در جایگاه نویسنده این است، گیرم که هنوز مردمی باشند که مصداقِ «خواب» در «آبگه» مورچگان‌ا ند و به این خواب خرسند…

و خطاب‌ام به همه‌ی دوستان‌ام از قول محمد مختاری این است:

دوستان!

اندوهمان را به تفکر تبدیل کنیم.

همین.