لننیسم، انقلاب اکتبر و یک انقلاب کارگری

لننیسم، انقلاب اکتبر و یک انقلاب کارگری

“این موضع اکنون مهم نیست. بگذارید قدرت حاکمه را کمیته‌های انقلابی جنگ یا موسسه‌ی دیگری به تصرف درآورد که اعلام کند آن را فقط به نمایندگان حقیقی منافع مردم، منافع ارتش، منافع دهقانان ومنافع گرسنگان تسلیم خواهد کرد.

باید تمام بخش‌ها و تمام نیروها به فوریت بسیج شوند و بی‌درنگ به کمیته‌ی انقلابی جنگ و کمیته‌ی مرکزی بلشویک‌ها بفرستند و مصرانه بطلبند تا روز بیست و پنجم به‌هیچ وجه قدرت را در دست کرنسکی و شرکا باقی نگذارید، به‌هیچ وجه؛ این موضوع حتما امروز یا شب هنگام عملی شود.

تاریخ، انقلابیونی را که می‌توانند امروز پیروز شوند (یقینا امروز پیروز خواهند شد.) ولی چنان‌چه کار را به‌فردا بیاندازند بیم آن می‌رود بسی چیزها را از دست بدهند، بیم آن می‌رود همه چیز را از دست بدهند، درمقابل تاخیری که روا دارند، نخواهد بخشید.” بخشی از نامه‌ی لنین به اعضای کمیته‌ی مرکزی-۲۴اکتبر۱۹۱۷

 

انقلاب اکتبر، به زیر کشیدن قدرت سیاسی طبقه‌ی سرمایه‌دار و خلع ید کردن بورژوازی از اقتصاد، ولو برای سال‌هایی کوتاه، نوید بخش رفاه و آسایش و قدرت‌یابی پرولتاریا است. تجربه‌ای که حاصل پراتیک میلیونها کارگر و دخالت انسان‌های روسیه در سرنوشت‌شان است. انقلاب اکتبر روسیه در تاریخ مبارزات طبقاتی، در جنبش جهانی سوسیالیستی یک نقطه‌ی عطف و برای طبقه‌ی کارگر موضعِ قدرت محسوب می‌شود.

انقلاب اکتبر از زاویه طبقه‌ی کارگر و خط لنینیسم، بدون شک حاصلِ خلع ید کردن از بورژوازی، جنگیدن علیه توطئه‌های نیروها و جریان‌های سیاسیِ بورژوازی و کسب قدرت سیاسی توسط کارگرانِ متحد و متحزب است. در این بین نقدهایی از زاویه “دمکراتیک” و جایگزینی “دیکتاتوری حزب” به‌جای “انقلاب جهانی” وجود دارند، که اساسِ نظریه پردازی‌های جریان‌های غیر کارگری و حاشیه‌ای را شکل دادند. طیفی بر این نظراند که گویا بلشویک‌ها “کودتا” کردند و گویا استالینیسم ادامه‌ی تزهای لنین است! بی تردید پرولتاریا یک طبقه‌ی جهانی و با مطالباتی جهان شمول است. اما دیکتاتوری پرولتاریا دولتی است که در یک کشورِ مشخص به‌وجود می‌آید. جایگزینی دولت بورژوازیِ تزاری با حکومت شوراهایِ کارگران در کشور روسیه اتفاق افتاد؛ در صورتی‌که بخش اعظم سوسیال دمکرات‌های روس چشم امید به تحولات آلمان و کشورهای اروپای غربی دوخته و در انتظار «انقلاب جهانی» و پیروزی “جنبش خودبه‌خودی” مزدبگیران بودند.

 بررسی دگرگونیِ بنیادیِ سیاسی و اجتماعی در انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ از آن جهت اهمیت دارد که پرولتاریا قادر شد تا ابزارهای قدرت سیاسی را از بورژوازی پس بگیرد و این دگرگونی سوسیالیستی را رقم بزند. به این دلیل سوسیالیستی که بلشویک‌ها نماینده‌ی دخالت در سیاست، پرچم‌دار نقش اراده‌ی انسان در تغییر شرایط موجود، رادیکالیسم و بهبود زندگی انسان‌ها بودند. چرا که لننیسم و مبارزه‌ی متشکل و سازمان‎‎‌یافته، رهبران معترض طبقه‌ی کارگر را به رهبران و مجریان حکومت کارگری تبدیل کرد. به این دلیل که طبقه‌ی کارگر در پروسه‌ی قدرت‌گیری به واسطه‌ی خطِ لنینی و در ظرف حزبِ طبقه‌ی کارگر در راس امور بود.

اما پیوستگیِ دگرگونی در مناسبات اجتماعیِ تولید و آن درجه از اجرایی شدنِ سیاست‌های طبقه‌ی کارگر برای عقب راندنِ سیاست‌های اقتصادیِ بورژوازی، شرط بقای انقلاب اکتبر روسیه بود. ساختن مناسبات اقتصادی بهتر از نظام سرمایه داری با الگوهای سوسیالیستی وظیفه‌ی پرولتاریا و بلشویک‌ها بود که در برابر ناسیونالیسم روسی و پرچم‌داران روسیه‌ی “صنعتی” عقب نشست. با شکست جریان لنینی در انقلاب اکتبر، ناسیونالیسمِ عظمت طلبِ روسی با سیاست‌های اقتصادیِ مبتنی بر “خودکفاییِ ملی” و “توسعه‌ی اقتصادی”، در جدالی که قبل‌تر از سرنگونی تزاریسم با طبقه‌ی کارگر و جنبش سوسیالیستیِ آن شروع شده بود، به پیروزی رسید. تداوم دولت انقلابیِ پرولتاریای روسیه پس از اکتبر۱۹۱۷، در گرو دگرگونیِ اقتصادی قرار داشت. مطمئنا کارگران و زحمت‌کشان روسیه پس از به سرانجام رساندن تحول اجتماعی در اقتصاد جامعه، شکست ناپذیر می شدند.

روسیه‌ی عقب مانده و حکومت تزار هم‌زمان از دو زاویه‌ی بورژوازی “مدرنِ” روسی و جنبش طبقه‌ی کارگر سوسیالیست‌هایِ آن، مورد چالش و حمله قرار گرفت. طیفی از بورژوازی که سودای رقابت جامعه‌ی “صنعتیِ” روسیه را با اروپای غربیِ ” متمدن” را در سر می‌پروراند، علی‌رغم تمام تلاش طبقه‌ی کارگر روسیه و خطِ لننیستی از دل شکست پروسه‌ی دگرگونی اقتصادی سربرآورد.

از طرفی بر اساس فرمول‌های تروتسکی، جریانی مخالف شکل گرفت که معتقد به “انقلاب جهانی” بود و در کل امکانِ ساختن سوسیالیسم در یک کشور و اجرای وظایف اقتصادی طبقه‌ی کارگر در هر جامعه‌ای را منوط به دگرگونی جهانی می‌دانست. در مقابل نیز، سیاست‌های ناسیونالیستی به رهبری استالین، به مثابه پرچم ناسیونالیسم روسی قرار داشت.

 راه رشد غیر سرمایه‌داری وظایف بخشی از بورژوازی روسیه بود و نه وظایف اقتصادی پرولتاریا! اما رادیکالیسم حاشیه‌ای و جدا از مبارزات طبقه‌ی کارگر نیز که انتظار “انقلاب جهانی” را موعظه می‌کرد، پاسخی برای چگونگی اجرای وظایف اقتصادی طبقه‌ی کارگر نداشت. عجز این جریان در تبیین دخالتگری در مبارزات طبقاتی، نشانگر ضعف و ناتوانیِ پرولتاریایی تسلیم پذیر بود. این جریانِ فقط امید‌وار، نماینده‌ی پرولتاریای شرمنده‌ای است که از فرط رادیکالیسم، از سیاست‌های بورژوازی پیروی می‌کند و امکان زندگی بهتر طبقه‌ی کارگر در این زمان را موکول به آینده‌ای نامعلوم می‌کند.

اما مبارزه‌ی طبقاتی در بیان لنین و خطِ لننیسم، دخالت‌گری در سیاست و عقب‌راندن مبانی فکری بورژوازی به عنوان عوامل نا آمادگی طبقه‌ی کارگر و نقش اراده‌ی طبقه‌ی کارگر در تغییر وضعیت است. در صورت عدم شکست عناصر ذهنی و سوسیالیست‌های طبقه‌ی کارگر، راهکاری که خط لنینی در حزب بلشویک ارائه می‌داد، قطعا آلترناتیوی اقتصادی بود؛ مطمئنا سازمان‌دهیِ اقتصادی برتر در گام اولِ دگرگونیِ سوسیالیستی در روسیه وساختمان اقتصاد کارگری-انقلابی، الگوی جریانِ اقلیتِ لنینی و خطِ لننیسم می‌بود.

از مطالبات جهان شمول پرولتاریا و نظام جهانی سرمایه داری نمی‌توان نتیجه مستقیم گرفت که مادامی که یک “انقلاب جهانی” صورت نگرفته و سوسیالیسم در سطح جهانی بوجود نیامده، یا “نیروهای تولید به رشد کافی نرسیده‌اند”، مناسبات اجتماعی اقتصادی آزاد وبرابر وسوسیالیستی در یک کشور ایجاد نخواهد شد.

دمکرات‌های روس و منشویک‌ها مبارزه‌ی اقتصادی را با مبارزه طبقاتی برابر فرض می‌کردند و برآیندشان از تغییر در جامعه توسط طبقه‌ی کارگر و جنبش سوسیالیستی، اهرم فشاری بر بورژوازی روسیه بود و انقلاب را به نتیجه تحولات کل اروپا موکول می‌کردند؛ چرا‌که سیاسیت‌ورزی و دخالت‌گری را امری جدا از مبارزات طبقاتی می‌دانستند. پس از مرگ لنین و در غیاب هژمونیِ سیاست‌های لنینیستی، ناسیونالیست‌هایِ روس نیز دگرگونی در مناسبات اقتصادی روسیه را منوط به “گشایش اقتصادی” در چهارچوب نظام سرمایه داری و “رشد نیروهای مولده” می دانستند.

اما امروز وقتی به آن تحول عظیم و تاریخی نگاه می‌کنیم، متوجه این فاکتور مهم در تجربه‌ی انقلاب اکتبر می‌شویم که قدرت‌یابی پرولتاریا در هر کشوری که تحت سلطه‌ی نظام سرمایه داری است، حتی با مختصات جامعه‌ی عقب مانده‌ی روسیه آن زمان، ممکن است؛ در صورت محقق شدنِ اراده‌ی طبقه‌ی کارگر به اتکا به قدرت‌مندیِ تشکیلات سیاسی و منسجم‌اش، می‌تواند نتیجه‌ی شرایط عینیِ امروز باشد.

 بدیهی است که شرایط اجتماعی و اقتصادی در تمام جوامع زیر سلطه‌ی بورژوازی، برای تغییر بنیادی و برای کسب قدرت سیاسی توسط طبقه‌ی کارگر فراهم است؛ اما پیروزی کارگران روسیه در مقابلِ شکست چپ‌های دترمنیست‌ و مکانیکیِ اروپای غربی و سازش‌کاری منشویک‌ها، همچنین نهایی شدنِ شکست انقلاب اکتبر، ثابت کرد تمام تحولات جاری در جامعه و دگرگونی‌های متعدد در جوامع مختلف، انقلاب و تحول سوسیالیستی نیستند. بکارگیری اراده‌ی طبقه‌ی کارگر به عنوان تبلور آگاهی از منافع طبقاتی و کنار زدنِ موانع ذهنی، شرط موفقیت پرولتاریا در گام نخست و در هر کشوری است.

توضیح: این مقاله اولین‌بار در شماره چهاردهم نشریه‌ی گام منتشر شده‌است.

https://t.me/gam1395