پرسش هایی که مدافعان کودتای بلشویکی باید به آن هاپاسخ دهند

ملا مکتبی یی که الف یعنی نخستین حرف سواد آموزی را به غلط انف تلفظ می کرد، مدام سر بچه مکتبی های اش داد می کشید که من می گویم انف شما نگویید انف بگویید انف! بچه ها هاج و واج که چه بگویند که ملا راخوش بیاید وسرشان دادو فریاد نکشد. یکی از دانش آموزان که در خانه تلفظ حرف اول سواد آموزی را از فرد یاافراد باسواد خانواده آموخته بود به دیگر دانش آموزان گفت شما به حرف ملا توجه نکنید، هروقت او گفت انف شما بگویید الف ، مشکل الفبای سواد آموزی تان حل می شود.
این، حکایت درس آموزی ی لنینیست ها ازانقلاب است بااین تفاوت که هرچه ما- مارکسیست ها- به آنها می گوییم آنچه لنین به شما آموخته تمامن غلط، غیرعلمی وغیرمارکسیستی است به ذهن آنها فرو نمی رود و اصراردارند که « انفبای انقلاب» همان است که لنین گفت ودراکتبر ۱۹۱۷ به آن عمل کرد ومارکس ومارکسیست هاهم بی خود کرده اند به ما الفبا ودرس انقلاب بیاموزند!
من در نقد پیشوا وآموزگار لنینیست ها ده ها مثال وگفتآورد ازمارکس و انگلس و ازلنین آورده ام که نشان می دهد لنین اولن مارکسیست نبود، ثانین انقلابی به مفهوم مارکسیستی نبود،ثالثن آنچه او وتوده ای لنینیست ها انقلاب نامیده اند انقلاب نبود و توطئه یادرواقع کودتای مسلحانه ی نظامی باهمدستی «امپریالیسم» آلمان بود.(بخوانید: کودتا با برچسب انقلاب را).باز هم آنها اصرار دارند کودتا ی لنین و بلشویک ها در۱۹۱۷ انقلاب بوده است. هرچه هم من بگویم واز زندگی وآثار ش مثال بیاورم که او ودارو دسته اش در یک معامله ی دوطرفه با حکومت آلمان مخفیانه باقطار دربست واختصاصی و به احتمال زیاد کمک مالی ازسوئیس به روسیه بازگشتند وباکودتای شبانه قدرت رااز دولت موقت ربودند توده ای-لنینیست ها با حاشیه پردازی های بی ربط با اصل موضوع و لیبرال نامیدن مارکسیست هامی کوشند این واقعیت های آشکار تراز آفتاب را انکار کنند وکودتا ی شبانه را انقلاب اجتماعی ی دوران ساز بنامند.
بازهم هرچه قدرمن بانقل قول از خود لنین بنویسم آنچه او برروسیه حاکم نمود نه سوسیالیسم بود ونه حتا سرمایه داری معمول وهنجارمند، بلکه شکل عقب مانده ای از سرمایه داری بود موسوم به سرمایه داری انحصاری-رانتی ی دولتی که خود ویژه گی ی رژیم های کودتایی وشبه کودتایی است ، باز هم آنها اصرار دارند که آنچه بلشویک ها در روسیه برقرار نمودند سوسیالیسم بود و با این ادعا حیثیت واعتبار سوسیالیسم را تا حد بدنام ترین نوع سرمایه داری تنزل می دهند.
هراندازه من ازلنین وآثار وعملکرد های اومثال بیاورم ونشان دهم که او و بلشویک ها استبداد خدایگان بندگی ومناسبات فئودالی-پدر شاهی تازه نفسی را بر جامعه ی درحال تحول روسیه که تازه داشت اززیر استبداد قرون وسطایی تزاری کمر راست میکرد حاکم نمودند، مدافعان این نوع حاکمیت و این نوع استبداد می گویند فولادی «این چرندیات وجعلیات را از خودش در می آورد وبه لنین وبلشویک ها نسبت می دهد.».( جالب و در واقع خنده دار است که من هرچه نقل قول از لنین با ذکر نام کتاب و نام مترجم- پورهرمزان معروف- وشماره صفحات در مقاله ی کودتا با برچسب انقلاب آوردم یکی ازلنینیست هاکه ازشدت خشم ودرماندگی قادر به پاسخگویی و فرونشاندن خشم خودنبوده درواکنش به آن نوشت: این «چرندیات» رافولادی از خودش جعل کرده وبه لنین نسبت داده». من درپاسخ به این توده ای لنینیست نوشتم « این چرندیات ازمن نیست وتمامن از پیشوا ورهبربلشویک ها لنین است.» وباز نشانی کتاب، مترجم ،ناشر، سال انتشار،ویراستار وشماره ی صفحات گزاره های نقل شده را به اودادم که برود یک بار هم شده «انفبا» ی آموزگارش رابخواند تا چرندیات اورا به من نسبت ندهد!)
باز، هرچه من بگویم و« روایت ونص صریح »از پیشوای بلشویک ها بیاورم که زن را شایسته ی رهبری نه برحزب و نه بر حکومت و جامعه نمی دانسته – چراکه در وصیت نامه ی مشهورش هیچ نامی از هیچ زنی حتاهمسر وخواهرش که عضو حزب و رفیق گرمابه و گلستان او هم بودند برای جانشینی خود نبرده ، ودخالت زنان را فقط به عنوان مجری اوامر و تدارکاتچی ی مردان (رجال) درامور سیاسی ،حزبی وتشکیلاتی و منشیگری و نیز کارهای خانه قبول داشته. با اینهمه باز هم مقاله می نویسند واقدامات لنین وبلشویک هارادر دخالت دادن زنان در امور جامعه می ستایند و نمی گویند پس چراهنوز هم مثل همه ی رژیم های کودتایی زن را فاقد اقتدار وصلاحیت رهبری برتشکیلا ت وحکومت وکشور میدانند.
هرچه من با توجه به عملکرد صد ساله ی بلشویک ها بنویسم و تصریح نمایم رهبری ی بلشویکی برخلاف ودرناسازگاری با سوسیالیسم که نه رهبری ی فردی ی مادام العمر دارد ونه حاکمیت و دولت مادام العمر یک حزب بر جامعه، باز هم با انکار تمام واقعیت های موجود درتمام رژیم های بلشویکی میگویند اینها اتهام های لیبرال هاست.
هرچه من فاکت وسند ونقل قول ازبنیانگذاران سوسیالیسم علمی بیاورم وبنویسم نخستین اقدام سوسیالیسم و دولت پرولتاریایی آغازروند تضعیف و زوال دولت باحذف مالکیت خصوصی وطبقاتی بر ابزارتولید و همزمان با آن برحاکمیت و دولت ، و نیز بدون هیچ عذر وبهانه ای فراهم نمودن شرایط تولیدی مناسباتی درپیشرفته ترین تراز برای گذار به عالی ترین دوران تاریخ انسانی است ،و بلشویک ها برعکس تمام تلاش های عملی ونظری شان تحکیم مالکیت فرقه ای برحاکمیت(دولت) و محکم نمودن پایه های سرمایه داری ی دولتی ی انحصاری رانتی ی خود بوده است،باز هم میگویند اینها اراجیف لیبرال ها ومزدوران امپریالیسم است.
تو گویی لیبرال ها و امپریالیست ها همه از دم مارکسیست شده و خواهان محو وزوال مالکیت خصوصی ودولت طبقاتی از عرصه ی تاریخ اند.( لیبرال ها و امپریالیست ها کارگزاران یا به عبارتی تدارکاتچی های تاریخ در دوران پیشا سوسیالیسم وکمونیسم اند، اما بلشویک ها در این صدسال چه جایگاه ونقشی در فرایند تکامل اجتماعی داشته جز آنکه با انکارتمام قانونمندی های حاکم برجامعه ی انسانی به مثابه یک کلیت ارگانیک ، مانع وسد محکمی در برابر تکامل تاریخ بوده اند؟).
من بارها ازلنینیست ها خواسته ام الگو وسرمشق حکومتی شان رانام ببرند وبگویند آن سرمشقی که قرار است نمونه اش را درایران بسازند تاکنون در کدام کشور ساخته شده ومختصات ایده آل اش ازدید آنها چیست و دموکراسی بعداز این ی که مدام درتبلیغات فرقه ای شان وعده اش را به جامعه ی بیزار ازاستبداد می دهند کی ودرکدام کشور برقرار گردیده، اما آنها ازآنجا که خودشان هم به ادعاهای بی پشتوانه شان اعتماد واعتقاد ندارند و میدانند وعده ی سرخرمنی می دهند که هیچگاه عملی نخواهد شد درپاسخ ناچار فقط سکوت می کنند. به راستی اگر نخواهند سکوت کنند از کدام کشور می توانند نام ببرند وآن را نمونه ی دموکراتیسم پرولتاریایی بدانند: روسیه، چین، کوبا، کره ی شمالی،یااروپای شرقی؟ کشورهایی که دولت های«تراز نوین»- یا در واقع تزار نوین !- شان به دور جامعه دیوارآهنین کشیده بودند-وهنوز هم بعضن چنین دیواری دارند- تا اهالی ازاستبداد ولایتی خلافتی ومناسبات خدایگان بندگی به دموکراسی بورژوایی پناه نبرند.
ادعا می کنند بلشویک ها نیروهای مولد را درروسیه وچین رشد داده اند- ازنام بردن دیگر کشورها حتا درهمان جمهوری های شوروی واهمه دارند که هنوز هم جزو عقب مانده ترین جامعه های بشری اند- ونمی گویند کدام تولیدات صنعتی شان جزاسلحه سازی وموشک سازی وموشک پرانی که درخدمت میلیتاریسم دولتی اند ونه درخدمت جامعه، با تولیدات صنعتی کشورهای پیشرفته قابل مقایسه اند.حتا میتوان گفت تکنولوژی فضایی شان هم عمدتن درخدمت همین میلیتاریسم دولتی است ونه درخدمت رفاه جامعه. افزون براینها ، مدعیان رشد نیروهای مولده- آنهم ازطریق راه رشد غیر سرمایه داری!- به روی خود نمی آورند که طبقه ی کارگر اصلی ترین ومهم ترین نیروی مولد است که درزیر حاکمیت بلشویکی از هیچ لحاظی نه تنها رشد نکرده بلکه در اسارت مناسبات پدرشاهی ی ناشی از راه رشد غیرسرمایه داری یا در واقع سرمایه داری دولتی،آرزوی رفاه وآزادی های سیاسی ومثلن آزادی اعتصاب و آزادی بیان کشورهای اروپایی را دارد.
توده ای لنینیست ها ادعا میکنند بلشویک ها عدالت وبرابری را در جامعه برقرارنمودند. توگویی با آدم های کر وکوری طرف اند که هرچه اینها گفتند آنها باید« طوعن وکرهن» بپذیرند وباورکنند. یعنی مخاطبان کر وکور باید قبول کنند که برابری درفقرو بی حقوقی ی اقتصادی سیاسی موجود درجمهوری های شوروی، چین، کره شمالی،کوبا اروپای شرقی که بایک فوت سرمایه داری ترکیدند وبه هوا رفتند، یاازترس ترکیدن وبه هوارفتن به بازوی نگهدارنده یعنی نیروی نظامی شان«آیت الکرسی» بسته اند، همان سوسیالیسم انسانمداری است که مارکس وانگلس توصیف کرده اندکه درآن نه یک حزب ودار ودسته ی تادندان مسلح بلکه کل جامعه از تمام مزایا ی اقتصادی وعدالت اجتماعی ی ناشی ازمالکیت همگانی بردولت ووسایل تولید بهره مند ند.
جناب مدافع کودتای لنینی-بلشویکی ازهرفرقه ودار ودسته که هستی! چرا ، واز چه می ترسی به این پرسش های نیت وماهیت شناختی پاسخ دهی:
۱-سرمشق حکومت ودولتی که درنظر داری در ایران برپانمایی کدام حکومت درکدام کشور است؟ روسیه، چین، کوبا یا کره ی شمالی؟
۲-تفاوت یا برتری ی آن دولت-حاکمیت با وبر استبداد نظامی پادگانی ی هم اکنون موجود در ایران چیست؟(منظور از استبداد همان اراده ی معطوف به قدرت است که در پراتیک سیاسی و حاکمیت فردی-فرقه ای ی بلشویکی و شبه بلشویکی نظیر جمهوری اسلامی در یکتا رئیسی و رهبری ی بلامنازع فرد برفرقه وجامعه( کشور) تجسم می یابد. اراده ی معطوف به قدرت وفرمانفرمایی ی بلامنازعی که از دید معتقدان به آن فقط خود ویژگی ی مردانی با اراده ی آهنین است. برای شناخت کامل تر از استبداد لنینی-بلشویکی مراجعه کنید به مجموعه ی آثار لنین.ترجمه ی پورهرمزان جلد دوم وسوم. خصوصن مقاله ی: وظایف نوبتی حکومت شوروی.صفحات ۱۹۸۴-۱۹۸۵ .البته اگر بهروز شادیمقدم فرمایشات لنین را«چرندیات » خدامراد فولادی به حساب نیاورد که« ازخود ساخته و به لنین نسبت داده ». جناب شادیمقدم ! به آن کتاب ها وآن مقاله ی من مراجعه کن و ببین چرندیات نقل شده درمقاله ی من متعلق به چه کسی است. لنین، یا خدامراد فولادی. درضمن خوانندگان برای آگاهی ازصداقت لنینیست ها مراجعه کنند به : بهروز شادیمقدم،« ای کاش خدامراد فولادی یک کم توطئه گر بود» در سایت آزادی بیان وپاسخ من به او درهمان جا.).

۳-ازچه طریقی وباچه نیرو یا نیروهای بالقوه یابالفعل موجودی می خواهید کسب قدرت نمایید؟- شتر سواری دولا دولا که نمی شود!- مانند بلشویک هابا کودتا یا به ادعای خودتان با انقلاب؟ درآن صورت با مقاومت وسرکوب رژیم ازیک سو، و سرکوب سرمایه ی جهانی باتوجه به ادعای ضد امپریالیستی تان ازسوی دیگر چه خواهیدکرد؟
۴-چرا از زمان لنین تاکنون هیچ زنی به رهبری حزب و دولت وکشور زیرحاکمیت بلشویک هاانتخاب نشده؟ دلیل منطقی وقابل قبول تان برای این تبعیض آشکار صد ساله چیست؟ به بیان دیگر: چرا دراین صد سال حاکمیت بلشویکی برنیمی از جمعیت جهان، نیمی از جمعیت جهان یعنی زنان از رهبری درعالی ترین سطح اداره ی جامعه ی بشری منع ومحروم بوده وفقط مردان به طورمادام العمر رهبری حزب ودولت رادر اختیار داشته وبدتر واهانت آمیزتر از آن، مردان درقدرت پیش ازمرگ جانشین خودرا ازمردان خویشاوند یا رفقای حزبی انتخاب کرده اند؟ آیا همین مساله دلالت بر ایدئولوژی ی فئودالی-پدرشاهی ومردسالار احزاب بلشویک از لنین تا کنون ندارد؟
۵- اصل مطلب ومنشا تمام خطاهاوادعاهای بی پشتوانه ی علمی وتاریخی ی شما این است: تضاد جعلی وغیر دیالکتیکی ی خلق و امپریالیسم که در واقع جز بیزاری وخصومت دهقانان و روستاییان عقب مانده ازدوران، باتمدن وتجدد نیست وصرفن بیانگرضدیت با پیشرفت و تکامل جامعه ی انسانی ست، ناهمخوان با آموزش های تئوریک مارکس وانگلس بوده وهیچ ربطی به پرولتاریا به عنوان کارگزار تاریخ و ماتریالیسم تاریخی ندارد. این ضدیت ودشمنی با تجدد و تمدن را ما در خیزش سال ۱۳۵۷ درحرکات روستاییان وحاشیه نشینان شهرها و رفتارشان با نمادها و نشانه های تمدن شاهد بودیم و هم اکنون نیز در تمام عملکردهای رژیم واپسگرا شاهد هستیم. سوآل از شما این است: چرا وبه چه حقی ارتجاعیت ضد تکاملی و ضد دورانی و خصومت خود با نظام سرمایه و دستآوردهای آن راکه خصلتن ویژگی ی دین و مذهب و ملاهاست به طبقه ی کارگر و مارکسیسمی نسبت می دهید که هم هستی تاریخی خودرا مدیون آن هستند و هم برخلاف شما تضاد و مخالفت شان با این نظام نه با دستآوردهای تاریخی آن بلکه فقط و فقط با مالکیت خصوصی اش برابزار تولید است که سد و مانعی درراه تکامل جامعه ی انسانی است. مگر نه آنکه مارکس وانگلس زایش سوسیالیسم را ازبطن سرمایه داری ی بسیار پیشرفته می دانند و نه از راه رشد غیر سرمایه داری شما؟. تضادتاریخی دورانی وتکامل گرای کار اجتماعی با مالکیت خصوصی کجا، وخصومت واپسگرایانه ی ضدتاریخی وضد دورانی ی
خلق با امپریالیسم کجا؟ حتا شیوه ی حل و رفع این دوگونه برداشت ازتاریخ و جامعه ی انسانی نیز هیچگونه قرابتی با یکدیگر ندارند. همچنان که تضاد اولی با انقلاب اجتماعی ( پرولتاریایی) و تقابل دومی با کودتای نظامی حل می شود. آیا غیر از این است که شما با مارکسیست نامیدن خود هم نام واعتبار مارکس ومارکسیسم را خدشه دار می سازید وهم حیثیت تاریخی ی پرولتاریا را تاحد ارتجاعیت کشیش ها وآخوندها تنزل می دهید؟
۶- بنا بر هرآنچه گفته شد که یک هزارم عملکردهای صدساله ی بلشویسم درقدرت هم نیست ، آیاغیراز این است که حکومت های بلشویکی الگویی برای حکومت های نظامی پادگانی نظیر جمهوری اسلامی بوده اند به طوری که نه تنهادرسیاست هاو عملکردهای داخلی بلکه درمناسبات وسیاست ها ویارگیری های بین المللی نیز همانند و همسو با یکدیگر عمل کرده وهوای همدیگررا دارند و در تمام سرکوبگری های مشترک شان چه درداخل وچه در منطقه رفیق ویار وهمدست یکدیگرند؟
یک چیز برای من مسلم است: لنینیست ها هرگز به این پرسش های مشخص پاسخ مشخص اقناعی ومجاب کننده نخواهند داد و مطابق معمول با سفسطه وفرافکنی و بی ربط گویی و آسمان و ریسمان به هم بافی و شعار نویسی موضوع را ماستمالی کرده و باز هم کودتای نظامی را انقلاب، سرمایه داری ی دولتی را سوسیالیسم، استبداد فردی و مردی را دیکتاتوری پرولتاریا ومارکسیست ها را لیبرال وجیره خوار امپریالیسم خواهند نامید. لنین که بی دلیل «انفبا»ی بریل مخصوص جامعه های عقب مانده با اکثریت جمعیت بیسواد وفریب خور رااختراع نکرد. مگر خودش بارها نگفت: بیسواد کور و نادان وفریب خور است؟!