واقعیت کمونیسم چیست؟تزهاى آوریل: جهش در تفکر لنــین و پیروزى انقلاب اکــتبر

واقعیت کمونیسم چیست؟

تزهای آوریل:

جهش در تفکر لنــین

 و پیروزی انقلاب اکــتبر

خط راهنما و نقشه پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ را لنین در سندی که به تزهای آوریل شهرت یافت، پیش گذاشت. به جرات می‌توان گفت بدون این خط راهنما، انقلاب اکتبر هرگز به وقوع نمی‌پیوست. «تزهای آوریل» در دقیقه ۹۰ ارائه شدند اما فشرده تکامل جهشیِ تفکر انقلابی کمونیستی لنین بود که به پراتیک گذاشتن آن‌ها اولین کشور سوسیالیستی را به‌وجود آورد. تزهای آوریل، نوشته‌ای فشرده شامل ده تز است که وظیفه حزب بلشویک را در قبال انقلابی که ضروری و ممکن بود، تعیین کرد.

لنین، ۱۶ آوریل ۱۹۱۷ از تبعید بازگشت و روز ۱۷ آوریل تزهای خود را در گردهمآیی شوراهای پتروگراد ارائه کرد و روز ۲۰ آوریل در روزنامه پراودا تحتِ عنوانِ «درباره وظایف پرولتاریا در انقلاب کنونی» چاپ شد. این نوشته خیلی ‌زود به‌عنوان سند راهنمای فعالیت انقلابی وارد جنبش کارگری و کمونیستی شد.

لنین اعلام کرد، از جنگ و دولت موقت نباید دفاع کرد (دولت موقت، پس از سرنگونی سلطنت تزار در انقلاب فوریه ۱۹۱۷ به ریاست کرنسکی و با حمایت همه احزاب اپوزیسیون ازجمله بلشویک‌ها و شوراهای کارگران و دهقانان تشکیل شده بود)؛ قدرت را باید به پرولتاریا و دهقانان فقیر سپرد؛ جمهوری پارلمانی باید جای خود را به جمهوری شورایی بدهد؛ پلیس، ارتش و دستگاه دولتی باید منحل شوند و همه مقامات دولتی باید برگزیده مردم و قابل عزل باشند؛ املاک بزرگ باید مصادره و تولید و توزیع باید در دست شوراها قرار گیرد و بین‌الملل کمونیستی باید دوباره برپا شود و حزب بلشویک باید خود را به حزب کمونیست تبدیل کند.

تز شماره ۴ واقع‌بینی و در عین حال اعتماد استراتژیک لنین را نسبت به راهی که ترسیم کرده است نشان می‌دهد. او می‌داند که راه رهایی توده‌های پرولتر و زحمت‌کش همین است که او نشان می‌دهد و آگاه است که به‌ زودی ورشکستگی کلیه «راه»‌های دیگر در مقایسه با این راه واقعی نمایان خواهد شد. لنین در تز شماره ۴ اعلام می‌کند: «باید این واقعیت را به‌رسمیت شناخت که حزب ما (یعنی، حزب بلشویک) در بیشتر شوراهای نمایندگان کارگران در اقلیت است، اقلیتی کوچک در برابر بلوکی از همه عناصر خرده‌بورژوای فرصت‌طلب، از سوسیالیست‌های خلقی و سوسیالیست‌های انقلابی گرفته تا کمیته سازمانده … غیره و غیره که تسلیم نفوذ بورژوازی شده‌اند و این نفوذ را در میان پرولتاریا گسترش می‌دهند.»

تزهای آوریل مبنی بر این‌که هیچ حمایتی از حکومت موقت نباید کرد و مستقیما باید دست به انقلاب سوسیالیستی زد، با مخالفتِ شدید اکثریت جنبش «چپ» آن زمان روبه‌رو شد. یکی از معروف‌ترینِ مخالفین پلخانف بود که می‌گفت، وظیفه حزب مارکسیستی نه تدارک انقلاب پرولتری بلکه تعمیق حقوق دموکراتیک در یک دموکراسی بورژوایی است. این واقعیت که طبقه کارگر در روسیه ضعیف و هنوز اکثریت جمعیت آن روستایی بودند، مهماتِ مخالفین برای حمله به لنین و تزهای آوریل بود. به‌واقع، اوضاعی بود که بدون حرکت لنین خلاف جریان سیاست‌های حاکم، انقلاب اکتبر به‌وقوع نمی‌پیوست.

تزها حتا برای رهبران حزب بلشویک شوک‌آور و غیر منتظره بود! این حیرت و شگفتی بی‌علت نبود. زیرا تزهای آوریل، گسستی رادیکال از تفکری بود که لنین در مورد خصلت و راه انقلاب روسیه بافته بود. او پیش‌تر راه انقلاب سوسیالیستی برای روسیه را گذر کردن از یک انقلاب بورژوایی می‌دید که به تشکیل دولت بورژوازی منتهی شده اما برای آن‌که «انقلاب بورژوازی کامل‌تر و قطعی‌تر و هرچه پیگیر‌تر» باشد شرکت پرولتاریا در آن دولت را الزامی می‌دید. به‌طور مثال، لنین در مقاله «دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک» می‌نویسد:« ما نمی‌توانیم از چهار دیوار بورژوا دموکراتیک انقلاب روس یک‌باره به خارج آن بجهیم ولی ما می‌توانیم حدود این چهار دیوار را به مقیاس عظیم وسعت دهیم، ما می‌توانیم و باید در حدود این چهار دیوار در راه منافع پرولتاریا و نیازمندی‌های مستقیم وی و در راه شرایطی که نیروهای وی را برای پیروزی کامل آینده آماده می‌سازد مبارزه کنیم. دموکراسی بورژوازی داریم تا دموکراسی بورژوازی.» (دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک – ۱۹۰۵)

چنین گسستی برای تئوریسین و پراتیسین کمونیست انقلابی مانند لنین عجیب نبود. لنین متفکری علمی بود و با واقعیت آن‌طورکه هست روبه‌رو می‌شد و در دل واقعیتِ متناقض، عواملی که می‌توانستند یک تغییر واقعی و رادیکال را ممکن کنند جستجو کرده و برای متحقق کردن آن نقشه راه می‌ریخت و پیگیرانه آن را با تکیه بر حزب بلشویک پیش می‌برد. تغییر و تحولاتی که در فاصله سال‌های ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۷  در روسیه و در جهان رخ داده بود محدودیت‌های تفکر پیشین را به او نشان می‌داد. با واقعه تکان‌دهنده‌ای مانند جنگ امپریالیستی و خیانتِ اکثریت احزاب کمونیست جهان در سال ۱۹۱۴ که به فاجعه ۱۹۱۴ معروف شد، لنین ضرورتِ یک بازبینی و اصلاح فکری را دید. او به‌عنوان یک رهبر کمونیست باید تحلیل ماتریالیستی و دیالکتیکی از خیانت بزرگ ۱۹۱۴ می‌کرد. او تغییرات اقتصادی عظیم را که در نظام سرمایه‌داری رخ داده و تبدیل به سرمایه‌داری امپریالیستی شده بود، تحلیل کرد، تاثیرات این تغییر را در صورت‌بندی طبقاتیِ کشورهای سرمایه‌داری ازجمله، انشعاب در طبقه کارگر و شکل‌گیری یک اشرافیت کارگری که منافعش را در پیروزی بورژوازی امپریالیستی کشور خود می‌بیند، نشان داد و انشعاب در طبقه که آغاز جدایی جنبش کارگری از جنبش کمونیستی بود را پایه مادی خیانت رهبران احزاب انترناسیونال دوم به‌ویژه حزب سوسیال دموکراسی آلمان و رهبر آن کائوتسکی دانست و اعلام کرد، خط رهبران این احزاب در قبال جنگ جهانی خصلت بورژوا- امپریالیستی دارد.

برای تجزیه و تحلیل و  درک این فاجعه، لنین مجبور شد یک بار دیگر و بازهم بر بستر مبارزه تاریخی جهانی برای درک جهان و تغییر آن، به مطالعه فلسفه بازگردد تا بتواند معضل را درک کرده و برایش راه حل بیابد (تا پیش از این اثر فلسفی بزرگ وی «ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم» بود). جلد ۳۸ از کلیات آثار لنین یادداشت‌های او در مورد هگل است. به قول لنی وولف، از حزب کمونیست انقلابی آمریکا: «این یادداشت‌ها بیانِ نوعی بازبینی و تا حدی اصلاح آن‌چه‌که تا آن زمان به‌عنوان فلسفه مارکسیستی و روش دیالکتیکی شناخته می‌شد، بود. احتمالا همین بازبینی پایه شکل‌گیری تزهای آوریل لنین بود. این تزها بسیار رادیکال و غیر منتظره بودند و کل حزب بلشویک را تکان دادند زیرا به‌جای دوران طولانی کار سیاسی و تحکیم انقلاب بورژوا دموکراتیکی که در جریان بود فراخوان تدارک کمابیش فوری انقلاب سوسیالیستی را می‌دادند.»۱

به هر دلیلی، از جمله به‌علت سرعت تحولات و چرخش و دگرگونی‌ها و وظایف عظیمی که جنگ به‌همراه آورده بود، لنین پیشاپیش نتوانسته بود حتا گروه مرکزی رهبران حزب بلشویک را در این بازبینی و اصلاح با خود همراه کند. لنی وولف می‌گوید: «شکاف بزرگی به‌ویژه در زمینه دیالکتیک موجود بود که بعدها گریبان بلشویک‌ها را گرفت».

لنین مغزِ متحجری نداشت. به پدیده‌ها با روشِ ماتریالیسم مکانیکی و ایستا نمی‌نگریست. بلکه تغییر در پدیده‌ها را مشاهده کرده و برای «حل» تحولات و تغییرات غیر منتظره آن‌ها در فرمول‌های تئوریک پیشینی اسیر نمی‌ماند. او می‌توانست واقعیت‌ها را ماتریالیستی دیده و به‌طور دیالکتیکی پدیده نوظهور را که در نتیجه گسست در پدیده پیشین به‌ظهور رسیده اما هنوز ریشه‌هایش در آن است (سرمایه‌داری امپریالیستی) ببیند و تحلیل کند و جلوتر رفته و تاثیرات آن را بر پیکربندی طبقاتی جامعه و بازتاب آن به‌شکل نیروهای سیاسی و برنامه‌های‌شان ببیند و برای استراتژی و تاکتیک‌های انقلاب نتیجه‌گیری کند.

جهشِ تزهای آوریل نتیجه به‌کاربست چنین روشی توسط کسی بود که با تمام وجود و به‌طور متمرکز تبدیل تلاطمات روسیه و جهان به یک انقلاب سوسیالیستی را هدف قرار داده بود. آن دسته از رهبران بلشویک که ناتوان از چنین جهشی بودند یا نمی‌خواستند چنین جهشی کنند، به لنینِ سال ۱۹۰۵ متوسل می‌شدند تا بتوانند کمونیسم را مساوی با دموکراتیسم رادیکال قرار دهند. پس از آن نیز، اکثریت کمونیست‌های در شوروی و جنبش بین‌الملی کمونیستی قادر به درک و درونی کردن این جهش نشدند؛ به‌جز مائوتسه دون و کمونیست‌‌های چینی تحت رهبری وی که رویکردشان به وضعیت عقب‌مانده و نیمه فئودالی چین، این بود که ضرورت حل این معضل از طریق انقلاب بورژوایی و تشکیل دولت بورژوایی نیست. بلکه از طریق انقلاب دموکراتیک نوین است که انقلابی تحت رهبری پرولتاریا و حزب کمونیست است و به‌علت این رهبری و این راه، می‌توان به فوریت معضل عقب‌ماندگی و وابستگی به امپریالیسم را حل کرده و به سوسیالیسم گذر کرد.

کسانی‌که این گسست لنین را درک نکردند، این را نیز درک نکردند که جهان‌بینی کمونیستی در تمام اضلاع و سطوحش رادیکال‌ترین‌ گسست از جهان‌بینی ناسیونالیستی است و حاضر نشدند فعالیت‌های سیاسی خود را در هر عرصه در چارچوب مبارزه برای کمونیسم پیش ببرند؛ و متحدانه جهان‌بینی کمونیستی و سیاست‌های منبعث از آن را در هر عرصه‌ای به کار برند و راه این تئوری و این مسیر و این هدف را در قلوب توده‌هایی که در واکنش به این یا آن شکل از ستم به‌میدان سیاست می‌آیند باز کنند و افق‌هایشان را تا حد مبارزین رهایی بشریت گسترش دهند.

گسست لنین بخشی از مبارزه طبقاتی بود. در ادامه چه باید کرد و در ادامه مبارزه برای افشا و طرد رهبران بین‌الملل دوم از جنبش کمونیستی بین‌المللی بود. چنان‌چه لنین چنین گسستی را نمی‌کرد، قادر به رهبری حزب بلشویک از میان پیچ و خم‌های انقلاب و بازسازی جنبش بین‌المللی کمونیستی نمی‌شد. چنان‌چه او دنباله روی خط اکثریت کمیته مرکزی حزب خود و خط حاکم بر شوراهای کارگری و دهقانی که عمدتا تحت نفوذ جریان‌های خرده‌بورژوایی جنبش چپ بودند، می‌شد،  اگر دنبال آن می‌رفت که در جنبش «چپ» آن زمان «سرمایه‌ای» به هم بزند به یکی از همان گروه‌ها تبدیل می‌شد. به‌ظاهر «قدرتمند» می‌آمد اما انقلاب اکتبر به‌وقوع نمی‌پیوست.

با وجود آن‌که لنین برای قیام اکتبر، استدلال‌های فوق‌العاده پیشرو و قانع‌کننده جلو گذاشت اما تقریبا هیچ‌کس در کمیته مرکزی حزب بلشویک قاطعانه با لنین همراهی نکرد. کار به آن‌جا کشید که لنین تهدید به استعفا کرد تا این‌که بالاخره اکثریتِ هسته مرکزی رهبران حزب تحت تاثیر عوامل گوناگون (آتوریته لنین و اوج‌گیری بحران انقلابی) با قیام اکتبر توافق کردند.

مسلما کمیته مرکزی حزب بلشویک کیفیتا متفاوت از  منشویک‌ها و دیگر جریانات خرده‌بورژوایی بود. اما همان‌طورکه لنین در سال ۱۹۰۲ در اثر معروف و ماندگارش «چه باید کرد» نشان داد مهم نیست که کمونیست‌های انقلابی نیت و تعهد به کدام افق دارند، چنان‌چه با نیروی گرانشیِ خودرویی مقابله نکنند و آن سیاست‌هایی را که در مقطع و در ظاهر مطلوب به‌نظر می‌آیند و محبوبیت و مقبولیت دارند آگاهانه منحرف نکنند، به پایین کشیده خواهند شد و سر از جایی درخواهند آورد که سوگند خورده بودند به آن‌جا نروند. فاجعه ۱۹۱۴ درس عبرت خوبی بود که چگونه اکثریت کمونیست‌های پیشین وارد منجلاب سیاست‌های بورژوایی شدند. لنین از قدرت خودرویی به‌خوبی آگاه بود.

تزهای آوریل، شجاعت لنین است در بازبینی خود و گسست از آن‌چه مانعِ پرواز به قله‌های امکان‌پذیر انقلاب اکتبر و خدمت به رهایی بشریت بود. تز اول تکان‌دهنده است: «… به‌علت خصلت کاپیتالیستی این حکومت، بی‌‌تردید خصلت جنگ ازسوی روسیه یک جنگ امپریالیستیِ غارت‌گرانه است … پرولتاریا تنها در صورتی می‌تواند به جنگ انقلابی رضایت دهد و دفاع‌طلبی انقلابی را واقعا توجیه‌پذیر بداند که یکم، قدرت به پرولتاریا و فقیرترین بخش‌های دهقانان متحد با پرولتاریا منتقل شود. دوم، کلیه سرزمین‌های الحاق شده در عمل و نه در حرف لغو شوند. سوم، با تمام منافع سرمایه‌دارانه گسست کاملی در عمل صورت پذیرد.  با توجه به صداقت آن بخش‌های وسیع از توده‌ها که به دفاع‌طلبی انقلابی باور دارند … با توجه به این واقعیت که آنان توسط بورژوازی فریب داده می‌شوند، باید با دقت و تفصیل تمام، با پشتکار و شکیبائی اشتباه‌شان را برای‌شان توضیح داد که میان سرمایه و جنگ امپریالیستی پیوند ناگسستنی هست و ثابت کرد که بدون برانداختن سرمایه پایان دادن به جنگ از طریق صلحی دموکراتیک و نه صلحی که با خشونت تحمیل شده باشد، ممکن نیست

پانوشت:

  1. On Revolutionary Road with Chairman Avakian. www.revcom.us

به نقل از آتش شماره ۷۲ – آبان  ۹۶

atashHYPERLINK “mailto:atash1917@gmail.com”1917HYPERLINK “mailto:atash1917@gmail.com”@gmail.com

n-atash.blogspot.com