منشاء دورنمای مبهم و نا امیدی در جوانان ایران

فرشید شکری

نظام سیاسی- اقتصادی حاکم در طی این سه دهه زندگی جوانان ایران را به تباهی کشانده است و همچنان می رود تا ایشان، و توده های کارگر و زحمتکش را به شرایط دهشتناک تری هول دهد. بیاد داریم از همان نخستین ساعات به قدرت رسیدن ضد انقلاب جمهوری اسلامی، نخستین تازیانه های حاکمیت بر تن دختران و پسران جوان این ملک فرود آمد. سلب آزادیهای فردی و اجتماعی، حجاب اجباری و محدویت های بیشمار دیگر فوراً در صدر اقدامات این قماش علیه قشر جوان جای گرفتند، و در ادامۀ تاخت و تازشان فلاکت اقتصادی را نیز به آنها تحمیل کردند. در این مقطع هم نسل امروز جوانان کشور همانند نسل های پیش از خود در اثر تداوم این سیاست ها با چنان آلامی دست به گریبان شده اند که جوانان سایر کشورهای جهان بویژه ممالک پیشرفتۀ غربی از درک و تصور پاره ای از آن مصائب تماماً عاجزند.

بسیاری از جامعه شناسان و محققین بر این اعتقادند که اکثریت جوانان ایرانی دچار " آنومی" یا "نابسامانی اقتصادی و اجتماعی" شده اند. بنا به تعریف ، آنومی یا وضعیت آنومیک به معنای گسست از هنجارها و آشفتگی در هویت می باشد. این جامعه شناسان میافزایند، احساس بدبختی، درماندگی، پوچی و قربانی بودن درجمعیت کثیری از جوانان بوضوح مشاهده می گردد. این محققان دلیل واقعی این حالت ها را مدیریت غلط ، و ناکارآمدی مسئولان جمهوری اسلامی در مهندسی فرهنگی و اجتماعی توصیف می کنند.

طبق آخرین مطالعات انجام گرفته توسط اساتید جامعه شناسی در داخل، نمودهای رفتاری و آماری کشور از این قرار است: کاهش سن فحشا به ۱۱ سال، کاهش سن اعتیاد به ۱۰ سال، افزایش طلاق، کاهش سن جرم، ناکامی یک ‌سوم ازدواج‌ها، افزایش بیکاری به میزان ۳۵ درصد، افزایش بیماران اعصاب و روان به میزان ۳۱ درصد، افزایش بیماران قلب و عروق به میزان ۲۲ درصد، افزایش حاشیه ‌نشینی با وجود وعدۀ توخالی عدالت توزیعی در جامعه. اینچنین است ارمغان شیوخ لم زده بر سریرقدرت برای طبقۀ کارگر و توده های فرودست ایران. خیابانها و کوچه پس کوچه ها را نظاره کنید یا به حاشیۀ کلان شهرها بنگرید، آنوقت خواهید دید آنچه را تاب دیدنش را ندارید. دختران و زنان سرگردان را که طعمۀ شیادان شده اند، کودکان ژنده پوش و پابرهنه را که دنبال کسب معاش اند، جوانان رنگ باخته را که اعتیاد نا و رمقی برایشان نگذاشته، و آلونک ها و مخروبه ها را که میلیونها کودک، نوجوان و جوان باتفاق والدینشان به رطوبت و تاریکی اشان پناه برده اند.  

منشاء اصلی مصائبی که در این سالها سوای جوانان دامن کودکان را نیز گرفته، فشارهای سخت روحی و جسمی برای آنان ببار آورده، و بانی سرخوردگی و یأس در میان ایشان شده؛ زیر بنای اقتصادی حاکم بر جامعه است. همچنین قوانین تدوین شده بر پایۀ شریعت و آداب یا سنن برخاسته از پدیدۀ مذهب سازه های ابژکتیو و غیر قابل انکاری در زایش این دردها و بهم ریختگی افق و دورنمای کودکان و جوانان می باشند. اولی محرومیت، فقر، گرسنگی و بیکاری را به آنان تحمیل کرده، و دومی و سومی آزاد اندیشیدن، آزاد زیستن و شادی را از آنها دریغ کرده است.

چسبیدن به یکی از این مسائل و رد شدن از کنار دیگری در اصل پاک کردن صورت مسئله است و گره گشای مشکلات نخواهد بود. نمی شود صرفاً به جنگ قوانین و فرهنگ ارتجاعی رفت ولی کاری به مناسبات تولیدی نداشت. نمی شود جهت لغو و امحاء احکام متعفن مذهبی و دگرگون نمودن ساختار فرهنگی مسلط که بیشترین زیان آن به زنان و دختران برگشته، تلاش کرد اما در فکر محو فلاکت مادی و پر کردن شکاف طبقاتی نبود. اعتیاد، تن فروشی، خودکشی، فرار دختران جوان، افزایش بزه کاری و تمامی ناهنجاری ها یا هنجار گریزی ها و همۀ زخم های وارد آمده بر پیکر اجتماع از این فاکتورها ناشی شده اند و می شوند.

چنانچه از مقررات و احکام دولتی، خفقان و استبداد در ایران درگذریم، با اطمینان می توان گفت که بیشتر[نه همۀ] موارد بازگو شده دراطراف و اکناف دنیا بدرجات متفاوتی موجودند. در کشورهای کاپیتالیستی و اسماً دموکرات، شادی، تفریح، نوشیدن، فعالیت های سیاسی و فرهنگی، تأسیس تشکل های صنفی، عشق ورزیدن و ایجاد رابطه، سکس و قص علیهذا درظاهر چنانکه به نظر می رسد برای همگان آزاد است، با این وصف آیا یک انسان منصف می تواند ادعا کند که کل سکنه و جوانان آن ممالک بری از تنگدستی، بیکاری و اقسام مظالم و تبعیضات دیگرهستند یا قادر به تأمین اکمل نیازمندیهای انسانی خود می باشند؟ غیر از افراد و جریانات وابسته به گرایش لیبرالی و طرفداران دموکراسی بورژوایی یا چپ های رفرمیست و پرو غرب چه کسانی چنین جرأتی بخود راه می دهند که منکر واقعیت های تلخ جهان امروز باشند؟

اگر در ایران یا کشورهای دین زده روابط و مناسبات تولیدی، مذهب و بافت فرهنگی بروز دشواری ها و نابسامانی های اجتماعی را اجتناب ناپذیر کرده اند ، در غرب مدرن نیز دقیقاً بمانند ایران شیوۀ تولید سرمایه داری عامل پایه ای در شکل گیری انواع جرائم و مشکلات دیگر در آن جوامع است. در ایالات متحده آمار اعتیاد به مواد مخدر یا الکل، خشنونت با زنان، تجاوز به کودکان، خودکشی، قتل، بی خانمانی و بیمارهای روانی از جمله افسردگی یا همان depression در بین جوانان و حتی بزرگسالان هر ساله سیر صعودی می پیمایند. در این شکی نیست جوامع اروپایی مثل آمریکا از این گرفتاریها [احتمالاً به نسبت کمتری] عذاب می کشند. حال چگونه میتوان وجود این رنجها را در آمریکا و اروپا توضیح داد وقتی در این ممالک به عقیدۀ خیلی ها نه از قوانین دست و پا گیر مذهبی خبری هست و نه از آداب، سنن و باورهای عقب مانده؟!

نتیجتاً پوشیده نگه داشتن ساختار زیربنایی و در عین حال برجسته کردن دو فاکتور قوانین مذهبی و فرهنگ رایج در وارسی و تشریح معضلات اجتماعی، هنجار ستیزی و احساس نا امیدی مفرط در جوانان ایران از سوی لیبرالهای سکولار و لائیک کوششی برای منزه جلوه دادن سیستم اقتصادی تفوق یافته بر جوامع بشری در این عصر می باشد، و به سینه زدن سنگ جوانان نیز تاکتیکی به هدف مهار توان بالقوۀ جمعیت جوان کشور در خدمت اهداف سیاسی معین است. تا چند سال پیش رفرمیست های شکست خوردۀ رژیم هم که طیف هایی از آنان به جامۀ لیبرالهای سکولار درآمده بودند و با عرضۀ استراتژی اصلاح رژیم و تعدیل در قوانین پا بم
یدان گذاشتند، مضاف بر هدف تضمین بقای حاکمیت، همین مقصود را تعقیب می کردند. هنوز نسخه پیچی ها و فعالیت های آنان برای رسوخ در میان جوانان و جنبش دانشجویی در خاطره ها باقیست.

بهرروی، وضعیت فعلی در ایران عموماً قشر جوان جامعه، بویژه جوانان توده های بی بضاعت و تهیدست را زیر ضرب گرفته است. روند ساری و جاری حاضر همچون سیلی بنیان کن دارد خلاقیت ها و استعدادهای بخش قابل توجهی از جوانان را تخریب می سازد و بطور قطع ادامۀ این شرایط تألم بار ظرفیت ها و توانایی های نسل امروز جوانان و تحقیقاً نسل های بعدی را به باد می دهد. بنابر این می باید این خطر را بیش از اینها جدی گرفت و برای سد کردن جریان این سیل ویرانگر به پراتیک و عمل روی آورد. لیکن اولین قدم برای پایان دادن به موقعیت اندوهگین جوانان و توده های تحت ستم، جدیت بیشتر مبارزین داخل و خارج جهت قدرت گیری جنبش سوسیالیستی طبقۀ کارگر در صحنۀ کشمکش های جامعه است. بی تردید رسیدن به این مهم مشروط به دفاع همه جانبه تر از جدال ها و مطالبات کارگری و کمک به تشکل یابی کارگران در نهادهای مستقل و طبقاتی است.

اگر این امر تحقق یابد، در آن توازون قوای تغییر یافته، طبقۀ کارگر متحد و سازمانیافته همزمان با تعیین تکلیف نهایی خود با طبقۀ بورژوازی، به ایجاد تحولات بنیادین اقتصادی و سیاسی میپردازد و آن زمان هیچ نشانی از این همه محنت زدگی برجای نخواهد ماند و آزادی، برابری و رفاه برای همۀ آحاد کشور به بارزترین وجه ممکن مادیت خواهند یافت.

جوانان علی الخصوص چپ ها و سوسیالیست های جنبش دانشجویی قادرند نقش بسیار اساسی ای در این زمینه ایفا کنند، همانگونه در چند سال اخیر اکثر این فعالین همگام با چالشگران جنبش رهایی زن همواره رو به این سمت یعنی حمایت وسیع از جنبش کارگری و تأکید بر رل محوری طبقۀ کارگر در متحول نمودن اوضاع، حرکت کرده اند. خوشبختانه، پس از رخدادهای تأسف بار آذر ماه سال هشتاد و شش، و انشقاقاتی که قبل و بعد از آن واقعه درمیان نیروهای چپ دانشجویی روی داد، در این ایام دوباره شاهدیم که گرایش سوسیالیستی جنبش دانشجویی با در پیش گرفتن سبک کار و تاکتیک های سیاسی متناظر با استراتژی سوسیالیستی گام بلندی به منظور متحد کردن دانشجویان چپ و رادیکال و بکار انداختن پتانسیل بالای آنان چه برای پیشروی مبارزات دانشجویان و زنان، و چه تقویت پیکار طبقاتی درون جامعه برداشته است.

  ۲۷ ژانویه ۲۰۰۷  برگرفته از جهان امروز ۲۲۰