پیشرویهای نگران کننده ناسیونالیسم

ناسیونالیسم در فضای سیاسی ایران چهار نعل در حال پیشروی است. ملت سازی ناسیونالیسم فارس و ترک و کرد و عرب، در غیاب یک جنبش قابل ملاحظه کمونیستی دارد ببار مینشیند. ناسیونالیسم بدون حتی اتکا به یک تشکل و پلاتفرم سیاسی منسجم توان بسیج توده ای دارد. از قبر کوروش و استادیومهای فوتبال تا اعتراضات خیابانی در تبریز و تهران و شیراز و اهواز و بانه و سنندج حضور چشمگیر و فعال دارد. علاوه بر این ناسیونالیسم در مسیر مارش خود در خابانهای ایران، به دالانهای احزاب سیاسی استخوان خرد کرده ای مانند حزب کمونیست ایران نفوذ و آنها را قورت میدهد. مرگ طالبانی نشان داد که ناسیونالیسم کرد نه تنها حزب ابراهیم علیزاده که در سایر احزاب کمونیست کارگری نیز نفوذ قابل توجهی دارد. ناگهان رئیس جمهور منفور کشور سرتا پا بحران زده و سناریوی سیاهی عراق، “عمو جلال” فاتح شیخ از آب در میاید.

آهن ربای ناسیونالیسم کرد در برگزاری رفراندوم جدائی کردستان توسط دولت اقلیم بارزانی، ناگهان تمام تزهای فوئر باخ مارکس در باب نقش فعال انسان در تاریخ، که ظاهرا سرلوحه حزب کمونیست کارگری (حککا) بود را به کشوی بایگانی سپرد. نفس جدائی از کردستان مقدس شد و نفش نیروی فعال انسانی برای باجرا درآوردن چنین خواستی بعهده بارزانی و دولت اقلیم و دولت عراق واگذار شد. این یادداشت تلاشی برای نشان دادن دامنه نفوذ شوم ناسیونالیسم در چپ کمونیستی است باین امید که­ با دامن زدن به بحثی در اینمورد از شیوع بیشتر ویروس ناسیونالیسم در این چپ جلوگیری کند.

حککا در موافقت با جدائی کردستان عراق موضع گرفت. این یادداشت نقدی به آن موضع است. لازم به تاکید است که این نوشته بحثی بر سر حق تعیین سرنوشت تا سرحد جدائی نیست بلکه بر سر موضع جانب دار یک حزب کمونیستی در یک مقطع مشخص تاریخی در رفراندوم مشخص جدائی کردستان عراق است. حمید تقوائی، لیدر حککا، در توضیح موضع حککا مصاحبه های شفاهی و کتبی ای با رادیو پیام کانادا، تلویزیون کانال جدید و نشریه انترناسیونال داشته است که در مضمون یکسانند. این نوشته مصاحبه اخیر او با خلیل کیوان، انترناسیونال شماه ٧٣٠، را ارزیابی میکند.

“شهروندان متساوی الحقوق”

حمید تقوائی: «اساسا بخاطـر وضعیت بهم ریخته جامعه و فـعـال مایشائی نیروهای فـوق ارتـجـاعـی اسلامی و قومی و نا سیونالـیـسـتـی در کل کشورعراق، مساله ماندن در چــارچــوب یــک کشــور بــعــنــوان شهروندان متساوی الحقـوق اسـاسـا موضوعیتی پیدا نمیکند. ایـن یـک دلیـل پـایـه ای مـا در حـمـایـت از جدائـی کـردسـتـان از عـراق اسـت.»

عبارت “اساسا موضوعیتی پیدا نمیکند” نقل قول بالا را مبهم میکند. دو تعبیر متفاوت از آن استخراج میشود. تعبیری که به احتمال بیشتری منظور حمید است اینست که چون هیچکس در عراق شهروند متساوی الحقوق نیست، کردستان عراق باید جدا شود. در این تعبیر حمید از یک فرض درست به یک نتیجه گیری دست راستی ناسیونالیستی میرسد. او از بی حقوقی شهروند عراق، به حق منحصر بفرد جدائی در کردستان میرسد. مشکل این است که اگر دستیابی به حق مساوی شهروندی از طریق جدائی ممکن میشود، چرا این حق صرفا برای کردستان محفوظ میشود؟ بقیه مردم عراق آدم نیستند؟ حمید ممکن بود بگوید که او از جدائی تمام مناطق عراق دفاع میکند اما در هیچ کجای دیگر عراق شرایط مادی و عملی جدائی را ممکن نمیبیند. با این بیان او میتوانست از اتهام حمایت سر راست از ناسیونالیسم کرد مبرا شود. حککا قبلا در سال ٢٠١۵ در تحرکات عمومی ضد دولتی که هدایت آنرا مقتدا صدر بعهده داشت، فرمول جنبش های مدنی را مطرح کرد. خب برای فعالیت مدنی ابتدا به ساکن باید مقوله شهروند در جامعه برسمیت شناخته شده باشد، و اینجاست که به تعبیر دوم از گفته حمید میرسیم.

حککا و مشخصا حمید شرایط حاکم بر امروز عراق را بارها به آنچه منصور حکمت سناریوی سیاه نام نهاد خطاب کردند. سناریو سیاه بنا بتعریف حکمت زمانی بوقوع میپیوندد که شالوده ای که جامعه بر آن استوار است، یعنی نهادهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، یا بعبارت دیگر شالوده مدنی جامعه از هم پاشیده شده باشد. این توصیف که بنظر من وصف صحیحی از عراق در نزدیک به یک و نیم دهه پیش است را در نظر داشته باشیم، باید دید منظور از فعالیت مدنی شهروند عراقی که ظاهرا در خارج از کردستان متساوی الحقوق است، در متن یک سناریوی سیاده چیست؟ اساسا شهروند در سناریوی سیاه چگونه تعریف میشود؟ چه کسی بر مبنای کدام معیار، حق و حقوقی را برای این شهروند تعیین میکند؟ کدام نهاد آنها را باجرا درمیاورد؟ کدام نهاد زیر پا گذاشته شدن حق شهروندی را دادخواهی میکند؟ منظور از تساوی دقیقا چیست؟ آیا معیار، تساوی افراد در یک امت اسلامی است (باندهای مسلح مذهبی سنی و شیعه که اصولا به مقوله شهروند اعتقادی ندارند، از منظر آنها مردم امت اسلامند)؟ یا اینکه منظور از شهروند، همان امت اسلامی منتها از دید شیعیان رو به ایران یا باندهای مسلح مقتدا صدر است؟ آیا منظور تساوی حقوقی موزائیکی است، یعنی برسمیت شناسی ابتدا بساکن هویت عرب و شیعه و سنی و کرد و مسیحی و ترکمن و آشوری . . . تا در قدم بعد (نا)مساوی قلمداد شوند؟

“شهروندان متساوی الحقوق” هنگامیکه هر سه جز این عبارت در کل عراق مفقود است، آدرسی به ناکجا آباد است. این عبارت نه ربطی به جدائی کردستان دارد و نه توصیف موقعیتی است که ساکنین عراق در خارج از کردستان دارند تا در قدم بعد با اتکا به آن اعتراضات مدنی را سازمان دهند.

فنر جبار تاریخ

حمید تقوائی:«امروز فاکتور دیـگـری نـیـز بـه ایـن شرایط اضافه شده است: حـاکـمـیـت احـزاب نـاسـیـونـالـیـسـت و فـقـر و بیحقوقی که درنزدیک به سه دهه بر جامعه حاکم کرده اند، توده کارگر و مردم زحمتکش کردسـتـان عـراق را مسـتـقـیـمـا و بـلاواسـطـه رودرروی احـزاب “خـودی” قـرار داه اسـت و جدائی میتواند این تقابل را به نـفـع کارگران و توده مردم کاملا تـغـیـیـر بدهد. بعنوان مثال سرنگونی دولـت اقـلـیـمـی و خـلـع یـد اقـتـصـادی و سیاسی از بورژوازی در بـخـشـی از کشور عراق قابل تصور نیست ولـی در کشور مسـتـقـل کـردسـتـان ایـن مبارزه کـامـلامـوضـوعـیـت پـیـدا میکند، بجلو رانـده مـیـشـود و در مــحــور قــرار مــیــگــیــرد. مــا کمونیستها همیشه حل مساله ملی را یک پیش شـرط رشـد و تـعـمـیـق مبارزه طبـقـاتـی در مـیـان “مـلـت تحت ستم” دانسـتـه ایـم و شـرایـط امروز کردستان عراق یک نمونه بارز این واقعیت است.»

دو ایدۀ اصلی که از نقل قول بالا استنتاج میشود از این قرارند: ١) انقلاب برای سرنگون کردن حاکمیت سرمایه داری مرحله ای است. طبق نکته بالاتر، در مرحله اول “ملت تحت ستم” موظف است حاکمیت سیاسی را در یک رفراندوم دو دستی تقدیم آقای بارزانی کند تا در مرحله دوم بارزانی با استثمار همین مردم آنها را به انقلاب علیه خود تشویق کند. ٢) کمونیستها محلل تاریخ در بثمر رساندن مراحل انقلابند.

حمید”ملت تحت ستم” را داخل گیومه میگذارد اما نمیگوید که اگر منظورش از اینکار اعتقاد به عنوان دیگری غیر از “ملت تحت ستم” برای ساکنین کردستان است، منظورش دقیقا چیست؟ ما ناچار باید ارزش صوری گفته او را، ملت تحت ستم، با یا بدون گیومه منظور او تلقی کنیم. حمید به ما اعلام میکند که حل مسئله ملی نمیتواند توسط کمونیستها یا حتی مزدبگیران بطور کل حل شود بلکه باید فرض گرفت که بورژوازی در گذار کردستان از یک استان به یک کشور، حاکمیت سیاسی خود را حفظ و ابقا خواهد کرد تا مسئله ملی از طریق جدائی کردستان حل و فصل شود. سپس کارگر با بورژوازی ای که خود او آگاهانه آنرا به حاکمیت رسانده است در بیفتد تا در نهایت علیه آن انقلاب کند. این نوع نگرش به تاریخ البته ربطی به مارکسیسم ندارد اما اسم خاصی در فرهنگ مارکسیستی دارد. این یک دید دترمینیستی در مرحله ای کردن انقلاب است، دیدی جبرگرایانه به تاریخ است.

.

حککا اغلب متهم به ولونتاریسم میشد. اما در اینجا برای حمید امکان مادیت یافتن اراده مردمی که حی و حاضر در جدال سیاسی دخیلند قابل چشم پوشی است. نه تنها کمونیستها هیچ اتوریته و توانمندی در حل آنچه حککا مسئله ملی مینامد ندارند که حتی توده مردم نیز توان مادیت دادن به اراده خود را ندارند. نتیجتا هیچکس بجز بورژوازی، و در اینجا آقای بارزانی قادر به حل مسئله ملی و آنهم از طریق جدائی نیست. بنابراین وظیفه مردم این است که برای حاکمیت آقای بارزانی که تا همین امروز پدر و مادر صاحب بچه شان را در آورده است بخط شوند، یک کشور برای او درست کنند و او را حاکم آن کشور کنند تا ایشان در آن کشورمردمی که دچار بیماری دسته جمعی استکهلم سیندروم هستند را با شدت بیشتری استثمار کند. حقوقشان را ضایع کند تا نهایتا مثل فنر بجهند و بورژوازی را سرنگون کنند. از این منظر، وظیفه کمونیستها اینست که به مردم یادآوری کنند نقششان را همانطور که تاریخ برایشان مرقوم فرموده است بازی کنند.

نکات بالا بنظر من عصارۀ بحث حککا در دفاع از جدائی کردستان است که در مصاحبه های حمید تقوائی با هزار و یک شاخ و برگ تزئین شده اند. آنچه در رگ و ریشه توجیهات بالا جاری است اشکال گوناگونی از تمکین به ناسیونالیسم، در اینجا ناسیونالیسم کرد است.