آنکس که هولوکاست را نفی میکند بر گلزار خاوران لگد میکوبد

نوید اخگر

Nawid_Akhgar@hotmail.com

جنگی که جمهوری اسلامی به توسط حماس و جهاد اسلامی در غزه براه انداخت در جهان به جنگ نیابتی معروف شد.

به گفته ناظران بیطرف این جنگ دومین جنگی بود که جمهوری اسلامی بر علیه مردم اسرائیل و فلسطین در منطقه خاور میانه بر پا میکرد.

لاریجانی پس از خاتمه عملیات غزه عنوان کرد که "اسرائیل میخواست بازوی ما را در این جنگ در غزه قطع کند" و منوچهر متکی وزیر خارجه رژیم گفت "که غزه حوزه امنیتی جمهوری اسلامی است" و عمادالدین بروجردی " بر ارسال سلاح به غزه تاکید کرد " و کشتی حامل سلاح نیز که از ایران به سوریه و از آنجا به لبنان و غزه در حرکت بود در آبهای بین المللی شناسائی گردید.

این جنگ به لحاظ تاریخی- سیاسی برای آیندگان و برای نیروهای جوانی که فردا وارد کارزار سیاسی – بین المللی در ایران و جهان میشوند از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

تابلوی ارائه شده توسط این جنگ نشانگر این است که یک دوران و یک عصر به پایان رسیده است، عصری که در آن سازمانهای سیاسی کلیشه ای باصطلاح چپ که اکثرا همگی پسر خاله های اسلام سیاسی سنتی با مواضع ضد امریکائی و ضد یهودی بودند و بازوی نظامی اسلام سیاسی اعم از (سپاه پاسداران یا حزب الله لبنان و یا حماس و جهاد اسلامی را ) از اول قیام ۵۷ تا به امروز به انواع تجهیزات جنگی سنگین برای مبارزه با مدرنیته و تمدن مسلح میکردند و گاها از گرایشات شدید آنتی سمیتیزم و یهود ستیزانه و نئونازیستی برخوردار بودند به پایان خود رسیده است.

نمایندگان این نوع گرایشات سیاسی تا زمانی که جمهوری اسلامی بر سر کار است میتوانند به عنوان نیروهای حاشیه ای منفعل در زیر عبای آخوند اعم از حسن نصرالله یا اسماعیل هنیه و خالد مشعل و یا سید علی خامنه ای بیتوته کنند و در مواقع لازم دست به تحرکاتی بزنند ولی با سرنگونی رژیم اسلامی است که این نیروها نیز ذوب شده و از صحنه حذف خواهند شد.

چرا دوران نیروهای چپ کلیشه ای همخون با اسلام سنتی بسر آمده است؟

آنکسی که جواب این را دارد که چرا عصر اسلام سیاسی بسر آمده براحتی میتواند پاسخگوی این باشد که چرا دوران نیروهای چپ کلیشه ای هم خون با اسلام سنتی به پایان رسیده است.

زیرا این نیروها بر آمده از دوران جنگ سرد هستند ، و مسلح به دید مدرن در مورد ایدئولوژی های خود نشده اند. 

در عهد گلوبالیزم چه سوسیالیزم روسی و چه چینی و چه آلبانیائی تبار و غیرو نمی تواند به لحاظ ایدئولوژیک، سیاسی، دیپلماتیک آنان را همچون دوران جنگ سرد در زیر بال و پر خود بگیرد.

نویسنده مائوئیست سوئدی حامی فتوای خمینی بر علیه جان سلمان رشدی در چند دهه قبل این ترم را براحتی عنوان کرد وی در آن زمان نوشت "به این خاطر که استروکتور سیاسی شوروی سابق در هم ریخته برای مبارزات ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی باید بزیر چتر امام خمینی گرد آمد".

یعنی اینکه پایان جنگ سرد مرگ این نوع نیروها را به ارمغان آورد ولی آمدن خمینی به صحنه دریچه ای را برای کشیدن چند نفس دیگر بر روی این نیروها برای مبارزات" ضد امپریالیستی" و "ضد صهیونیستیشان" گشود.

اکنون که جنگ غزه دست آویزی برای شعله ور شدن مبارزات "ضد امپریالیستی" و " ضد صهیونیستی" اینان فراهم آورده باید از اینان سئوال کرد فردا که دوران اسلام سیاسی عملا خاتمه یابد و درب بیت حسن نصرالله و خالد مشعل و علی خامنه ای بر روی مبارزات ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی شما بسته شود و شما هم مسلح به دید مدرن در قبال تفکرات ایدئولوژیک خود نشده اید و در فاز جنگ سرد و کلیشه های آن دوران دوران میکنید میبایستی در زیر چتر چه کسی به این مبارزات ادامه داد و گروه های نئونازیستی را هم از خود دور کرد تا همچون امروز وبال گردنتان نشوند؟

جنگ غزه شناخت سه تفکر را بطور رسمی در مورد ایران برخورد به جهان خارج و آینده نیروها مطرح کرد

برای خارج شدن از سیاست های هپروتی و شعاری مرگ بر این  و مرگ بر آن و غیر کار آمد و نا پخته که در انتها به پرتاب لنگه کفش نیز خواهد انجامید در مقایسه با یک دیپلماسی کارا و موثر این طرح ها را برای شناخت مردم و آیندگان در ذیل مطرح میکنم.

الف:

گروه اول معتقدند که هر کشوری اعم از اینکه در روابط داخلی و خارجی اش چقدر انتقاد برش وارد هست یا نیست را باید در چهار چوب سیاست عدم دخالت در روابط خارجی کشور های جهان ارزیابی کرد و بر دوستی بین یک ایران مستقل و دمکراتیک با کلیه کشور های جهان تاکید نمود و بر نقش مخرب و تروریستی و دخالت گرایانه رژیم جمهوری اسلامی بعنوان آتش افروز جنگ در غزه بر علیه مردم اسرائیل و فلسطین صحه گذارد و گروه های ترور اسلامی  نظیر حماس و جهاد اسلامی و حزب الله لبنان را مهره های حکومت دینی در منطقه دانست و محکوم کرد و همزمان آرزو کرد که برای ایجاد صلح در منطقه و بریدن دستهای اختاپوس مذهبی ایران به عنوان فتنه گر اصلی، کشور مستقل فلسطین برهبری محمود عباس در کنار کشور اسرائیل زمینه ساز صلحی پایدار در منطقه باشد.

 

ب:

گروه دوم با انتقادات صریح از عملکرد دولت اسرائیل و محکوم کردن عملکرد های آن و برسمیت نشناختن محمود عباس بعنوان نماینده منتخب فلسطینیان ، به محکوم کردن رژیم جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی بعنوان طرف جنگ میپردازند و امید وار است که با روی کار آمدن نیروهای رادیکال کشور مستقل فلسطین نیز برهبری آنان تشکیل گردد.

کی؟ و با چه ابزاری و چگونه؟ و اینکه آیا اساس همچون زمینه ای در کرانه باختری و یا در غزه موجود است یا نه ب