داستان واقعی آگاهی و مبارزه ی طبقاتی

داستان واقعی آگاهی و مبارزه ی طبقاتی

سرمایه داران مثل خفاشان خون ما را می مکند

مایک اطاق کوچک رستورانی را که فاصله ی زیادی با محل کارمان نداشت و حدودا گنجایش پانزده نفر را داشت رزرو کرده بودیم.  بارش باران باعث شلوغی رستوران شده بود که طبیعتا سروصدای مشتریان هم در فضا می پیچید، ازاین جهت خانم اوشی (Uschi) کم، کم داشت جوش می آورد، اوبا صدای بلند چنین ادامه داد: – حالا اگر آقایان وخانم ها زحمتی بکشند و کمتر سروصدا کنند وگوش دهند، من به اندازه ی کافی حرف برای گفتن دارم. لطفن توجه کنید، قبل از هرچیزازخودم شروع می کنم. برخلاف همکاران کارمند بخش اداری که درجیب ها شان را دوخته اند وحاضربه پرداخت یک درصد از دستمزد شان بعنوان حق عضویت به اتحادیه نیستند ( البته به استثنای همکاران عزیزی مثل کیرستن Kirsten و مونیکا Monika که عضو اتحادیه هستند ودر جمع ما حضور دارند و همچنین عده ی قلیلی از همکاران بخش خدمات کارخانه ی ما که همچنین عضو اتحادیه می باشند)، بیش از سی سال است که عضواتحادیه کارگری فلزهستم وحق عضویتم را پرداخته ام. بنظرمی آید، که اعضائ اتحادیه فلزمتشکله ی کارخانه نسبت به اتحادیه فلز آگاهند، حود من سالهاست به بعضی ازسیاست های تعرفه ای اتحادیه کارگری فلز، مثل طرح طبقه بندی مشاغل، خلائ دخالتگری موئثر شوراهای کارخانه در امور استخدام واخراج مزدبگیران و .. انتقاد داشته و دارم. واقعیت این است که با وجود دریافت اضافه دستمزدسالانه ویا اضافه دستمزدهردوسال یکبار، هنوزما زندگی درست حسابی نداریم وآنچه را که بعنوان ثروت داریم بین شرکت های بیمه، مثل بیمه سلامت، بیمه ماشین، بیمه ی دندان، بیمه ی حاد ثه های شخصی، بیمه ی عمر، بیمه ی درمانی بیمه ی بیکاری، بیمه ی از کار افتادگی، بیمه ی وسائل خانه، بیمه ی ترک خوردگی لوله آب اشامیدنی ولوله های موجود در محل زندگی وبیمه های دیگری که می شود در موردشان چندین صفحه نوشت. همچنین باید به قسط های مختلفی که به بانکها وبیمه های اجتماعی پرداخت می شود اشاره کرد:  قسط های بانکی برای خرید آپارتمان یا خانه، قسط بانکی برای خرید ماشین وغیرو، قسط های مختلفی که برای نگه داشتن استاندارد زندگی مان می پردازیم. با استفاده از این امکانات آبکی سطح استاندارد زندگیمان ظاهرا خیلی بالاست واستاندارد زندگیمان را نشان می دهد واگر یک کارگر یونانی، پرتغالی، ترک، اسپانیایی،عراقی، ایرانی ویا … به خانه ما بیاد فکرمی کند که ما ثروت زیادی داریم، او از کجا بداند که مارا چنان به بند کشیده اند، که ما یارای مبارزه ی قاطع بر علیه کارفرمایان ویا سرمایه داران را نداریم. ویا همکاران کشورهای دیگر که دوش بدوش  ما  کار می کنند، از کجا بدانند که ما را با این همه قسط ها آنچنان محافظه کار کردنده اند که برای بدست آوردن مطالبات خودمان هم در اعتصابات واعتراضات با احتیاط شرکت می کنیم. انسان وقتی به چند اداره بیمه ویا بانک بدهکاری داشته باشد وهرماه می بایست سروقت قسط پرداخت کند، در ابتدا ازمبارزه جا می ماند ومحافظه کار می شود. دراینچنین وضعیتی آدم چه اضافه دستمزد بگیرد وچه نگیرد کمتر اعتراض می کنی. اما نباید فراموش کرد، که وقتی کارد به استحوان می رسد دیگربغیراز مبارزه راه دیگری برای آدم باقی نمی ماند. ازسویی نباید ازذهن دور کرد، که کارفرمایان ورهبران اتحادیه ازنقطه ضعف ها، ازوضعیت متزلزل ویا توان مبارزاتی ما بعضا با اطلاع هستند وبراساس تزلزلات، نقاط ضعف، نقاط قوت، درصد شرکت ما درمبارزات ضد سرمایه داری ویا بدست آوردن مطالباتمان را می سنجنند وبربستر این ضعف ویا قوت ها قراردادها وتعرفه های کاری را تصویب می کنند .

مونیکا از جمع اجازه خواست که بحث را ادامه دهد.

او چنین بیان کرد : – اوشی و همکاران عزیز من انگشت تایید روی تک تک گفته های شما می گذارم، تو فکر می کنی که اگر همه ی همکاران عضو اتحادیه کار گری شوند ما با یک تغییرو تحولات دیگری روبرو خواهیم بود؟ به نظرمن نه این چنین نیست، ما باید این موضوع را بدانیم که اگر اکثریت کارگران عضو اتحادیه شوند وضع ما تغییر اساسی نخواهد کرد، زیرا اتحادیه ی کارگری تا جایی که من اطلاعاتم قد می دهد،هیچ وقت تبلیغ جامعه ی بهتری از جامعه ی سرمایه داری را نکرده است. اتحادیه ما یعنی اتحادیه  کارگری فلز و در کل اتحادیه سراسری آلمان یعنی  د- گ- ب DGB نمی خواهند سرمایه داری را از بین ببرد، آنها وجودشان با وجود این جامعه گره خورده است.

 مونیکا در آخر خطاب به اوشی گفت : – من نمی دانم که تو چه جامعه ای را بجز جامعه ی سرمایه داری می خواهی؟ اوشی با آرامی سعی کرد که حد اقل جواب ویا توضیحی برای  مونیکا پیدا کند او چنین توضیح داد: – همکاران من بر این باورم، که ما هنوز آگاه به آینده ی خود نیستیم، زیرا پندارها وتوهمات کارگران نسبت به احزاب نشان می دهد، که گویا مشکلات آنها در جامعه بدست احزابی مثل سوسیال دموکرات ها، سوسیال مسیحیا ن، حزب چپ، حزب سبزها ویا احزابی از این قبیل قابل حل است! من برخلاف این پندارها می اندیشم، نظر من این است که ما برای اداره ی کارخانه ویا موئسسات در جامعه احتیاجی به احزاب نداریم افکار من تقریبا شبیه افکار گئورگ واستفان می باشد . ازاین نظر،من با گئورگ کاملا موافقم  واقعا او درست می گوید، ما باید سرنوشت مان راخود به دست بگیریم. باید اشاره کنم که ما سال های سال است که به اتحادیه های کارگری نقد و ایراد داریم، اما نباید از خودمان سوال کنیم، که آیا می شود از رهبران بوروکرات اتحادیه ها بیشتر ازاین انتظار داشت!   با ورمن این است که ماهم سهیم دروضعیت نا بسامان موجود هستیم. ما باید خود را از وضعیت دو گانه ی کنونی رها کنیم.

اوشی بحث را ادامه داد وگفت : – همکاران عزیز، اگراز بعد از جنگ جهانی دوم صحبت کرده باشم، از آن موقع تا کنون فرض بر این است، که اگر بطور متوسط ۳ درصد نسبت به تورم موجود جامعه به دستمزدما اضافه می شد، و سطح تورم نسبت به اضافه دستمزد ها کمتر می بود، ما می بایست یک زندگی مناسبتر، با دغدغه ی کمتروآرامتری را  می داشتیم. باید اشاره کرد، که امروزه روزاستاندارد زندگیمان نسبت به گذشته بدترشده ودر مقابل سرمایه داران پول دارترشده اند. بد نیست که با توضیح کوتاهی از وضعیت خود بتوانم سهمی در تایید گفته های خودم وهمکارانم داشته باشم. بنابر این بهتراست که از خودم شروع کنم. اکنون من ۴۹ سال دارم وبعد ازاتمام دوره کارآموزی حساب داری صنعتی،  دراین کارخانه درسن ۱۹ سالگی استخدام شدم یعنی ۳۰ سال است که من در این موئسسه ی تولیدی کار می کنم. تا جایی که آمار را به یاد می آورم  سال ۱۹۸۷کل سرمایه این کارخانه حدودن به ۳ میلیون مارک می رسید، تعداد کارگران ۲۲۵ نفر بود. اکنون می توان گفت که سرمایه گذاری دربخش ماشین سازی، بیش از ۸۰ میلیون یورواست ودر آمد سالانه کل شرکت بیش ازصد وچهل میلیون یورودرسال می باشد. تعداد کارگران نسبت به سال ۱۹۸۷ تقریا به دوبرابرو نیم  یعنی ۵۵۰ کارگر رسیده است. در اینجا می خواستم یک مقایسه ای با وضعیت اضافه دستمزد و در کل رشد استاندارد زندگی خودمان را کرده باشم، که در واقع می شود گفت که از سویی مالکان ابزار و وسائل تولید ثروتمند تر شده اند واز سویی دیگر سطح استاندارد زندگی ما به مرورپایینترآمده وفقیر تر شده ایم. واضح است که اگر برعلیه این وضعیت مبارزه نکنیم، ثروتمندانی که نقشی در تولید ندارند ثروتمند تر وما کارگران که تولید گران ثروت هستیم فقیرترمی شویم. این است قانون سرمایه داری. من برای اینک گوشه ای از این واقعیت را روشن کرده باشم، وضعیت واستاندارد زندگی خودم را مخرج مشترک قرارمی دهم، با این فرض که اگر اضافه دستمزد دریافتی من دراین ۳۰ سال حد متوسط  دوونیم در صد درسال حساب کنیم، در سی سال ۱۰۷۲ یورو می شود با وجود این، وضع استاندارد زندگی من با اضافه دستمزد یاد شده نه اینکه بهتر نشده، بلکه بدترهم شده است. با تمام این حساب رسی ها می خواهم به این نکته اشاره کنم که اکنون برای تامین یک خانواده ی سه نفره، دونفرباید کارکنند درصورتی که سی سال پیش با دستمزد یک کارگر می شد سه نفر را تامین کرد. اما امروزه روز با توجه به با لا رفتن شدت استثمار وبالا رفتن فقرو بیکار سازی کارگران، نشانه ای از مبارزات ومقابله با این وضع کمتر دیده می شود.

ویلهلم نفر بعدی بود:

او چنین ادامه داد: –  همکاران عزیز، درا رطبات با موضوعات مورد بحث لازم است اشاره کنم، که دردهه ی هشتاد وبخصوص دهه ی نود، کارگران معدن درسال ۱۹۹۷ شهرهای ایالت نورد راین وستفالن(شمال غربی آلمان) را با تظاهرات واعتراض خود به حالت تعطیلی در آوردند. فقط در شهربن که در آن مقتع زمانی پایتخت آلمان محسوب می شد بیش از پانصد هزارنفردرمقابل پارلمان ودفاتر احزاب مختلف و خیابانهای بن به تظاهرات واعتراض پرداختند. همکاران عزیزمی خواهم در ادامه صحبت های همکار قبلی نظر وبرداشت خود را یاد آوری کنم، این که ما کار گران با همه ی مبارزات وفعالیت های درون کارخانه ها و اعتراضات خیابانی، نتوانسته ایم تغییراساسی در وضعیت زندگیمان بوجود آوریم، از این نظر من این نتیجه را می گیرم، که  با همه ی این اعتراضات و نا رضایتیها درمقابل کارفرمایان وسرمایه داران، آگاهی ما نا کافیست. از اینها گذشته، با توجه به سال ها کار وتجربه ی کافی درامور کارگری، چرا نقش مؤثری در تعیین طبقه بندی مشاغل نداشتیم! در اینجا لازم به یاد آوری است که ما تصمیم گیری امور کارگری را به کسانی سپرده ایم که حتی پنجاه درصد از خواسته های ما را نمایندگی نمی کنند!

کیرستن Kirsten  جواب داد و گفت: – ویلهلم عزیزخودت می دانی که که چارچوبه ی گروه شغلی را اتحادیه کارگری فلز با اتحادیه کارفرمایان طبق تعرفه ها تعیین کرده اند ونمایندگان ماهم دراین تصمیم گیری نقش مؤثری نداشته اند. این شواهد نشان می دهد، که تازمانیکه ما به ریشه ای برعلیه سرمایه داری مبارزه نکنیم، وضع ما تغییر اساسی نخواهد کرد.

هفت ساعت در روز کار می کنم دوساعت برای خرج خودم وپنج ساعت کار اضافی برای تامین تجدید تولید وسود سرمایه دار

 پاییز ۲۰۱۳  کیرستن خطاب به همکاران گفت: خوشحالم که امروز ما دوباره دورهم جمع شده ایم. باتوجه به این، که ما همگی می دانیم با مدرنیزه شدن ابزار و وسائل کار، اوقات فراقتی را که ما در حین کاربرای رد و بدل کردن وتبادل نظرراجع به مشکلاتمان داشتیم کوتا وکوتاه تر شده است، براین مبنا من پیش نهاد می کنم، که ما اگر برایمان ممکن است، این جمع را برای تبادل نظر بیشتر ادامه دهیم.

 کیرستن چنین ادامه داد، دوستان وهمکاران عزیز: – من بعد از دوسال و اندی فهمیدم، که ۳۵ ساعت کار در هفته و۷ ساعت در روزکار می کنم، اما دست مزدی را که به من پرداخت می کنند ارزشی کمترازدو ساعات کارلازم داراست، یعنی اگر در روزهفت ساعت کار کنم کمتر از دو ساعت برای خودم و بیشتر ازپنج ساعت کار اضافی برای کارفرما یا سرمایه دار کارانجام می دهم. خارج  از این هر هفته روز پنجشنبه استاد کار غیر مستقیم از من می خواهد که روزهای شنبه را هم کار کنم( منظور از غیر مستقیم این است، که استادکار بنا به تفاوقی که بین کار فرما و شورای کارخانه شده او نباید کارگران را مجبور به کار روزهای شنبه کند اما او در شیوه ی گفته  اش به نوعی می راساند که کار گران  اگر نیایند، در پرونده ی شان نشانه های منفی خواهند گف) باید اشاره کنم، که در این مورد من با گئورگ ( Georg) ، توماس ( Tomas) و رنه ( Rene) صحبت کردم آنها گفته ی من را تایید کردند، اما    مارکو(Marko) با این طرز فکر مخالفت کرد ! او گفت فرض کنیم، اگرهرکارگردو برابر پولی را که می گیرد، کار نکند، پس کارفرمای که کلی سرمایه کذاری کرده و شغل ایجاد نموده است، از کجا می بایست سود پولی را که سرمایه گذاری کرده است از یک سو، واز سوی دیگرخرج خانواده اش را تامین کند؟

 همکار بعدی ادامه دادو گفت: ای بابا تو یا شوخی می کنی یا ازموضوع پرتی! مگربه صحبت اوشی گوش نکردی، می دانم که جدی حرف نزدی، ولی همانطوری که همکارمان اوشی اشاره کرد، ثروت سهام داران این کازخانه از سال ۱۹۸۷ از سه میلیون مارک پنجاه میلیون یورو ودرآمد سالیانه ای به بیش از صدو چهل هزار یوره رسیده است. می دانی این “بیچارگان” ثروتشان چند برابر شده است!؟ ولی سوال من این است، که کارفرما وکلا سرمایه دارها ثروتشان را از کجا آورده اند، نکند که به همه ی سرمایه دارها وکارفرکاها  ارثیه پدری ویا ارثیه مادری رسیده است وبه ما با وجود لیش از هشت ساعت کار، ارثیه فقر وبی پولی و استثمار، اجبارا ۸ ساعت کار روزانه، اضا فه کاری هفتگی، کاردرروزهای شنبه،و …. یعنی تو می گویی که تا ابد ما باید کار کنیم و با کار اضافی سرمایه دار هارا ثروتمند تر کنیم ؟ باید دانست، که ثروت جمع شده در دست سرمایه داران نتیجه ی کار اضافی واستثمار ماست ونه چیزدیگری. باید توجه کرد، که قبل از اینکه کارخودمان را با کارخانه های دیگری مقایسه کنیم، وضعیت کنونی را بر رسی کنیم و ازخود مان شروع کنیم:

اشتفان( Stefan) وضعیت این کارخانه را چنین توضیح می دهد: – سرمایه اولیه ی کارخانه  پنجا هزار مارک، تعداد کارگران ۴۵ نفر با ۶ دستگاه  مکانیک ونیمه اتومتیک، مثل دستگاه دو تراش، چهار دستگاه فرز، پنج دستگاه جوشکاری، یک دستگاه برش، یکدستگاه خم کن وچند دستگاه برقی مته زنی ، صافکاری ودیگر ابزارو وسائل موردنیاز مزد بگیرانی که بخش اداری شرکت را بعهده داشند. همه ی بخش های تولیدی وغیر تولیدی در مساحتی به اندازه ی ۳۰۰۰ متر مربع، که البته مساحت برای سقف تولید فقط ۲۶۰۰ مترمربع و۴۰۰ متر مربع مابقی  چون مورد استفاده ای نداشت آخرهفته ها  از آن برای فوتبال استفاده می شد. لازم به توضیح است، که ارزش ابزار و وسائل تولید و نیروی کار اجیر شده حدودا ۵۰ هزار مارک می شد. اکنون با همان سهام داران حدودا ۵۵۰ نفرمشغول بکارمی باشند وبا درآمد سالانه ای بیش از۱۴۰ میلیون یوروکماکان به استثمار کارگران ادامه پیدا می کند(البته اوشی در فوق در این مورد توضیح کوتاهی داده بود) .

 گئورگ گفت: – آیا می دونید که هویت ما  به ما تعلق دارد، ما باید خود مان را بشناسیم. ما باید این را بدانیم که تا کارفرما ویا سرمایه داری وجود دارد، ما  بی هویت هستیم و بعنوان مزد بگیران باید وجود داشته باشیم یعنی وجود آنها بستگی به وجود ما دارد ولی بر عکس وجود ما تولیدکنندگان بدون وجود سرمایه داران وجود خواهد داشت ودنیاسی آزادی را کلید می زند ونه چیز دیگری. این مزد بگیری واین وابستگی را باید از بین برد. ولی قضیه را باید بر عکس دید، سرمایه داران بدون ما وجود نخواهند داشت، اما ما بدون سرمایه دارها می توانیم به کارادامه دهیم.  حتما می دانید، که همه ی این ابزارها، دستگاهای تولیدی مختلف از کار اضافی ما جمع وانباشت شده است. ما بیش از دوقرن است که تیشه به ریشه ی خود مان می زنیم و خواسته ها و مطالباتمانرا در حدی مطرح کرده ایم که ضربه ای به سرمایه داران وارد نشود. تفکری معتقد است که رهبران احزاب رفرمیست و رهبران اتحادیه های کارگری در تعمیق ما کارگران مقصرند!  بخشی از این باور درست است زیرا آنها خودشان را به سرمایه فروخته اند در صورتیکه ما آنهارا بعنوان نماینده خود برای دفاع امطالباتمان انتخاب کرده ایم. تفکر درست نیست که همه ی تقصیرها را گردن رهبران اتحادیه بیندازیم، خود ماهم مقصرهستیم( البته با این آگاهی که اتحادیه یکارگران  معامله گری است بین ما وکارفرمایان) . عده ی زیادی از ما  آگاهند، که رهبران اتحادیه یک دستشان هم در کاسه ی کارفمایان ودر کل سرمایه داران  می باشد. ولی سوال این است، که چرا  اکثریت ما مزد بگیران برای بدست آوردن مطالباتمان در مقابل کارفرمایان مقاومت نکردیم؟ ( البته همیشه اقلیتی بودند که اصولا  قراردادهای تعرفه ای اتحادیه ها را زیر سوال می بردند وکما کان این جنبش موجود است و به مبارزاتش ادامه می دهد).

 اگر حقیقت اینست که اکثر کارگران، با وجود نارضایتی ها ی مختلف از قرار دادهای اتحادیه، معاملات سران آنها را با کارفرمایان  تا به امروز تایید کرده اند. قضیه ی اصلی این است که بدون آگاهی برای سرمایه داران کاراضافی کرده ایم و نتیجه این شده است، که برای سرمایه داران ثروت افزایی  کرده ایم. اگر ما به حقوق اقتصادی وسیاسی خود آگاه بودیم، دست به ریشه وعامل استثمار خود می بردیم، این نا آگاهی ماست که سرمایه داران مالک نیروی کارما شده اند. ما باید خودمان را از بند سرمایه رها کنیم ام چطوری؟.

مارکو بحث را ادامه داد و گفت: – همکاران عزیز من این کلمه ی رها شدن، مبارزه، آزادی را بیش از حد شنیده ام و مخالف تکرار آن هم نیستم، ولی دوستان ما تغییر می خواهیم، که حد اقل متناسب با عمل رها شدن، آزاد شدن وهر آنچه که به آزادی ما از بند سرمایه کمک می کند انطباق داشته باشد.اگراکثر ما مزد بگیران آگاهی ضد سرمایه داری را داشتند، حتما برای رهایی خود وتغییرازاین وضعیت کارانقلابی می کردند و اداره ی کارخانه ها موئسسات ودر کل اداره ی کل جامعه را بدست می گرفتنهمانطوری که همکار عزیز در موارد مشخص نقل قول مارکس را تکرار می کند که « رهایی ما کارگران فقط بدست خودمان امکان پذیر است نه بدست دیگران» .

رنهRene  ادامه داد  و گفت:همکاران عزیز با ورکنید که انتظار زیادی ازطبقه ی کارگرآلمان داریید. اگر نظر من را بخواهید از نظر مبارزاتی و آگاهی سیاسی، من بیشتر به کارگران فرانسه امید وارهستم تا کارگران آلمان، ما کارگران آلمانی یاد گرفته ایم با کارفرماها بیشتر چونه بزنیم عمل، اما کارگران فرانسه برای بدست آوردن خواسته ها یشان اتوبان ها را می بندند، کارفرماها را گروگان می گیرند و … اما با تمام این گفته ها نه در فرانسه اتفاق بزرگی برای تغییر جامعه افتاده است ونه در آلمان!! به هر حال کارفرما ها وبرای ما دیکته می کنند که چه موقع وچه کالایی را تولید کنیم. یعنی اینکه حتی کارگران فرانسه هم تغییرات اسسی در جامعه ی خودشان نداده اتد.

کیرستین Kirsten  به رنه چنین پاسخ می دهد؟ : – اما با تمام تعریف وتمجیدی که از کارگران فرانسه می کنید، آیا توانسته اند گرهی از کار خودشان ویا کارگران اروپا باز کنند؟. بنظرم نه، آنها هم کماکان نتوانسته اند تغییراساسی بوجود آورند. بنظرم طبقه ی کارگر آلمان ودر کل طبقه ی کارگراروپا فعلا نابودی سیستم سرمایه داری را در دستور کارخود قرار نداده است، بلکه با تمام اعتراضات واعتصاب عمومی که ازجانب کارگران اروپا بخصوص کارگران یونان، اسپانیا، ایتالیا و پرتغال انجام گرفته است، فقط خواهان رفرمی ههستند که مورد تایید دو طرف باشدف یعنی مبارزات آنه تهاجمی وبرعلیه سیستم سرمایه داری نیست. اینوضعیت نشاندهنده ی این است، که طبقه ی کار گراروپا با وجود اعتصابات مکر سراسری در این کشورها،  هنوز به رهایی خود آگاهی لازم را ندارند. لازم به یاد آوریست که ما بی تفاوت به وضعیت موجود نیستیم ودر اقصا نقاط جهان، آنجایی که ضرورت داشته است ما برعلیه استثمار وبی حقوقی خود عکس العمل نشا داده ایم ، اما تغییر نتوانسته ایم  تغییر اساسی بوجود آوریم. می خواهم بگویم که ما مبارزه ضد سرمایه داری می کنیم  اما همه جانبه نیست.

رنه به تبادل نظر بین دورن Devren ویکی از سرپرست ها اشاره کرد وچنین بیان کرد : –

دورن  Devren هفته ی قبل با مسئول بخش تراشکاری جدال حرفی داشتند، عده ای از همکاران هم جمع شده بودند. او به سرپرست بخش گفت: – آقای هلموت Helmutعزیز آقای هلموت جا نشین رئیس تولید می باشد  شما سرپرست ها وآقا بالاسرها :ار با ارزشتری از ما تولید ویا خلق نمی کنید، همکاران کارمند ، می توانید توضیح دهید، چرا تفاوت دستمزد بین کارعملی وکار اداری  از یک و نیم تا پنج برابر به سود کارمندان اداری تفاوت داشته باشد؟ شمامی دانید، دستگاها و ماشین آلات تولیدی را ما باید راه اندازی و آزمایش کنیم. همچنین دستگاهای هیدرولیک Hidrolik، پنیوماتیک peneumatik واستاتیکstatik  را ما باید راه اندازی وکارکرد آنها را در فرآیند تولید تایید ویا رد کنیم. اما شما ها همیشه با یک قلم ویک دفتر در دست از د فترتان برای خستگی درکردن به بخش تولیدی می آیید و با این روش می خواهید بنمایانید که فقط شماها حرف برای گفتن دارید و وسیله ی اجراعیش هم ما هستیم. باید دانست که کارفرما از شما بعنوان وسیله ای برعلیه ما استفاده می کند، همچنین این راهم بدانید وقتی شما هم سود دهی برای سرمایه دار نداشته باشید ، سرنوشتی بهتر از سر  نوشت ما نخواهید داشت. در این میان چند لحظه سکوت بر قرار شد، گویا اطرافیان به فکر فرورفته بودند و سرپرست بدون جواب صحنه را ترک کرد و رفت.

 کیرستن Kirsten برای روشن تر کردن موضوع گفت: – اما دوست عزیز باید دانست که قلم و کاغذ بدست ها یی که تو به آنه اشاره دارید، مثل ما تحت فشار کا هستند وبا یک روش استثمار می شوند، آنها هم مثل ما مزد بگیرانی بیشتر نیستند و فقط تفاوت کارما این است: که ما در بخش تولیدی کار دستی می کنیم و آنها دربخش  تولیدی فکر سازمان اداری کارفرکایان کار می کنند. همه کسانی که کار فکری می کنند مزد بگیرند وتفاوت زیادی بین دست مزد ما وآنها وجود ندارد.

 اما همکاران عزیز احساساتی نشوید. من بر این با ورم که کارمندهای موجود شرکت مان با ما نیستند وحتی عده ای از آنها ناآگاهانه از کارفرما دفاع می کنند. یک موضوعی که هم شما می دانید وهم من، این است که در حال حاضر کمتراز دو در صد از کارمندان، عضو اتحادیه فلزهستند و زمان اعتصاب اختطاری، کمتر از یک درصد از آنها در اعتصاباتما شرکت می کنند. مثلا در کاخانه ما که حدود چهل درصد کارمند دارد یعنی از ۱۹۰ نفر کارمند هشت یا نه نفردراعتصابات ما شرکت می کنند. باید اشاره کنم که چه کارکنان در اعتصابات اختاری وغیر اختاری شرکت کنند وچه شرکت نکنند یا چه عضو اتحادیه کارگری باشی وچه عضو نباشی، اضافه دستمزدی که بین اتحادیه ی کارگری واتحادیه ی:ارفرمایان تصویب می شود شامل همه است همان در صد اضافه دست مزدی را که ما دریافت می کنیم آنها هم دریافت می کنند( ما واقعا نباید معیارمان را درصد عضویت در اتحادیه کارگری به حساب آوریم، زیرا همانطوری که همه اطلاع دارند،عده ای از کارگران اتحادیه ما را یعنی اتحادیه ی فلز را اتحادیه ای غیر کارگری میدانند وبر علیه سیاستهای مماشات جویانه ی ای اتحادیه  مبارزه می کنند ولی ضد کارفرما وضد سرمایه داری می باشند). البته باید توجه کرد که این نوع نگر در کارخانه ها وموئسسات دیگر هم  با اختلاف نه چندان زیاد رؤیت می شود. آیا شما فکر می کنید که مشکلات وکمبود هایی را که ما مطرح می کنیم، درسطح جامعه مطرح و مورد توجه قرار می گیرد؟

ماریا  چنین شروع کرد: –  من از طرح سوال آخر کیرستن شروع می کنم ، من فکر می کنم که خواسته های ما با خواسته های کارگران اتحادیه های کارگری ویا آکارگرانی که در سطح جامعه کار می کنند تفاوت چندانی ندارد، ببینید، ما مشکل مسکن، کودکستان برای بچه هایمان، مشکل هزینه ی تحصیلی فرزندانمان، ودر کل در صد هزینه ی زندگیمان را مطرح می کنیم، درنتیجه این خواسته ها کم و بیش خواسته ی اکثر کارگران جامعه می باشد. ازسویی موضوع آگاهی را من چنینین می نگرم، اینکه ما دارای اتحادیه ی کارگری قوی هستیم واین خود یکی از نشانه های آگاهی طبقاتی ماست. داشتن اتحادیه کارگری نشان می دهد که ما می توانیم متحدانه خواسته ها ومطالباتمان را در مقابل سرمایه داران ویا کار فرما پیش برده ومطرح کنیم. باید توجه داشت ما اتحادیه داریم، اما  سازمانی که بتواند ما را در پارلمان نمایندگی کند را نداریم  واین نشاندهنده کمبود آگاهی ماست. همکاران عزیز، شما همه اطلاع دارید، که  همه ی احزاب، از احزاب به اصطلاح چپ  تا احزاب محافظه کار در اساس نمایندگان پول دار ها می باشند و قانون کارو قوانین اجتماعی را بسود سرمایه داران تصویب می کنند نه بسود ما.

 توماس Thomas  با خنده وسط حرف ها پرید و گفت: – تو اول آگاهی طبقاتی بدست بیاوربعد ساختن سازمان آبی پوشها(عموما کارگران بخش تولید لباس آبی می پوشند) هم با من. ماریا صحبت تماس را قطع کرد و به او چنین گفت: – توماس مثل اینکه به کفته های من خوب گوش نکردی!(کمی تشنج درگفتگوی این دو) تماس بحثش را ادامه داد و گفت : –  با پوزش از همه شما من بحثم را سعی می کنم کوتاه توضیح دهم: همکاران عزیز می دانید که رنه  Rene  وهم کارانی که طرفدار سندیکای واقعیی و ضد سرمایه داری  هستند وآنرا تبلیغ می کنند، کمی از واقعیت بدور هستند، همانطوری که اطلاع دارید، در شرایط کنونی عده ای ازهمکاران انتظار دارند که سوسیال دموکرات ها  یا سوسیال مسیحی ها رفرمی بدهند و وضع زندگی آنها بهترشود. به سخنی دیگر، در شرایط کنونی طبقه ی کارگر آلمان به فکر کنترل تولید ویا تغییر ریشه ای زندگی خود نیست، و بیشر طالب رفرمی است که وضع زندگیش بهتر شود!. تازه فرض کنیم که همکاران طرف دارسندیکا که صحبت ازمجمع عمومی هر روزه می کنند و از این طریق می خواهند کنترل تولید را بدست گیرند، فکر می کنند که کارگران از این طرح حمایت می کنند؟ بنظرم بعید می آید، که کارگران با وضعیت کنونی شان خواهان کنترل تولید باشند. ازسویی عده ای از ما می داند، که موجودیت سران اتحادیه های کارگری با طرح و ایجاد مجمع عمومی برای کنترل تولید در کارخانه ها به خطر خواهد افتاد وبا تمام قوا بر ضد این طرح مبارزه خواهند کردلازم به توضیح است، که تاریخ شروع وفعالیت اتحادیه ها ی کارگری با تاریخ بوجود آمدن بورژوازی تقریبا همزمان می باشد، از این منظر تاریخ فرو ریخت وازمحلال اتحادی ها و نابودی سرمایه داری هم، هم زمان خواهد بود.!

ماریا بحثش را ادامه دادو گفت : – من هم همین باور را دارم، زیرا زندگی این نوع اتحدیه ها با زندگی  ومناسبات سرمایه داری عجین شده است. اینها اتحادیه های چونه زن هستند نه اتحادیه های مبارزکارگری. برخی از ما احتمالا اطلاع دارند، که اتحادیه ی کارفرمایان بسیار خوشحالند که این گونه اتحادیه ها وجود دارند، زیرا هر گونه رادیکالیسمی بوسیله ی همین این اتحادیه ها وچپ های طرف دارشان کند وکنترل می شود. اما همانطوری که شما واکثر هم کاران اطلاع دارند، من این چونه زدنها را کافی نمی دانم ،شماها خودتا می دانید، که به محض اینکه ما اضافه دست مزد در یافت می کنیم ویا قبل از اینکه ما  خواسته هایمان را برای بهبود زندگیمان اعلام کرده باشیم، هزینه  و قیمت اجناس ضروری زندگی و کرایه خانه وو….گرانتر می شوند. در اینجا سؤال من از هم کاران این است، که آیا مبارزات ما باید همینطور مثل سالهای قبل، مثل ده سال قبل، ۵۰ سال قبل، ادامه پیدا کند که ما کج دارو مریض در فضای استثماری به کار ادامه دهیم وسرمایه داران بیشترو بیشتر سود ببرند.همکاران عزیز همانطوری که اطلاع دارید اتحادیه ی فلزبیش ۱۲۵ سال است که برای بهبود معیشت ومطالبات ما مبارزه می کند، من بعنوان یک عضواین سوال را دارم، که در این ۱۲۵ سال ما بکجا رسیده ایم وسرمایه داران و کارخانه داران بکجا رسیده اند. فکر کنم که اکثرما این مسئله را تایید کند که از ۱۲۵ سال گذشته تاکنون سرمایه ی سرمایه دارانی مثل زیمنس، تیسن، فولکسواگن، فورد، مرسدس، ودیگر کارخانه داران سرمایه شان سربه فلک کشیده است وبه سرمایه های فراملیتی تبدیل شده اند، اما ما در کجا ایستاده ایم؟ ما هنوز هم مزد بگیری بیش نیستیم. من هنوز برایم خوب روشن نیست، که چرا هنوز ما به کار مزدی برای ازدیاد سود سرمایه داران کما کان ادامه می دهیم؟ آیا نباید به خود آییم و با مبارزات خود کار مزدی که سرمایه وارزش افزایی را باعث می شود را از بین ببریم؟ هم کاران عزیزیزمی دانم که ۱۲۵ سال گذشته ما ۶ روز در هفته، وهفته ای بیش از ۷۲ ساعت کار می کردیم وامروز  ۵ روز در هفته و ۳۵ ساعت در هفته کار می کنیم، این هم درست است که ما با مبارزات بی امانمان شروط کارمان را بهبود بخشیده ایم، ویا اینکه در کنار مبارزات همسرانمان برای حقوق مساوی زنان مردان تولیدگر مبارزه کرده ایم! ولی نباید از خودمان سؤال کنیم، که با وجود این مبارزات، ثروت ودارایی سرمایه داران کما کان بیشترو متمرکزتر ودر دست عده ی قلیلی جمع شده است! واز سوی دیگر، فقر، بیکاری و بی خانمانی بین اکثر کارگران ومزد بگیران بالا رفته است.

ماریا  Mariaبعنوان آخرین سخنگو از همه تشکر کرد و گفت، امیدوارم که ما بتوانیم در آینده این گونه باهم بودگی را ادامه دهیم، با تشکر از توجه تان همگی خوش و خرم باشد.

نگاهی به آگاهی و مبارزه ی طبقاتی

راستی آگاهی ومبارزه ی طبقاتی را چگونه می توان تعریف کرد؟

آیا اگربرخوردی عام به این موضوع کرده باشم، این است که مبارزه ی سیاسی و اقتصادی طبقه کارگر برعلیه طبقه ی سرمایه داربرای رفع ونفی کار مزدی یک مبارزه ی طبقاتی است وآگاهی طبقه ی کارگر به امرمبارزه ی طبقاتی را می شود آگاهی طبقاتی نام نهاد؟

آیا می شود گفت که آگاهی رابطه ی متقابل ویا کنش و واکنش دخالتگری اجتماعی انسانها  است؟

می توانید که گفته ها ی مارکس درنقد اقتصاد سیاسی به ما چه می گوی « شعور انسانها وجود آنها را تعیین نکرده،بلکه وجود اجتماعیشان شعورآنا ن را تعیین میکند.» صفحه ی ۱۵۱ و در ایدئولوژی المانی چنین نگاشته « تولید ایده ها، مفاهیم وبرداشت ها، یعنی تولید آگاهی در ابتدا رابطه ی مستقیمی با فعالیتهای مادی ومراوده ی مادی-زبان زندگی واقعی دارند. تصور کردن، اندیشیدن، ومراوده ی ذهنی انسانها در این مرحله هنوزبطورمستقیم در رفتار مادی آنها ریشه دارد. همین موضوع در مورد تولید ذهنی، بصورت زبان سیاست، قانون، اخلاق، دین مابعدالطبیعه یک قوم نیز صادق است» صفحه ۲۶٫

ما می دانیم که آگاهی طبقاتی وشیوه ی مبارزه طبقاتی طبقه ی کارگردرهر مقطع تاریخی با تغییردرابزارووسائل تولید، وصنعت جامعه ی سرمایه داری تغیرمی کند ونحوه ی  مبارزاتش با استفاده ازتجارب مبارزاتی گذشته اش، بر بستر تغییرات موجود درون جامعه عمل می کند. مارکس در نقد بر افکار فوئر باخ چنین می نویسد« او متوجه نیست که دنیای حسی پیرامون او چیزی نیست که بطور مستقیم از ابدیت بیاید وبرای همیشه ثابت باشد، بلکه محصول صنعت و موقعیت جامعه است. محصول در این معنا که محصولی تاریخی ونتیجه ی نسل های پی در پی ایست که هر یک بر روی دوش نسل قبل ایستاده است، بتکامل صنعت و نحوه ی مراوده خود می پردازد و نظام اجتماعیش رامطابق با نیازهای جدید تغییر می دهد…» ایدئولوژی آلمانی صفحه ۳۴

هر چند که ما کارگران  درحین مبارزات سیاسی واقتصادی به روش وشیوه ی بررسی  دیلکتیک ماتریالیستی مارکس  می رسیم، اونگاهش را به جامعه ی سرمایه داری چنین بیان می کند:  « پرولتاریا وثروت دو قطب مخالف اند، که از این حیث کل واحدی را تشکیل می دهند. آنان هردوآفریدگان دنیای مالکیت خصوصی اند.  مساله دقیقا  این است که هر کدام چه جائی را در آنتی تز اشغال می کنند. این کافی نیست که اعلان شود آنها دو جهت کل واحدی اند» خانواده مقدس صفحه ۶۴٫

« پرولتاریا، برعکس، به مثابه ی پرولتاریا مجبور است خود و در نتیجه قطب مخالف خود را، یعنی مالکیت خصوصی که هستی او را تعیین می کند، و او را پرولتاری می سازد، نابود کند. این جهت منفی آنتی تز، بی قراریش در خود خیشتن و مالکیت خصوصی منحل شده وخود مخلوع است.» خانواده ی مقدس ۶۴

پس برای ما کارگران روشن است که ما در آنتی تز، بعنوان نیروی محرک جامعه ی سرمایه داری، جایگاه نفی ونابودی سیستم سرمایه داری و نفی کار مزدی، یعنی نفی خود به عنوان کارگرو ایجاد جامعه ی جهانی کمونیستی را اشغال کرده ومی کنیم.

نگاه من به مبارزه ی طبقاتی ؟

موضوع مورد بحثمان را به دوجزئ تقسیم می کنم، نخست آگاهی ای که یک فعال کارگری ویا یک ویا چند فرد کارگردر حین مبارزه با بورژوزی کسب می کند از یک سو، و از سویی  سطح و پهنه ی دیگر از آگاهی ومبارزه ی طبقاتی این است، که اتحاد سیاسی واقتصادی اکثر کارگران نه دریک کارگاه یا یک کارخانه، بلکه حد اقل دریک کشوردرروند مبازه ی خود برای نابودی سیستم سرمایه داری ونفی کارمزدی برمی خیزد وطرح وبدیل خود را در نفی سیستم سرمایه ارائه می کند. این نحوه از مبارزه را می توان مبارزه ی طبقاتی نام نهاد. متاسفانه با انشقاق وتقسیم جنبش کارگری به دوجنبش ( یعنی به جنبش کارگری وجنبش کمونیستی و باوریکه براین نظر پافشاری می کند که ما فقط می توانیم مبارزه ی اقتصادی کنیم و مبارزه ی سیاسی را باید از آنها یاد بگیریم)، این دوستان گم راه، هر معامله ای که بین اتحادیه ها کارگری وکارفرما ها در رابطه با اضافه دست مزد انجام می گیرد و معاملاتی از این قبیل را بعنوان مبارزه طبقاتی طبقه ی کارگربرای چنبش کارگری تبلیغ وترویج کرده اند. البته رفرمیست ها درسطوح مختلف مبارزات جنبش کارگری دست برده ومغشوش نموده اند. که ما می بایست باز بینی آنرا از ابتدای شکل گیری مبارزات بین کار و سرمایه وبخصوص بعد از مارکس وانگلس شروع وجستجو کنیم.

در مورد ایدئولوژی و آگاهی

 

آن آگاهی که یک مقطع، یا یک لحظه از عینیت را در نظر می گیرد، وداوری می کند وبد ین ترتیب، یک فرایند در حال تحول را در چار چوب دانش خود اسیر می کند(( آگاهی کاذب است)).

از نظر سرمایه داران وبخش زیادی از کارگران نا آگاه ، واقعیت جامعه همان است که هست.یعنی حقیقت همان واقعیت موجود است. بطوریکه قوانین سود ارزش اضافی  بخشی از حقیقت است.

می دانی که طبقات به مثابه محصول تاریخی می باشند. یعنی لحظاتی از فرایند تاریخی می باشند که در شرایط معینی بصورت طبقه ی حاکمه در می آیند.

از نظرلوکاچ “آگاهی کاذب” جنبه ای از یک کل تاریخی و مرحله ای از یک فرایند تاریخی است.

به دو نکته ی مهم توجه شود:

میزان حقیقی بودن آگاهی، بر اساس تاریخیت، یا حرکت تاریخی، تعیین می شود.

  • حقیقی بودن مفهوم کانتی ندارد، در همانند یا در موازی بودن با عینیت سنجیده نمی شود، بلکه به معنی خود عینیت شدن، عینیت شدن است.
  • مارکس در فقر فلسفه چنین نگاشته است: « مسئله این نیست که بدانیم این یا آن پرولتر، یا حتی پرلتاریا به مثابه ی کل، اهدافش را در یک لحظه ی خا ص چه می پندارد. مسئله اینست که بدانیم که پرلتاریا چیست وبه لحاظ تاریخی با طبیعتش چه می کند.»
  • کرش: «اگر ایدئولوژی طبقات حاکم ضا من بقائ و تسلط دولت آن طبقات است، در آن صورت”ایدئولوژی” پرولتاریا می بایست این تناظر را با دیکتاتوری پرلتاریا حفظ کند. اما دیکتاتوری پرلتاری در واقع نا دولتی است که باید رو به زوال رود. در نتیجه “ایدئولوژی” است که متضمن ذوال خویش است. مارکسیسم و فلسفه.»
  • کانت نگاشته است:« وقتی می گوییم یک مثلث ضرورتا سه زاویه دارد، چیزی را اثبات نکرده ایم، زیرا اول باید مثلث باشد و وجود داشته باشد.»
  • مارکس در ایدئولوؤی آلمانی چنین نگاشته است: «”ایده های طبقه ی حاکم در هر دوره ای ایده های حاکم اند.” وایده های حاکم چیزی بیش از بیان ایده ی مناسبات عادی حاکم نیستند.»

در ایدئولوژی آلمانی آمده است:

«انسانهایی که تولید مادی و مراودۀ مادیشان را توسعه میدهند، همراه با آن دنیای واقعی خود و نیز تفکر خود و محصولات این تفکر را تغییر میدهند. این آگاهی نیست که زندگی را تعیین میکند بلکه این زندگیست که آگاهی را تعیین میکند»

۰۸٫۲۳ .۲۰۱۷

علی برومند