تبعیض پایه و ستون دنیای امروز است. سیستم اقتصادی امروز مدیون همین تبعیضهائی است که بعضا ادعا می کند به تبعیض پایان داده است. نه تنها تبعیض اقتصادی یک پیشفرض و قانونی است که دست درازی به آن با اشد مجازات روبروست، بلکه اعمال تبعیضهای به اصطلاح اجتماعی، مثل تبعیض بر علیه زن، رنگین پوستان، انسانهای منتسب به مذاهب و ملیتهای “غیرخودی”، همجنسگرایان و غیره و غیره هم زندگی انسانها را به معنای واقعی کلمه تباه کرده است. جائی که این تبعیضها رسما در قوانین کشوری نوشته نشدهاند، اینگونه تبعیضها آشکارا اعمال میشوند. در دنیای امروز ظاهرا لیبرالیسم سیاسی (نه اقتصادی) به اندازه کافی دستآورد داشته که اینگونه تبعیضات مصوبه قانونی نشوند. منتها کارکرد اقتصادی سیستم سرمایهداری تبعیض و اعمال تبعیض را غیر قابل اجتناب میکند. تئوریسینهای سیستم سرمایهداری و گرایش لیبرالی این را نه تنها تئوریزه کردهاند، بلکه هر روزه شاهد تصویب شدن بیشتر اینگونه تبعیضات هستیم. شرایط سیاسی اقتصادی امروز، که حاصل بن بست سرمایهداری دولتی و دولت رفاه است، تئوریسینهائی دارد که شاید شناخته شدهترین آنها میلتون فریدمن باشد. او در کتاب “سرمایه داری و آزادی” میگوید که برای شکوفائی سرمایهداری که آزادی جزء جدائی ناپذیر آن است، نباید هیچگونه قانون و مقرراتی که تجارت را محدود کنند، به بهانه راسیسم و تبعیض، وضع و تصویب شوند.
انگیزه نوشتن این یادداشت حکمی است که دانلد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، اخیرا بر علیه ترنس جندرزها (transgender) در آمریکا صادر کرد. صبح روز ٢۶ ژوئیه ٢٠١٧، ترامپ در یک پیامی تویتری اعلام کرد که “بعد از مشاوره با ژنرالهای ارتش آمریکا، این ارتش دیگر ترانس جندرزها را قبول نخواهد کرد.” ترامپ نمونه زمخت، نتراشیده و نخراشیده سیستم سرمایهداری امروز است. این واقعیت هیچ چیزی از این حقیقت کم نمیکند که سیستم سرمایه داری با هر گرایش و جناحی که باشد، ادامه بقاء خودش را مدیون تداوم تبعیضهاست. بعضی از این تبعیضها پیامدهای اقتصادی مستقیمی برای تودههائی که مستقیما مورد تبعیض قرار می گیرند ندارد. این مورد احتیاج به توضیح دارد که به آن برمی گردم.
نکته مهم و قابل یادآوری دیگر این است که ما اینجا از جمهوری اسلامی، چین، روسیه و حکومتهای نوع عربستان سعودی و شیخ نشینان خلیج حرف نمیزنیم که آنجا هنوز روابط ارباب رعیتی برقرار است و انسان به معنای موجودی که حقوقی دارد، بیمعناست. بلکه هر چه هست احکام الهی، و احکام شاهان و اربابانی هستند که برای رعایاشان دستوراتی صادر میکنند که قابل تخطی نیست. من اینجا از تداوم تبعیض در سیستم دمکراسیهای غربی حرف میزنم که ظاهرا لیبرالیسم میراث خوار انقلابات بورژوائی مثل فرانسه و آمریکا و انگلیس ادعا می کرد به تبعیضات بر مبنای جنسیت، مذهب، رنگ پوست و غیره پایان داده است.
عقب نشینی از حمله به تبعیضات
انقلاب کبیر فرانسه با “بیانیه حقوق انسان و شهروند” به بسیاری از تبعیضها، قانونا خاتمه داد. اما این بیانیه و بیانیه بعدی که مصوب چند سال بعد مجلس شورای ملی فرانسه بود، و بهتر از نسخه اولیه آن آب بندی شده است و مبنای “بیانیه حقوق بشر” سازمان ملل است، حق مقدس بودن مالکیت خصوصی را برجسته و بر آن تأکیدی ویژهای دارد. همین “حق” است که به همه تبعیضات سیاسی و اقتصادی در جامعه دامن میزند. لازم به یادآوری است که در همان زمان، کسانی مثل روبسپیر به تصویب کنندگان “بیانیه حقوق انسان و شهروند” انقلاب کبیر فرانسه یادآوری و اعتراض کردند که بیانیهای که حق زندگی کردن و رفاه را در نظر نگیرد، کامل نیست و بر علیه اش انقلاباتی خواهند شد.
اما منظور از “حق مالکیت خصوصی” مالکیت بر خانه برای استفاده شخصی و دیگر اموال برای استفاده شخصی نیست که کسی به آن اعتراضی ندارد. اعتراض ما به مالکیتی است که رفاه دیگران را به گرو می گیرد. حق مالکیت بر وسائل تولید، بر زمین و مسکن برای سود و وسائل نقلیه برای سود است که مورد اعتراض ماست. این حق ویژهای است که به همه تبعیضات دیگر دامن میزند.
میراث خواران “بیانیه حقوق انسان و شهروند” شاهد قدرت گرفتن ترامپ در رأس قدرتمندترین دمکراسیهای جهان هستند. چه شده است که در این سیستم شاهد قدرت گرفتن بوشها و ترامپها، احزاب دست راستی حافظ سیستم سرمایهداری در اروپا، و محدود شدن حق و حقوق بسیاری از به اصطلاح شهروندان اقلیتی هستیم که با دهها و صدها قوانین و رشتههای نوشته و نانوشته، مرئی و نامرئی مورد تبعیض قرار میگیرند؟! چرا دولت نژادپرست اسرائیل گل سرسبد همه اینهاست؟!
بحث من این است که برای از بین بردن تبعیض بر علیه شهروندان هیچ کسی نباید توهمی به این داشته باشد که گویا در سیستم سرمایهداری میشود تبعیض را ریشه کن کرد. کمونیستها در عین حالی که برای ریشه کن کردن نظام کار مزدی مبارزه میکنند، پرچمدار مبارزه بر علیه ریشه کن کردن تبعیضات اجتماعی نیز هستند. لیبرالیسم و دولت رفاه دوران رشد و شکوفائی سیستم سرمایهداری، بسیاری را دچار این توهم کرد که ظاهرا میشود هم بر سود سرمایه افزود و هم به تبعیضات اجتماعی پایان داد. اما وقتی که هیچ منفذ و حدودی برای مانور برای سرمایه نماند که بخشی از ارزش اضافه و سود را به خود تولید کنندگان این ارزش اضافه برگرداند تا صدای اعتراضات را بخواباند، برای فشار آوردن به جامعه و برای اینکه بتواند اذهان عمومی را متوجه جای دیگری بکند، خود به تبعیضات اجتماعی دامن میزند. در آمریکا مسلمانان و مکزیکیها بانی و باعث فقر و بیکاری قلمداد میشوند. در همه کشورهای دمکراسی و لیبرال به مذهب میدان داده میشود که بساط تبلیغات ضدزن، ضد همجنسگرا و ضد پیروان “مذهب خودی” را پهن کند. کارها را رسما “زنانه و مردانه” میکنند که به “کار زنانه” دستمزد کمتری بپردازند. تبلیغات برتری طلبانه در هیچکدام از این دمکراسیها جرم نیست. صرف اینکه کسی میخواهد خود تعیین کند که با چه کسی همخواب و همبستر بشود، جرم میشود.
سرمایهداری، که اساس آن نه دمکراسی و آزادیهای به اصطلاح اجتماعی و سیاسی، بلکه سود و ارزش اضافه است، مجبور است انسانها را در همان محدوده استخراج ارزش اضافه هم که شده نابرابر کند. انسانها نه بر اساس انسان بودن، بلکه بر مبنای قدرت و توانائیهای فیزیکی، زبانی که سر کار میتواند با همکارش صحبت کند، تعداد سالهایی که مدرسه و دانشگاه رفته است، جنسیتی که دارد، انتخابی که برای همبستر خود کرده است و غیره است که دسته بندی میشوند و به آنها بر این مبانی دستمزد و بیمههای اجتماعی پرداخت میشود و یا نمیشود. اینها همه نابرابری و تبعیضاند، حتی اگر ما را عادت داده باشند که چنین فکر نکنیم. انگار آن کس که سالهای بیشتری دانشگاه رفته و یا قد و جثهاش بزرگتر و قویتر است بر آنکس که دانشگاه نرفته و یا مادرزاد ضعیف جثه است و یا زن و معلول و غیره است، حق ویژهای برای داشتن رفاه و زندگی کردن دارد. انگار آن کس که باباش رئیس جمهور است حق ویژهای بر آن کس دارد که باباش کارگر بوده است. همه اینها زمانی برجستهتر میشوند که سرمایه احتیاج به رقابت بین انسانها را بیشتر از گذشته احساس میکند.
اما همه تبعیضها هم عرض نیستند. بالاتر گفتم “بعضی از این تبعیضها پیامدهای اقتصادی برای تودههائی که مستقیما مورد تبعیض قرار میگیرند ندارد.” تبعیض بر علیه سیاهان دشمنی سیاه و سفید راه میاندازد. به رقابت بین کارگر سیاه و سفید میانجامد. انسانها را مشغول به سر و کله زدن بر علیه هم میکند و سرمایه هم کارش را می کند و سودش را میبرد. تبعیض بر علیه زن هم یک چنین کارکردی دارد. در یک شرکتی تعداد رٶسای بالای آن شرکت میتوانند پنجاه پنجاه سیاه و سفید و یا رنگین پوستان مختلفی باشند. تعداد زنان میتواند به اندازه تعداد مردان در ردههای بالای مدیریت یک کارخانه باشند. در بسیاری از کشورهای غربی سعی کرده و بعضا موفق هم شدهاند که حداقل تعداد زنان نماینده مجلس را با مردان برابر بکنند. اما چه کسی است توهمی داشته باشد که زنان علی العموم از حقوق و امتیازات کمتری نسبت به مردان برخوردارند و یا تبلیغات مذهبی و برتری طلبانه مردسالارانه باعث دامن زدن به تمایلات ضدزن نشده باشد. چه کسی است که نداند هنوز آدمها بخاطر اعمال تبعیض تمایلات جنسی خود را، حتی از والدین خود، مخفی نگه میدارند. گتوهای مخصوص جماعت فلان قوم و فلان مذهب و فلان جنسیت مثل گتوهای قرن ١٧ و ١٨ و ١٩ اروپا رایج شده اند.
وظیفه آزادیخواهان
وظیفه ای که در این شرایط بر عهده کمونیستها و آزادیخواهان می افتد، همانند گذشته این است که مبارزه بر علیه این شرایط را شدت ببخشند. واضح است که هیچ فعال در میدان نمیتواند همه اینها را در عین واحد به پیش ببرد. یکی زنان را برای لغو تبعیض بر علیه زنان سازمان می دهد؛ یکی سیاهان و رنگین پوستان را بسیج می کند؛ یکی برای حقوق بهتر پناهندگی می جنگد؛ یکی برای دستمزد بهتر در کارخانه و مهد کودک می جنگد؛ یکی هم گوشه دیگری از کار را به پیش میبرد. اما همه اینها باید هدف خود را نابودی سیستم تبعیض آفرین تعریف کنند. بدون پایان دادن به روابط کار مزدی و سیستم سرمایهداری، این سیستم و این رابطه بین انسانها، همچنان زندگی را بر بشریت تباه خواهد کرد.
٣٠ ژوئیه ٢٠١٧
بنیاد هاى اجتماعى و فکرى کمونیسم کارگرى
یک دنیاى بهتر
تغییر جهان و ایجاد دنیایى بهتر یک امید و آرمان همیشگى انسانها در طول تاریخ جامعه بشرى بوده است. علیرغم رواج ایده هاى قدرگرایانه و خرافى اعم از مذهبى و غیر مذهبى حتى در دنیاى باصطلاح مدرن امروز، ایده هایى که هریک به نحوى علاج ناپذیرى و مقدر بودن وضع موجود را تبلیغ میکنند، زندگى واقعى و عمل روزمره توده هاى وسیع مردم همواره حاکى از یک امید و باور عمیق به امکان پذیرى و حتى اجتناب ناپذیرى یک آینده بهتر است. این امید که دنیاى فردا میتواند از محرومیت ها و مشقات و کمبودها و زشتى هاى امروز رها باشد، این اعتقاد که عمل امروز انسان ها، چه جمعى و چه فردى، در تعیین چند و چون دنیاى فردا موثر است، یک نگرش ریشه دار و قدرتمند در جامعه است که زندگى و حرکت توده هاى وسیع مردم را جهت میدهد.
کمونیسم کارگرى قبل از هر چیز به اینجا تعلق دارد، به امید و اعتقاد انسان هاى بیشمار و نسلهاى پى در پى به اینکه ساختن یک آینده بهتر، یک جهان بهتر، بدست خود انسان، ضرورى و میسر است.
آزادى، برابرى، رفاه
تصویر همه از یک زندگى مطلوب و یک دنیاى ایده آل بیشک یکى نیست. اما با اینهمه مقولات و مفاهیم معینى در طول تاریخ چند هزار ساله جامعه بشرى دائما بعنوان شاخص هاى سعادت انسان و تعالى جامعه به طرق مختلف برجسته و تکرار شده اند، تا حدى که دیگر بعنوان مفاهیمى مقدس در فرهنگ سیاسى توده مردم در سراسر جهان جاى گرفته اند. آزادى، برابرى، عدالت و رفاه در صدر این شاخص ها قرار دارند.
دقیقا همین ایده آلها بنیادهاى معنوى کمونیسم کارگرى را تشکیل میدهند. کمونیسم کارگرى جنبشى براى دگرگونى جهان و برپایى جامعه اى آزاد، برابر، انسانى و مرفه است.
مبارزه طبقاتى:
پرولتاریا و بورژوازى
کمونیسم کارگرى اما فرقه مصلحین خیالپرداز و قهرمانان مشتاق نجات بشریت نیست. جامعه کمونیستى الگو و نسخه اى ساخته و پرداخته ذهن خردمندانى خیراندیش نیست. کمونیسم کارگرى جنبشى است که از بطن خود جامعه سرمایه دارى معاصر برمیخیزد و افق و آرمانها و اعتراض بخش عظیمى از همین جامعه را منعکس میکند.
تاریخ کلیه جوامع تاکنونى تاریخ مبارزه و کشمکش طبقاتى است. جدالى بى وقفه، گاه آشکار و گاه پنهان، میان طبقات استثمارگر و استثمار شونده، ستمگر و تحت ستم در ادوار و جوامع مختلف در جریان بوده است. این جدال طبقاتى است که منشاء اصلى تحول و تغییر در جامعه است.
برخلاف جوامع پیشین که عموما بر سلسله مراتب طبقاتى و قشربندى هاى پیچیده اى بنا شده بودند، جامعه مدرن سرمایه دارى تقسیم طبقاتى را بسیار ساده کرده است. جامعه معاصر، علیرغم تنوع وسیع مشاغل و تقسیم کار گسترده، بطور کلى بر محور دو اردوگاه طبقاتى اصلى که رودرروى یکدیگر قرار گرفته اند سازمان یافته است: کارگران و سرمایه داران، پرولتاریا و بورژوازى.
تقابل این دو اردوگاه در پایه اى ترین سطح سرمنشاء و مبناى کلیه کشمکش هاى اقتصادى، سیاسى و حقوقى و فکرى و فرهنگى متنوعى است که در جامعه معاصر در جریان است. نه فقط حیات سیاسى و اقتصادى جامعه، بلکه حتى زندگى فرهنگى و فکرى و علمى انسان امروز که بظاهر قلمروهایى مستقل و ماوراء طبقاتى بنظر میرسند، مهر این صفبندى محورى در جامعه مدرن سرمایه دارى را بر خود دارند. اردوى پرولتاریا، اردوى کارگران، با همه تنوع افکار و ایده آلها و گرایشات و احزابى که در آن وجود دارد، نماینده تغییر و یا تعدیل نظام موجود به نفع توده محروم و تحت ستم در جامعه است. اردوى بورژوازى، باز با کلیه مکاتب و احزاب سیاسى و متفکرین و شخصیت هاى رنگارنگش، خواهان حفظ ارکان وضع موجود است و در مقابل فشار آزادیخواهى و مساوات طلبى کارگرى از نظام سرمایه دارى و قدرت و امتیازات اقتصادى و سیاسى بورژوازى دفاع میکند.
کمونیسم کارگرى از این مبارزه طبقاتى سر بر میکند. صفى در اردوگاه پرولتاریاست. کمونیسم کارگرى جنبش انقلابى طبقه کارگر براى واژگونى نظام سرمایه دارى و ایجاد یک جامعه نوین بدون طبقه و بدون استثمار است.
کمونیسم کارگرى
اما، نه فقط آزادى و برابرى، بلکه حتى آرمان محو طبقات و استثمار، ویژه کمونیسم کارگرى نیست. این آرمان ها پرچم جنبش هاى مختلف طبقات و اقشار محروم در جوامع پیشین هم بوده اند. آنچه کمونیسم کارگرى را بعنوان یک جنبش و یک آرمان اجتماعى از تلاش هاى آزادیخواهانه و مساوات طلبانه پیشین متمایز میکند، اینست که چه از نظر عملى و اجتماعى و چه از نظر آرمانى و فکرى در برابر سرمایه دارى، یعنى متاخرترین و مدرن ترین نظام طبقاتى، قد علم میکند.
کمونیسم کارگرى جنبش پرولتاریا است، طبقه اى که خود محصول عروج سرمایه دارى و تولید مدرن صنعتى است. طبقه اى که از فروش نیروى کار خویش زندگى میکند و جز نیروى کار خویش وسیله اى براى تامین معاش خویش ندارد. پرولتاریا برده نیست، رعیت نیست، استادکار و صنعتگر نیست، نه تحت تملک و انقیاد کسى است و نه خود مالک وسائل کار خویش است. هم آزاد و هم ناگزیر است تا نیروى کار خویش را در بازار به سرمایه بفروشد. پرولتاریا، محصول سرمایه دارى و صنعت مدرن و طبقه استثمار شونده اصلى در این نظام است.
اصول اعتقادى و آرمان اجتماعى کمونیسم کارگرى بر نقد ارکان اقتصادى و اجتماعى و فکرى نظام سرمایه دارى متکى است. نقدى از زاویه طبقه کارگر مزدى در این جامعه و به این اعتبار حقیقى و انقلابى. تلقى زحمتکشان و تولید کنندگان غیر پرولتر از آزادى و برابرى و سعادت بشر، چه امروز و چه در جوامع پیشین، به ناگزیر انعکاسى از مناسبات اجتماعى حاکم بر جامعه و موقعیت خود آنان در رابطه با تولید و مالکیت است. تلقى برده از آزادى بناچار چندان از لغو برده دارى فراتر نمیرفت و تجسم رعیت یا صنعتگر خرده پاى شهرى از برابرى چیزى بیش از برابرى در حق مالکیت نمیتوانست باشد. اما، با ظهور پرولتاریا بعنوان توده عظیم تولید کنندگان فارغ از هر نوع مالکیت وسائل تولید، طبقه اى که اسارت و استثمار اقتصادى اش، دقیقا بر آزادى حقوقى اش بنا شده است، افق آزادیخواهى و برابرى طلبى از اساس دگرگون شد. پرولتاریا نمیتواند آزاد شود بى آنکه جامعه بطور کلى از مالکیت خصوصى بر وسائل تولید و تقسیم طبقاتى رها شود. برابرى امرى نه صرفا حقوقى، بلکه همچنین و در اساس اقتصادى – اجتماعى است.
انتقاد پرولترى به سرمایه دارى و جهان نگرى و مبارزه سیاسى آزادیخواهانه و رهائیبخش کارگرى که قریب دو قرن قبل در شکل مشخص کمونیسم کارگرى ظهور کرد، با مارکسیسم به انسجام و شفافیت و قدرت نظرى عظیمى دست یافت. جنبش کمونیسم کارگرى در تمام طول تاریخ خویش با مارکسیسم و نقد مارکسیستى به جامعه سرمایه دارى پیوندى عمیق و ناگسستنى داشته است.
کمونیسم کارگرى جنبشى اجتماعى است که با ظهور سرمایه دارى و طبقه کارگر مزدى شکل گرفت و عام ترین و عمیق ترین شکل انتقاد و اعتراض طبقه کارگر به نظام سرمایه دارى و مصائب آن را نمایندگى میکند. اهداف و برنامه عملى این جنبش بر نقد مارکسیستى بنیادهاى جامعه سرمایه دارى معاصر، بعنوان آخرین، مدرن ترین و پیشرفته ترین شکل جامعه طبقاتى، مبتنى است.
کمونیسم کارگرى جنبشى جدا از کل طبقه کارگر نیست و منافعى جدا از منافع کل طبقه کارگر دنبال نمیکند. تفاوت جنبش کمونیسم کارگرى با سایر جنبشها و احزاب کارگرى در اینست که اولا، در مبارزه طبقاتى در هر کشور، پرچم وحدت و منافع مشترک کارگران سراسر جهان را بر میافرازد و ثانیا، در مراحل و جبهه هاى مختلف مبارزه طبقه کارگر، مصالح کل جنبش طبقه کارگر را نمایندگى میکند. کمونیسم کارگرى لاجرم جنبش پیشرو ترین بخش طبقه کارگر است که شرایط و ملزومات پیروزى و هدف نهایى مبارزه طبقاتى را بدرستى میشناسد و میکوشد بخش هاى مختلف طبقه کارگر را به میدان بکشد.