بازگو کردن تاریخ گذشته یا “خود محوربینی”

بازگو کردن تاریخ گذشته یا “خود محوربینی”

در حاشیه مصاحبه و نوشته عده ای از دوستان در باره تاریخ گذشته رویدادهای مریوان

اگر زمانی تشکیلات “کۆمه له” غرق در افکار پوپولیستی و ناسیونالیستی و دهقانی بود و تئوری چپ غیره کارگری را به دنبال خود یدک می کشید، اگر کۆمه له زمانی در مورد بافت جامعه سرمایه داری ایران شک و گمان داشت و قالب فئودالیسم و دهقانی و ملی گرایی  آن برایش مقدس بود، می دانیم با پیوند سیاسی و تشکیلاتی “اتحاد مبارزان کمونیست” و “کۆمه له” در مقطع خاصی، منصور حکمت توانست که این بینش های غیره کارگری درون کومه له را به نقد بکشد و این طرز تفکر و بینش را در درون تشکیلات به عقب نشینی وادار کند.

اما کومه له در کردستان دارای پتانسیل و انسان های مبارزی بود که سال ها مبارزه سیاسی و عملی را پشت سرداشت. دارای انسان های صادق، صمیمی و مبارزی بود که در میان توده مردم کردستان از اعتبار و جایگاه خاصی بر خوردار بودند. بیشتر این انسان ها از قشر روشفکران همچو معلم، دانشجو و محصل تشکیل می شدند، که هر یک به سهم خود و در مکان خود به مبارزه ای مخفی و گاه آشکار مشغول بودند.

اما این انسان ها قبل از انقلاب ۵٧ از انسجام محکمی برخوردار نبودند. رهبری مشخص و با اتوریته ای نداشتند. افراد در جمع های چند نفری به مبارزه و فعالیت سیاسی به شیوه خاص خود و بدون رهبری تشکیلاتی خاصی علیه رژیم پهلوی مشغول بودند. سرکوب شدید و سیستماتیک رژیم پهلوی و دستگاه امنیتی آن (ساواک) فضای را در ایران و کردستان حاکم کرده بود که متلک (دیوار موش دارد و موش گوش دارد) را در میان عامه مردم بوجود آورده بود.

همین فضا رعب و وحشت همراه با دستگیری و زندان کردن و اعدام افراد چپ و انقلابی در سرتاسر ایران، روشنفکران ایران و بخصوص کردستان را از دسترسی به آثار مارکس و انگلس و لنین و در کل به گنجینه گران بهای کمونیستی به حداقل رسانده بود. کتاب مارکسیستی در دسترس نبود، از انترنیت، فیسبوک، تویتر، سکایپ و موبیل تلفن و صدها ابزاری که امروز در اختیار همگان است خبری نبود. حتی تا سال های آخر رژیم پهلوی از تلویزیون هم خبری نبود، خلاصه کلیه این عوامل باعث گشته بود که ما همچو نسل جوان آنموقع نتوانیم به شیوه ای منسجم و ادامه وار با افکار مارکسیستی آشنا شویم، و خود را با این متد و بینش مسلح کنیم.

این کمبود، خود در تک تک حرکات انقلابی و مبارزاتی آن دوره ما نقش منفی خود را به جا می گذاشت. تحلیل و بررسی ها نمی توانست مارکسیستی باشد، نمی توانست که صدها محفل و گروه که در کردستان و به شیوه پراکنده موجود بود را زیر یک چتر کمونیستی گرد آورد، بلکه بیشتر کار و فعالیت این انسان ها به شیوه خاص و محفلی خود به پیش می رفت.

در کردستان علاوه بر این ها به خاطر وجود ظلم و ستم ملی که به جامعه کردستان تحمیل شده بود و سابقه تاریخی و مبارزاتی خود را داشت، اکثر روشنفکران آن دوران تمایل بیشتری به آن مسئله را با خود حمل می کردند. زیرا این مسئله در کردستان ریشه تاریخی داشته و دارد و حزب خود را هم  داشته و دارد و تا حل عادلانه آن بار گران ناسیونالیزم و عقب افتادگی سیاسی و اجتماعی بخشی از جامعه کردستان به حال خود باقی خواهد ماند.

از آنجا که هدف من بر خورد به مصاحبه و نوشته چند شخصی که همه “همشهری” و اهل مریوان هستند و گفتارهای آن ها هم بیشتر حول جریاناتی است که در مریوان رخ داده است، پس من هم همچو هم سن و سال آن ها و هم مبارز آن ها که در کلیه جریانات آن دوره همچو آن ها دخالت داشته ام می خواهم که در حقیقت به “خود محور بینی” این رفقا نقدی داشته باشم.

قبل از وارد شدن به خود بحث می خواهم بگویم که هر انسانی حق دارد که چطور می اندیشد و چطور به پیرامون و اطراف خود می نگرد و اساساً و به شیوه اصولی چطور احزاب و گروه های سیاسی پیرامونش را مورد نقد و کنکاش قرار می دهد. این حق بی کم و کاست هر انسانی است و مسئولیت آن هم شخصی می باشد. اما آنجا که به بازگو کردن تاریخ مشخصی از مبارزه و فعالیت جمع زیادی از افراد دیگر بر می گردد ، دیگر مسئله از حالت مسئولیت شخصی بیرون می آید و وارد فاز مسئولیت جمعی می شود. اینجاست که صداقت و امانت داری انقلابی انسان ها خود را به شیوه ای آشکار نشان می دهد و “خود بزرگ بینی افراد و خود محور بینی” اشخاص یا گُل می کند و یا اینکه به تمام پرنسپ های انقلابی و صداقت و امانت داری آن پایبند خواهد بود.

دو نفر از این مصاحبه کننده رفیق طاهر خالدی و رضا مصطفی سلطانی است که به تاریخ ٢٠١٧-٠٧-٢١ در تلویزیون رۆنیا در مورد کوچ مردم شهر مریوان مصاحبه کرده اند. به نظر من تا آنجا که رفیق طاهر به تحلیل اوضاع آنموقع ایران و کردستان می پردازد اشکال جدی ای متوجه آن نیست، زیرا برداشت شخصی ایشان از آن دوران اینطوری است. اما وقتی به بیست و سه تیر و مکتب قرآن و اتحاد دهقانان بر می گردد، دید ایشان به اشکال جدی بر می خورد. یکی اینکه ایشان افراد مکتب قرآن و اوباشانی که در ساختمان ساواک قدیم مستقر شده بودند را پاسدار قلمداد نمی کند، در صورتیکه خود این ها توسط پادگان مریوان مسلح شده بودند و اگر رفیق طاهر دقت کند خود مسئولان جمهوری اسلامی تا کنون آن ها را به نام اولین دسته پاسداران بومی مریوان قلمداد می کنند و حتی در جای  خود دکتر چمران جنایتکار وقتی که از عبدالله طرطوسی سخن می گوید به عنوان مسئول سپاه و انسانی شجاع، با ایمان و مخلص  و کارآمد یاد می کند.

جمهوری نو پای اسلامی از این طریق خواست که این ساختمان عظیم (ساواک قدیمی) را به دژ و قلعه  بزرگ و محکمی در مقابل مردم و اتحادیه دهقانان تبدیل کند و از همین کانون به استخدام هر چه بیشتر افراد بومی و محلی به نام “پاسدار” همت گمارد. قلمداد نکردن این اوباشان همچو پاسدار معنی عملی اش این است که آن ها جمعی مکتب قرآنی بودند و به نقشه هدفمند جمهوری اسلامی ربطی چندانی نداشتند و حق نبود که بساط نگریس آنها را جمع کرد.

مسئله دیگری که باید مورد نقد قرار گیرد این است که خود جوهر و عنوان مصاحبه ” کوچ مردم و زمینه تاریخی آن”  است. این مسئله ربط آنچنانی به اتحادیه دهقانان مریوان و نقش شخص مشخصی مثل رفیق فاتح شیخ السلامی ندارد و نام آوردن ایشان کار درست و به جایی نیست. اگر بحث و عنوان مصاحبه “اتحادیه دهقانان مریوان” بود آنوقت می شد به اختلاف نظرات فیمابین دو گروه مبارز که رفیق فاتح هم در جمع یکی از این گروه ها بود اشاره و نقد و تحلیل کرد. در کوچ تاریخی شهر مریوان کاک فاتح هم همچو کلیه رفقای دیگر نقش بر جسته ای داشته است و کاملا بی انصافی است که آنرا به اختلاف نظراتی که در مورد تشکیل اتحادیه دهقانان پیش آمد ربط داد.

مسئله سوم که از نظر من مورد انتقاد جدی است همانا “خود محور بینی” رفیق طاهر در بازگو کردن ٢٣ تیر است که خود را مسئول جماعت مسلح اتحادیه دهقانان و غیره معرفی می کند که مسئله کاملا بر عکس آن است که ایشان بیان کرده اند.

ما همچو “پیشمرگ” اتحادیه دهقانان یک روز قبل از رویداد ٢٣ تیر در آبادی “سیف” بودیم که خبر مستقر شدن جمعی اوباش در ساواک قدیم را شنیدیم. قبل از آمدن و وارد شدن ما به شهر، مردم شهر و شورای شهر و جمعی از رفقای ما که هنوز در شهر فعالیت می کردند زمینه یک تظاهرات بر علیه رادیو و تلویزیون مریوان که به شایعه پراکنی و اخبار نادرست و تحریک آمیز دست زده بودند را فراهم کرده بودند.

از ما همچو پیشمرگان اتحادیه دهقانان خواستند که به شهر بر گردیم و حفاظت امنیتی مردم معترض و تظاهر کنندگان را به عهده بگیریم. ما هم حاضر شدیم که این مسئولیت را به عهده بگیریم و با دو ماشین از آبادی “سیف” به شهر برگشتیم و در استادیم قدیم مریوان پیاده شدیم و طی بحث و گفتگوی دو نفر را به عنوان مسئول جماعت انتخاب کردیم. یکی از آن ها من بودم نه رفیق طاهر و دیگری یک نفر از اهل گاگل که من به خاطر بار امنیتی از ذکر نام آن خودداری می کنم. بعد از این کار ما در دو صف منظم با فاصله معینی از هم با یک گل گندم بر نوک تفنگ ها از استادیم به راه افتادیم. مردم شهر که متوجه شدند ما برگشته ایم همه به دیدن ما و تشویق ما آمدند و با اظهار خوشحالی زیاد از ما استقبال کردند.

آنوقت مردم با شعار در وسط خیابان منتهی به رادیو و تلویزیون و ما هم مسلحانه در دو طرف خیابان به سوی ساختمان رادیو و تلویزیون به حرکت افتادیم. ناگفته نماند مردم و شورای شهر نامه ای خطاب به کارمندان رادیو و تلویزیون آماده کرده بودند که قرار بود وقتی به آنجا رسیدم آن را قرائت کنند. اما چون مقر و قلعه پاسداران بومی مقابل و روبروی ساختمان رادیو تلویزیون بود، مردم دیدند که همه آن ها در بالای ساختمان و جلو آن سنگربندی محکمی کرده اند.

وقتی مردم این صحنه تحریک آمیز را دیدند عصبانی شدند و از آن ها خواستند آنجا را ترک کنند و به میان مردم برگردند. اما آن ها به این خواست مردم وقعی نه نهادند و سرانجام با نزدیکتر شدن مردم به در اصلی ساختمان، این اوباشان به جمع زیادی از مردم شلیک کردند و در جا سه انسان شریف، مبارز وزحمتکش جان باختند. با دیدن این صحنه ما پیشمرگان اتحادیه دهقانان همراه با دسته ای از پیشمرگان اتحادیه میهنی به شلیک این موذیان و اوباشان پاسدار بومی جواب دادیم. که بعد از زد و خوردهای هشت نفر از آن ها به قتل رسیدند و بقیه تسلیم شدند که ما همه تسلیم شده گان را بدون هیچ اذیت و آزای آزاد کردیم و به آن ها هشدار دادیم که بار دیگر دست به چنین کاری نزنند.

این کل جریان بیست و سه تیر است و غیر از این هر تحلیل و نوشته ای در واقع دور از “حقیقت” است و کوچ مردم شهر مریوان با توجه به این رویداد و زمینه های دیگری که جمهوری اسلامی و اوباشان احمد مفتی زاده “مکتب قرآن” و خودفروشان “قیاده موقت ه ” که در آبادی “دزڵی” مریوان مستقر شده بودند و به اذیت و آزارو خلع سلاح  هواداران اتحادیه دهقانان در آبادی های دور و بر دست زده بودند و هر بار قصد داشتند که به شهر هجوم کنند و آنرا به جمهوری اسلامی تحویل دهند پیش آمد، که من در اینجا وارد جزئیات آن نمی شوم و ‌همه این ها را مثل امروز به یاد دارم.

دیگر اظهارات رفیق طاهر که ما از دارسیران پائین آمدیم و ایشان مسئول این حرکت بوده و غیره ، کاملا از واقعیات به دور است.  ولی باید دانست که رفیق طاهر هم همچو تمام رفقای دیگر آن دوران در اکثریت رویدادهای مختلف شهر مریوان فعال بوده و نقش داشته است.

 اگر از رفیق طاهر بگذرم باید به سراخ رفیق عزیزمان صالح سرداری که او هم در مورد کوچ مردم شهر مریوان نوشته است بپردازم. اینجا دیگر کمی احتیاج به تامل دارد زیرا ایشان ضمن شرح کوچ مردم مریوان به جریان و مبارزه دهقانان دارسیران علیه مالکان و فئودال های منطقه مریوان که ٧ سال به درازا کشید و از مراحل و فراز و نشیب ها سخت و خسته کننده عبور نمود را در بحث وارد می کند.

رفیق صالح این را تحت عنوان “خاطراتى از کوچ مردم شهر مریوان در اعتراض به سیاست سرکوبگرانه رژیم جمهورى اسلامى /٣١ تیر تا ١٣ مرداد ١٣۵٨” به رشته تحریر در آورده است. ازمبارزه دانش آموزان شروع و به کوچ شهر، کوچ تاریخی دهقانان دارسیران و “بنکه ها” و غیره می رسد، خلاصه از هر سبدی گلی برداشته است.

رفیق صالح آنجا که به مبارزه و کوچ دهقانان دارسیران می رسد بدون ذکر نام ما که محور اصلی جریان دارسیران بودیم و هفت سال تمام خانه ما شاهد فقط صدها جلسه بیزار کننده دسته جمعی دهقانان بود، و از آنجا که خانه ما همیشه تحت نظر ساواک و هجوم ماموران شهربانی و اوباشان و چاقو کش های فئودال های مریوان بود، مستقیم به کوچ می رسد و خود و حاجی باقر آزادی و امین فرازی را نماینده جریان دارسیران معرفی می کند.

من در اینجا به بازگو مفصل و نقش اساسی خانواده و افراد در جریان مبارزه دهقانان دارسیران نمی پردازم زیرا مردم دارسیران و مردم مریوان این ها را کاملا می دانند و حتی اگر از بازماندگان خود مالکان مریوان بپرسید جواب را خواهید گرفت. اما من فقط در اینجا از رفیق صالح دو سوال دارم : یکی اینکه از صدها جلسه چهل – پنجاه کسی دهقانان دارسیران در مدت هفت سال چند تای آن در منزل شما بر گزار شد؟ سوال دوم هم این است که از صدها درگیری و صدها شب نگهبانی و شخم زدن زمین های محدوده شهر با بیل و کلنگ  چند شب شخص تو در آن شرکت داشتید؟

آخر یکی مثل رفیق عزیز عارف مولانایی که اهل کامیران بود و در مریوان معلم بود، در تمام زمانی که آنجا بود با ما در نگهبانی و تمام کارهای دیگر شرکت می کرد، چون خواهان آن بود ولی متاسفانه نقش یکی مثل تو و ده ها روشنفکر دیگر در مریوان در رابطه با جریان دارسیران خیلی ناچیز بود.

یا آنجا که به کار و فعالیت بنکه های شهر می رسد نامی از من که مسئول “بنکه ها” بودم و همیشه با نماینده چریک های فدائی که دلیله  رستمی بود و محمد روشن توده که نماینده حزب دموکرات بود در تماس بودم و سرپرستی درست کردن غذای سنگرها و کار درون “بنکه ها” به عهده من بود نیامده است. حتی اگر ذره ای هم که بوده منصف باشید و به خاطر بیاورید همراه با مسئولیت “بنکه ها” مدتی هم مسئول حفاظت از شهر با یک “دۆشکه” به عهده من بود، چرا باید مسئولیت های من به فراموشی سپرده شود و به جایش نام دو نفر دیگر به میان آید؟ آخر رفیق صالح آنقدر هم پیر نیست تا بگویم در اثر کهولت و پیری دچار فراموشی شده ،آیا همه این مسائل ناشی از فراموشکاری تو است یا اینکه از “هر کس با ما نیست از آن ما نیست” سرچشمه می گیرد.

آخر چطور وجدانتان قبول می کند که این همه وارونگی را به خورد جوانانی می دهید که در آن تاریخ یا متولد نشده اند یا اینکه چیزی در مورد آن تاریخ نمی دانند؟ می خواهید بدین شیوه پتانسیل و نقش خود را به نمایس بگذارید؟ آخر من هم در مورد آن دوران خیلی حرف دارم ولی مسئولیت سیاسی، اخلاقی  و وجدانی من اجازه نمی دهد که تمام این “خودمحور بینی” و مسائل دیگر را به خورد کسی بدهم.

سرانجام به مصاحبه رفیق عزیز مجید حسینی با برنامه “دیدار” می پردازم. متن و عنوان مصاحبه  وقایع ٢٣ تیر و رویدادهای پیرامون آن است. من در حقیقت وقتی به آن گوش دادم آنچه را که نشنیدم وقایع ٢٣ تیر بود. رفیق مجید بعد از معرفی مبارزه رفیق اسد و خانواده اش ( که کاملا به جا است) به تشرێح مقدمه ای تحت عنوان (مریوان در آنموقع به خاطر مبارزات مختلف و متنوعی که در آن روی داد مورد توجه همه احزاب و جریانات سیاسی قرار گرفت و هر کس به شیوه خود و قازانج سیاسی امروز خود آن را تشریح می کند. اما مسئله مهمی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که بستر همه آن رویدادها که در مریوان روی داد بستر چپ بود و اکثریت آن مبارزان خود را کمونیست می دانستند. کسی که این بستر اجتماعی را نبیند و توضیح مسائل آن دوره را در نظر نگیرد و آنرا در قالب ملی و ناسیونالیستی قرار دهد، قطعا نمی تواند به درستی آن را توضیح دهد. و کسی که از اول در این ماجرا و مبارزات شرکت نداشته باشد و آن را تعقیب نکرده باشد و مراحل مختلف آن را طی نکرده باشد و مبارزات گذشته را نادیده بگیرد، نمی تواند تصویری درست از آن بدهد. روایات گوناگونی از این ماجرا داده شده که متاسفانه می توانم بگویم که اکثریتش غیره واقعی و دقیق نیست، خوبترشان دقیق نیست و نگرشی غلط و چه وت دارد. تا آنجا که به سابقه مریوان بر می گردد این مبارزات آزادیخواهانه و آگاهانه از سال ١٣۴٨ شروع شد و در سال   ١٣۴٨ در دبیرستان مریوان مبارزاتی بود که من و فاتح شیخ، رئوف کهنه پوشی، علی کهنه پوشی اولین “محفل کمونیستی” را آنموقع تشکیل دادیم..و ….)

تمام نوشته داخل پرانتز از رفیق مجید است. بعد از این مقدمه به نقش این محفل در مبارزات دانش آموزان و دور و تاثیرش روی مبارزات دهقانان علیه فئودال ها و کارگران و تمام رویدادهای سیاسی و نقش و تاثیر آن ها شروع و به قطب بندی سیاسی دوران انقلاب و محفل شیرین بهاره و تشکیل “ستاد حفاظتی” و تشکیل اتحادیه دهقانان و اختلافات سیاسی آنها با تشکیل اتحادیه دهقانان  و غیره می پردازد، و بعد از این، کل مصاحبه دور نقش همین محفل می چرخد.

نقد من از این مصاحبه رفیق مجید در کل حول چند محور است. اولا نام و عنوان مصاحبه چیزی است و خود نفس مصاحبه چیز دیگری. وقایع ٢٣ تیر کجا و تشکیل اولین «محفل کمونیستی» در سال ١٣۴٨ کجا. من از خود رفیق مجید می پرسم کدام کمونیست و با چه معیار و سنجشی این محفل ابتدائی را کمونیست خطاب می کند؟ کدام تئوری و کدام بینش سیاسی – کارگری پشت سر این محفل بود؟ آخر نمی شه به خاطر تنفر و انزجار عده ای مردم مرتجع و عقب افتاده که نام کمونیست را روی عده ای که به مذهب عقیده چندانی نداشتند را ملاک کمونیست بودن خود قلمداد کرد. نمونه بر جسته خود مسئولان رده بالای “تشکیلات” و بعدا کومه له در اولین کنگره خود را با دقت بخوان، و یا اینکه به عملکردهای نظامی و سیاسی خودمان در اتحادیه دهقانان و منبعد کومه له را به یاد بیاور، آنوقت کاملا متوجه خواهید شد که حقیقتا نام کمونیست و کلمه کمونیست چقدر اضافی است.

ای کاش محفل رفیق مجید همراه با ماها در آن دوران در حقیقت کمونیست بودیم و “عملکرد” و بینش سیاسی ما مارکسیستی بود و یا اینکه در آنموقع سازمان و حزبی کمونیستی به معنای خاص کلمه و”عملگرا”ی  در کردستان و ایران موجود می بود، آنوقت کار ما و مردم  کردستان و ایران به امروز نمی رسید.

من این را بدین خاطر یادآور می کنم که ما انسان های امروزی باید روی کلمه کمونیست بسیار حساس باشیم و به هر کس و جریان و سازمان سیاسی ای که خود را به کمونیست آویزان کرده و آگاهانه می خواهد از این طریق کسب اعتبار کند اجازه یدک آن را ندهیم و نگذاریم که بینش مارکسیستی و کمونیستی مخدوش گردد. به نظر من اطلاق این کلمه توسط اکثریت رفقا در آن شرایط و اوضاع سیاسی مخدوش کردن این بینش سیاسی – کارگری است.

ثانیا، و به نظر من قصد اصلی رفیق مجید در این مصاحبه این نبوده که به تشریح ٢٣ تیر و زمینه های آن بپردازد، بلکه عنوان ٢٣ تیر بهانه و امرازی است برای بر خورد به مصاحبه و نوشته های مختلفی که تحت عنوان “اتحادیه دهقانان مریوان” و “کوچ مردم مریوان” و بقیه رویدادهای که در این اواخر از جانب اشخاص مختلفی انجام گرفته و به طریقی از طریقه ها نام رفقای از محفل شیرین بهاره به میان آمده است و جوابی به کل این هاست.

رفیق مجید اظهار می دارد که اکثریت آن روایات نادرست، غیره واقعی و چه وت است. باشه می شه که رفیق مجید به ما که از همان دوران ١٣۴٨ که هم در محفل خاص خود بوده ایم و هم درگیر مبارزه ای توده ای، بگوید که واقعیات کدام است؟ و اگر واقعاً منظور رفیق مجید هم عده ای است که با گرایشات ملی و ناسیونالیستی می خواهند واقعیات و رویدادهای گذشته را مخدوش کنند و در جهت اهداف سیاسی امروزیشان از آن بهر جویند، درست تر این است که مستقیم به آن ها برخورد کند، نه اینکه تر و خشک را با هم بسوزاند.

تمام سعی رفیق مجید این است که با برگشت به دوران ١٣۴٨ و غیره بکوشد و اثبات کند که سر خط تمام مبارزات متلون و گوناگون آن دوران به دست محفلی بوده که ایشان در آن عضو بوده است و این هم خیلی از واقعیات آن دوران و نقش و تاثیر افراد مختلف به دور است.

من به نسبت خود و مشخصا در دو مقاله گر چه مختصر به مبارزات و نقش مجموعه ای از افراد اشاره کرده ام. در اینجا فقط یادآور می کنم که مبارزات آندوران با وجود متنوع  بودن آن در واقع فاقد یک رهبر آگاه، کمونیست و واقع بین بود. اگر کسی برای اجرای کاری مسئله ای را مطرح و پیشنهاد می کرد، اجراء و طرح یک کار دیگر بدست کس دیگری بود. خیلی از رفقا در برخی رویدادهای بزرگ و سیاسی آن دوران نقش چشمگیری داشتند در حالیکه در برخی دیگر از آن رویدادهای تاریخی نقش آنچنانی نداشتند.ولی این مسئله به نظرمن نباید در مبارز بودن و نقش انقلابی داشتن هیچکدام از رفقای آندوران بکاهد.

این آن واقعیتی است که باید رفیق مجید به آن توجه کند و همه را حول یک محفل خلاصه نکند. قرار است کمونیست ها منصف و بدور از خود محور بینی باشند اما آنچنانکه پیداست “خود محور بینی” در میان کمونیست ها به بیماری ای واگیر تبدیل شده که برای بازگو هر اتفاق و رویدادی تاریخی حتما باید خود و محفل خود را در آن دید. رفیق مجید خود از همه بازگو کننده گان آن تاریخ انتقاد دارد و آنرا غیره واقعی و نادرست می داند، در صورتیکه درست خودش هم به همان راه و بدتر پا گذاشته است.

یا اینکه در آنجا که به جلسات قبل از تشکیل “اتحادیه دهقانان” و برای نظرخواهی و تشکیل آن در خانه رفیق عزیز حسین مصطفی سلطانی اشاره می کند به اشکال جدی بر می خورد. اشکال جدی به این معنی که ایشان حتی نمی داند که چه کسانی در اون جلسات شرکت کرده اند. می گوید ما جماعت “شیرین بهاره” که نو نفر بودیم هشت نفرمان در آن جلسات شرکت کردیم و رفیق فاتح در آن جلسات شرکت نکرد. در صورتیکه رفیق فاتح نه تنها موجود بود بلکه نقش اصلی بیان اختلافات نظری و سیاسی را او بیان می کرد.

مسئله دیگری که رفیق مجید در آن غرق “خود محوربینی” و فراموشی می شود اشاره ایشان به ماندگاری یک و نیم ماهه آن ها در شهر(یعنی درست  زمانی که اتحادیه دهقانان رسمآ خود را علنی و شروع به فعالیت های سیاسی و نظامی می کند)  و روبراه کردن تمام کارها توسط همان محفل در شهر مریوان و گویا آنها درعین حال که مخالف (مبارزه مسلحانه به شیوه اتحادیه دهقانان بوده اند) همزمان در درگیری های نظامی فی مابین اتحادیه دهقانان و مترجعین منطقه مثل (خانگاه جوجو) و غیره به کمک آن ها شتافته اند.

این گفتار کاملا دور از واقعیت است. اولا مجید فراموش می کند که اگر محفل ایشان طبق روایت خود ٩ نفر بودند، محفل مقابل که در همان زمان درگیر مبارزه ای چند جانبه بودند بیش از ٢۵ نفر بود. از این تعداد فقط ما ٧ نفر همراه با دو زحمتکش دست به جوله سیاسی – نظامی به نام “اتحادیه دهقانان” کردیم و بقیه رفقای که بیشترشان کادرهای اصلی و برجسته و شناخته شده میان مردم مریوان و مناطق روستاهای مریوان بودند طبق برنامه و برای فعالیت سیاسی و کمک به ما در بیرون، تا آخرین لحظه در داخل شهرماندگار شدند از جمله (عبدالله دارابی، حسین پیرخضریان، امین مصطفی سلطانی، عبدالله مصطفی سلطانی، احمد امیری، حسین مصطفی سلطانی، علی ناصرآبادی، امجد مصطفی سلطانی و عده ای دیگر).

خوب، این ها که برای اجرای مراسم عروسی در شهر نماندند که رفیق مجید می گوید فقط ما بودیم که در آن یک و نیم ماه کارهای مردم را در شهر روبراه می کردیم. مسئله دیگر که مجید به آن اشاره می کند که گویا آنها  ١٨نفری را بسیج کردند که بعد از درگیری (خانگاه جوجو) به کمک ما آمدند. اولا هجده نفر نبودند و ثانیا این ها کسانی بودند که رفقای ما که در شهر ماندگار بودند بسیج کرده بودند و همراه رفیق عبدالله دارابی به منطقه کوماسی و پیش ما آمدند، شاید دو سه نفری از آن ها هم در میانشان بوده باشند ولی بعد از یک شب و روز همگی به شهر باز گشتند و ما هم به “جوله سیاسی –نظامی” خود.

اما همه می دانیم که در همان یک و نیم ماه مورد اشاره رفیق مجید ، در واقع این رفقا به تبلیغ در شهر و روستا بر علیه اتحادیه دهقانان پرداختند و رفیق فواد مصطفی سلطانی  هم در یکی از نوشته هایش به آن اشاره می کند و اساسا مسئله معذرت خواهی آنها در چند جا به همین خاطر بود.

اما این کاملا درست است که فیمابین این محفل و محفل مقابل اختلاف سیاسی بر سر شیوه مبارزه در آن لحظات حساس سیاسی موجود در ایران وکردستان موجود بود و ریشه شرکت نکردن آنها در اتحادیه دهقانان همین اختلافات سیاسی و نظری بود، که به نظر من اختلافات سیاسی و تاکتیکی هم نه تنها کفر نیست بلکه برای ما باید کاملا طبیعی و نرمال باشد تا جائیکه به منافع مردم و کارگران ضربه نزند. اما ملحق شدن این رفقا به اتحادیه دهقانان بعد از نزدیک به دو ماه به نظر من ناشی از حل این اختلافات نبود، بلکه کاملا به خاطر این بود که نیروهای رنگاو رنگ جمهوری اسلامی در حال پیشروی و تصرف شهرها بودند و دیگر کار سیاسی و تشکیلاتی به شیوه آشکار و علنی امکان نداشت.

اعزام هیاْت جانیان جمهوری اسلامی به شهر و مناطق مختلف کردستان و شروع اعدام ها، تمام آزادیخواهان و مبارزین شناخته شده را مجبور به ترک شهرها کرد و اتحادیه دهقانان هم در آنموقع یکی از آن ظرفیت ها انقلابی و سیاسی بود که کلیه این انسان ها می توانستند در آن به مبارزه خود علیه رژیم کثیف جمهوری اسلامی ادامه بدهند. در شهر مریوان تنها این رفقا نبودند که به اتحادیه دهقانان پیوستند بلکه کسانی از چریک های فدائی و افراد متفرقه دیگر هم به این تشکیلات نظامی و سیاسی پیوستند. این به خودی خود و دقیقاً نشانه برحق بودن و درستی ایده تشکیل اتحادیه دهقانان از جانب رفیق فواد مصطفی سلطانی را به ثبوت می رساند.

بر عکس نظرات رفیق مجید که میگوید اتحادیه دهقانان محدود و در جاهای دیگر گسترش نیافت، اتحادیه دهقانان نه تنها محدود نبود بلکه در مدت خیلی کوتاهی نه تنها جمع زیادی از روشنفکران (همچو خود آن ها) و زحمتکشان به آن پیوستند و نه تنها جای امید زحمتکسان و دهقانان منطقه بود بلکه انعکاس آن در مناطق دیگر کردستان خود را بطور بارزی نشان داد، در سقز در دیواندره و اگر وضعیت بدان منوال پیش می رفت مطمئنم که در تمام شهرهای کردستان شبیه آن تشکیل می شد. اصلا پایه تشکیل مبارزه مسلحانه از طرف تشکیلات کومه له بر بستر و موجودیت افراد مسلح اتحادیه دهقانان تکیه داشت. اتحادیه دهقانان در آن شرایط خاص همچو سوزنی در چشم تمام مرتجعین، فئودال ها و ملاهای نان به قیمت روز خور فرو رفت و آنها را سر جای خود نشاند و به آلترناتیوی در مقابل با اوباشان جمهوری اسلامی و “قیاده موقته” (پارتی) که در آبادی دزڵی مستقر بودند تبدیل شد.

متاسفانه رفیق مجید هیچکدام از این مسائل را نمی بیند و فقط راست و روان بر اسب خود می تازد و محفل خویش را پایه و اساس همه ی فعالیت های انجام گرفته از سال ١٣۴٨ تا موقع انقلاب و خارج شدن از شهر را حاصل وجود این محفل میداند ، حتی آنقدر سریع می تازد که مجال اسم بردن از چندین رفیق غیره محفل خود را هم نمی یابد و به تصور ایشان هر کس محفلش را زدوتر ساخته ثبت تاریخ را هم باید بدون کم وکاست به نام او نوشت.

مسئله دیگر که رفیق مجید بارها روی آن تمرکز می کند تشکیل “ستاد حفاظتی” مریوان است. من نمی گویم که ستاد حفاظتی تاثیر و نقش نداشته ولی باید رفیقمان حداقل آنقدر احساس مسئولیت می کرد که به عده ای از ما که بیشتر پاسگاه های ژاندارمری اطراف مریوان را که به خطر جان خود خلع سلاح کردیم و اسلحه ها را به ستاد حفاظتی می آوردیم و شب و روز به نگهبانی و امور مردم رسیدگی می کردیم اشاره ای هم می کرد. هر گز یادم نمی رود و شرافتمندانه این را می گویم که مدتی ، تمام رفقا ساعت  ده و یازده شب “ستاد حفاظتی” را ترک می کردند و به خانه می رفتند و فقط من و سید صدیق که خودش قدیم ژاندار بود می ماندیم و تا صبح که رفقای دیگر بر می گشتند ما فقط این دو نفر نگهبانی می دادیم. و حقیقتا جا دارد که در همین نوشته صدها درود به ایشان بفرستم .

خود رفیق مجید باید به یاد بیاورد که با چه زحمتی من و ایشان و رفیق عبدالله دارابی و چند کس دیگر پاسگاه روستای “ده ره وه ران ” را خلع سلاح کردیم و چطور با مخالفت شیوخ و مرتجعین آبادی درگیر شدیم وسرانجام اسلحه ها را به ستاد آوردیم. آخر نمی شه که دیگران را به بی انصافی و روایات “چه وت” و غیره واقعی متهم کرد و خود بدتر از آن عمل کرد.

ما نباید از روی دید و شناخت و فعالیت امروزی به سوراخ آن دوران برویم، بلکه باید طبق همان دید، همان فعالیت، همان شناختی که ما در آن دوران داشتیم به تحلیل و ارزیابی آن بپردازیم. من و تو چه بخواهیم و چه نخواهیم شرایط آن دوران، دید و بینش تک تک ما در آن دوران و طرز فعالیت سیاسی و نظامی ما در آن دوران با حالا کلی فرق دارد. تو باید بپزیرید که در میان محفل شما و محفل مقابل کسانی بودند که در آن دوران بیشتر از بقیه احساس مسئولیت می کردند، بیشتر از بقیه فعال بودند و درکشان هم بیشتر از دیگران بود، بدین خاطر اشتباه فاحشی است که هر کس بکوشد همه زحمات و فعالیت های اساسی آن دوران را به پای جمع و جماعتی بنویسد و مسئله مشهور “دوازده سواره ” مریوان را زنده کند و به دامن ” خود محور بینی” بغلتد.

همچنانکه در بالا بدان اشاره کرده ام مسئله ” خود محور بینی” همچو بینش پوپولیسم، همچو بینش ناسیونالیزم به بیماری واگیری تبدیل شده که بدون تعارف امکان اندیشیدن باز و کمونیستی و انقلابی را از خیلی ها گرفته است و آنها را به دامن بینش تنگ نظرانه گذشته سوق داده است. اما خوشبختانه بیماری “خود محور بینی” فرق اندکی با بینش ناسیونالیزم و پوپولیزم دارد که آنهم با رفتن به میان مردم و کارگران، با فعالیت کردن “عملی” در میان اقشار مختلف جامعه می توان از برد و اندیشیدن به آن کاست. اما تا زندگی روزمره ما به شیوه امروزی پیش رود و دوری ما از مردم به درازا کشد بدان که این مسئله و مسائل بدتر از این هم خود را زیاتر بازتولید می کند، به امید موفقیت و تندرستی برای همگی.

در اینجا لازم می دانم بگویم که جواب دادن مختصر من یکجا به چند نفر در این نوشته بدین خاطر است که  بستر اصلی همه این مسائل یکی است و همگی ما در تمام رویدادهای تاریخی آن دوران کم و بیش سهیم بوده ایم، و از خود مایه گذاشته ایم و اکنون درست نیست که کسانی بخواهند در هنگام تشریح یکی از آن رویدادها به شیوه “خود محور بینی” دست به نوشتن و تشریح آن بزنند. تاریخ را باید آنچنانکه روی داده بازگو کرد نه آنطوری که خود دوست داریم. دیگر مهم نیست که تو ، من و یا کسان دیگری در آن مقطع  تاریخی چقدر فعال بوده ایم یا نه، سر به محفلی بوده ایم یا خیر، مهم این است که اولا از خود تاریخ مورد نظر کاملا آگاه باشیم، زیر وبم های آن را درک کنیم و منصفانه و با مسئولیت به پای تشریح آن برویم.

عزت دارابی

٢٩-٠٧-٢٠١٧