هدف از برگزاری رفزراندم در کردستان چیست؟

 هدف از برگزاری رفزراندم در کردستان چیست؟  

این روزها مسعود بارزانی باهمدستی تعدادی از رهبران دیگراحزاب موجود درکردستان باشور، فراخوان برگذاری رفراندمی که قرار است درچند ماه آینده صورت گیرد،را داده است. طبق اظهار خود آنها رفراندم مورد نظر الزام آورنیست وآنها ملزم به اجرای نتیجۀ آرای مردم نیستند. لذا مردم ازهدفی که فراخوان دهندگان رفراندم تعقیب میکنند،بی اطلاع هستند و این خود به بحث هائی حول قصدرهبران ازبرگذاری آن رفراندم دامن زده  است.دراین مورد بی اعتمادی بخشی از تودۀ مردم به “رهبران خودی” تأثیر گذار بوده است.وگرنه مردمی که آرزوی دیرینه شان عبارت ازرهائی ازقید ستم ملی وکسب حق تعیین سرنوشت خویش بوده است،و در راه متحقق شدن آن بیشتراز یک قرن است که جانفشانی هاکرده و مشقات بسیاری را تحمل کرده اند، چرا بایداکنون بخشی از آنها از رفراندمی که درمورد استقلال کردستان برگذار میشود، تردید داشته باشند؟ درواقع این رفراندم ازنظر بخشی از مردم چون نمایشی ظاهری است که داستان واقعی اش پشت پردۀ ابهام مانده است.

 مردم قرار است از طریق رفراندم موردنظر،به ماندن کردستان در چهار چوب سیاسی کشور عراق و یا جدا شدن از آن و تشکیل کردستانی مستقل ، رأی بدهند. این نیز بی تردیدحق مسلم کردها است و کردها و یا هر آزادیخواه دیگری در احقاق چنین حقی، شکی بخود راه نخواهد داد. اما دراین رابطه باید درنظر گرفت که کردستان باشور مدتهاست که بصورت عملی و دفاکتو ( دوفاکتو – de facto ) مستقل شده است. و مردم قبلأ طی رفراندمی و درمقیاسی ۹۸ درصدی به آن رأی مثبت داده اند. لذا تا آنجاکه به نظر مردم نسبت به جدائی کردستان باشورازعراق مربوط است،نظر موافق آنها محرزشده  است. اما احراز نظر موافق مردم به تنهائی ،تدام استقلالی که کردهای باشور تا کنون عملأ از آن برخوردار بوده اند،را تضمین نخواهد کرد. بلکه تداوم استقلال عملی کردستان علاوه برنظرموافق مردم،مستلزم وجودشرایط وزمینه های مساعدو مشخصی، است که فراهم آوردن بخش عمده ای از آنها صرفأ در داخل کردستان و توسط حکومت امکان پذیر است.و بخش دیگرآن که مربوط به رسمیت یافتن استقلال کردستان است، در خارج از کردستان و ازجانب دولت مرکزی در عراق، دولتهای قدرتمند جهان، سازمان ملل متحد،و کشورهای همسایه،عملی است. البته رسمیت یافتن استقلال کردستان باشور، بسته به وجود و یا فقدان زمینه هاو شرایط مساعد داخلی درکردستان، میتواند امکان پذیر و یا غیر ممکن باشد. از طرفی زمینه ها و شرایط مساعد داخلی مورد نظر هم، بجز از طریق انجام اقدامات آگاهانه و نقشه مند حاکمان کردستان، از هیچ راه دیگری بوجود نمیآیند . لذا درشرایط کنونی که قراراست رفراندمی درکردستان برگذار شود، مردم حق دارند از رهبران درمورد  انجام وظائفشان در قبال فراهم آوردن زمینه های لازم مورد نظر، بازخواست نمایند. درواقع ، اگر اکنون و درآستانۀ برگزاری رفراندم مورد نظر چنان شرایط و زمینه های مساعدی وجود ندارند و حاکمان “خودی “در کردستان در طی بیست و پنج سال گذشته بفکر فراهم آوردن چنان زمینه هائی نبوده اند،مسلمأ آنها نمیتوانند در طی چند ماهه ی باقیمانده به رفراندم ، چنان  کاری  را پیش ببرند. لذا این مسائل مبنای تردید تودۀ مردم نسبت به نیت رهبران از برگذاری رفراندم شده است. آیا حاکمان کردستان تا کنون به وظائف خود درآینمورد عمل کرده اند؟ جواب دادن به این سئوال ازطریق ارائۀ مطالبی درمورد چگونگی زمینه های مساعد مورد نظر، و مقایسۀ آنها با عملکردها و سیاستهای تاکنونی حاکمان کردستان ، امکان پذیر است.

 شرایط و زمینۀ لازم جهت تداوم و رسمیت بخشیدن به استقلال عملی ( دوفاکتو ) در  کردستان

استقلال کردستان باشور مسئله ای نیست که صرفأ به کردهای آن دیار و دولت مرکزی عراق مربوط بوده باشد. گرچه بغداد و اربیل درتعیین تکلیف نهائی استقلال کردستان باشور ، نقش عمده ای ایفاء خواهند کرد،اما در آن رابطه نمیتوان مواضع سیاسی کشورهای ایران، ترکیه و سوریه را از خاطر دور داشت. چرا که حاکمیت تاریخی هر یک از آن کشورها بر بخشی ازخاک کردستان، و وجود مبارزات رهائی بخش مردم درهریک از آن قسمتها ،سبب ایجاد نوعی هم سرنوشتی میان بغداد، آنکارا، تهران، و دمشق، شده است. لذا رسمیت یافتن استقلال هر بخشی از کردستان، تأثیرات مثبتی برمبارزات کردها در بخشهای دیگرخواهدگذاشت. که این نیز موجب نگرانی سران کشورهائی خواهد شدکه برقسمتهای دیگر خاک کردستان حاکمیت دارند. بنابراین آن کشورها علیرغم هر اختلافات سیاسی ائیکه باهم داشته باشند، در توطئه کردن برعلیه کردها و سنگ اندازی بر سرراه حل نهائی  مسئلۀ ملی درهر بخشی ازکردستان همدست بوده وهستند. هریک از آنها در صورت لزوم حتی از بکارگیری قوای نظامی برعلیه کردهای بخشهای دیگر هیچ تردیدی بخود راه نخواهند داد. اینها بخشی ازخطرات بالقوه ای هستند که در وقت مقتضی عملأ دامن کردستان باشور راهم خواهدگرفت. لذا خنثی کردن بموقع آنها مستلزم اقدامات پیشگیرانۀ ایست ، که انجام یافتن آنها بعهدۀ سران کردستان باشور، بوده و هست.

در بیان این مورد بهتر آنست که  فرضیه ای که چندان هم دور از واقعیت نیست را مورد بررسی قرار دهیم. فرض آنست که سران بغداد نتیجۀ رفراندم کردها را نپذیرند و بمنظور خلاص شدن از نافرمانی های اربیل ، دست به حملۀ نظامی وسیعی به کردستان بزنند،( که البته چنین اقدامی بعد از ختم غائلۀ داعش و محکم شدن پایه های حاکمیت در بغداد، دور از انتظار نیست) در اینصورت کردها  مجبوربه دفاع ازحاکمیت خودخواهند شد. و آنها درشرایطی میتوانند ازخود دفاع کنند که دارای  ارتشی ملی، منسجم و کارا باشند. وجود چنان ارتشی بدرجاتی ،هم احتمال حملۀ بغداد به کردستان را کاهش خواهد داد،و هم از دست درازیهای نظامی آنکارا، تهران و دمشق به خاک کردستان، جلوگیری خواهد کرد. آیا کردها تاکنون چنین ارتشی را سازمان داده اند؟

ضرورت همدلی مردم با حاکمان : همدلی مردم با حاکمان ” خودی” از جملۀ شرایط ضرورری در رسمیت یافتن استقلال کردستان باشور است و  این نیز ناشی است از؛ رضایت تودۀ مردم از وضعیت معیشتشان، از موجود بودن فضای آزاد سیاسی در جامعه ، از قانون مدار بودن رهبران و از شفاف بودن سیاستها و عملکردهای آنها، ازوجود یک سیستم اقتصادی پیشرفته و کارا که  شامل  بودجه بندی شفاف، کنترل و حسابررسی دقیق بوده باشد.. دراین زمینه ها سران حکومت درکردستان فدرال هر چه را به هر مقداری که تاکنون کاشته اند، به همان نسبت از همان جنس بهره گرفته اند.

سیاست گذار از اقتصاد مصرفی به تولیدی: کردستان باشور دارای منابع زیر زمینی سرشاریست . نفت یگانه منبع تأمین مایحتاج کردهای کردستان باشور در طی چند سال گذشته بوده است. لذا سیاست اقتصادی در آنجا کلأ عبارت بوده است از؛ تولید تک محصولی از یکطرف و واردات کالاهای مصرفی از از طرفی دیگر. کردستان باشور  استخراج نفتش را به شرکتهای خارجی سپرده است و فروشش را هم از طریق ایران و ترکیه انجام داده است. گذشته از این، کالاهای مصرفی درکردستان هم از طریق ایران و ترکیه ویا بصره و بغداد وارد شده است. از آنجائیکه کردستان باشور مستقیمأ به دریای آزاد وصل نیست، لذا آن بخشهائی از مرز کردستان که مجاور مرز کشورهای همسایه اش قرار دارند، چون گلوگاههائی هستند که شاهرگ اقتصادی کردستان از آنجاها عبور میکند. نظر به اینکه تمامی آن گلوگاهها در اختیار دشمنان بالقوۀ کردستان قرار دارند، لذا خطراتی بالقوه همواره اقتصاد کردستان فدرال را تهدید کرده است.خلاصی از چنین خطراتی مستلزم گذار از سیاست اقتصادی مصرفی به تولیدی بوده است. اقتصاد کردستان باشور در طی بیست و پنج سال گذشته ،به هر میزانیکه  از حالت مصرفی به تولیدی گذر کرده باشد به همان نسبت، از وابستگی اقتصادی کردستان به  آنکارا، تهران و بغداد کم شده است. آیا حاکمان کردستان باشور، طی بیست و پنج سال گذشته ،چه اقدامات اقتصادی ای را در رفع وابستگی مفرط به بازارهای ایران وترکیه ، انجام داده اند؟

ضرورت جلب حمایت کردها در دیگر بخشهای کردستان.

سرزمین کردستان باشور درمجاورت دیگربخشهائی ازکردستان که مربوط به کشورهای ایران، ترکیه و سوریه هستند، قرار دارد. کردهای هر یک از آن بخشها هم، ده ها سال است که در راه کسب حق تعیین سرنوشت خویش،مشغول مبارزه با حاکمان سرکوبگر کشورهای مذکور بوده و هستند. کردهای بخشهای جداگانۀ کردستان،اکثرأ با ستمگریها و مواضع سرگوبگرانۀ حاکمان هر چهار کشوریکه  خاک کردستان را در برگرفته اند، بخوبی آشنا هستند. از طرفی کردستان باشور به یمن استقلال عملی ایکه کسب کرده است، توانسته است مستقلانه و بدون دخالت بغداد،با کشورهای ایران و ترکیه روابط سیاسی و اقتصادی مختص بخود، داشته باشد. با توجه به این واقعیات ، آیا اربیل در روابط سیاسی و اقتصادی خود با تهران ویا آنکارا مصلحت مبارزاتی کردها در دیگر بخشهای کردستان ( روژ هه لات ، باکور و یا روژ ئا وا )را،بصورتی شایسته در نظر گرفته است؟ درغیر اینصورت، آیا احتمال دارد که بعد از مشخص شدن نتیجۀ رفراندم، اربیل بمنظور جلب موافقت تهران و آنکارا به بده بستان با دولتهای مربوطه بپردازد ؟ درصورت تعامل اربیل با تهران و آنکارا، آیا مصالح مبارزاتی کردهای ایران و ترکیه و سوریه  مورد معامله قرار نمیگیرند؟ در طرح چنین سئوالهائی واقعیاتی مورد نظر من بوده اند که عبارتند از؛  ساخت و پاخت های  گذشتۀ سران “قیادۀ موقته” با رژیم شاهی و شیخی در ایران و دشمنی آنها با جنش کردها در سال ۱۳۵۷، از یک طرف،و یا ساخت و پاخت های  پنهانی امروزۀ آنها( همان سران دیروز و حاکمان امروز) با ترکیه در زمینۀ مسائل اقتصادی و سیاسی ، و یا موضع سیاسی عنادآمیز آنها درقبال، کردهای ترکیه و سوریه،از طرف دیگر.

سیاست خارجی کردستان باشور قبلأ گفته شدکه کردستان باشور سالهاست که بصورت عملی و دوفاکتو مستقل است. و حاکمان آن دیار ، بنام حکومت کردستان روابطی را  با تعدادی از کشورهای خارجی و منجمله با سران آمریکا ، برقرار کرده اند. روابط کشورها باهم ، درپی اهداف مشخص و مختص به هر یک از آنها، برقرار میگردد. که از آنجمله رفع پاره ای از نیازهای اقتصادی ،سیاسی و غیر ه میباشند.بنابراین روابط کشورها با همدیگر امری عمومی وگریزناپذیر است. امادراین روندعمومی ،هر کشور مشخصی از سیاست خارجی مختص بخود برخوردار است، و از طریق اجرای آن در صدد دستیابی به اهداف دور و یا نزدیک مورد نظرش، برخواهد آمد.قبل از اینکه مشخصأ به چگونگی عملکردها و سیاست خارجی اربیل بپردازم لازمست شمه ای از مبانی سیاست خارجی کشورها نسیت به همدیگر، را خاطر نشان کنم.

روابط خارجی کشوها باهم، عرصه ای از بده بستان های آنها با همدیگر بوده و هست. دراین عرصه  قوانین بازار آزاد تحت تأثیر قدرت نظامی کشورهای قدرتمند وظرفیتهای برترآنها درتولید کالاها و خدمات، تغییری اساسی یافته است.طوریکه  بازار جهانی بصورت مناطق ویژۀ تحت نفوذ این و یا آن کشور قدرتمند در آمده است. و این وضعیت سبب کشمکشی دائمی بین قدرتهای بزرگ شده است. کشمکشی که در آن هریک با اتکاء به قدرت نظامی اش خواسته است سهم ییشتری ازمنطقۀ نفوذ دیگری را بخود اختصاص دهد. دراین رابطه وجود پیمانهائی چون ناتو حاکی از یارگیری دسته ای از قدرتهای بزرگ در مقابله با بخش و یا بخشهای دیگر آنها است. دراین میان کشورهای ضعیفی که قدرت نظامی کارا و قوی ندارند، اما برخوردار از مواد خام، منابع زیرزمینی و نیروی کار ارزان، میباشند، به موضوع کشمکش میان قدرتهای بزرگ تبدیل شده اند. تا اینجای قضیه کردستان باشور ،گرچه  عنی ازمنابع زیر زمینی است، اما صرفأ از این لحاظ مورد توجه آمریکا و همدستانش، نبوده است .بلکه موقعیت جغرافیائی ویژه اش به اضافۀ ظرفیت مبارزاتی مردمش در راه  رهائی از ستم ملی ، درمجموع خصوصیاتی هستند که در کشمکش بین قدرتهای بزرگ، مورد نیاز آمریکا بوده است. بعبارتی دیگر در فضای سیاسی حاکم بر جهان،کردستان باشور از جمله جاهائی است که از لحاظ ژئوپلیتیکی نقش بسزائی درجایگیر شدن آمریکا در بخشی از منطۀ خاور میاته، ایفاء میکند

در بیان چگونگی مورد فوقالذکر لازمست به این واقعیت توجه کرد که:منطقۀ کردستان باشور و روژئاوا( کردستان سوریه) مجموعأ هم مرز با هلال شیعی  ایران، عراق و سوریه میباشند، از طرفی دمشق و تهران با آمریکا سرناسازگاری دارند ولی با روسیه همجهت و هم پیمانند. بغداد هم به ظاهر روی خوش به آمریکا نشان میدهد اما دل درگرو سیاستهای تهران دارد. ضمنأ ترکیه هم بعنوان یکی از هم پیمانان آمریکا درناتو، در پی منافع خویش بوده و سیاست بندبازی بین مسکو و واشنگتون را در پیش گرفته است. اینها واقعیاتی هستند که درجهت دفع آمریکا از منطقه  ، عمل کرده اند. و دراین میان آمریکا از وجود کردها بعنوان نیروی ” خودی” استفاده کرده است. درغیر اینصورت آن کشور نه اینکه نمیتوانست نیروهای نظامی خود را از عراق بیرون ببرد، بلکه با توجه به وضعیت سوریه و وجود داعش، مجبور بود لشکرهای بیشری را به منطقه گسیل دارد.

 آمریکا و کردها از زمان جنگ خلیج ببعد، به همکاری باهم نیاز داشته اند.درطی این مدت آمریکا به سهم خود ازوجودکردهای باشور به عناوین مختلف و به نحو احسن بهره گرفته است. امادراین مدت، کردهای باشور همواره خود را بدهکار آمریکا بحساب آورده اند. و دررابطه با استقلال عملی ایکه کسب کرده اند، آمریکا را بعنوان ناجی خویش درنظر دارند. بنابه چنین برداشتی گوئی رویکرد آمریکا به کردستان صرفأ بقصد نجات کردها از قید ستمگریهای رژیم بعث و یا دفاع کردن از آنها درمقابل داعش ،بوده است ! نهادینه شدن چنان برداشتی درمیان کردها سبب شده است که آنها در مستقل ماندن کردستان ، بجای اینکه از رهبران ” خودی”  توقع انجام اقامات لازمه ای را داشته باشند،  کلأ امید به سیاست های آمریکا درمورد تغییر نقشۀ سیاسی بعضی از کشورهای خاور میانه، بسته اند. درصورتیکه آمریکا در طی بیست و پنج سال گذشته، درقبال استفاده ای که از وجود کردها دراین منطقه برده است، بجز چند موردمشخص که کلإ عبارت بوده اند از ؛ اعلام منطقۀ پروازممنوع در آسمان کردستان باشور،( در زمان زمامداری صدام حسین درعراق) و تحویل دادن مقادیر ناچیزی اسلحه و مهمات به اربیل ( آنهم بعد از زمان حضور داعش درمنطه صورت گرفت)، خدمت مهم دیگری به کردهای باشور نکرده است. کردهای باشوردر روابط با کشورهای دیگر و بخصوص در روابط با آمریکا، موقعیت و ظرفیتهای مبارزاتی خویش را دست کم میگیرند. چنین تلقیاتی ناشی ازموضع تنگ نظرانۀ رهبرانشان در برقرار کردن روابط با کشورهای دیگر بوده است. چنین رهبرانی منافع شخصی خود و عشیرۀ خود را بر منافع ملی کردها ترجیح داده اند. آنهادر روابط با کشورهای خارج، ظرفیت مبارزاتی کردها را مورد معامله قرار داده و آن را در پی تأمین منافع شخصی خود به حراج گذاشته اند. آمریکا هم چون هر معامله گر خبره و قدرتمندی پس از تأمین منافع مورد نظرش کردها را رها کرده است. این را کردهای باشور یکبار در سال ۱۹۷۵ تجربه کردند. آیا آنها از آن تجربیات درسی گرفته اند که درموقعیت امروز شان ، بکار آید؟ در جواب به این سئوال و به دیگر سئوالهائیکه فوقأ مطرح شدند، لازمست به آنچه که رهبران کردستان باشور تاکنون انجام داده اند، نظری بی افکنیم

وضعیت کردستان باشور در طی بیشتر از دو دهه ی گذشته:

کردها بیشتراز دو دهه است که بنا به ضعف دولت مرکزی درعراق، عملأ و بصورتی غیر رسمی، حاکم برسرزمین خویش بوده اند. اماحاکمان “خودی” در کردستان آنچه را تا کنون انجام داده اند عبارت بوده است از؛ تشکیل حکومتی چندپارچه ، غیرمنسجم و مجزا ازهم،که هر بخش از آن منطقه ای از کردستان را دربر گرفته است.درکردستان باشور حاکمیت بین دو حزب سنتی که هر یک از آنها دارای نیروی نظامی مختص بخود میباشد، تقسیم شده است. این دوحزب که همواره سر ناسازگاری باهم داشته اند، درمقاطعی جنگهای مسلحانه و خونینی را برعلیه هم پیش برده اند،آنها اکنون کردستان را بطور مجزا و به شیوه ای عشیره ای اداره میکنند. بغیر از این دو حزب، چندحزب دیگر که فاقد نیروی نظامی مختص بخود میباشند، در کردستان باشوروجود دارند، این احزاب نتوانسته اند ،نسبت به چگونگی ادارۀ امور کردستان، نقش عمده ای ایفاء کنند. آنها اکنون از لحاظ سیاسی چون زائده هائی از این و یا آن حزب مسلح عمل میکنند.

جنبۀ سیاست اقتصادی حاکمان ” خودی ” هم عمدتأ عبارت بوده است از بهره گیری شخصی خود آنها  از امکانات و منابع طبیعی جامعه و یا بهره رسانی به قشر سرمایه دار تجاری و رانت خواران. از لحاظ سیاست خارجی هم آنها همواره مشغول دریوزگی سیاسی در پیشگاه دولتهای همسایه و قدرتهای بزرگ جهانی بوده اند هر یک از آنها جهت تحکیم موقعیت سیاسی خود نسبت به حزب رقیب، در صددبرقراری روابط خصوصی  باحاکمان ایران و یا ترکیه برآمده است. و در آن مسیر چوب حراج به منابع طبیعی کردستان زده اند و در پی منافع شخصی خود، قرادادهائی را به ضرر مردم کردستان با شرکت هائی از کشورهای همسایه ، بسته اند. اینها همه در زمرۀ مواردی از ادارۀ امورکردستان باشور در طی بیست و پنج سال گذشته بوده است. بغیر از این موارد، وضعیت فلاکت بار معیشت مردم تنگدست و زحمتکش جشمگیر بوده است.  مردم در کردستان باشور امروزه با بیکاری و سیع ، کمبود امکانات زندگی، به تعویق افتادن حقوق و دستمردها ،کمبود آب وبرق و غیره، روبرو هیتند.  (اینچنین مواردی که حاصل ازوجودمناسبات طبقاتی درکردستان باشور میباشند، دراین نوشته مورد برسی قرار نگرفته اند.).

 ضمنأ سران آن بخش ازحکومت متعلق به بارزانی، همواره کوشیده اند با اتکاء به نیروی نظامی متعلق بخود، سیاستهای خود را به دیگر احزاب ومنجمله به اتحادیۀ میهنی،بقبولانند.آنها چندسال است پارلمانی راکه نمایندگانش ،بهرجهت از طریق ارای مردم  انتخاب شدند را ملغی کرده اند. واز ورود نماینگان مردم به پارلمان جلوگیری میکنند. آنها صفوف تظاهرات مردم ناراضی از شرایط زندگی و معترض به وجود بی قانونی در جامعه را، درمواردی به گلوله بسته اند.آنها تعدادی از خبرنگاران مستقل ویا وابسته یه دیگر جریانات سیاسی را سربه نیست کرده اند.همین بخش ازحکومت درمقابل حملۀ داعش به شنگال ، آنجارا بهمراه ساکنانش بدون دفاع رهاساخت .

موارد فوق الذکر نمونه ای از محتوای استقلال عملی کردستان تحت حاکمیت بارزانی و سازش کردن سران اتحادیۀ میهنی با او، بوده است.

 اتحادیۀ میهنی حزبی است برخوردار از نیروی مسلح مختص بخود. اما این حزب امروزه دچاربحرانی درون سازمانی شده است.این حزب و حزب متعلق به بارزانی درگذشته های دور و یا در طی حاکمیتشان بر کردستان چند بار دست به جنگهای خانمان براندازی برعلیه همدیگر زده اند. از این لحاظ هیچیک از آنها درمقابل دیگری  کوتاه نمی آمد. تا اینکه آمریکا در پی منافع خود ،آنها را مجبور به همزیستی مسالمت آمیز و تحمل همدیگر کرد. بااینوصف آنها هیچگاه با هم همدل نبوده اندو همواره با هم سرناسازگاری داشته اند. اما منافع مشترک حزبی و فردی درهر دو طرف، هر از گاهی آنها را مجبور به سازش باهمدیگر کرده است. اتحادیۀ میهنی، گرچه اکنون نیروی نظامی اش پایدار مانده است، امابعداز جدا شدن بخش چشمگیری از کادر هایش و از کار افتادگی جلال طالبانی، اکنون در بحرانی درون سازمانی بسر میبرد و نمیتواند چون سابق در مقابل بارزانی شاخشانه بکشد. این حزب اکنون ساست “یکی به نعل زدن و دیگری به میخ” را در پیش گرفته است. این دو حزب اکنون در فراخوان دادن به رفراندم پیش رو ، با هم همدست شده اند.

 درکنار این دوحزب، بخش جدا شده از اتحادیۀ میهنی بهمراه هودارانش، سازمانی تحت عنوان گوران ( تغییر)،را تشکیل داده اند. این حزب گرچه در آخرین رای گیری رسمی از مردم، یک سوم آرای آنها را کسب کرد و از این لحاظ، بعد از حزب بارزانی دومین حزب است، اما اکنون درسایۀ قدرت اسلحۀ نیروهای بارزانی، ازدخالت رسمی وعملی درادارۀ امور جامعه، منع شده است، و فعالیتهای عمده اش محدود به افشاگری در مورد کمبودها و نارسائی های موجود در زندگی و معیشت مردم  و طرز حکومت موجود در اربیل ،شده است. تعدادی از سران این حزب که از اتحادیه میهنی جدا شد ند، گذشته ای همانند رهبران اتحادیۀ میهنی را در پروندۀ مبارزاتیشان رقم زده اند. با اینوصف درشرایط کنونی این حزب بهمراه قشری متشکل از آزادیخواهان منفرددرداخل و خارج کردستان، تنها منابعی هستند که به افشاگری درمورد اعمال غیر دموکراتیک و سوء استفادهای مالی سران حکومت در اربیل، می پزردازند. گوران با اینکه عملکردها و سیاستهای اربیل را مورد انتقاد قرار داده است ،اما نسبت به  اتحادیۀ میهنی همواره موضعی سازشکارانه داشته است . سران این حزب و رژیم جمهوری اسلامی همواره باهم سر و سری داشته اند.

علل وضعیت موجود در کردستان باشور

کردستان باشور جامعه ایست طبقاتی و تحت عملکرد نمونۀ بخصوصی از نظام سرمایه که حاکم برکل کشورعراق بوده است.درنظام سرمایه داری موجود درعراق،تولید تک محصولی،( یعنی  نفت) اساسی ترین و عمده ترین منبع در آمد ملی کشوررا تشکیل داده است. این بخش عمده ازدرآمدهای ملی همیشه دراختیار مستبدین حاکم قرار داشته است. و آنها با اسفاده از آن ، بخش وسیعی از مردم  را در ارتش و دیگر ادارات دولتی سازمان داده و آنها را به جیره خواران و هواداران خود تبدیل کرده اند. غیر از وجود این قشر وسیع جیره خوار درجامعه، حاکمان با دادن امتیاز به قشر وسیعی از بازرگانان و سرمایه داران تجاری،آنها را در زمرۀ وابستگان و هواداران خود در آورده اند. درچنان جامعه ای طبقۀ کارگر به تبع وجود دیکتاتوری حاکم بر جامعه، طبقه ای نامنسجم و فاقد سازمانهای مبارزاتی مختص بخود بوده اند. و از آن میان کارگران صنتعی هم به تبع برتری سرمایه تجاری  بر صنعتی، قشر بسیار ضعیفی را درجامعه تشکیل میدهند. ضمنأ خزب شیوعی درعراق تاریخأ فعالیت دامنه داری داشته و نسبت به حاکمان مستبد همیشه سیاست سازشکارانه ای را درپیش گرفته است . این حزب نظریات خود را به بخش عمده ای ازکارگران پیشرو هم القاء کرده است.

از طرفی حاکمان عراق تا قبل از فرو ریزی نظام بعثی همواره رشد سرمایه و سرمایه داری در کردستان را تحت تحت کنترل خود قرار میدادند. آنها همواره سعی میکردندآنرا در سطحی محدود تر از کل کشور نگاه دارند. لذا به تبع اعمال چنان سیاستی ، هم بورژ وازی و هم طبقۀ کارگر کرد هر یک به سهم خود ،نسبت به هم طبقه ای های خود در کل کشور ،طبقه ای ضعیف و نامنسجمی بوده است. لذا بعد از فرو ریزی نظام بعثی،طبقۀ کارگر کرد بعلت ضعیف بودن و سازمان نیافتگی، نتوانست مبارزات ملی را رهبری و آنرا درجهت خواسته هائی عدالتخواهانه و دموکراتیک هدایت کند. افراد مربوط به این طبقه بصورتی پراکنده ،در تصفیه حسابهای  بین سران احزاب موجود درکردستان بکار گرفته شده اند. علاوه بر ضعف طبقۀ کار گر کردستان، سرمایه داران کرد هم ضعیف تر و سازمان نیافته تر از هم طبقه ایهای عراقی خود بوده اند و آنها هم بعد از استقلال عملی کردستان، نه اینکه نتوانستند درجۀ پیشرفته تری از نظم سرمایه داری موجود در دوران صدام را، در کردستان برقرار سازند،بلکه در پیشبرد همان سطح قبلی ازادارۀ امور جامعه هم، ناتوان بوده اند. ناتوانی بورژوازی کرد در آنمورد، بخشآ مربوط بوده است به محدودیتهائی که قبلأ دولت سرکوبگر عراق بر آنها تحمیل میکرد. و بخش دیگر آن مربوط به سیاست اقتصادی نادرست حکومت کردستان بوده است. بورژ وازی کرد بعد از قبضه شدن کامل ادارۀ امور جامعه در دست سران احزاب مسلح، از دخالت مستقیم در ادارۀ اقتصادی کردستان محروم و به زائده ای ازحاکمیت موجود درکردستان تبدیل شد.

حاکمان کردستان کسانی هستند که  سال هائی از عمر خود را صرف مبارزه ی مسلحانه  در راه کسب حق تعیین سرنوست کردها کردند. این وضعت سبب دور ماندن آنها  از جامعۀ شهری شد . لذا در زمان یدست گرفتن قدرت سیاسی در کردستان،آنها با چگونگی ادارۀ امور یک جامعۀ متعارف بیگانه بودند. با اینوصف هریک ازسران دوحزب سنتی کردستان بمحض بدست گرفتن زمام امور جامعه ، تمامی اعضای حزب مربوط بخود را درراس ادارات و نهادهای دولتی  قرار دادند.آنها از شرکت اشخاص تحصیل کرده و کاردان در ادارۀ امور اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه، جلوگیری کرده اند.در نتیجه ادارۀ امور جامعه بصورت ملقمه ای متشکل از ؛ نوع اولیه و رشد نیافته ای از سیستم سرمایه داری با روبنائی از سیاست و فرهنگ عشیره ای، در آمده است. و از آنجائیکه عشیره و سیاست وفرهنگ عشیره ای پدیدهائی بازمانده از دوران قبل از تشکیل ملت و مفاهیم ملی ، هستند،لذا در طی سالهای گذشته نه ابنکه همبستگی ملی در میان مردم تقویت نشد، بلکه اکنون کردستان به جامعه ای چند قطبی و متشکل از صف بندی های عشیره ای با اختلافات آشتی ناپذیری میان آنها، تبدیل شده است.

اکنون بخش عمده ای از مردم کردستان باشور که سر سپرده ی این و یا آن بخش از حکومت کردستان نبوده اند، زندگی فلاکت باری دارند. آنها از زندگی فلاکتبارشان، از قانون مدار نبودن سران حکومتی و ازحکومت غیرقانونی بارزانی و همدستانش ، ناراضی اند. و بارزانی تا کنون به شیوه های مختلف و منجمله بکارگیری قوۀ قهریه درصدد اغوا کردن و یا سرکوب مردم متعرض بر امده است. رفراندم پیش رو یکی دیگر از اقدامات اغواگرانۀ آنها بمنظور ادامه دادن به حکومت خود خوانده و غیر قانونی موجود است.