“خاک خوب” … تقدیم به جانباخته گان راه آزادی

فریبا مرزبان

با من بیا

بیا و این خاک را بنگر

بیا و مگوی

که این خاک مرده است

با چشم درون

بر آن بنگر

و با صدای بلند بگو

خاکِ خوب خاوران

خاکِ خوب سرزمین من است

با من بیا

تا شهری از عشق را در آن پیدا کنی

با من بیا و ببین

کاین دستهای سرد

کآن سینه های سرخ

وآن قلبهای خفته در خاک

روزگاری،

گرمترین دستها

و سرخ ترین سینه ها بودند

روزگاری،

پر طپش ترین قلبها بودند

با من بیا و بگذار

که نهال اندیشه هایمان را

که روزگاری چه نو بودند؟

در آنجا جستجو کنیم

و به یادشان،

خاکستری را که اکنون

در صندوقچه هایمان اندوخته داریم

در آبهای روان خلیج فارس و دریای خزر

رها کنیم

با من بیا

با من به خاوران بیا

بیا جنایتی نیست

جرمی نیست

سرها همه افراشته اند آنجا!

بیا تا ببینی که آسمان

بر زمین نشسته است

و ستارگان بر چوبه دارند

بیا تا ببینی

دشتی از شقایق، ستاره،

از سپیده، از سحر، و نسترن را

با من بیا

با من به خاوران بیا

آنجا،

بیشمارانند سینه های سرخ،

که چشم به راه تواند

و

آن گردن های افراشته از سیلاب خون

در انتظار گامهای توانای تواند

با من بیا

با من به خاوران بیا

دهم شهریور ۱۳۸۵