خانواده مقدس ( بخش سوم )

خانواده مقدس ( بخش سوم )

ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی

۱- این بار و در سومین بخش از این سری مقاله ” خانواده مقدس” به سراغ ناسیونالیسم عظمت ایرانی می رویم. افکار عمومی و سوسیالیسم ایرانی جنبش ناسیونالیسم ایرانی را بیشتر در دایره و تبین جنبشی ان و فارغ از بار مذهبی ( شیعه ای ) و سکولار ان می شناسد و کمتر در وجوه و تنوع ارمانی ایدولوژیک ان شناخته شده است و شاید به این دلیل هم هست که دامنه و تفوق ایدولوژیک این ناسیونالیسم بر ارای عمومی و جنبشهای سیاسی اجتماعی بوده است . ایرانیها و سوسیالیسم ایرانی به غلط ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی را بیشتر در دایره نفود و سیطره ناسیونالیسم به اصطلاح سکولار پرو غرب و یا ان طیف فراری شکست خورده قیام سال ۱۳۵۷ می شناسند و از این رو ناسیونالیسم در وجوه و تنوع ایدولوژیگ و ارمانهای متنوع اجتماعی – تاریخی و دینامیسم درونی ان امر کمتر شناخته شده ای هست و شاید این مهم پایه محدودیت نقد سوسیالیستی به این ناسیونالیسم در گذشته و حال هم بوده است . جدا کردن این دو وجه ناسیونالیسم و هویتهای مذهب و سلطنتی از هویت ملی و ناسیونالیسم ملی نه تنها از احکام غیر مارکسیستی و غیر طبقاتی بلکه از خطاهای غیر قابل بخش سوسیالیسم به قدمت چند دهه ساله هم هست و در عین حال منشاه توهمات طبقاتی و اجتماعی هم بوده است.

از مهمترین و پایه ای ترین موضوعات اجتماعی و تاریخی مربوط به خانواده پدر و مرد سالار – دولت و هویتهای ملی از جایگاهی مهم و تعیین کننده در زندگی ادمی برخوردارند و از مهمترین موضوعات در ذهن و شعور انسان اکادمیست غربی هم هست . خانواده پدر و مرد سالار مهمترین و تعیین کننده ترین نهاد انسانی و منشاه شکل گیری جنبشهای پایه ای و کلاسیک محافظه کارانه در یکی دو قرن گذشته هم هست و از این مهمتر خطوط اصلی ترسیم مدرنیسم و سنت گراثی و در وهله اول در ازدواج و خانواده قابل ترسیم و تشخیص هم هست. پایه و اساس ممالک و هویتهای ملی و ملت در خانواده مرد و پدر سالار نهفته است و از این رو در سیر تاریخی تنشهای خانوادگی و ازدواج بیان بحران هویت ملی و دولتی هم هستند و ما در یکی از عمیق ترین و طولانی ترین بحرانهای ایدولوژیگ بشری هستیم و ناسیونالیسم و هویت ملی و ملت در حلق درونی و مرکزی این بحران ایدولوژیگ قرار دارد .

۲- همه ممالک و هویتهای ملی و از نقطه نظر تکامل تاریخی از فثودالیسم به کاپیتالیسم زاثیده و عمیقنا متاثر از هویتهای مذهبی و سلطنتی جوامع کهن و ماقبل نظام سرمایه داری بوده و در واقع دامنه عمق هویت ملی در مذهب و مذاهب و هویتهای سلطنتی و اشرافیت هم نهفته است و از این روست که حتی هویتهای ملی دول پیشرفته غربی یک بار و وجهه عمیق مسیحیت و شاخه های مختلف مسیحیت را در خود دارند و کمتر کشور و مللی در دنیای متمدن غربی هم هست که سیمای یک روحانی مسیحیت را به عنوان نماد ملی و کشوری خود نداشته باشد و تازه این حکم مربوط به دنیای سکولار و متمدن غربیست و اینکه جهان خارج از غرب چه می تواند باشد بحث دیگریست. ولی با این وجود مقوله تاریخی نهاد ملت و هویتهای ملی اگر چه یک پیشرفت و توسعه تاریخی و انتقالی از خون و شجره – سلطان و شاهان به حقوق دموکراتیک شهروندی فارغ از خون و سلسله های سلطنت خانوادگی هست اما با خود تناقضات و محدودیتهای تاریخی را هم متولد ساخت . همه ممالک و هویتهای ملی کهن و اصیل همچون ان نوزاد به ظاهر سالم ولی ناقص العقلی به دنیا امده و خواهند امد – به کلامی دیگر انچه جشن تولد یک ملت در توسعه و پیشرفت هست در دورانی به مانعی در مسیر و توسعه و پیشرفت و برابری عمل خواهد کرد و از این رو همه ملتها و حتی ملتهای کهن و اصیل روزی و دورانی متولد و روزی و دورانی به بحران هویتی سیر خواهند کرد. ملت و هویتهای ملی نه تنها عمیقنا الهام گرفته از نستولوژیهای کهن و باستان و از این رو با مجموعه و کلکسینی از محدویت ها و تناقضات درونی  تاریخی متولد خواهند شد و ازلی ابدی هم نیستن و روزی و دورانی به نیستی خواهد پیوست و این مهم دلیلی بر این حکم هست که ممالک و دولتهای ملی در اثر تناقظات درونی از هم خواهند پاشید . این حکم را به عنوان یک حکم تاریخی و مادی بی رحم نه تنها به بخش زیادی از ملتها بلکه و بطور ویژه ای به هویتهای کهن ملی و اصیل بکار برد و این حکم را امروزه  به کامل ترین و سیاه تریم شکلی در خاورمیانه نفرین شده امروزی می توان دید. ملتهای کهن و اصیل اگر چه تاریخی – کهن و اصیلاند به ان نسبت هم پروسه تغییر و نفی هویت کهن انها هم طولانی تر و درد اورتر هم هست – در ثانی ان ملل و هویتهای ملی امپریال که هیچوقت نتوانستن عکس و سیمای یک کارگر ( انسان فاقط مالکیت ) و یا سیمای یک زن را به نماد ملی کشور و اب و خاکشان تبدیل کنند محکوم به فنا و انزوا و انحلال اند.

ایدولوژی ناسیونالیسم یعنی ان مجموعه از جهان بینی و عقاید که مسثول خلق و مهندسی کردن ملت و هویت ملیست در شکل توسعه یافته و اروپاثی ان محصول – نتیجه و تجزیه دو هویت تاریخی کهن و نظامهای ماقبل نظام سرمایه داری – یکم هویت جوامع مذهبی  ماقبل سرمایه داری  و دوم تجزیه سلسله و امپراطوریهای سلطنتی خانوادگی از همان قرنهای ۱۶ و ۱۷ میلادی بوده است و به بیان دیگر ناسیونالیسم همزاد شروع پروسه صنعتی شدن و انتقال از هویتهای بومی و محلی به ملی بوده است از این رو هم هست که جوامع و ملتهای کهن عمداتنا و یا تمامنا بر اساس و یا عمیقنا تحت تاثیر هویتهای سیاسی سلطنتی دودمانی و مذهبی مسلط بوده اند تا بطور مثال دموکراسی و حقوق پایه ای دموکراتیک. ملت و هویتهای ملی و ناسیونالیسم به مفهوم امروزی ان یک محصول سیاسی اروپاثی و به طور دقیق تر برخاسته از تحولات اقتصادی و رشد بازرگانی در دو کشور انگلیس و فرانسه از همان قرنهای ۱۶ و ۱۷ میلادی  و در واقع نتیجه ظهور شهرهای رو به رشد و دست بالا پیدا کردن نیروها و الگوهای جدید منطقه ای و محلی ماورا تقسیمات کلیساثی و روابط و مناسبات فثودالی بودند و شاید اولین نطفه های ناسیونالیسم را در جداثی دولتهای شهری رو به رشد شمال ایتالیا از کلیسای کاتولیگ بوده باشد. سلطنت های مطلق قرنهای ۱۶ اروپاثی عمداتنا در تقابل به این روند اجتماعی مرکزی و سنترالیزاسیون و ملی کردن جنبشهای رفورمیسم مذهبی و کلیساها هم شکل گرفتن .

 با این وجود ان روند و واقعه تاریخی که ملت و ناسیونالیسم را به این شکل امروزی ان ممکن و میسر کرد وقایعی تاریخی نبودند جز انقلاب کبیر فرانسه و ماجراجوهای استعماری اروپاثی در قاره امریکا. انقلاب کبیر فرانسه تمامی زمینه ها و شرایط تولید ناسیونالیسم فرانسوی را و نه تنها از طریق تحولات و دست اوردهای این انقلاب بلکه جنگهای استعماری ناپلثون به وسیعترین – کامل ترین و یونیورسال ترین شکلی ایدولوژی ناسیونالیسم را نه تنها علیه سلطنتهای مطلق اروپاثی بلکه به جهانیان معرفی و درک جدیدی از حاکمیت و مشروعیت و غیر مشروع و در یک جمله که حاکمیت و در نهایت مربوط به ملت هست را به کرسی نشاند. ازادی – برادری شعارهای انقلاب کبیر فرانسه اصولی نبودند جز به عقب راندن دینامیسهای کهن سلطنتی و مذهبی و شکل دهی به ناسیونالیسم فرانسوی و در این میان جنگهای استعماری ناپلثون به وسیعترین و یونیورسال ترین شکلی ایدولوژی تازه شکل گرفته ناسیونالیسم ملی را نه تنها به اروپاثیان بلکه به عنوان مهمترین و عمده ترین الگوی ملت سازی به جهانیان معرفی نمود. از نقطه نظر تحولات اجتماعی – انقلابات بورژوازی و در راس همگی انقلاب فرانسه نهادهای کهن سلطنتی و مذهبی و هویتهای فثودالی را ملغی و به گور نسپرد بلکه به انان نقشی دوم و سوم نسبت به ملت و هویت ملی داد و یا انطور که الکس درتوکویل جامعه شناس فرانسوی قرن ۱۹ می گوید که انقلاب کبیر فرانسه نه یک انقلاب اجتماعی بلکه یک انقلاب سیاسی بود. و از این رو تمامی انچه که به عنوان سکولاریسم و جداثی دین از دولت شناخته شده است تحولی نبود جز تحت کنترل در اوردن نهادها و مناسبات کهن تحت سلطه ناسیونالیسم و دولتهای تازه تاسیس ملی و بورزواثی. طبقه نو ظهور بورژوازی هیچوقت علیه مذهب به مفهوم رادیکال و تاریخی ان قیام نکرد و در رادیکال ترین شکل ان در فرانسه – علما و نهادهای مذهبی را تحت کنترل و به استخدام دولت در اورد.

اگر چه ناسیونالیسم و تحت تاثیر مثولفه های محلی و بین المللی اشکال متنوعی را از خود تراوت داده است اما ناسیونالیسم و در پیشرفته ترین شکل ان مربوط به تحولات در مستعمرات امریکای شمالی بریتانیا در ۱۷۷۶ و انقلاب کبیر فرانسه در ۱۷۸۷ بود این دو انقلاب استقلال طلبانه منشاه و اولگوی کلونالیسم و استقلال طلبی ملی را به جهانیان معرفی و در واقع این نقطه شروع تمامی تحولات و پروزه های ملی سازی تاکنون هم بوده است . ناسیونالیسمهای ملی تازه شکل گرفته عمدتنا بر دو روند تاریخی متفاوت الهام گرفته از ناسیونالیسمهای اروپاثی قرن ۱۹ و در دومین شکل در تقابل با روح و جوهر امپریال ناسیونالیسم اروپاثی شکل گرفته اند و بنابرین مذهب از عناصر اصلی ملی و ناسیونالیسم هم بوده است و به یقیین می توان گفت که هیچ ناسیونالیسمی بدون عنصر مذهبی قادر به حیات نبوده است و همانطور که قبلا گفتم که امت نزدیکترین مقوله اجتماعی به واحد ملت هم هست. بطور خلاصه این قرن ۱۹ اروپاثی و با تمامی تحولات ان بود که دولتهای کهن قرون وسطا را به دولتهای ملی و ناسیونالیسم انتقال داد و اولین و کلیدی ترین کاراکتر این ناسیونالیسمهای ملی اصولی نبودند جز کلونیالیسم و نه تنها بخش اعظم دول اروپاثی بلکه دول و ناسیونالیسمهای شکل گرفته خارج از قاره اروپا این کارا کتر استعماری اروپاثی را به ارث بردند و در راس همگی مستعمره امریکا و طنز تاریخی در این است که مللی که در حالت دوم علیه این روح و جوهر امپریال اروپاثی ملت سازی به قیام و استقلال دست یافتن خود به ملتهای امپریالیستی و مستعمره چی و ستمگر تبدیل شدند.

این تصویر و تبین لیبرالی متفکرین بورزواثی قرنهای ۱۸ و ۱۹ اروپاثی که با دفاع از ازادی بازرگاهی و رقابت کاپیتالیستی دنیا و پس از قرنها جنگ و کشتار بسوی صلح و صفا سیر خواهد کرد به وسیله جنگهای اول و دوم جهانی و کشته شدن ۳ الی ۴ درصد جمعیت کره زمین به فراموشی سپرده شد به کلام دیگر انچه ناسیونالیسم را در شکل و قواره امروزی ان شکل داد وقایعی نبودند جز جنگهای اول و دوم جهانی – انقلابات استقلال طلبانه امریکا و انقلاب کبیر فرانسه ناسیونالیسم ملی را متولد ساخت اما این جنگهای جهانی اول و دوم بود که ان را سیقل داد. ترجمه ناسیونالیسم حقوق بشری ازادی و برادری انقلاب فرانسه شرایطی نبود جز جنگهای وحشت ناک و بی پایان ملی و ناسیونالیستی به قدمت قرنهای ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ و قرن ۲۱ اگر نه بیشتر قطعنا دست کمی از این سه قرن نخواهد داشت . تجربه دو الی سه قرن گذشته ملت و ناسیونالیسم های ملی اثبات این مهم هست که ماشین و سازماندهی ناسیونالیستی و شکل و سازمان دهی به اقتصادهای تمامنا جنگی ملی چه پیامدهای عمیق نه تنها در درون واحد و نهاد ملت بلکه در روابط و ارایش بین المللی خواهد داشت و در این مورد و زمینه جنگ ایران و عراق یکی از کلاسیک ترین جنگهای ملی و با پیامدهای عمیق چند دهه ای نه تنها در جامعه ایران بلکه در روابط و ارایش بین المللی بوده است.

همه ممالک و ملتهای کهن و تاریخی در سازه ها و سامانهای قدرت نه تنها بر مناسبات طبقاتی کار و سرمایه بلکه بر رابطه های عمیقنا برخاسته از روابط نابرابر جنس و جنسیت ایستاده و باز تولید می شوند و از این رو و با وجود سرمایه گذاریهای عظیم ایدولوژیک و ناسیونالیسم در دایره وحدت و یگانگی ملت – هیچ ملتی تاکنون نتوانسته همه احاد شهروندان ملت و در راس همگی زنان را در دست رسی به ثروت ملی و نعمات ملی شریک و سهیم کند. همه ممالک و هویتهای ملی بر دو عنصر پایه و تاریخی استوار و تکامل یافته اند – یکم رابطه نابرابر کار و سرمایه و دوم موقعیت فرو دست اقتصادی زن نسبت به مرد و نه یک نا برابری حقوقی بین و زن و مرد و به بیان دیگر دومی و کدهای حقوقی نتیجه موقعیت فرودست اقتصادیست و نه بر عکس . دولتهای مدرن و جدید کاپیتالیستی الهام گرفته از انقلابات بورزواثی اروپاثی ( فرانسه و امریکا ) یک نوع خاص و ویژه از روابط خانوادگی و ازدواج را تاریخنا ترسیم و به کرسی نشاندند – خانواده ملی و ملت  و از این رو قانون مند کردن نوعی خاص و ویژه از ازدواج و خانواده و با تلفیقی از روابط عشقی یک ابزار کارساز و تاریخی در شکل دهی به ملت و هویتهای ملی و از این طریق کلونالیسم و امپراطوریهای ملی و فرا ملی هم بوده است . دولتهای ملی و کشوری و از طریق خانواده و ازدواج نه تنها عالی ترین کنترل اجتماعی و طبقاتی را به کرسی نشانده اند بلکه پایه ای ترین روابط اجتماعی انسان یعنی رابطه زن و مرد را در جزثی ترین شکل و محتوا و مبتنی بر موقعیت اجتماعی و اقتصادی طرفین را در حاکمیت ملی و کشوری تنظیم و متحقق کرده اند و بنابرین اطاعت زن از مرد نه تنها اطاعت و طبقه بندی جنسیتها بلکه اطاعت از هویت ملی و دولتهای ملی و از این طریق اطاعت از ارا و عقید طبقه حاکم هم هست.

۳- جنگ ایران و عراق در دهه ۶۰ شمسی

 تاریخنا و بر مبنای تجارب تاریخی – جنگهای ملی و ناسیونالیستی نه تنها سریعترین و قاطع ترین بلکه موثرترین ابزار انتقالی از یک اجتماع و هویت به دیگری و باز سازی اجتماعی و اقتصادی و عبور و تخفیف از بحرانهای اجتماعی هم بوده است و ناسیونالیسمهای ملی جنگ طلب استاد سازمان دهی چنین کمپین هاثی ملی و بین المللی هم هستند. وظایف – سیاست ها و کارهای که در یک دوران معمولی و غیر بحرانی غیر عملی و غیر ممکن به نظر می رسد در یک جنگ ملی و ناسیونالیستی چند ماهه ای قابل عملی شدن خواهد بود – چه کشورها و مللی که توسط این جنگهای ناسیونالیستی و جنگهای استعماری که درست و مهندسی نشدند – قابلیت این جنگهای ملی در این هست که شهرها و کشورها و ایدولوژیهای ملی را ویران و سرنگون تا شهر و کشور دیگر بر روی ویرانه های  ان بنا و بر فاکتورهای جدید بنا شود. در این زمینه جنگ ارتجاعی ایران وعراق در دهه ۶۰ شمسی نه تنها یکی از کلاسیک ترین بلکه قاطع ترین واقعه سیاسی در سیر و باز سازی ناسیونالیسم و هویت عظمت طلب ایرانی هم بوده است.

اگر چه نقطه عطف های اساسی و مهمی را در شکل گیری رژیم جمهوری اسلامی را می توان بر شمرد و روی ان انگشت گذاشت اما ان یگانه موثلفه و واقعه تاریخی  که در شکل گیری رژیم جمهوری اسلامی فاکتور تعیین کننده بود شرایطی نبود جز جنگ ملی و ارتجاعی ایران و عراق چرا که رژیم تازه شکل گرفته و به قدرت رسیده جمهوری اسلامی تمامی شثون زندگی جامعه ایران را تحت یک اقتصاد تماما جنگی و یک میلیتاریسم و پلیسی کردن فضای اجتماعی ایران باز سازی نمود و تا جاثی که به تحولات درونی جامعه ایران دهه ۶۰ مربوط هست- جنگ ایران و عراق زمین سیاست – اقتصاد و ایدولوژیگ جامعه ایران را همچون ان توپ خانه سنگین که میدان جنگ را شخم زنده و صاف کرده تخت و ساف کرد و چنین مشقت جنگی عظیم اجتماعی و مرگ و میر ویرانی وسیعی لازم بود تا حافظه – احساسات و تعلقات ملی و از این طریق جامعه ایران را از یک هویت ملی ارتجاع سلطنتی به یک هویت ملی سوپر ارتجاع شیعه ای انتقال دهد و جامعه ایران پس از جنگ ایران و عراق کمترین شباهتی به دوران قبل جنگ داشت. جنگ ایران و عراق نه تنها جنگ ناسیونالیسم بلوغ یافته و البته امپریال ایرانی جهت ژاندارمی منطقه و خاورمیانه بلکه انتقالی از یک هویت ملی ارتجاع سلطنتی و اشرافی ایرانی به یک هویت مذهبی شیعه ای سوپر ارتجاعی انتقال داد.

 ناسیونالیسم و بورژوازی ایران و همچون موارد کلاسیک جنگهای ملی و از طریق این جنگ نه تنها تمامی زمینه های توسعه کاپیتالیستی و به شکست و تجزیه شدن ایدولوژیک اپوزیسیون بلکه زمینه های توسعه و ژاندارمی خاورمیانه را که حتی به خواب امپریال اریامهری هم نمی رسید عملی نمود. به کلام دیگر و در یک جمله او از جهاد و صدور انقلاب به کربلا و فلسطین و دفاع از مستضعفین جهان و نه شرق و نه غرب شروع و به جهاد مدیریت استثناثی اسلامی و جهاد کالاثی و مدیریت بحرانهای جهانی امروز رسید. جنگ ایران و عراق تنها و تنها وسیله ای بود تا رادیکالیسم کارگری و سرکش طبقه کارگر قیام سال ۱۳۵۷ را نه تنها به شدید ترین وجهی به زمین بکوبد بلکه زمینه های عروج و رشد لیبرالیسم حاجی بازاری اسلامی را به صحنه اصلی سیاست و اقتصادی ایران تثبیت کند . جنگ ایران و عراق و انطور که روح الله خمینی فورمول بندی کرد ” یک نعمت الهی ” نه تنها کلید و بیداری امپریالی ناسیونالیسم ایرانی و البته با چاشنی اسلامی بلکه وارد شدن به کانون و کلوب بزرگان امپریالهای منطقه ای و بعضنا جهانی هم بود. با جنگ ایران و عراق ان تقسیمات استعماری ملی و جعرافیاثی منطقه هم کهنه و بی اعتبار گشت و از طریق این جنگ ناسیونالیسم ایرانی مرزهای ملی خاورمیانه را نه تنها بی اعتبار بلکه در نوردید. جنگ ایران و عراق  پروسه و روند استعمار زداثی و بحران هویتهای ملی منطقه و از جمله خود جامعه ایران را به طور موقت هم بود به پشت صحنه راند. جنگ ایران و عراق اگر چه به مفهوم کلاسیک ان پیروز و ظفرمندی نداشت و یک ماشین کشتار و خرابی بیش نبود و بطور فرمال مساوی پایان یافت اما همه بالانسها – توازن – هویتهای ملی و ابزارهای سیاسی و ژثوپولیتیک حاضر در منطقه را برای همیشه به خاک سپرد و از همان دوران هست که خاورمیانه نفرین شده در خلاه ایدولوژیک بسر می برد . جنگ ایران و عراق از جنس جنگهای ناپلثون با ضریب و شعاع کمتر اما ارتجاعی تر ولی با تاثیرات عمیقنا پایدار و طولانی مدت نه تنها در خاورمیانه بلکه در ارایش و ساختارهای بین المللی هم بود و این جنگ بود که روندها و خطوط سیاسی ژثوپولیتیک منطقه را تاکنون رقم زده است . با جنگ ایران و عراق و صدور انقلاب اسلامی و جهادهای منطقه ای و ملی – هر انچه را در مورد به اصطلاح معصومیت جامعه ایران – اگر چه عنصر و جوهر مذهبی ان بیش از موارد و نمونه های تاریخی بود و البته نیاز دوران بود – می دانستیم به خطا رفت. 

 این نظر و دیدگاه ضد امپریالیستی و پرو ناسیونالیسم اسلامی ایرانی که بحران خاورمیانه با نظم نوین جهانی امریکا و بوشها شروع شد نه تنها عمیقنا منحرف کننده بلکه به لحاظ کرنولوژی هم عمیقنا گمراه کنند و بسادگی وقایع مهم و به مراتب تعیین کننده تر از نظم نوین جهانی امریکا را نادیده و خط زده است و در واقع نظم نوین جهانی با تمامی خرابی و ویرانی و مشقات و کشتار انسانی که ببار اورد ولی در نهایت یک پاسخ دفاعی به موقعیت ژثوپولتیک خاورمیانه جدید بیش نبود و البته عمر بسیار کوتاه و شکست هم خورد. تلاش برای سازمان و ارایش دادن به خاورمیانه جدید با روشهای امپریال استعمارگری سالها قبل از نظم نوین جهانی امریکا و بوش ها با جنگ ایران و عراق و توسط ناسیونالیسم ایرانی شروع و کلید خورد . صدور انقلاب اسلامی و جهادهای ملی و اسلامی به منطقه و جهان همه و همه نه تنها ظهور یک قطب امپریال ناسیونالیسم ایرانی با چاشنی شدید اسلامی جدید منطقه ای بلکه پایان هویتهای ملی خاورمیانه طلاثی و از جمله خود جامعه ایران دهه های قبل هم بود.

۴- چند کلمه هم در مورد روند لیبرالیزه و جهانی شدن اقتصاد جهانی در چند دهه گذشته

اگر چه ان چه تحت عنوان لیبرالیزه و جهانی شدن اقتصاد از دهه هفتاد میلادی کاریکاتوری از یک جهان واحد و انسانی بیش نیست اما پیامدهای پایدار و دراز مدتی بر اقتصاد و ساختارهای کشوری و بین المللی داشته و خواهد داشت و با تمامی تبعیضات – استثمار و تمرکز یافته  شدن ثروت اجتماعی در مالکیت اقلیتی کوچک وناچیز سرمایه داران – تحمیل نا امنی شغلی و اجتماعی به صدها میلیون – هنوز که هنوز است این پروسه و روند لیبرالیزه و جهانی شدن اقتصاد جهانی و سرمایه از دهه هفتاد میلادی تاکنون به مراتب با ارزش تر از مدل دولتهای ملی و رفا ملی بوده است چرا که این روند جهانی توانسته است قدرت تولیدی و ثروت اجتماعی بشری را از دهه هفتاد میلادی تاکنون حداقل سه برابر افزایش دهد – صدها میلیون از احاد کره زمین را از فقر و فلاکت مطلق بیرون بکشد – انحصار بر دانش – تکنولوژی و علوم را که قرنهاست تحت انحصار مطلق غرب بوده است تضعیف و به عقب براند و یک فرهنگ و مدل جهانی از تولید و شبکه های تولید و توضیح تا اخلاق و سیاست را ماورای هویتهای ملی و قومی را به سراسر کره خاکی و به کرسی بنشاند – برای اولین بار در زندگی هزاران ساله ادمی جهان را با انقلابات تکنولوژیک و دیجیتالی پی در پی و حمل و نقل بین المللی به یک دهکده کوچک تبدیل کرده است- انقلابات دیجیتالی همه هویتهای ملی و برتری طلبانه کهن را یکی پس از دیگری به بحرانهای هویتی ملی سوق داده است – روابط و مناسبات کار و سرمایه را که در چند قرن گذشته توسعه و تکامل یافته بود را دچار بحران و بی افقی کرده است –  و البته ملل و اقوام کهن – برتر – استعمارچی و امپریال به جا مانده از قبرستانهای قرون پیش را یکی پس از دیگری به زانو در اورده است و امروزه می توان دید انچه تحت عنوان بر امد جنبشهای محافظه کار و راسیستی روندی نیست جز یک پاسخ راست و محافظه کارانه به پیامدهای جهانی شدن . جهان و اقتصاد لیبرال جهانی شده به مراتب از دولتهای ملی و رفا به یک جامعه جهانی و برابر و یک انقلاب سوسیالیستی و کارگری به وسعت منطقه ای و بین المللی نزدیک تر هست .

می توان در مورد این پروسه و روند جهانی شدن نوشت وقلم فرساثی کرد که البته و متاسفانه صحنه گردان و منتقدین این پروسه و روند لیبرالی و جهانی شدن عمداتنا تحت تاثیر ایدولوژیهای ملی و ارتجاعی ناسیونالیستی بود و هست ولی با این وجود هیچ کدام از این تحولات جهانی چند دهه گذشته امری جدید و خلاف جریانی نبوده و نیست – بخش اعظم نکات بالا مربوط به اصول مندرج فصل دوم مانیفیست کمونیست هست که چطور کاپیتال و سرمایه با استفاده از توپ خانه سنگین ( نیروی کار ارزان ) در جستجوی بازار و سود دیوارها و صنایع کهن ملی – ارتجاع را به مرز مرگ و نیستی سوق خواهد داد – چطور تولید و توضیح جهانی خواهند شد و روابط و ارایش ملل را به جزثی از شبکه های فرا ملی و بیت المللی تغییر و سوق خواهد داد.

و بنابرین انقلابات و نه گفتن های اینده  ادمی و بدون استثنا مهر این تحولات جهانی را بر خود خواهد داشت و بهار عربی از نمونه های اولیه رادیکال هزاره تازه  اگر چه به بیراه کشیده و شکست خورد اما با شکست خود قدیمی ترین مدل توسعه کاپیتالیستی را به زیر کشید و دچار بحران کرد و بدرست و برحق از نمونه های جدید بین المللی و بری از ارتجاع استقلال طلبی ملی و پوپولیستی و نسیمی از تحولات رادیکال انسانی اینده را به کرسی نشاند. موج و رادیکالیسم برابری طلبانه اینده با ظریب چند برابری بهار عربی و فارغ از هویتهای ارتجاعی ملی خواهد بود .

۵- ناسیونالیسم و ملی گراثی نقش کلیدی و اساسی در ساخت و سازه و مهندسی کردن ملت و هویتهای ملی دارد و با توجه به گرایش در تنوع سیاسی و ایدولوژیگ ناسیونالیسم – ناسیونالیسم مدنی و حقوق بشری – قومی – سکولار و سوسیال دموکرات و ناسیونالیسمهای مذهبی ولی این نقش و جایگاه کهن و باستان و وصل و پینه کردن گذشته و حال از مهمترین و کلیدی ترین اصول ساختن ملت و هویتهای ملی هم هست و این گذشته پرستی وزن سنگین تر ی در ناسیونالیسم های مبتنی بر هویت مذهبی و سلسله های سلطنتی دارد . بطور مثال این ناسیونالیسم هست که  باستان و جوامع کهن را شناساثی – کشف و تفسیر و از این طریق زمینه های شکل و ساختن اجتماع و نهادهای معا صر را باز سازی و مهندسی می کند . تاریخ و وقایع تاریخی را فراموش کرده و یا بیاد خواهد اورده و دراماتیزه خواهد کرد – تاریخ و وقایع تاریخی را حذف – اضافه و دست کاری خواهد کرد – قبرها – گنبدها – کاشیها – استوره ها را شناساثی و به عامه و جهانیان معرفی و خواهد شناساند – حماسه و حماسه های تاریخی و از سرباز گمنام و مظلومیت و شکست و پیروزی را بر مبنا حوادث پیش افتاده تاریخی واقعی و یا غیر واقعی و حتی اتفاق نیافتاده درست و خلق خواهد کرد – اما ان چه نقش تعیین کننده ای در این پروسه مهندسی کرده اجتماع دارد نه باستان و کهن بلکه انتظارات و توقعات ایدولوژیک ناسیونالیسم هست . اگر چه بخش زیادی از اصول و چهارچوب هویتهای کهن ملی جعلیات تاریخی بیش نیستن اما این مهندسی کردن ملت و هویتهای ملی تمامنا یک امر انتخابی هم نیستن – عمومنا شیفتگان و غش کننده گان به ملت و هویت ملی به گذشته و باستان مراجعه و رجوع خواهند کرد تا نه تنها گذشته را دست کاری و مقدس و ایده الیزه کنند بلکه تاکیدی بر اعمال و کردار امروزی خود بیابند . بطور مثال حقوق بشری باید وجود داشته باشد تا یک لوحه حقوق بشری به اصطلاح حقوق بشری را از قبر کورش کبیر در اورد – و یا یک ملت و قوم برتر و عظمت طلب پارسی ( مریضی سرطانی ایرانی که حتی در میان سوسیالیستها هم قابل لمس هم هست ) باید وجود داشته باشد تا امپراتورهای باستان ایرانی پارسی و شیعیزم را نه تنها به کمک اورد بلکه ستمگری و جهان خواهی امروزی را توجیه کرد. روح و جوهر ارتجاعی سلطنت و اشرافیت خواهی ملی باید وجود داشته باشد در غیر این صورت چطور می توان  راسیسم و اراه و عقاید عمومی شبه فاشیستی یک ملت را توجیه کرد. به طور عام و عموم به ان نسبت که جامعه و ارای عمومی به کهن و باستان مراجعه و رجوع خواهد کرد به ان نسبت هم از نرمهای مدرن انسانی و امروزی و از جمله حقوق پایه ای دموکراتیک دور و فاصله خواهد گرفت . با این وجود این پروسه ملت سازی یک جاده یک طرفه و بی خطر هم نیست به بیان دیگر کم نیستن مللی که در این مسیر پا گذاشتن اما تمام وجود و حیاتشان را به باد دادند. ملتهای ترسو و ضعیف النفس و محافظه کار که هیچوقت قادر نشدن تا خود را از نام و نشان و ارواح مردگان و قبرستانهای کهن و باستان و حتی شعر و گل و بلبل شیخ و شاه رهاه و بیرون بکشند در صف چنین بازندگانی قرار دارند. ملتهاثی که با هر درد و بحران و زایمانی نو به صفحات کتب تاریخی تاریخ کهن مراجعه تا راهنمای اعمال امروزی را بیابند قطعنا در پروسه حیات و مدرن سازی ملی دچار مشکل خواهند شد .

۶- اگراین حکم انتوپولوژیستها و جامعه شناسان درست و صحیح باشد که این ایدولوژی ناسیونالیسم هست که ملت و هویتهای ملی را کشف – خلق و مهندسی می کند  – درک این امر نباید سخت باشد که ناسیونالیسم ایرانی یعنی ان ایدولوژی طبقه سرمایه دارایران که قرار بود ایدولوژی نو و جدید و از این طریق مجموعه و نظامی از قانون و قوانین مدرن و سنتهای اجتماعی مدرن بری از سلطنت و اشرافیت و هویتهای مذهبی را نه تنها به ارمغان بلکه هویت و ملت ایرانی را شکل و صیقل دهد نیروی پیروزمندی در این وظیفه خطیر و تاریخی نبوده است. افق – ارمان و جنبش ناسیونالیسم ایرانی در شکل دهی و مهندسی کردن به یک هویت ملی ایرانی تاریخنا شکست خورده است و به این دلیل هم هست که ناسیونالیسم ایرانی هیچوقت نتوانست بدون مذهب و هویت مذهبی شیعیزم و نستولوژیهای منتخب کهن و باستان شاهان و سلطنت و به کمک یک استبداد خشن اجتماعی و دولتی روی پاه و مستقل و مبتنی بر فاکتورهای مدرنیزم بیاستد– به کلام دیگر هیچوقت قادر به شکل دهی به یک رابطه واقعی و قابل قبول مهندسی شده بین سازمان و نهادی قدرت سیاسی معاصر و گذشته های نوستالیژیک – دروغین و یا اسطورثی را تثوریزه-  سازمان و شکل دهد. ناسیونالیسمی که بخش زیادی از جمعیت ملی کشورش را تجزیه طلب و ضد انقلاب و غیر ایرانی و در نظام قانونیش به حساب نیاورد ه است قطعنا پروسه ملت سازی و هویت سازی ملی هم شکست خورده است . هویت متوسط شهروند ایرانی هویتی نیست جز یک هویت مذهبی و شیعیزم و یک هویت سلسله اریامهری و غیر از این دو هر هویت دیگری در تاریخ این کشور به شدیت ترین شکلی حذف و سرکوب شده است .هولوکاستهای ملی و ناسیونالیسم ایرانی مذهبی و غیر مذهبی البته بی شمارند و مهمترین دستاورد ملی ناسیونالیسم ایرانی هم هست . شکست در شکل دهی به یک هویت ملی مدرن ایرانی و در یک کشور ملتی اتنیک و ملتی کالچرال و ملتی زبان همچون ایران انهم در این دوران و برهه تاریخی که خود ایدولوژی ناسیونالیسم و هویت ملی به مهمترین و اصلی ترین مانع هر نوع توسعه و پیشرقت تاریخی هست صد چندان بوده و خواهد بود. این شکست ناسیونالیسم ایرانی در شکل دهی به هویت ملی ماورای هویتهای مذهبی و سلطنتی و سلسله مراتبی را عمداتنا در عدم شکل گیری به یک دولت و سازمان دولتی سازگار و قانون مند و پایدار و یک نظام و سیستم حقوقی و با حقوق شهروندی ملی و یک رابطه قانون مند از روابط و مناسبات طبقات اجتماعی و یک نظام استاندارد کاپیتالیستی مدرن و در یک جمله شکل دهی به نهادهای متعارف ملی و ملت و کاپیتالیستی شکست خورده است و از این رو هویت ملی شهروند ایرانی همان قدر معتبر هست که هویت شهروند سوریه ای و عراقی یکی دو دهه پیش.

۷- اگر چه تفاوت و تناقض مابین دو بال و شاخه های اصلی ناسیونالیسم ایرانی – ناسیونالیسم اسلامی شیعه ایزم و ناسیونالیسم سکولار پر غرب یک واقعیت عینی و قابل لمس و مهمترین صف بندیهای مربوط به مدرنیزم و سنت خواهی حول این دو بال و جناح ناسیونالیسم ایرانی شکل گرفته است ولی تا جاثی که به امال و ارزوهای جاه طلبانه این ناسیونالیسم بر می گردد کوچکترین اختلاف و تناقضی بین این دو نه تنها قابل تصور نیست بلکه هر دو را باید روهای مختاف یک سکه نگاه کرد چرا که هر دو بر امال و ارزوهای جاه طلبانه امپریال کهن ایرانی چه مذهبی و غیر مذهبی استوار هستند. ناسیونالیسم اسلامی ایرانی مبتنی بر یک شیعه ایزم اسلامی از جهاد به کربلا و فلسطین صدور انقلاب شروع کرد و امروزه بزرگترین افتخارش نه تنها یک ژاندارم با صلاحیت منطقه خاورمیانه و مدیریت جهادی بحرانهای منطقه ای بلکه جهاد کالاثی و مدیریت منحصر به فرد اسلامی جهادی هم هست.

 تراژدی در این صف بندی هم هست که سوسیالیسم تحزب یافته ایرانی وتثوریهای ان عمیقنا تحت تاثیر این دو قطب بندی اساسی جامعه ایران حول مدرنیزم و سنت خواهی شکل گرفته و یا عمیقنا تحت تاثیر ان هست و همین تاثیر هم هست که منشاه مجموعه ای از تثوریهای غیر مارکسیستی و غیر طبقاتی در سطح سوسیالیسم هم بوده است و از این رو هم هست که این سوسیالیسم ایرانی همچون ناسیونالیسم پرو غرب استاد درست و تبیین کردن تثوری بحران اجتماعی و از این طریق جنبشهای پوپولیستی ضد رژیمی به قدمت تاریخی ظهور ناسیونالیسم هم بوده است – بحران اول – بحران دوم – بحران اخر و بحران عدم خواناثی – بحران عدم مشروعیت و از گذشته های دور از اصول این سوسیالیسم هم بوده است. در این مورد شاید تشبیه سوسیالیسم ایرانی به ناسیونالیسم کرد خالی از لطف هم نباشد و دقیقنا انطور که ناسیونالیسم کرد در درزها و تناقضات دیپلوماتیکی منطقه ای سیر و بقا می کند – سوسیالیسم ایرانی هم با بحران و بحرانها زندگی و بقایش را توجیه می کند و از این روست که تثوری بحران حلقه اصلی در تثوریهای این سوسیالیسم هم بوده است . از پیامدهای این خطای غیر قابل بخشش در تفکیک کردن عنصر و عناصر مذهبی از ملی ان منشاه عمیق ترین توهمات طبقاتی و رجوع به جنبشها و افقهای پوپولیستی و ملی تجدد خواهی هم هست – سوسیالیسم ایرانی و امروزه دارای کم ترین سنگرهای دفاعی در نقد سوسیالیستی ناسیونالیسم عظمت طلب و بخصوص ناسیونالیسم اسلامی هم هست – سوسیالیسم ایرانی با عمده – نقد و جدا کردن عنصر مذهبی ( اسلام سیاسی ) از عناصر و اجزای ملی عملا در صف بند یهای طبقاتی در کنار ناسیونالیسم پرو غرب قرار گرفته است.

۸ –  نفس بیان این جمله که معنی و مفهوم یک شهروند متوسط ایرانی می تواند چی باشد بیان واقعیت و بحران هویت اجتماعی  ایرانی و ایرانی بودن هم هست و در واقع ما با یک تبیین و بیان هویت ایرانی مدرن و امروزی روبرو نیستیم .انچه تحت عنوان هویت وملت ایرانیست اصولی نیست جز هویت سیاسی قدرتمند ترین جنبش سیاسی امپریال پارسی شیع ایزم الهام گرفته از امپریالهای کهن . این جنبش و جهان بینی نه تنها قدرتمند ترین بلکه تمامنا میدان و حیطه سیاسی این مملکت را بطور اختصاصی در کنترل دارد و تابع کوچکترین قرارداد و تعهد اجتماعی هم نیست و از طریق جنبشهای سیاسی الهام گرفته از این جهان بینی پارسی شیعه ایزم و دولتهای تمامنا بر گفته از این جنبش تاریخ ایرانی و ایرانیسم هم هست.

ناسیونالیسم عظمت طلبانه ایرانی از جنس و ماتریال ناسیونالیسمهای ملت خودی و با ادعا و پلاتفرم  پروسه صنعتی شدن و وارد شدن به کلوب بزرگان اروپاثی و امریکاثی به معنی خاص کلمه محدود نبوده و نیست – ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی یک جاه طلب امپریال – استعمارگر و استثمارگر و الهام گرفته از امپراطوریهای کهن پارسی و شیعه ایزم هم هست . او امروزه نه تنها ژاندارم با صلاحیت  منطقه و خاورمیانه بلکه از مدعیان سهم خواهی در  تقابلات بین المللی دول و قدرتهای امپریالیستی هم هست. سوریه ویران و خراب شده کنونی و بر خلاف تثوریهای پوچ ملی استقلال طلبی و ضد امپریالیستی ایرانی یکی از محصولات و تولیدات این ناسیونالیسم شیعه ای ایرانیست و این واقعیت داده شده ایست که اگر چه بهار عربی نظام چند ده ساله غربی را به زیر کشید اما در یکی از مهمترین حلقه های این امید و ارزو توسط این ناسیونالیسم ایرانی در سوریه به خون کشیده شد. ظرفیتهای ناسیونالیسم ایرانی در غلتیدن به یک فاشیسم تمام عیار زبان زد عام و خاص و جهانیان هم هست- اسلام سیاسی شیعه ایزم ( اگر این واژه را از ناسیونالیسم سکولار پرو غرب قبول کنیم ) مهمترین ابزار سیاسی و نه تنها ابزار توسعه طلبی او هم هست . این ناسیونالسم و جنبش و افق نه تنها قدرتمند تریم  و با نفوذ ترین بلکه وسیعترین مکاتب و جنبشهای سیاسی اجتماعی را از همان پروسه شروع دولت و هویت ایرانی را از خود تراوت داده است و تاکنون هیچ فردی و شخصی و حزبی خارج از این جهان بینی پارسی شیعه ایزم در تاریخ این مملکت حتی در حاشیه و پیاده روهای خیابانهای اصلی قدرت سیاسی سالم جان به در نبرده است .دیدگاه – تبیین و جهان بینی این جنبش یک دیدگاه تمامنا استعمار گرانه و دست کمی از دول استعمارگر اروپاثی هم ندارد . جنبش ناسیونالیسم عظمت طلبانه ایرانی را باید هم طراز یک امپریال تزاریزم و یا عثمانی امپریال در نظر گرفت و به ان خورد کرد. ادامنه و تراودات اجتماعی جنبشی این ناسیونالیسم حیرت انگیز و اعجاب انگیز هم هست و استاد مهندسی اراه و افکار عمومی هم هست. این افق و ارمان نه تنها منشاه یک طبقه فوق فربه سرمایه دار که بیشتر شبیه طبقات اریستوگرات قرون پیش بلکه روح و جوهر توسعه طلبی – تجاوز و استعمار در منطقه هم هست. تاکتیگها و سیاستهاثی که این ناسیونال ایرانی در سطح منطقه در حال انجام هست همان است که دول استعمارگر اروپاثی در امریکا و کانادا و افریقا در قرن  ۲۰ و ۱۹ انجام دادند. سخن گویان این ناسیونالیسم در مجامع عمومی و تریبونهای ملی و بین المللی از استعمار و ستم دول اروپاثی و استقلال ملی به جهانیان درس اخلاق و تمدن می دهد و این در حالیست که خود بال و پر خود را از شاخ افریقا تا مدیترانه و قفقاز پهن کرده است و در کشورهای زیادی در دایره قدرت سیاسی و حاشیه ان دخیل و تاثیر گذار هست و انجا که چنین امکانی ندارد دست به ایجاد کمونها و اجتماعان ارتجاعی شیعه و ملی در بخش اعظم جعرافیاثی زده است و راستش این مهم سیر تاریخی خلاف جریان هم از نقطه نظر تکامل تاریخی ملت و کلونیالیسم هم نبوده است چرا که پروژه های ملت سازی تاریخی کلونیالیسم مدل توسعه کاپیتالیستی عمیقنا بر خاسته و تحت تاثیر این اجتماعات و کمونهای اولیه مذهبی هم  بوده است و از رو هم هست که نزدیکترین مقوله اجتماعی به مقوله ملت امت هم بوده است. ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی یگانه و مطلقنا تنها نیروی پیروزمند چند دهه گذشته در سطح منطقه و خاورمیانه هم هست و بسختی بتوان بخشی از حیات سیاسی اجتماعی خاورمیانه را پیدا کرد که او دستی و سازی در ان نداشته باشد .

جهان بینی و تبیین سیاسی اجتماعی ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی به اجتماع و جامعه و نهادی اجتماعی – طبقات اجتماعی و انسان اصولی نیست جز الهام گرفته از امپریالهای کهن و راسترین جنبشهای سیاسی و از این رو هم هست که درسهای مملکت داری و توسعه طلبیش را از کلونیالیسم و راست ترین بخش جوامع استعمارگر اروپاثی قرنهای گذشته یاد گرفته است. همچون استعمار گران اروپاثی قرنهای ۱۸ و ۱۹  او دقیقنا انطور که استعمارگران اروپاثی و انگلیسی قرون پیش جمعیت و اقوام غیر اروپاثی هندی و اسیاثی را به گوشت دم توپ توسعه و تجاوز گری می فرستاد می فرستد و همه شاهدیم که امروز این ناسیونالیسم چطور و در چه ابعاد وسیعی احاد و جمعیتهای غیر ایرانی از افغانها و عربها گرفته تا ملل و اقوام غیر ایرانی را به دلیل مذهبی و غیر مذهبی به جبهه های جنگی به وسعت خاورمیانه و شمال افریقا به گوشت دم توب استعمارگریش می فرستد. استدلال ناسیونالیسم عظمت طلب در توجیه دخالتهای منطقه و جهانی دقیقنا همان است که دول امپریالیستی که اگر امروز و بطور مثال در سوریه و لبنان و غیره نجنگیم فردا در خراسان و تهران باید بجنگیم. او با کوچکترین اصطکاک اجتماعی همچون گذشته های امپریال لشکر کشی می کند و از نظر او تنها منبع قدرت اجتماعی قدرت بی حد وحصر مردان و پدر سالاریست . خانواده پدر و مرد سالار شا لوده ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی و حلقه اصلی در افتخارات تاریخی و معاصر هم هست و از دی ان ای های اولیه این ناسیونالیسم نه تنها یک فرهنگ عمومی ملی و مفتخر شوثینیستی ضد زن و مرد سالار.

از نظر او عملگی ( کارگری ساده) یک موقعیت پست و حقیر اجتماعیست – تصویر او از انسان مبتنی بر پست و عالی و فقط و فقط در دایره و رابط مالکیت خصوصی و موقعیت ممتاز و تخبگان اجتماعیست. شهروند متوسط این ناسیونالیسم و بر خلاف دنیا مهندس و دکتر و ثروت مندان به اصطلاح خوش فکر هم هست او عمیقنا قوم و نژاد پرست و راسیست هم هست و همه احاد و جمعیتهای خاورمیانه را نژاد و اقوامی کمتر و پست می شمارد . او جامعه ایران را به زیباترین شکلی و با استفاده از شعر و گل و بلبل کهن و باستان رنگ امیزی و الایش داده است اما هر از چند گاهی زنگ زدگی کهن و پوسیدگی و بوی تعفن جامعه متعالش را انطرف دنیا به شام عام وخاص رسیده است . ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی عمیقنا و تا مغز استخوان خرافات و کهنه پرست – پنهان کار و دروغ گو و عمیقنا نستواوژیک هم هست و بر خلاف تمامی ادعاهایش در تمدن و استقلال ملی تاکنون نتوانسته است یک عصر و دوران روشن گری یک درصدی اروپاثی را به جامعه متعالش تقدیم کند.

اگر چه نقش ناسیونالیسم عرب را نباید دست کم گرفت اما این ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی است که غده سرطانی خاورمیانه هست و تا او در قدرت هست خاورمیانه روزی از صلح و صفا و ارامش را به خود نخواهد دید.

بطور خلاصه و در یک جمله هویت ملی ایرانی انطور که ما و خارج از ما می شناسد به اخر خط رسیده – جامعه ایران اگر قرار است ایران باشد که فقط و فقط این یک تشابه اسمیست باید اینده اش را همین امروز و همین انسانها و طبقات اجتماعی امروزی و بری از سنگینی مردگان و قبرستانها و عظمت طلبی ملی شیخ و شاه و برده داری پارسی شیعیزم باز نویسی کند – اصولی و تکیه گاهی در جوامع باستان نیست که به ان افتخار و رجوع کرد! در غیر این صورت شکستن چنین ملت امپریالی بالقوه نه یک پس رفت تاریخی بلکه منشاه تحولاتی عمیق و پیشرفت تاریخی در منطقه خواهد بود .

 

جلال برخوردار

  می ۲۶ ۲۰۱۷