خودکشی محصول کدام سیستم

بختیار پیرخضرى

همه ما به کرار شندیده ایم که جوانی چند بسته قرص خورد و خودکشی کرد، جوانی مرگ موش خورد و مرد، جوانی در زیرزمین منزل شان خود را دار زد، جوان دیگری تزریق کرد و مرد.  دختر جوانی خودش را در شعله های آتش سوزاند و خاکستر شد و یا اینکه فلانی اقدام به خودکشی کرد و خوشبختانه زنده ماند.

شنیدن این جمله های کوتاه به شدت عذاب آور هستند خصوصا برای من که بتازگی خبر خودکشی دو جوان را در همسایگی منزلمان در سنندج – محله کمیز- شنیدم. دو جوانی که چندین سال است که می شناختمشان.
حتما خیلی از شماها دلیل این خودکشی ها را میدانید و شاید هم بارها در این مورد بحث و گفتگو داشته اید، یا مقاله نوشته اید، و یا شاید حتی با کسی که خودکشی کرده است قبلا حرف زده باشید و احساس تلف شدن و مرگ تدریجی او را متوجه شده باشید. اما این بار یک مقدار تفاوت دارد (حداقل برای من) چون چهار خودکشی در عرض حدود یکسال در مرحله کمیز در سنندج اتفاق افتاده است. محله کوچکی که از انقلاب ۵٧ به بعد خاستگاه مبارزه، انقلابی گری، شهامت و جسارت جوانانی در صحنه مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی بوده است. این محل با وجود انسانهای با اتوریته، با نفوذ، خوشنام همچنین خط دهنده در زندگی مردم بخصوص جوانان این محل و تقریبا میان بعضی از محلات دیگر شهر، تاثیر بسزایی داشته اند بطوری که زندگی نسل بعد از خود را رقم زده اند. اما با وجود سیستم فلج و بیمار حاکم بر ایران متاسفانه میشنویم جسد یک جوان بیست ساله بنام کیوان نوری که سرنگ تزریق در دستش بوده در چند قدمی منزل شان پیدا می شود که احتمالا با تزریق هوا یا ماده دیگری خودکشی کرده است. و جوان ورزشکار بیست ساله دیگری بنام میلاد محمدی در زیرزمین منزلشان خود را حلق آویز کرد. این دو خودکشی حدودا در فاصله بین دو هفته بوده است. این دو جوان که متاسفانه گرفتار سیستم بیمار آن جامعه شده بودند، مرگ را راه خلاص شدن از زندگی نکبت بار انتخاب کردند. چند ماه قبل از این حادثه محمد زندی جوان دیگری که گرفتار دام اعتیاد شده بود و از عذاب وجدان اینکه نمی توانست از این دام نجات پیدا کند خودش را در حمام منزلشان آتش زد. و باز هم در آن مقطع بهرام محمدی جوان بیست و چهار ساله دیگری در محل کارش خودسوزی میکند و در تاریکی شب در شعله های آتش پرپر میشود. بهرام قربانی سنتهای عقب مانده رایج در میان مردم شد. میلاد از دست بیکاری و بی افقی، آینده تاریکی را تصور میکرد، کیوان از دست بیکاری و از  سر غرور جوانی و کله شقی گرفتار دام قصابان و گانگسترها شده بود. محمد زندی هم دچار اپیدمی اعتیاد شده بود. که این به نوبه خود اگر ادامه یابد تا چند سال دیگر همه گیر می شود و مثل طاعون به جان کل جامعه می افتد. اثرات این طاعون را هم تا الان مشاهده کرده ایم.
اما جدا از این دلایل یک شباهت آشکار بین این چهار نفر که خودکشی کرده اند و اینکه دلیل اصلی چی و کی است وجود دارد. اینکه خودکشی بهرام با محمد یا میلاد با کیوان تفاوت دارد، درست. اما دلیل اصلی آن فرقی ندارد چون ریشه اصلی آن مشخص است. با وجود رژیم اسلامی سرمایه بعید نیست که فردا هم شاهد خودکشی جوانان دیگر هم نباشیم. پدیده خودکشی منبعث از جامعه است که در آن امید به زندگی رنگ باخته است. انسان بی امید، درمانده و مستاصل راهی جز پایان دادن به زندگی خود نمی بیند. شاید برای برخی از افراد سوال برانگیز باشد که "چرا دولت مقصر است و این خودگشی ها هر کدام دلال مختلفی داشته است" اما جوابش ساده و قانع کننده است. اگر مبنای حاکمیت، قدرت مذهب و مافیای سرمایه نبود انسانها چرا میبایست قربانی فرهنگ حاکمه شوند.
اگر در امر ازدواج تابوهای پوسیده قرون وسطایی کنار می رفت، اگر آمار بیکاری در جامعه روز به روز بالا نمیرفت و بر سیل بیکاران جامعه روز به روز اضافه نمیشد، اگر جوانان به دلایل متعدد بخصوص بیکاری مورد طعنه و سرزنش قرار نمی گرفتند و فقر از جامعه ریشه کن میشد، اگر به کودکان و نوجوانان امکانات رفاهی کافی بصورت رایگان از جانب دولت هزینه میشد، اگر در جامعه به پدیده اعتیاد به مثابه یک بیماری نگریسته میشد نه بعنوان جرم، اگر با مواد مخدر بطور قاطع با دلالان و مافیای فروش آن برخورد میشد، اگر فرد سالمی به هر دلیلی که راهی زندان میشد معتاد بیرون نمی آمد، شاهد پدیده های فجیعی چون خودکشی نمیبودیم.
آیا رژیم با گله مزد بگیرانی که در اختیار دارد قادر نیست مواد مخدر را در سطح جامعه جارو و قاچاقچیان آن را جمع کند؟! قطعا رژیم با آن همه نیروی مجهز و امکانات نظامی که دارد بسیار راحت می تواند مانع ورود و توزیع قاچاق آن در کشور شود. و خیلی راه حلهای دیگری که اصلا نیاز به نیروی نظامی و یا به قول خودشان "مرزبانان" ندارد. اما به دلیل اینکه بیشترین سود و نفع را برای خود آخوندها و آقا زاده ها دارد و اینکه جوانان را سرگرم و گرفتار اعتیاد کند و کل فکر و ذکرشان تهیه هروئین، کراک، تمجزیک، جیزجیزک و هزار کوفت و زهر مار دیگر باشد راه را باز گذاشته است تا حاکمیت ننگینش دوام یابد. رژیم میتواند یا میخواهد در زندگی شخصی افراد دخالت کند و موی سر، روسری، پوشش و کلا تیپ جوانان را کنترل کند، و یا کارگری را که حقش را می خواهد شلاق و زندانی کند، زنانی که خواستار ابتدایی ترین حقوق انسانی خود هستند سنگسار و اعدام کند، جوانان را به بهانه ارازل و اوباش به بالای چوبه دار ببرد و یا دانشجویانی را که خواستار آزادی و برابری هستند، زندانی و شکنجه کند. اما آیا نمیتواند راه حلی برای اپیدمی اعتیاد پیدا کند؟! می خواهد رنگ لباس جوانان را "انتخاب" کند اما نمی تواند اشتغال زایی کند؟! بجای این همه سرمایه گزاری و هزینه در مسائل مذهبی از محرم و صفر گرفته تا رمضان و قربان و آمدن امام زمان تا صدها پروژه ارتجاعی دیگر می توان با این هزینه ها کاری کرد که یک بیکا
ر در جامعه وجود نداشته باشد.
اکثرا میدانیم که باعث و بانی بیشتر دعواهای خانوادگی، نزاع های خیابانی و بیشتر خودکشی ها، بیکاری و فقر و در نتیجه جنگ اعصاب با اطرافیان است. به هر حال با این تفاسیر ساده و روان میتوان نتیجه گرفت که ریشه اصلی قتل، خودکشی، بسیاری از مرگ های به اصطلاح طبیعی (سکته و سرطان) و حتی حوادثی از قبیل رانندگی و حوادث مرگ در محیط کار و … رژیم اسلامی است. پس مردم بخصوص جوانان باید هوشیار باشند و در دامی که رژیم پهن کرده اند نایفتند و در عوض با آن آگاهانه مبارزه کنند. برای تغییر این سیستم و خلاصی احاد جامعه از نکبت حاکمیت اسلامی، راهی جز پیوستن به صف آزادیخواهی و برابری طلبی وجود ندارد.
١٨ ژانویه ٢٠٠٨