جرح و تعدیل احزاب بعد از شکست افق ناسیونالیستی پرو غرب

رحمت فاتحی

در دنیای بلبشویی که امروز در پی بحران جهانی سرمایه درهم ریخته تر شده و بویژه در اوضاع سیاسی ایران بدنبال سپرانداختن ناسیونالیسم پرو غرب در مقابل جمهوری اسلامی، احزاب سیاسی اپوزیسیون بورژوائی  خواسته یا ناخواسته خود را با آن تعریف کرده و با آن انطباق میدهند و در فکر جرح و تعدیل سیاستهای گذشته شان میباشند. در این نوشته کوتاه  بطور مختصر بر افقها، آرزوها و برنامه آنها مروری خواهم کرد.

سازمان اکثریت و جمهوری خواهان که در دور قبل به شدت با انتخابات مجلس هشتم اسلامی مخالفت کردند و انتخابات را تحریم کردند. اکنون فراخوان شرکت در انتخابات را میدهند تحت توجیه کاندید مستقل! جمهوریخواهان هم از نیروهای اپوزیسیون راست خواسته اند که ائتلاف کنند و کاندید مشترکی را برای ریاست جمهوری معرفی کنند و شعارشان شده پیش به سوی "انتخابات آزاد"! این جریانات سرخورده دارند مثل دوره های قبل روی  یار دیرینه شان خاتمی سرمایه گذاری میکنند تا شاید از این طریق بتوانند به جایی برساند.

 

حزب کمونیست کارگری که دارد "تز"!، " قدرت دوگانه" را با قدرت سواری روی امواج تلویزیون و یا صفحه انترنت آزمایش میکند و غرق در اوهام خود به سرعت در سرازیری یک کاسه کردن قدرت است و قرار است از راه "انقلاب اینترنتی و تلویزیونی" قدرت را بزودی در دست بگیرد. کومه له که قبل از پروژه شکست سیاستهای امریکا در پشت خاکریزهای سیاست انتظار سنگر بندی کرده بود در حال حاضر در همراهی کردن با نئوتوده ای ها مستقیما دارد خود را در تقابل با جنبشهای رادیکال جامعه باز تعریف میکند.

 

در همین رابطه افراد دیگری هم هستند که منتظر میمانند تا حزب حکمتیست در تقابل با گرایشات ارتجاعی و ضد کارگری درافتد فورا قلم هایشان بکار میافتد و به اصطلاح "رادیکالیزمشان" گل میکند. با  اتهام زنی و توهین به این حزب نوشته های خود را برای سایتهای مختلف می فرستند. و همه میدانند که موضع گیری اینها ربطی به موضوع ندارد بلکه باید با ذره بین دنبال نوشته های حزب حکمتیست بگردنند تا فحش نامه های خود را تکمیل کنند و برای سایتها بفرستند. باید صمیمانه به این دوستان گفت که کار جالبی نیست، بخصوص مسئله ای که جای تاسف است مرتبا ما را متهم میکنند که ما از خط منصور حکمت فاصله گرفته ایم و آنها این صندلی را اشغال کرده اند!  کسی نیست به این دوستان بگوید که اگر کسی موافق نظراتشان باشد باید چکار بکند؟.برود و فقط منتظر بماند تا حکمتیستها اعلام موضع کنند و آنها هم فحشنامه از طریق سایت ها را پخش کنند؟  

 

با این حال، آنچه که در این نوشته میخواهم در مورد آن بیشتر تمرکز کنم نزدیک شدن جریان کنگره "خلقها" و رهبرشدن ولیعهد است. در خبرها آمده بود که  بعد از یک سال دید و رایزانیهای زیاد مابین سران ناسیونالیست و قوم پرستان کرد و غیره کرد متشکل در کنگره ملیتهای ایران از جمله حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان با رضا پهلوی "باغشان" ثمر داده و از طرف این احزاب و دستجات، رهبری فرزند پدر تاجدار را قبول کرده اند. داریوش همایون در نوشته ای تحت عنوان "پادشاهی و رهبری" میگوید "پاره‌ای از مهم‌ترین سازمان‌های قومی در "کنگره ملیت‌ها" در کنار استراتژی چپ خود، از یک سالی پیش به استراتژی راست روی آورده‌اند. این سازمان‌ها آماده‌اند دشمنی سنتی خود را با پادشاهی در برابر شناخته شدن فدرالیسم، دست کم به عنوان یک گزینه، به فراموشی بسپارند و به اقداماتی که در سویه رهبری و شورای رهبری در جریان است روی خوشی نشان دهند. اما بیش از آن بستگی به گردن نهادن به خواست "ملیت‌های ایران" برای اداره مناطق خود مختار تا حد حق تعیین سرنوشت خواهد داشت. البته آنها امتیازات را یک جا نمی‌خواهند و آماده‌اند ارفاق کنند ولی پایان راه آشکار است همچنانکه در گفتار پیشینی نشان داده شد هر رهبری که برگرد چنین سازش‌هائی شکل گیرد هم گفتمان ملیت‌های ایران فدرال را در میان سلطنت طلبان چه فرمان یزدان چه فرمان شاه جا خواهد انداخت، و هم مشکل پادشاهی خیل انبوه مخالفان را پیش از اینکه به رای‌گیری برسد برای آنان حل خواهد کرد".

 

با این توضیح  رضا پهلوی قبول کرده که حب فدرالیسم را قورت بدهد و آن را به رسمیت بشناسد و بقیه این احزاب هم  تاج رهبری را روی سر ولیعهد بگذارند. این جریانات هم قرار است سربازان جان بر کف متحقق کردن شعار خدا – شاه – میهن بشوند.این پیوند که مدتهای زیادی است ناسیونالیستها و قوم پرستها در حسرت آن بیخوابی کشیده اند، مبارک باشد.

 

برای تحقق این شعار هم هر یک از این جریانات از قبل برنامه های خود را اعلام کرده بودند. حزب دمکرات تصمیم گرفته که مرکز تحرکات خود را به داخل ایران منتقل کند و در میان پادوهای رانده شده از جمهوری اسلامی و یا ناراضیان نگران از موقعیت ج.ا منتقل کند و در همین راستا اتحادیه ملاها را سازمان داده که در راه خدا و سایه آن شمشیر بزند و فتوا را از طرف ملایان مرتجع علیه کارگران و زنان و کلیه آزادیخواهان و برابری طلبان صادر کند و شعار در سایه خدا را اجرا نماید. قوم پرستان کرد ، بلوچ، آذری و عرب هم در راه دفاع از میهن سنگربندی کنند و در سایه و با رهبری ولیعهد عزیز شان از آب و خاک پر گهر و آباد ایران دفاع کنند. رضا پهلوی هم قرار است در مراسمی با حضور این احزاب در مراسم تاجگذاری سوگند یاد کند که که رهرو محمد رضای پدر باشد منتها با یک تفاوت آن هم اینست که در حکومت پهلوی جدید فدرالیسم را برای اداره جامعه رعایت خواهد کرد.
و بعد از اجرای کلیه تشریفات همگی دسته جمعی به خدمت آقای خاتمی درآیند و مورد لطف و عنایت اصلاحات قرار گیرند و در راه ایران آباد و اسلامی جان فشانی کنند. و به قول آقای همایون رهبری که سازش پذیر باشد فرمان شاه و یزدان را جا خواهد انداخت.

 

ما همچنانکه قبلا هم نوشته ایم اینها بخشی از احزاب و نیروهای اپوزیسیون بورژوائی و راست جامعه اند. هر چند دوری و نزدیکی اینها را مصلحتهای روز اینها تعیین میکند با اینحال همه اینها در صف بندی های این دوره و خارج شدن جریان اسلامی از اپوزیسیون و بقدرت رسیدن آن، از جنبش ناسیونالیسم پرو غرب افق میگیرند و در مقابل جنبش کمونیستی طبقه کارگر در یک صف قرار میگیرند. راست و چپ اپوزیسیون بورژوایی در این دوره درون این جنبش قرار میگیرد. جریانی مثل حزب دمکرات قبلا هم به سازمان مجاهدین خلق و اسلام نوع شورای ملی مقاومت پیوست که دیری نپایید از طرف این سازمان اخراج شد. این جریانات بعدا امید شان را به خاتمی بستند و قرار بود که همین را در دیالوگ با دوم خرداد پیش ببرند که امیدشان بر باد رفت. اینها در این چند سال اخیر به امید اینکه در همراهی کردن با سیاستهای امریکا و "عراقیزه"  کردن  ایران و سهیم شدن در قدرت به نان و نوایی برسند. اینها چند سال گذشته را در این توهم و آرزو زیستند که خوشبختانه نقشه آنها همراه با آمریکا شکست خورد. شکست سیاسی و ناکامی آنها در این مورد و ورق خوردن صحنه سیاسی در ایران  این احزاب را به سرعت به سمت جرح و تعدیل در سیاست شان کشانده است.

همه و از جمله خود داریوش همایون خوب میدانند که اینها هیچ وقت چپ نبودند و نیستند. چپ خطاب کردن داریوش همایون و اظهار خوشحالی ایشان از ابن بابت است که دارند نیروهای جنبش خود را پشت سر خود بسیج میکنند.

 

متعهد شدن کنگره ملیتهای ایران به قبول رهبری جناب ولیعهد هم ادامه همان پروژه های  شکست خورده این جریانات میباشد. احزاب سلطنت طلب و ناسیونالیست در این شرایط به همدیگر نیاز دارند و باید هم برای سرپوش گذاشتن بر شکست پروژه شان و تسلط بر بحران و تشتت داخلیشان در فکر این چنین پیوندی باشند. چیزی که این جریانات باید بدانند این وصلتها و جدایی ها ربطی به مردم آزادیخواه حق طلب ندارد.

 

طبعا کارگران، کمونیستها، زنان و مردان آزادیخواه هم باید در راه اتحاد بیشتر خود گام بردارند و کاملا دست رد به سینه این جریانات بزنند و اعلام نمایند که این پیوند و وحدت ها هیچ ربطی به منافع ما کارگران و زحمتکشان ندارد همچنانکه در گذشته هم نداشته است. جنبش کمونیستی خود را بسازید و گسترش دهید. باید بار دیگر علیه این عوام فریبی ها و سیاستهای ضد کارگری و انسانی آنها سنگر بندی کرد و صف محکم و جنبش متکی به خود و به دور از هر نوع توهمی به این جریانات را برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی سازمان داد. لازم است که هر چه بیشتر فعالیتهای خود را در افشا و طرد این جریانات تشدید نمائید. و برای سازمان دادن  و گسترش مبارزه برای برابری و آزادیخواهی لازم است که هر چه بیشتر مبارزه خود را با حزب حکمتیست چفت نمائید. چون تنها این حزب است که پرچم کمونیسم طبقه کارگر و مبارزه برای آزادی و برابری را بدون هیچگونه شائبه ای نمایندگی میکند و آن را در دست دارد. 

 

۱۵ ژانویه ۲۰۰۹   

rahmatfatehi@yahoo.co.uk