شباهنگ راد
کردستان و "چفخا" (*)
با یورش گستردهی رژیم جمهوری اسلامی به کردستان و استقرار کامل اپوزیسیون ایرانی در کردستان عراق، زندگی سیاسی جریانات دور تازهای بخود گرفت که در این میان زندگی سیاسی "چفخا" هم بی تأثیر از چنین شرایط انتخابی نبود. بدون شک بررسی و بازنگری به حوزههای فعالیتی گذشته و به تبع از آن ارائهی جمعبند صحیح از آنچه را که تا کنون انجام دادیم، میتواند ما را از تکرار خطاها و ضعفها باز دارد. بر همین اساس میبایست بمنظور شناخت از سستیها، تعصبات کور و مرزهای منفعتی را به کنار نهیم تا به حقایق و درستیها دست یابیم؛ حقایقی که متضمن روشنگریهاست.
اگر چه لازم است در این میان جایگاه مبارزاتی خلق ستمدیدهی کرد را با جریاناتِ در درون آن، از هم منفک نمود و همچنین تلاش ورزید تا مانعی هر گونه تداخلات و ارزیابیهای نا صحیح در این زمینه گردید. جنبش مردمیای که بحق از خود خاطرات و تجارب مبارزاتی بس گرانبهائی بر جای گذاشته است. در یک کلام باید گفت که خلق رزمندهی کرد تا توانست در مقابل جانیان بشریت ایستاد و از فرزنداناش و آنهم به اشکال متفاوت حمایت نمود؛ در عوض نیروی مدافعی وی تا توانست مبارزاتاش را به انحراف کشاند و تا توانست میدان را برای یکهتازی هر چه بیشتر ارگانهای سرکوبگر رژیم جمهوری اسلامی فراهم نمود.
به روایتی واقعی، تاریخ و حقایق مبارزاتی خلق ستمدیدهی کرد در اوائل دههی ۶۰ را بهچیوجه نمیتوان وارونه نوشت و بر اساس منفعت گروهی – فردی خود، آنرا جابجا نمود. همه در بروز چنین وضعیت و سر انجام دردناکی مقصراند و همه به سهم خود مدیون خلق رزمندهی کرد میباشند؛ همه در انجام وظایفشان به کجراه رفتند و همه فاقد برنامهی انقلابی – کمونیستی در قبال مبارزات حق طلبانهی خلق کرد بودند. بهرحال تا آنجائیکه به سیاستهای "چفخا" در کردستان مربوط میشود باید اذعان نمود که "چفخا" هم از این قاعدهی کلی مستثنی نبود و هدف، وظیفه و اس و اساس کار خود را نه در برقراری رابطهی زنده و پویا، با تودههای ستمدیدهی کرد و فرزنداناش بل در ابراز وجود و هویت بخشیدن بی محتوای سازمانی خود تعریف مینمود و همواره نما را بر دورنماهای روشن و هدفمند ارج مینهاد.
"چفخا" به خیال خود قصد بر افراشتن پرچم پر افتخار سازمان چریکها را داشت؛ در حالیکه فاقد پتانسیل لازمه و تعیینات مبارزاتی گذشتگان بود. همهی نیروی خود را در جهت کار تبلیغی بکار گرفت بدون اینکه بداند در خدمت به کدام سیاست است؛ بدون اینکه بر این موضوع اشراف داشته باشد که وظیفهی نیروی مدافعی تئوری مبارزهی مسلحانه در گسترش جنگ انقلابی علیهی دم و دستگاههای نظام سرکوبگر نهفته میباشد. فرهنگ مبارزاتی دیگران را به هیچ میگرفت در حالیکه خود فاقد فرهنگ مبارزاتی صحیحای بود. بخود اندیشیدن به روال کاریمان تبدیل گشته بود و بر این باور بودیم که با تمرکز بخشیدن به فعالیتهای فرعی مبارزه قادر به نقشآفرینیایم و میتوان خط و خطوط خود را عمومی و عمومیتر نمود. بی توجهی به محیط خودی از زمره وظایفمان را تشکیل میداد و به همین دلیل "فرشته"ی نجات و مطلوبترین وظیفهی خود را در گسترش فعالیتهای تبلیغی – ارگان و رادیو – و بعضاً عملیات ایذائی علیهی پایگاههای رژیم توضیح میدادیم؛ فعالیتهایی که فاقد بارآوریهای کمونیستی و پیشروندگی بود.
برای اینکه بدون سند و مدرک حرف نزده باشم، لازم است تا به سهم خود نشان دهم که نگاه و ادراکمان نسبت به دو حوزه از فعالیت، یعنی تبلیغی – سیاسی ( انتشار ارگان "پیام فدائی" و راهاندازی "صدای چریکها") و هم در عرصهی عملی در کردستان چگونه بوده است و آنها را در خدمت به کدام سیاست توضیح میدادیم و به تبع از آن چه وظایف و سازماندهیای را در مقابل خود قرار دادیم.
در عرصهی تبلیغی – سیاسی
بیگمان بر هر عنصر آزاده و کمونیستی روشن استکه فعالیتهای سیاسی – تبلیغی از عرصههای مهم مبارزاتیای به حساب خواهد آمد که بدون انطباق آن با پراتیک، فاقد ارزشهای لازمه و تأثیرگذاریهاست. بنابر این بر هر نیروی کمونیستیست تا جایگاه این عرصه و دیگر حوزهها را بدرستی تشخیص دهد، موقعیت طبقات میرنده و بالنده را باز شناساند و سازماندهیهای در حول و حوش آنرا پی ریزد؛ بر تقدم و تأخر فعالیتها، در هر یک از مراحل انقلاب آگاه باشد و تاکتیکهای متناسب با آن را در دستور کار خود قرار دهد؛ تاکتیکی که "چفخا" ناتوان از فهم و درک حقیقی آن بود و بهمین دلیل نتوانست مسیر زندگی سیاسی خود را با راه و خط چریکهای دههی ۴۰ و ۵۰ منطبق سازد.
به عبارت واقعی جنبشهای اعتراضی در دههی ۶۰ نیازمند پاسخ عملی از جانب نیروهای مدافعاش بود، در حالیکه "چفخا" راه نجات و برون رفت از وضعیت دهشتناک را در انتشار ارگان "پیام فدائی"تعریف مینمود. بنادرست تصورات بر آن بود که"پیام فدائی" و در کنار آن "صدای چریکها"، پیام رزمندگان سیاهکل است و پیام آنانیست که سلاح به کف گرفته بودند تا دشمنان کارگران و زحمتکشان را پس زنند. ارزیابی و درکی که هیچگونه قرابتی با آرمان کمونیستهای رزمنده نداشت.
در اولین شمارهی پیام فدائی منتشره در فروردین ۱۳۶۵ نوشتیم که: ".. در آغاز سال جدید به انتشار پیام فدائی مبادرت نمودیم تا بتوانیم بیش از پیش به وظیفه خود در امر دفاع از تئوری انقلابی پرولتاریای ایران و تبلیغ و ترویج آن عمل نمائیم". در ادامه تاکید داشتیم که "پیام فدائی، پیام چریکهای فدائی خلق ایران است. پیام چریکهایی که با حمله به پاسگاه سیاهکل در سال ۴۹ در زیر یکی از وحشیانهترین
دیکتاتوریها، راه را بر تودهها گشودند و در جهت تحقق آرمانهای کمونیستی خود سازمان سیاسی – نظامی طبقه کارگر را بنیان نهادند".
براستی که چنین ادراکی را میتوان در خدمت به کدام اهداف و تئوری توضیح داد؟ آیا تئوری مبارزهی مسلحانه مبنای فعالیت خود را – و آنهم در شرایط سلطهی دیکتاتوری و خشن و در شرایطی که ارگانهای سرکوبگر نظام در هر گوشهای از میهنمان دسته دسته از جوانان و تودههای بیگناه را به مسلخ مرگ میکشاندند -، در کار تبلیغی و ترویجی پای ریخته است؟ آیا تئوری مبارزه مسلحانه بر این باور میباشد که میتوان با تبلیغ و ترویج، سازمان سیاسی – نظامی طبقهی کارگر را بوجود آورد و کارگران را به قدرت واقعیشان واقف گرداند؟ آیا ارگان پیام فدائی میتوانست، پیام همان کمونیستهایی باشد که در شرایط خفقاق و سرکوب، با عمل انقلابی خود در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ سرکوبگران و جنایتکاران مسلح و ضد انقلابی را به مصاف جدی طلبیدند و فضای حاکم بر جامعه را متغییر ساختند؟ و …. طبعاً پاسخ به سئوالات فوق از نگاهِ معتقدین راستین تئوری مبارزهی مسلحانه منفیست.
در حقیقت نیاز دوبارهای به بر شماری جایگاه تأثیرگذار فعالیتهای انقلابی در زیر سلطهی نظامهای سراپا مسلح و خشن نمیباشد؛ چرا که جنبشهای انقلابی در تجربه و به عینه دریافتهاند که چنانچه ایدههای انقلابی به هر میزان و اندازهای نتوانند به نیروی عمل تبدیل گردنند قادر به نقشآفرینی نخواهند بود. چه پیام رزمندگان سیاهکل در دوران اختناق شاهنشاهی که از لولهی تفنگهایشان بیرون آمده بود و چه اتخاذ سیاستهای مقابلهای و مسلحانهی جنبش خلق کرد در برابر رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی نشان داده استکه در مقابل زور سازمانیافتهی رژیم، راهی جز زور سازمانیافتهی تودهای نیست؛ در عوض "چفخا"ی دههی ۶۰، سیاست و تاکتیکهای مبارزاتی خود را در خلاف نیازمندیهای واقعی جامعه پای ریخت و تعبیرش از کردستان، تعبیر نا صحیح و غیر تعرضی بود. "چریکهای فدائی خلق" کردستان را نه بعنوان، میدانی برای انجام وظایف مبارزاتی ثمربخش بل در حفظ نیروی خودی و دفاع غیر فعال تعریف مینمودند.
بی دلیل نبود که در انجام وظایف مبارزاتی خود باز ماندند. در حقیقت نه در عرصهی عملی از متد و سیاستهای صحیحای پیروی مینمودند و نه در عرصهی تئوریک قادر به توضیح بنیانهای فکری رزمندگان سیاهکل بودند. کج و بد فهمی را میتوان در این دو عرصه از فعالیت بخوبی مشاهده نمود؛ چرا که عمیقاً بر این باور نبودند که پیام رزمندگان سیاهکل، پیام ِ بر پائی جنگ انقلابی علیهی دم و دستگاههای سرکوبگر نظام میباشد؛ چرا که بر این امر آگاه نبودند که پیام پیشاهنگان انقلاب، پیام بسیبج تودهای در بستر مبارزهی مسلحانه میباشد. به عبارتی حقیقی این تفکر در "چفخا" ریشه نداونیده بود که تئوری مبارزهی مسلحانه همواره بر این ایده پای میفشارد که پیشاهنگ انقلابی نمیتواند، پیشاهنگ باشد مگر آنکه یک سازمان سیاسی – نظامی باشد.
"چفخا" فقط نام "چریک" را یدک میکشید و فاقد محتوای مبارزهی پرولتری بود. تئوری ردیف شده از جانب "چفخا"ی دههی ۶۰، تئوری منفعلانهای بود که هیچگونه ربطی به رزمندگان سیاهکل نداشت. بنابراین "پیام فدائی" و "صدای چریکها"، نمیتوانست آن ظرفیت و پتانسیلِ بسیج کننده را با خود حمل نماید و بدنبالهی آن، نیرو آزاد سازد.
آمده استکه پایههای تئوریک چریکهای دوران سیاهکل را، تئوری عمل تشکیل میدهد. به عبارتی آن رفقا همهی وظیفهی مبارزاتی خود را در شرایط سلطهی دیکتاتوری عریان و خشن، در عمل انقلابی توضیح دادند، در حالیکه ما همهی وظایفِ خود را در تبلیغ و ترویج افکار انقلابی آن رفقا بر شماردیم. تصورمان بر آن بود که با انتشار ارگان میتوان این مرحله از انقلاب را به پیش بُرد و به تبع از آن وظیفهی خود را بدینگونه در کنار هم ردیف نمودیم که: "….. در این مرحله از انقلاب نیروهای انقلابی را برای تحقق استراتژی انقلاب ایران یعنی جنگ تودهای طولانی فرا میخوانیم"، بدون اینکه خود میداندار و یا آغازگر جنگهای انقلابی علیهی ضد انقلاب حاکم بر جامعهیمان باشیم. تصورمان بر آن بود که ارگان "پیام فدائی" میتواند نقش سازماندهی مبارزات اعتراضی را ایفاء نماید و بموازات آن میتوان با گسترش فعالیتهای تبلیغی و ترویجی بر وظیفهی سازمانی خود جامهی عمل پوشاند. بنادرست بر این باور بودیم که با شفاقیت بخشیدن به طرح برنامهی نیم بند و ناروشن میتوان سازمان را از غیر پویائیاش بدر آورد؛ برنامهای که قادر به ارائهی درک صحیح از مناطق آزاد شده بود و مهمتر از آن اینکه بر این اعتقاد بود: "شرکت روشنفکران غیر کرد در مبارزات خلق کرد و حمایت خلق کرد از مبارزات سایر نیروهای دمکراتیک در سایر بخشهای ایران عناصر ناسیونالیستی و تنگ نظرانه این نهضت را بکلی منزوی کرده …..".
آنچنان به انحراف در غلطیده بودیم که قادر به طرح حقایق پیرامون خود نبودیم و