بیاد رفقا فرهاد امانتی ، عبه هوشیاریان ، حمید فرشچی ، رضا رشیدیان

     
     

      فرهاد امانتی         عبه هوشیاریان                 حمید فرشچی              رضا رشیدیان

یاد رفقای قدیمی و از دست رفته همواره با ما خواهد بود .

در سالهای دیکتاتوری و اختناق پهلوی ، ما ها که به دنبال حقیقت بودیم و ضد نظام حاکم ، کشش به سیاست هرچه بیشتر ما را به همدیگر نزدیک میکرد .

مطالعه ، بحث کردن ،به زندگی مردم جامعه دقیق شدن،به مبارزۀ انقلابیون توجه کردن( به خصوص مبارزۀ قهرمانانۀ چریکهای فدایی خلق درمیدان مبارزۀ مسلحانه و در عرصۀ زندان ، ضمن اینکه خودمان به این مشی اعتقادی نداشته و به اَن انتقاد داشتیم ) بخش اصلی زندگی ما را تشکیل میداد .

پا عبه سال ۱۳۴۷ اَشنا شدم . باحمید سال ۱۳۴۹ . با فرهاد سال ۱۳۵۰ و قبل ازاَنهم همدیگر رامیشناختیم و با رضاسال ۱۳۵۲ .

رفقایی که سالهای اول اَشنایی با سیاست شب و روزم با اَنها گذشت . وجودشان به معنای بودن و ادامۀ رفاقت بود و مرگشان خلایی در دنیای رفاقت هایم به وجود اَورد .

این جمع گاهی که در خانۀ ما جمع میشد ، شاهدخت کوچولو برایمان در یک سینی شام یا نهارمان را که مادرم حاضر کرده بود میاورد . اکنون تعدادی ازاَن جمع و شاهدخت دیگر نیستند ، میخواهم به رسم یاد بود مختصری در بارۀ اَنها بنویسم .

گرایش شدید به سمت گیری سیاسی کومه له از طرف ما از یک طرف ، و به مطالعه و کتاب اهمیت دادن ، با معیاروروش های جمع کومه له در مورد مبارزه با خصلت های منفی ، شوخی های دهقانی رایج در میان اَنها که رفقای کومه له در تماس نزدیک با لایه های پائینی اقشار روستایی کسب میکردند و یا خود را از نظر فرهنگی ، گویش و پوشش لباس به شکل توده های روستا در اَوردن ، به کسوت دهقان فقیر و یا کارگر فصلی در اَمدن ، ستایشگر فرهنگ عقب افتادۀ ده شدن و به دنباله روی محض از زندگی و فرهنگ اَنان پرداختن ، موافق نبودن از طرف دیگر رابطه و نزدیکی ما را با کومه له دچار اشکال و تناقض کرده بود .

ما جمعی اَماده و علاقمند به مبارزۀ سیاسی بودیم و در عین حال با سمپاتی زیادی به کومه له . در ضمن با داشتن نظراتی در مرزبندی با دیگران حالت نسبتا” مستقلی هم داشتیم . کومه له ای ها از دور ما را روشنفکر میدانستند . چون اهل مطالعه بودیم و در افکار اَن روز کومه له کناب خواندن روشنفکری مینمود .

گذشت زمان و ضرورت مبارزۀ متشکل تر و گرایش خود ما ، فرعی بودن اشکالات کومه له درمقابل اصل مبارزۀ سیاسی نزدیکی هرچه بیشتر ما را به کومه له در اولویت کار قرار داده بود .

حمید فرشچی

در سالهای ۴۹/ ۵۰ حمید فرشچی با رفقای کومه له تماس سیاسی نزدیکتری برقرار کرد . در واقع ناقل افکار کومه له به درون این جمع او بود . شخصیتی محبوب و دوست داشتنی بود ، مهربان و با عاطفه ، برخاسته از خانوادۀ ای بسیار مرفه ( که از این راه ثروتی زیاد در اختیار خود حمید بود و تا اَنجا که من خبر دارم همۀ ثروتش را به کومه له بخشیده بود . ) ، از ثروت و امکانات اَن دست کشیده و عمر کوتاهش را در راه مبارزه نهاد . معلم روستای ” بو ری یه ر ” اطراف مریوان بود . دوست بچه ها و رفیق مردم بود . توده های مردم رادوست داشت و به فلکلور و فرهنگ توده ای علاقه داشت . شعر را خوب دکلمه میکرد و سرود های انقلابی کردی را با احساسی عمیق ، انسانی و انقلابی میخواند و اشک در چشمانش حلقه می بست . و چه صدای خوبی داشت حمید .

در تحصن ها ، بنکه ها و تجمعات مردمی گاهی سخنرانی میکرد و اشعار و سرود هم میخواند . فعال بود و فعالیتش شب و روز نمی شناخت . روابط سیاسی گسترده ای داشت و با خیلی ها در ارتباط بود . در محیط خانواده نیز موثر بود و بر بزرگ و کوچک خانواده اش تاثیر گذاشت . خواهری بزرگتر از خودش سالها زندانی شد و خواهری کوچکتر ( رفیق جان باخته فریبا فرشچی ) در زندان بعد ازتحمل شکنجه های بسیارو سختی های زیاد اعدام شد .

حمید همراه با فرهاد و عبه در تابستان سال ۵۸ برای گذراندن اولین اَموزش نظامی کومه له به منطقۀ سردشت رفت . در زمانی که شهرهای کردستان در اختیار احزاب بودند در اطراف سنندج مسئولیت واحدی از پیشمرگان را به عهده داشت .

حمید فرشچی در بهار ۱۳۵۹ و در جریان جنگ ۲۴روزۀ سنندج بر اثر انفجار و ترکش خمپاره در حالی که ۲۵سال بیشتر نداشت کشته شد .

رضا رشیدیان

رضا کوچکتر از همۀ ما بود .صمیمی و مهربان بود .مهربانیش حدی نداشت . هنگامی که در روستای ” ما سی یر ” دراطراف سقز سپاهی دانش بود با چه علاقه و پشت کاری به بچه ها درس میداد . با تودۀ مردم هم با احترام وصمیمانه برخورد میکرد . رفیق بود و در رفاقت بی ریا .

در انتشارات کومه له تا جنگ ۲۴روزۀ سنندج فعالیت داشت و از این تاریخ به صف پیشمرگان پیوست . در ” لق شهید سعید ” مسئولیت سیاسی داشت و تا هنگام مرگش در واحدهای نظامی مسئولیت سیاسی داشت . مدتی هم عضو کمیتۀ اَموزش سیاسی ناحیۀ دیواندره بو د . به تئوری سیاسی اهمیت میداد و جایگاه اَنرا در مبارزه درک کرده بود . در مباحث نظری نظرات مستقل خود را بیان میکرد . اهل دسته بازی نبود و مهم نظر بود که روشن بیان میکرد . در جریان اختلاف نظر و مباحثات ناحیۀ دیوانده در سالهای ۶۰و ۶۱ ضمن اینکه در اقلیت ضعیفی قرار گرفته بود ، با تحمل مشقات و سختی های ناشی از ارائه نظرات و انتقاداتش ! نظراتش را پیش برد .

در میان مردم و تودۀ تشکیلاتی جای خاصی داشت . مخالفین نظراتش هم او را دوست داشتند .

رضا رشیدیان در درگیری با نیروهای جمهوری اسلامی