سکان اوضاع “نامتعادل” کنونی را کی به دست می گیرد؟

در ادامه اعتراضات گسترده ای که در چند ماه اخیر در جریان است و به دنبال رویدادهای روزهای عاشورا که توده های معترض مرزهای دیکتاتوری مذهبی و  مصحلت گرایی لیبرالی را در نوردیده و به راه حل های مستقل و شجاعانه خود دست زدند، موجی از راهکارهای بورژوایی به بهانه مبارزه با “خشونت” صادر گردیده و شاهد اظهار نظرها و بیانیه های مصلحت جویانه و سازشکارانه با جناح حاکم از طرف افرادی همچون رفسنجانی، خامنه ای، موسوی، کروبی و پنج نفر از از اصلاح طلبان مذهبی در خارج کشور بودیم.

 

مطالب مختلفی در باره مفاد این اظهارات و بیانیه ها تاکنون پخش شده است و اجزای آنها  تا حد زیادی روشن و افشا گردیده است. این سطور ضمن اینکه تاکید ویژه تری بر نقش رفسنجانی به عنوان یکی از عناصر کلیدی طیف موسوم به اصلاح طلب که کودتاچیان پشت سر احمدی نژاد از آنها عبور کرده اند دارد، این هدف را نیز تعقیب می کند که نشان دهد که تلاش و رسالت این طیف اگر چه به موقعیت اپوزیسیون درون رژیم رانده شده اند، اساسا در خدمت این هدف است که کلیت نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی را از آماج حملات رادیکال توده ها که هر روز خطر و تهدیدش برای آنها بشتر  می شود، نجات یابد.

 

رفسنجانی در روز ۲۱ دی ماه (۱۱ ژانویه) در دیدار با اعضای شورای مرکزی مجمع نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی اظهار داشت که اگر “اجماع بر محور قانون” و “دوری از اقدامات خودسرانه” که به گفته او محور اساسی سخنان اخیر رهبر ایران بوده است، رعایت شود، جامعه ایران به تعادل نزدیک تر خواهد شد.

اگر چه رفسنجانی همواره کوشیده فراجناحی عمل کند و از این جایگاه خود را از آماج حملات مستقیم مخالفینش خلاص کند، اما او را می توان نقطه تعادل و عافیت طلبی جناح های  رژیم جمهوری اسلامی و به عبارت دیگر کلیت نظام نامید. او هر چند تلاش کرده چهره ای منعطف و متعارف تر به رژیم اسلامی در بعد جهانی اش ببخشد و بطور مشخص در دروان ریاست جمهوری اش سعی کرد مسیر حرکت جمهوری اسلامی را بیشتر با الگوی اقتصادی دیکته شده از طرف بانک جهانی و صندوق بین لمللی پول منطبق کند و تنش های این رژیم را با جامعه بین المللی کاهش دهد، اما چه در آن دوران و چه در تلاش های کج دار مریز بعد از آن، او هیچگاه رابطه اش را روی نکته ای که بند ناف این رژیم بوده و هست قطع نکرده، و آنهم ضرورت اعمال زور و قهر و کشتار و معترضین و مخالفین  برای سرپا نگهداشتن و حفظ رژیم است. قتل های زنجیره ای مخالفین رژیم در داخل و جوخه های ترور و شکار مخالفین در برون مرزهای ایران، گوشه هایی از پرونده این یار وفادار رژیم اسلامی به حفظ این نظام در دوره ریاست جمهوی او بود.

این نقص خواهد بود که رفسنجانی را تنها با امپراطوری مالی خود و آقازاده هایش که در این سه دهه بهم زده اند، بازشناخت چون او در این خصیله ویژگی خاص ندارد و بسیاری از مهره های اصلی و فرعی این رژیم نیز از این خوان پرونق اسلامی کم و بیش بهره مند گشته اند، آنچه باید بر این مشخصه اضافه کرد، نقش او در مقاطع حساس عمر رژیم سرمایه داری اسلامی است که تنها به دفاع او بعد از مرگ خمینی از ولی فقیه شدن خامنه ای که شرایط کافی شرعی را برای ایفای این نقش نداشت، محدود نمی شود، او در بسیاری از مقاطع حساس و پرمخاطره دیگر که جناح های رژیم تضادشان به نقاط حساس و پرتنشی رسیده  و توده های مردم معترض و منتظر فرصت، کوشیده اند از آن به نفع پیشبرد مبارزاتشات بهره ببرند، وارد میدان شده و کوشیده بالانس و تعادل رژیم را حفظ نماید. او  نبض نظام را همواره بخوبی در دست داشته و حرکات و پیشروی و پسروی هایش هم قبل از هر چیز به این واقع بینی او سرچشمه می گیرد که حفظ این تعادل برای سر پا ماندن رژیم جمهوری اسلامی که حافظ سرمایه های کلان آنها است،  امری حیاتی برای او و همراهانش است و از این رهگذر او اهل مصامحه و معامله با مخالفینش در  هئیت حاکمه رژیم بوده و هست.

اگر چه رفسنجانی در میان طیف موسوم به اصلاح طلب در این رابطه یدی طولانی دارد، اما او  به تنهایی نقش سوپاپ اطیمنان برای حفظ کلیت نظام جمهوری را ایفا نکرده و نمی کند. او همراهی و همسویی تنی چند از چهره های دیگر این طیف همچون خاتمی، موسوی و کروبی را که از حاکمیت کنار زده شده اند و اکنون در زیر بیرق سبز جمع شداند نیز با خود دارد.

 

و اما قضیه چیست؟ اظهار نظر و بیانیه های پی درپی  این طیف تبلور چه واقعیاتی است؟ آیا آنها قادر به ایفای نقش سوپاپ اطمینان نظام سرمایه داری و جمهوری اسلامی حافظ آن در این دوره هم هستند؟

 

آژیر خطر را همه جناح های رژیم شنیده اند. دوراندیش ها بطور کلی و  سران حرکت موسوم به سبز بطور خاص تر به صرافت بیشتری برای مهار اوضاع افتاده اند و این در حالی است که سران سپاه و جناح پشت سر احمدی نژاد از آن طرف فشارشان را بر معترضین بیشتر کرده اند و بگیر و بنند و  دادگاههای نمایشی و  شکنجه و آزار و اعدام زندانیان سیاسی را راه حل نجات خود یافته اند.

قربانی کردن قاضی مرتضوی به عنوان متهم اول جنایات زندان کهریزک و استعفای حسینیان نماینده تندروی طیف احمدی نژاد از مجلس شواری اسلامی و اجازه پخش مناظره هایی از طرف صدا و سیما که در آنها انتقاداتی از احمدی نژاد صورت گرفته است، نمونه ها و نشانه هایی از مصحلت جویی خامنه ای برای کاهش فضای ملتهب و اعتراضی در جامعه تلقی شود. موسوی بیانیه سازش ۱۷ ماده ای اش را صادر کرد و بدنبال کروبی بیانیه ۵ ماده ای تقریبا مشابه را منتشر کرد. بیانیه ۵ اصلاح طلب در خارج کشور هم همان بیانیه ها را با رنگ و لعاب تکمیل و یا تکرار کرده است. خاتمی در روز ۱۹ دی ماه  با تاکید بر اینکه «محدود کردن افراط گری‌ها و تفریط گری‌ها مشکل را حل و جامعه را آرام خواهد کرد» اظهار می دارد که: «میدان باید از تندروها گرفته شود».

این بیانیه ها و هشدارها، راههای مصالحه و سازش با حاکمان را نشان می دهند و همگی ملمو  از ترس از دست رفتن کنترل اوضاع از دست آنها و نگرانی از واژگونی کشتی رژیم اسلامی در اوضاع طوفانی پیشاروی  و بطور مشخص و در کوتاه مدت ترس از گسترش اعتراضات در آستانه سالگرد قیام بهمن ۵۷ است.

این تلاش های مزورانه، از طرف مداحان بورژوا لیبرال خارج کشوری و تریبون هایی همچون بی. بی .سی  و صدای آمریکا که از گسترش آتش خشم توده های معترض و جان به لب رسیده وحشت دارند، ایده الیزه شده و تقویت می شود. نگرانی اینان از رادیکالیزه شدن و تعمیق مبارزات و مقاومت برحق مردم در برابر اعمال زور و خشونت نیروهای سرکوبگر رژیم کمتر از خود سرکوبگران نیست. 

تفسیرهای ژورنالیستی و فریبکارانه از این قبیل که تاکتیک های مسالمت جویانه [بخوان سازشکارانه]، که خود را در بیانیه های سران حرکت موسوم به سبز نشان می دهد، باعث شکاف در میان اردوی تندرور ها شده و عناصری همچون رضایی و لاریجانی و … را به اردوی متزلزلین رانده است، دلمشغولی و توقعی حقیرانه و البته عامدانه و آگاهانه است که فرسنگ ها از خواسته ها  و مطالبات مبارزاتی مردم در همین چند ماه عقب است و دقیقا به این خاطر است که جنبش های مردمی را از حرکت مستقل و متکی به خود منحرف سازد.

 

شکاف در میان سران رژیم نه به خاطر اتخاذ تاکتیک های سازشکارانه و دو پهلوی رفسنجانی، خاتمی، موسوی، کروبی و  دیگر چهره های به اصلاح اصلاح طلب، بلکه در اثر تعمیق و رادیکالیزه شدن مبارزات مردمی حاصل گشته است. این نوع اختلافات در بین مهره های رژیم که مصداق لگد زدن همدیگر اسب ها در سربالایی است، بازتاب رشد اوضاع بحرانی در جامعه است.  برای هر ناظر بی غرض و مرضی که اوضاع و مسائل سیاسی ایران را تعقیب کرده باشد، تشخیص این مسئله ساده است که تزلزل و تردید در عناصری همچون رضایی، لاریجانی و  توجه بیشتر خامنه ای به نقش ابزاری و تعادلی رفسنجانی، از واقعیات فراروی جامعه و سیر رادیکال تر شدن اوضاع سیاسی در ایران سرچشمه می گیرد.

جناح پشت سر سپاه و احمدی نژاد در پاسخ به این وضعیت شمشیر را از رو بسته و با راه اختن اعدام های سیاسی و انباشتن زندان ها و محاکمه دستیگرشدگان می خواهد توده های معترض و مبارز را به عقب نشینی وادارد. اما به نظر نمی رسد که این شیوه و روش زیاد مثمر ثمر بوده باشد.  این اقدامات نتوانسته توده ها را به عقب براند و مردم مبارز و متعرض در این چند ماه با اتخاد تاکتیک های نو و منطبق بر شرایط توانسته اند عزم جزم خود را برای تحقق خواسته ایشان به رژیم نشان دهند. آتش زیر خاکستر خشم توده ها  هر فرصتی را از رژیم گرفته و در این چند ماه مداوما و در پی هرمناسبت و بهانه ای شعله کشیده است.

 

اینکه نقش و جایگاه بیانیه های سران حرکت موسوم به سبز در داخل و خارج چه جایگاهی در این بازی قدرت دارد و آیا رفسنجانی به عنوان یکی از ناجیان همیشگی نظام این بار نیز امکان به هم نزدیک کردن جناح های رژیم را پیدا خواهد کرد یا نه؟ اینکه مرز های بازیابی تعادل برای رژیم و خامنه ای در برابر تلاش های مسالمت جویانه لیبرالها تا کجاست و  آیا موقعیت احمدی نژاد تزلزل بیشتری می یابد و یا توافقات در سطح فداکردن مهره های فرعی تر همچون مرتضوی و حسینیان باقی خواهد ماند و اینکه واکنش جناح پشت سر احمدی نژاد بر این نوع تحولات چی خواهد بود را می توان در سیر رویدادهای روزهای آتی تعقیب کرد،  اما نمی توان از هم اکنون از اذعان به این واقعیت چشم پوشید که همه پاسخ ها به این مسئله بستگی دارد که کشمکش بین جناح های رژیم  برای کنترل و مهار اوضاع  چه جوابی از طرف جبهه و طرف سوم دریافت خواهد کرد و تلاش ها و مبارزات تحسین آمیز این جبهه برای بدست گرفتن سکان اوضاع چگونه سازمان داده می شود و چه اندازه خود را متکی بر منافع و مطالبات طبقات و اقشار پایین جامعه و خصوصا طبقه کارگر خواهد کرد.

 

اگر چه در روند اوضاع سیاسی، نشانه های امید بخشی از حضور مستقل جنبش های رهایبخش و رادیکال مردمی وجود دارد. اگر چه ما شاهدیم  که به موازات بازی های سیاسی بین جناح حاکم رژیم و جناج رانده شده از حکومت رژیم، پیشروان سوسیالیست به فکر ارتقای جنبش های اجتماعی هستند و ایده و بحث بهم جوش دادن سنگرهای مختلف مبارزاتی موضعیت بیشتری پیدا کرده است و نیروهای پیشرو جنبش های اجتماعی تاکید بیشتری بر ضرورت ایجاد ارتباط بین فعالین محلی مبارزات کنونی در سراسر کشور به صورت یک نیاز دارند و در فکر یافتن راههای تحقق این نیاز هستند. اگر چه فعالین کارگری راههای غلبه بر موانع به میدان آمدن طبقه‌ کارگر و ضرورت حضور موثرتر بر اوضاع را مورد بررسی قرار می دهند و تبلیغ و آماده سازی برای دست زدن به اعتصابات وسیع را در دستور گذاشته‌اند و دارند قدمهای بعدی را تعیین می کنند. اگر چه از هم اکنون مطالعه‌ دستاوردهای مبارزات توده‌ای ۵۷ – ۵۶ و قیام بهمن و ضرورت آشنائی بیشتر با کمیته‌های اعتصاب و شوراهای کارگری در دستور کار مبارزین قرار دارد. اگر چه جنبش دانشجویی در این دوره و  بعد از بازگشایی دانشگاه ها به سنگر و تهدیدی جدی برای رژیم تبدیل شده و به همین دلیل مورد آماج حملات پی در پی نیروهای رژیم قرار گرفته و علیرغم فشار بی سابقه رژیم بر فعالین دانشجویی موجی از اعتصابات و اعتراضات دانشجویی در تهران و شهرستان ها در جریان بوده و هست. اگر چه نقش و حضور زنان در مبارزات و جنبش های اجتماعی در این دوره بیشتر از زمان دیگری در طی حاکمیت این رژیم زن ستیز بوده است و نقش گسترده زنان در همه حرکت های اعتراضی بطور چشمگیری خود را می نمایاند و تلاش و مبارزه مستمر مادران دستگیرشدگان که هر روز در مقابل زندان های رژیم تجمع اعتراضی برگزار می کنند و نیروهای سرکوبگر رژِیم را حسابی کلافه کرده اند، نمونه های درخشانی از مبارزه بر علیه وحشیگری های رژیم، بر علیه اعدام و خفقان در این دوره وجود داشته است.

اما، علیرغم همه این نشانه های مثبت برای پیشروی جبهه سوم که هم رژیم و هم اپوزیسیون رانده شده از حاکمیت را کلافه کرده و آنها را به شیوه و شکل خود به صرافت انداحته، هنوز  قدرت نمایی جنبش های حق طلبانه توده های کارگر و ستمدیده در حدی نیست که مردم بتوانند تکلیف نهایی خود را  هم با رژیم و هم طرف سبز روشن نماید. هنوز ملزومات به دست گرفتن سکان از طرف جبهه سوم به حد کافی فراهم نشده است.

 

این امر و اذعان بر این نقیصه برای بی تفاوت شدن و کناره گیری نیست، بلکه به عکس رسالت و وظیفه پیشروان جنبش های اجتماعی و نیروهای کمونیست و سوسیالیست را دو چندان می کند. این واقعیتی تجربه شده است که سرنوشت آتی مبارزات جاری، به جدیت و فعالیت گسترده و همسویی نیروهای چپ و سوسالیست بستگی دارد. اعمال هژمونی سیاسی در بطن و بر بستر مبارزات روزمره، کانال بدست گرفتن قدرت سیاسی در اوضاع متحول کنونی است و این نیازی عاجل است که بدون داشتن و جاری کردن چشم انداز و استراتژی سوسیالیستی متکی بر پیشروان طبقه کارگر میسر نیست. بدون این افق و استراتژی، تلاش ها و مبارزات مردمی به ناکجا آبادی دیگر می انجامد و در بهترین حالت از چاهی بیرون آمده و در چاهی دیگر افتادنی دیگر بیش نیست.

در آستانه گرامیداشت از قیام شکوهمند بهمن ۵۷  و تاکید بر درس های آن، ضرورت ساختن ملزومات پیروزی نهایی بیشتر از هر زمانی در مقابل ما قرار می گیرد و این رمز بدست گرفتن سکان اوضاع از طرف آلترناتیو سوسالیستی برای کسب قدرت سیاسی است.

 

 

 

 

 

 

 سکان اوضاع “نامتعادل” کنونی را کی به دست می گیرد؟

هلمت احمدیان

 

در ادامه اعتراضات گسترده ای که در چند ماه اخیر در جریان است و به دنبال رویدادهای روزهای عاشورا که توده های معترض مرزهای دیکتاتوری مذهبی و  مصحلت گرایی لیبرالی را در نوردیده و به راه حل های مستقل و شجاعانه خود دست زدند، موجی از راهکارهای بورژوایی به بهانه مبارزه با “خشونت” صادر گردیده و شاهد اظهار نظرها و بیانیه های مصلحت جویانه و سازشکارانه با جناح حاکم از طرف افرادی همچون رفسنجانی، خامنه ای، موسوی، کروبی و پنج نفر از از اصلاح طلبان مذهبی در خارج کشور بودیم.

 

مطالب مختلفی در باره مفاد این اظهارات و بیانیه ها تاکنون پخش شده است و اجزای آنها  تا حد زیادی روشن و افشا گردیده است. این سطور  ضمن اینکه تاکید ویژه تری بر نقش رفسنجانی به عنوان یکی از عناصر کلیدی طیف موسوم به اصلاح طلب که کودتاچیان پشت سر احمدی نژاد از آنها عبور کرده اند دارد، این هدف را نیز تعقیب می کند که نشان دهد که تلاش و رسالت این طیف اگر چه به موقعیت اپوزیسیون درون رژیم رانده شده اند، اساسا در خدمت این هدف است که کلیت نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی را از آماج حملات رادیکال توده ها که هر روز خطر و تهدیدش برای آنها بشتر  می شود، نجات یابد.

 

رفسنجانی در روز ۲۱ دی ماه (۱۱ ژانویه) در دیدار با اعضای شورای مرکزی مجمع نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی اظهار داشت که اگر “اجماع بر محور قانون” و “دوری از اقدامات خودسرانه” که به گفته او محور اساسی سخنان اخیر رهبر ایران بوده است، رعایت شود، جامعه ایران به تعادل نزدیک تر خواهد شد.

اگر چه رفسنجانی همواره کوشیده فراجناحی عمل کند و از این جایگاه خود را از آماج حملات مستقیم مخالفینش خلاص کند، اما او را می توان نقطه تعادل و عافیت طلبی جناح های  رژیم جمهوری اسلامی و به عبارت دیگر کلیت نظام نامید. او هر چند تلاش کرده چهره ای منعطف و متعارف تر به رژیم اسلامی در بعد جهانی اش ببخشد و بطور مشخص در دروان ریاست جمهوری اش سعی کرد مسیر حرکت جمهوری اسلامی را بیشتر با الگوی اقتصادی دیکته شده از طرف بانک جهانی و صندوق بین لمللی پول منطبق کند و تنش های این رژیم را با جامعه بین المللی کاهش دهد، اما چه در آن دوران و چه در تلاش های کج دار مریز بعد از آن، او هیچگاه رابطه اش را روی نکته ای که بند ناف این رژیم بوده و هست قطع نکرده، و آنهم ضرورت اعمال زور و قهر و کشتار و معترضین و مخالفین  برای سرپا نگهداشتن و حفظ رژیم است. قتل های زنجیره ای مخالفین رژیم در داخل و جوخه های ترور و شکار مخالفین در برون مرزهای ایران، گوشه هایی از پرونده این یار وفادار رژیم اسلامی به حفظ این نظام در دوره ریاست جمهوی او بود.

این نقص خواهد بود که رفسنجانی را تنها با امپراطوری مالی خود و آقازاده هایش که در این سه دهه بهم زده اند، بازشناخت چون او در این خصیله ویژگی خاص ندارد و بسیاری از مهره های اصلی و فرعی این رژیم نیز از این خوان پرونق اسلامی کم و بیش بهره مند گشته اند، آنچه باید بر این مشخصه اضافه کرد، نقش او در مقاطع حساس عمر رژیم سرمایه داری اسلامی است که تنها به دفاع او بعد از مرگ خمینی از ولی فقیه شدن خامنه ای که شرایط کافی شرعی را برای ایفای این نقش نداشت، محدود نمی شود، او در بسیاری از مقاطع حساس و پرمخاطره دیگر که جناح های رژیم تضادشان به نقاط حساس و پرتنشی رسیده  و توده های مردم معترض و منتظر فرصت، کوشیده اند از آن به نفع پیشبرد مبارزاتشات بهره ببرند، وارد میدان شده و کوشیده بالانس و تعادل رژیم را حفظ نماید. او  نبض نظام را همواره بخوبی در دست داشته و حرکات و پیشروی و پسروی هایش هم قبل از هر چیز به این واقع بینی او سرچشمه می گیرد که حفظ این تعادل برای سر پا ماندن رژیم جمهوری اسلامی که حافظ سرمایه های کلان آنها است،  امری حیاتی برای او و همراهانش است و از این رهگذر او اهل مصامحه و معامله با مخالفینش در  هئیت حاکمه رژیم بوده و هست.

اگر چه رفسنجانی در میان طیف موسوم به اصلاح طلب در  این رابطه یدی طولانی دارد، اما او  به تنهایی نقش سوپاپ اطیمنان برای حفظ کلیت نظام جمهوری را ایفا نکرده و نمی کند. او همراهی و همسویی تنی چند از چهره های دیگر این طیف همچون خاتمی، موسوی و کروبی را که از حاکمیت کنار زده شده اند و اکنون در زیر بیرق سبز جمع شداند نیز با خود دارد.

 

و اما قضیه چیست؟ اظهار نظر و بیانیه های پی درپی  این طیف تبلور چه واقعیاتی است؟ آیا آنها قادر به ایفای نقش سوپاپ اطمینان نظام سرمایه داری و جمهوری اسلامی حافظ آن در این دوره هم هستند؟

 

آژیر خطر را همه جناح های رژیم شنیده اند. دوراندیش ها بطور کلی و  سران حرکت موسوم به سبز بطور خاص تر به صرافت بیشتری برای مهار اوضاع افتاده اند و این در حالی است که سران سپاه و جناح پشت سر احمدی نژاد از آن طرف فشارشان را بر معترضین بیشتر کرده اند و بگیر و بنند و  دادگاههای نمایشی و  شکنجه و آزار و اعدام زندانیان سیاسی را راه حل نجات خود یافته اند.

قربانی کردن قاضی مرتضوی به عنوان متهم اول جنایات زندان کهریزک و استعفای حسینیان نماینده تندروی طیف احمدی نژاد از مجلس شواری اسلامی و اجازه پخش مناظره هایی از طرف صدا و سیما که در آنها انتقاداتی از احمدی نژاد صورت گرفته است، نمونه ها و نشانه هایی از مصحلت جویی خامنه ای برای کاهش فضای ملتهب و اعتراضی در جامعه تلقی شود. موسوی بیانیه سازش ۱۷ ماده ای اش را صادر کرد و بدنبال کروبی بیانیه ۵ ماده ای تقریبا مشابه را منتشر کرد. بیانیه ۵ اصلاح طلب در خارج کشور هم همان بیانیه ها را با رنگ و لعاب تکمیل و یا تکرار کرده است. خاتمی در روز ۱۹ دی ماه  با تاکید بر اینکه «محدود کردن افراط گری‌ها و تفریط گری‌ها مشکل را حل و جامعه را آرام خواهد کرد» اظهار می دارد که: «میدان باید از تندروها گرفته شود».

این بیانیه ها و هشدارها، راههای مصالحه و سازش با حاکمان را نشان می دهند و همگی ملمو  از ترس از دست رفتن کنترل اوضاع از دست آنها و نگرانی از واژگونی کشتی رژیم اسلامی در اوضاع طوفانی پیشاروی  و بطور مشخص و در کوتاه مدت ترس از گسترش اعتراضات در آستانه سالگرد قیام بهمن ۵۷ است.

این تلاش های مزورانه، از طرف مداحان بورژوا لیبرال خارج کشوری و تریبون هایی همچون بی. بی .سی  و صدای آمریکا که از گسترش آتش خشم توده های معترض و جان به لب رسیده وحشت دارند، ایده الیزه شده و تقویت می شود. نگرانی اینان از رادیکالیزه شدن و تعمیق مبارزات و مقاومت برحق مردم در برابر اعمال زور و خشونت نیروهای سرکوبگر رژیم کمتر از خود سرکوبگران نیست. 

تفسیرهای ژورنالیستی و فریبکارانه از این قبیل که تاکتیک های مسالمت جویانه [بخوان سازشکارانه]، که خود را در بیانیه های سران حرکت موسوم به سبز نشان می دهد، باعث شکاف در میان اردوی تندرور ها شده و عناصری همچون رضایی و لاریجانی و … را به اردوی متزلزلین رانده است، دلمشغولی و توقعی حقیرانه و البته عامدانه و آگاهانه است که فرسنگ ها از خواسته ها  و مطالبات مبارزاتی مردم در همین چند ماه عقب است و دقیقا به این خاطر است که جنبش های مردمی را از حرکت مستقل و متکی به خود منحرف سازد.

 

شکاف در میان سران رژیم نه به خاطر اتخاذ تاکتیک های سازشکارانه و دو پهلوی رفسنجانی، خاتمی، موسوی، کروبی و  دیگر چهره های به اصلاح اصلاح طلب، بلکه در اثر تعمیق و رادیکالیزه شدن مبارزات مردمی حاصل گشته است. این نوع اختلافات در بین مهره های رژیم که مصداق لگد زدن همدیگر اسب ها در سربالایی است، بازتاب رشد اوضاع بحرانی در جامعه است.  برای هر ناظر بی غرض و مرضی که اوضاع و مسائل سیاسی ایران را تعقیب کرده باشد، تشخیص این مسئله ساده است که تزلزل و تردید در عناصری همچون رضایی، لاریجانی و  توجه بیشتر خامنه ای به نقش ابزاری و تعادلی رفسنجانی، از واقعیات فراروی جامعه و سیر رادیکال تر شدن اوضاع سیاسی در ایران سرچشمه می گیرد.

جناح پشت سر سپاه و احمدی نژاد در پاسخ به این وضعیت شمشیر را از رو بسته و با راه اختن اعدام های سیاسی و انباشتن زندان ها و محاکمه دستیگرشدگان می خواهد توده های معترض و مبارز را به عقب نشینی وادارد. اما به نظر نمی رسد که این شیوه و روش زیاد مثمر ثمر بوده باشد.  این اقدامات نتوانسته توده ها را به عقب براند و مردم مبارز و متعرض در این چند ماه با اتخاد تاکتیک های نو و منطبق بر شرایط توانسته اند عزم جزم خود را برای تحقق خواسته ایشان به رژیم نشان دهند. آتش زیر خاکستر خشم توده ها  هر فرصتی را از رژیم گرفته و در این چند ماه مداوما و در پی هرمناسبت و بهانه ای شعله کشیده است.

 

اینکه نقش و جایگاه بیانیه های سران حرکت موسوم به سبز در داخل و خارج چه جایگاهی در این بازی قدرت دارد و آیا رفسنجانی به عنوان یکی از ناجیان همیشگی نظام این بار نیز امکان به هم نزدیک کردن جناح های رژیم را پیدا خواهد کرد یا نه؟ اینکه مرز های بازیابی تعادل برای رژیم و خامنه ای در برابر تلاش های مسالمت جویانه لیبرالها تا کجاست و  آیا موقعیت احمدی نژاد تزلزل بیشتری می یابد و یا توافقات در سطح فداکردن مهره های فرعی تر همچون مرتضوی و حسینیان باقی خواهد ماند و اینکه واکنش جناح پشت سر احمدی نژاد بر این نوع تحولات چی خواهد بود را می توان در سیر رویدادهای روزهای آتی تعقیب کرد،  اما نمی توان از هم اکنون از اذعان به این واقعیت چشم پوشید که همه پاسخ ها به این مسئله بستگی دارد که کشمکش بین جناح های رژیم  برای کنترل و مهار اوضاع  چه جوابی از طرف جبهه و طرف سوم دریافت خواهد کرد و تلاش ها و مبارزات تحسین آمیز این جبهه برای بدست گرفتن سکان اوضاع چگونه سازمان داده می شود و چه اندازه خود را متکی بر منافع و مطالبات طبقات و اقشار پایین جامعه و خصوصا طبقه کارگر خواهد کرد.

 

اگر چه در روند اوضاع سیاسی، نشانه های امید بخشی از حضور مستقل جنبش های رهایبخش و رادیکال مردمی وجود دارد. اگر چه ما شاهدیم  که به موازات بازی های سیاسی بین جناح حاکم رژیم و جناج رانده شده از حکومت رژیم، پیشروان سوسیالیست به فکر ارتقای جنبش های اجتماعی هستند و ایده و بحث بهم جوش دادن سنگرهای مختلف مبارزاتی موضعیت بیشتری پیدا کرده است و نیروهای پیشرو جنبش های اجتماعی تاکید بیشتری بر ضرورت ایجاد ارتباط بین فعالین محلی مبارزات کنونی در سراسر کشور به صورت یک نیاز دارند و در فکر یافتن راههای تحقق این نیاز هستند. اگر چه فعالین کارگری راههای غلبه بر موانع به میدان آمدن طبقه‌ کارگر و ضرورت حضور موثرتر بر اوضاع را مورد بررسی قرار می دهند و تبلیغ و آماده سازی برای دست زدن به اعتصابات وسیع را در دستور گذاشته‌اند و دارند قدمهای بعدی را تعیین می کنند. اگر چه از هم اکنون مطالعه‌ دستاوردهای مبارزات توده‌ای ۵۷ – ۵۶ و قیام بهمن و ضرورت آشنائی بیشتر با کمیته‌های اعتصاب و شوراهای کارگری در دستور کار مبارزین قرار دارد. اگر چه جنبش دانشجویی در این دوره و  بعد از بازگشایی دانشگاه ها به سنگر و تهدیدی جدی برای رژیم تبدیل شده و به همین دلیل مورد آماج حملات پی در پی نیروهای رژیم قرار گرفته و علیرغم فشار بی سابقه رژیم بر فعالین دانشجویی موجی از اعتصابات و اعتراضات دانشجویی در تهران و شهرستان ها در جریان بوده و هست. اگر چه نقش و حضور زنان در مبارزات و جنبش های اجتماعی در این دوره بیشتر از زمان دیگری در طی حاکمیت این رژیم زن ستیز بوده است و نقش گسترده زنان در همه حرکت های اعتراضی بطور چشمگیری خود را می نمایاند و تلاش و مبارزه مستمر مادران دستگیرشدگان که هر روز در مقابل زندان های رژیم تجمع اعتراضی برگزار می کنند و نیروهای سرکوبگر رژِیم را حسابی کلافه کرده اند، نمونه های درخشانی از مبارزه بر علیه وحشیگری های رژیم، بر علیه اعدام و خفقان در این دوره وجود داشته است.

اما، علیرغم همه این نشانه های مثبت برای پیشروی جبهه سوم که هم رژیم و هم اپوزیسیون رانده شده از حاکمیت را کلافه کرده و آنها را به شیوه و شکل خود به صرافت انداحته، هنوز  قدرت نمایی جنبش های حق طلبانه توده های کارگر و ستمدیده در حدی نیست که مردم بتوانند تکلیف نهایی خود را  هم با رژیم و هم طرف سبز روشن نماید. هنوز ملزومات به دست گرفتن سکان از طرف جبهه سوم به حد کافی فراهم نشده است.

 

این امر و اذعان بر این نقیصه برای بی تفاوت شدن و کناره گیری نیست، بلکه به عکس رسالت و وظیفه پیشروان جنبش های اجتماعی و نیروهای کمونیست و سوسیالیست را دو چندان می کند. این واقعیتی تجربه شده است که سرنوشت آتی مبارزات جاری، به جدیت و فعالیت گسترده و همسویی نیروهای چپ و سوسالیست بستگی دارد. اعمال هژمونی سیاسی در بطن و بر بستر مبارزات روزمره، کانال بدست گرفتن قدرت سیاسی در اوضاع متحول کنونی است و این نیازی عاجل است که بدون داشتن و جاری کردن چشم انداز و استراتژی سوسیالیستی متکی بر پیشروان طبقه کارگر میسر نیست. بدون این افق و استراتژی، تلاش ها و مبارزات مردمی به ناکجا آبادی دیگر می انجامد و در بهترین حالت از چاهی بیرون آمده و در چاهی دیگر افتادنی دیگر بیش نیست.

در آستانه گرامیداشت از قیام شکوهمند بهمن ۵۷  و تاکید بر درس های آن، ضرورت ساختن ملزومات پیروزی نهایی بیشتر از هر زمانی در مقابل ما قرار می گیرد و این رمز بدست گرفتن سکان اوضاع از طرف آلترناتیو سوسالیستی برای کسب قدرت سیاسی است.