مرز سرخ

بیژن نیابتی
bijanniabati@hotmail.com

امروز چهاردهمین روز کشتار سیستماتیک در غزه است . عطش قاتلان بالفعل حاکم بر دولت حرامزاده  را چیزی جز خون  تازه کودکان فلسطینی سیراب نمی کند .  ده ده که نه ،  صد صد زن و کودک بی گناه در  " گتوی غزه "  با آتش بی امان بازماندگان ! " گتوی ورشو " به خاک و خون غلطیده اند و جهان متمدن !  همچنان نظاره  می کند . 

آخر مردم فلسطین مجرمند ! بخاطر آنکه درست شصت سال است که با سماجتی غیر متمدنانه ! تسلیم نظم نوین جهانی، چه نظم پسا جنگ دومی  و چه نظم پسا جنگ سومی  نشده اند  و حاضر به واگذاری خانه و خاک خود به  دشمن اشغالگر نیستند .  آنان مجرمند ! چرا که به ندای دمکراسی جرج دبلیو بوش پاسخ مثبت داده  و  در یک انتخابات  دمکراتیک  به  جنبش ارتجاعی حماس رای  داده اند . 

 

آنها مجرمند و مجازاتی ابدی آنان را شایسته است ،  چرا که  با مقاومت  بی امانشان در مقابل یک قوم دست سازی شده  دروغین ، ماسک " قربانی " را  از چهره  " جلاد " به کناری  افکنده اند  و  ستاره  داوود را  به جایگاه واقعی  خود در کنار و در بالای صلیب شکسته  باز گردانده اند .  آری جرم اصلی  و نابحشودنی فلسطینیها از قضا همین است . براستی امروز چهره  و رفتار این دولت  نژاد پرست بیشتر خود " نازی ها " را تداعی میکند یا قربانیانشان را ؟ اگر این دستاورد واقعی باشد که هست  پس جرم !  فلسطین هم به همان اندازه سنگین و نابخشودنی است . هم ان جرم و هم این مقاومت  مبارکشان باد.

 

آنچه  که بر مردم فلسطین رفته است و همچنان می رود  اینبار موضوع سخن من نیست . مواضعم  هم  در این را بطه دیگر راز پنهانی  برای  دوست و دشمن  نیست .  بر آن هم نبوده  و نیستم که با هر فاجعه ای اینچنین که دیگر به سنت و قاعده تبدیل گردیده و تا روزی هم که این رژیم آپارتاید حیات دارد بی تردید ادامه خواهد داشت  به میدان آمده  و فریاد محکومیت ظالم و همدردی با مظلوم سرکنم و بعد هم با خیالی آسوده  و با رضایت نفسی تهوع آور از اینکه مسئولیتم را در حد خود بجای آورده ام دوباره به زندگی بی غمم بازگردم ! نه نه شغل ! من این نیست . شایسته من آنست که  همچون همیشه و بی هیچ مصلحت جویی  و تعارف سیاسی تمامی حرف را بر زبان آرم  . اگر چه  چندان با عقل تاجرمآب هم خوانایی نداشته باشد .

 

دغدغه  من اما گرایش خطرناکی است که آرام آرام  می رود تا جای خود را در میان بخشی از اپوزیسیون رادیکال رژیم " جمهوری اسلامی " نسبت به مسئله فلسطین و در تقابل عکس العملی با ایدئولوژی ارتجاعی جنبش حماس باز نماید .  گرایشی که بدلایل قابل فهم از سکوت در مقابل جنایات نفرت انگیز ایالات متحده  در عراق و افغانستان  و دیگر نقاط جهان آغاز کرده و در تداوم خود  در یک  موضعگیری تماما مبتنی بر تعادل قوای صرف سیاسی ، به همسویی  با مواضع و تبلیغات سراپا دروغ " سرمایه جنایتکار یهود"  در رابطه با معضل  فلسطین رسیده است . این همسویی  در پروسه  رشد خود  می تواند که  به مرز سرخ  همکاری  با شیطان  نیز نزدیک  گردد .

 

بدیهی است که منظورم  مواضع  منزجرکننده  منتشره  در سایت  فارسی  وزارت خارجه اسرائیل نیست . ازاتفاق روانه شدن لمپنهای بی مایه ای که ازتعداد انگشتان یک دست هم تجاوزنمی کنند ازمیان اپوزیسیون  به عمق  فاضلابی را که  شایسته  آنان است ،  باید به فال نیک هم گرفت .  از کوزه همان  برون تراود که در اوست .

 

سیاست خارجی اسرائیل و لابی  مقتدر رسانه ای آن در سطح بین المللی ، مبتنی برکمرنگ کردن  قتل عام درغزه هست . آنان که به خوبی برغیرعقلایی بودن انتظار حمایت  مستقیم  از جنایت آشکارشان  وقوف دارند ،  تلاش می کنند تا مسئولیت جنایت علیه بشریت را به تساوی میان جلاد  و قربانی تقسیم کنند .

عین همین  گرایش ضد انقلابی را ما خود  در مرحله آغازین مقاومت مسلحانه در ایران شاهد بوده ایم . گرایشی که  با سفلگی تمام  یا  تمامی  مسئولیت  سرکوب خونین  دهه شصت را  متوجه  مقاومت  مسلحانه می کرد و یا در منصفانه ترین !  قضاوت خود مسئولیت مطلق رژیم را با مقاومت مسلحانه تقسیم می کرد. تفاوت میان حماس امروز با مجاهدین آنروز بسیار است . استدلال  مورد استفاده  در هر دو مورد اما چندان  فاصله ای  کیفی  با هم  ندارد !

 

ایدئولوژی  جنبش حماس یک ایدئولوژی ارتجاعی است . اینرا هر دانش آموز مدرسه انقلاب و ترقیخواهی باید  که فهم کرده باشد .  در اینجا اما در کشاکش  قتل عام  رذیلانه ای که  نه  اعضای جنبش حماس که زن و کودک و پیر و جوان فلسطینی را هدف قرار داده است و در میانه میدان جنگی ضد خلقی ، ضد انسانی  و ضد اخلاقی که جریان دارد ، تقسیم مسئولیت  میان حماس و اسرائیل ، اگر یک  بند بازی  حقیر در کادر سیاست تعادل قوایی معمول  نباشد ، بی تردید یک اشتباه مهلک سیاسی  و خالی از هر گونه  صبغه انقلابی و انسانی است . اگر در ضدیت  با امپریالیسم  و صهیونیسم ، بهم ریختن " مرز سرخ "  با رژیم  برای هیچکس کوچکترین مشروعیتی نداشته و ندارد ،  پس عین همین معادله در نقطه مقابل آن نیز صادق است .  اگر در ضدیت و مبارزه بی امان با رژیم " جمهور
ی اسلامی " ، سکوت تاکتیکی در مقابل جنایات  آمریکا و اسرائیل  هم  قابل فهم باشد ،  همسویی  تبلیغاتی  و شاید هم عملی با شیطان به هیچ وجه مشروع  نیست .  مشروع  نیست .  مشروع  نیست .

 

انقلاب پیش ازآنکه به شیوه هایش در تصاحب قدرت سیاسی  شناخته شود با  " ارزش" هایش  محک می خورد .

 

همین ارزشهاست که چریک مسلحی را  به صفت انقلابی  و  پاسدار و سرباز و پلیس مسلح دیگری را به صفت ارتجاع و ضد خلق  می شناسد و  می شناساند . با حفظ و حراست از همین ارزشها هم هست که دیگر تفاوتی نمی کند که در دست عنصر انقلابی ساز باشد  یا سلاح  یا  قلم !  که هر سه را  راه  یکی  و آماج هم یکی است .  چرا که عنصر تعیین کننده  و شاخص انقلابی گری نه آن چیزی است که در دستها  و بر شانه ها حمل می شود ، بلکه  آنست که در مغز و قلب  و روح  انقلابی  خانه گزیده و تبلورش  را در کنش و واکنش و تنظیم رابطه هایش با جهان پیرامون و ملاء اجتماعیش می توان به وضوح  تشخیص داد .

 

آنچه که  در غزه جریان دارد عرق شرم بر پیشانی هرآنکسی که بهره ای هرچند اندک از انسانیت برده باشد جاری می سازد .  من شرمنده ام  !  از اینکه  در درون میهنم  هنوز قصابانی حاکمند که  از ساطورهایشان همچنان خون جاری است .  من شرمنده ام ! از اینکه  در مقابله با شیطان  و در غیاب انقلاب  پرچم  بر زمین اوفتاده  را  ارتجاع  غصب کرده  و ما به تماشا نشسته ایم .  من شرمنده ام ! بخاطر خونی که از پیکر کودکان  غزه  بی وقفه جاری است  و جهانی که به نظاره نشسته است .

من شرمنده ام !  

بیژن نیابتی  ،   ۲۱ دیماه    ۱۳۸۷