در سالگرد انقلاب ١٩٠۵ روسیه (قسمت پنجم)

در سالگرد انقلاب ١٩٠۵ روسیه

قسمت پنجم

ناصر اصغری

موقعیت عمومی سیاسی جامعه

همزمان با این اعتراضات و شورش ها، بورژوازی مشغول سازمان دادن خود برای ابراز وجودی قوی بود. هر بخشی انجمن خود را ایجاد کرد و در ماه ژوئن “انجمن انجمن‌ها” را بوجود آوردند. این “انجمن انجمن‌ها” خواهان ایجاد مجلس مؤسسان برآمده از رأی آزاد و همگانی بود. بعد از مدتی و البته در همان سال، “اتحادیه دهقانان سراسر روسیه” به “انجمن انجمن”ها” پیوست و خود این موضوع وزن سنگینی به مطالبه ایجاد مجلس مؤسسان داد.

اعتراضات و اعتصابات همچنان در حال رشد بودند. سوسیال دمکرات ها گرچه نسبتا ضعیف و عمدتا درگیر مسائل تشکیلاتی بودند، اما همچنان در سازماندهی این اعتراضات قوی ظاهر می‌شدند. اس آرها همچنان ترور می‌کردند و دولت تزار راه حلی برای برون رفت از این وضعیت در چشم انداز نداشت. هر روز که می گذشت، بر رادیکالیزه شدن وضعیت افزوده می شد. تزار ابتدا در ٣ مارس با صدور بیانیه‌ای در باره “یکشنبه خونین” اعتراض کارگران را محکوم کرد و همه را به گرد آمدن به دور خود فراخواند! اما همزمان “فرمانی” رو به سنا صادر کرد که در آن گفته بود همه حق شکایت و رساندن صدای اعتراض خود به گوش مقامات را دارند و گفته بود که هر چه زودتر برای بهتر شدن وضع معیشتی دنبال راه و چاره‌ای باشند! تزاری که هرگونه حکومت مشورتی را محکوم کرده بود، اکنون به نوعی فرمان داده بود که یک چنین مکانیزمی جا پا پیدا کند؛ منتها طرح پیشنهادی چنان مسخره و کنترل شده بود که در همان ابتدای بحث، مورد بایکوت همه اپوزیسیون از هر گرایش و جنبشی قرار گرفت. جائی برای نمایندگان کارگران در این “حکومت مشورتی”، که استارت انقلاب را آنها زده بودند، در نظر گرفته نشده بود. لیبرال‌ها و بخصوص لیبرال‌هائی که به لیبرال‌های چپ شناخته شده بودند و دارای اکثریتی در بین لیبرال‌ها بودند، با در نظر گرفتن وزنی که کارگران به این انقلاب داده بودند، از هرگونه شرکت در چنین “حکومت مشورتی”ای خودداری کردند.

یکی از قوانین تحمیلی به تزار که بیشترین مزیتی برای انقلابیون داشت، دادن استقلال به دانشگاه ها برای ابراز نظر سیاسی در اواخر ماه اوت بود. کلاس های درس به میتینگ های بحث و گفتگو حول آینده روسیه و جایگزینی امپراطوری تزار با آلترناتیوهای مختلف تبدیل شدند. منتها این کلاس‌ها محدود به دانشجویان و اساتیدشان نبود. فعالین کارگری و فعالین جنبش‌های دیگر همانقدر در این کلاس‌ها بودند که دانشجویان و اساتیدشان. کارگران و مردمی که در شرایط قبلی کاری با دانشگاه نداشتند، روزانه به دانشگاهها می‌رفتند تا در سخنرانی و بحث و جدل آنجا شرکت کنند. این امتیاز سریعا از تصوری که حکومت تزار داشت فراتر رفت.

تا مقطع پائیز وضعیت دیگر از کنترل تزار خارج شده بود. هر کسی هر جائی در اعتراض به تزار ابراز نظر می کرد. اعتراضات و اعتصابات کارگری و دیگر اقشار جامعه و از جمله روشنفکران، فضای جامعه را کاملا دگرگون کرده بود.

 

بحران سیاسی عمومی و خارج شدن کنترل از دست دولت

سرگئی ویته بخش زیادی از سال ١٩٠۵ را در خارج از روسیه و در مذاکره با ژاپن بر سر مفاد صلح گذراند. وقتی که در اکتبر همانسال به روسیه بازگشت، تزار او را به ریاست کمیته وزراء برگزید. ویته می‌گوید: “وقتی که به روسیه برگشتم، روسیه در وضعیتی داغان و درهم و برهم و در یک موقعیت تماما انقلابی قرار گرفته بود.” اعتراضات محدود به شهرهای بزرگ و کارگران صنعتی نبود. دهقانان دست به شورشهای مهمی زدند. یک مزیت که این دهقانان نسبت به کارگران داشتند، این بود که از مراکز تمرکز قدرت دولتی و سرکوب دور بودند. اما مزیتی که کارگران نسبت به آنها داشتند این بود که متشکل تر از دهقانان بودند؛ گرچه دهقانان اکنون توسط اتحادیه خود تا حدودی سازمان یافته بودند. در یکی از بیانیه هائی که توسط دهقانان صادر شده بود، آمده است: “دولت ما دهقانان را در وضعیتی نامناسب نگه می دارد. اما این تقصیر خاندان رومانوف است. تزار روسیه را به ژاپن فروخت. برای سیصد سال خاندان رومانوف کاری برای دهقانان نکرده است. و اشراف کاری جز باده خواری نمی کنند. جائی نداریم که امیدمان را به آن ببندیم. باید هر آنچه را که ممکن است با زور به دست آوریم.” یکی از گزارشگران آن زمان پروسه راندن ارباب و اشراف از روستاها توسط دهقانان را چنین توضیح داده است: “دهقانان اول به ارباب روستا دستور می دهند که خانه اش را ترک کند. سپس دارائی و محصولاتش را مصادره می کنند. سپس کارگران و کلفتهایش را مرخص می کنند. و در آخر خانه اش را به آتش می کشند. زمین خان بعد از این پروسه به کمون روستا واگذار می شود.” دلیل سوزاندن خانه اربابان جالب است. این گزارش می گوید که دهقانان گفته اند به دو دلیل خانه ارباب را آتش می زنند: اولا که ارباب امکان برگشت نداشته باشد. و دوما چنانکه تزار قزاقها را برای سرکوب دهقانان به روستاها فرستاد، جائی را برای استراحت نداشته باشند، چرا که معمولا خانه اربابها منزلگاه سرکوبگران می‌بود.

از سوی دیگر بسیاری از ملیتهای دیگری که بزور و در جنگهای متعدد امپراطوری روسیه ضمیمه روسیه شده بودند و مورد شدیدترین سرکوبها نیز قرار می گرفتند، فرصتی برای ابراز وجود و اعتراض پیدا کرده بودند. لازم به گفتن است که یهودیان روسیه متحمل شدیدترین تبعیضها بودند. با شروع انقلاب ١٩٠۵، یک مطالبه یهودیان، که ویته هم به آن اشاره می کند، حقوق برابر با غیریهودیان بود. مردم لهستان سر به شورش زده و خواهان استقلال لهستان از روسیه شدند. اعتراضات در فنلاند به اعتصاب عمومی منجر شد و تزار را به عقب نشینی های مهمی در برابر مطالبات مردم آن منطقه وادار کرد. تزار حدود ۴٠٠ هزار سرباز روسی در لهستان مستقر کرده بود. در مناطق بالتیک، حکومت نظامی اعلام شده بود. ارتش به دلیل شکستهای پی در پی در برابر ژاپن و روحیه بسیار پائین و بخصوص در برابر فرماندهانی که باوری به قدرت آنها نداشتند، قدرت سرکوب را نه در روستاها داشت و نه در مقابل اعتراضات ملیتهای غیرروسی. گذشته از این وضعیت، گزارشهای زیادی از شورش سربازان در مناطق و پادگانهای مختلفی ثبت شده است.

اما تزار قبل از ١٩٠۵ بارها با چنین اعتراضاتی، چه در روستاها و چه در مناطق و سرزمینهای غیرروس مواجه شده بود و کمابیش سرکوب کرده و موقعیت را به حالت اول برگردانده بود. اگر فاکتور جدیدی که ١٩٠۵ را از سالها و اعتراضات قبلی متمایز می کرد، وارد معاملات سیاسی نشده بود، احتمال سرکوب اعتراضات دهقانان و ملیتهای غیرروس باز هم وجود داشت. آنچه که اعتراضات ١٩٠۵ روسیه را از اعتراضات قبلی متمایز می کرد، اعتراضات کارگران و سر برآوردن جنبش کارگری بود. یک فاکتور جدید در دنیای سیاست روسیه! شهرهای روسیه روز بروز بزرگتر می شدند. طبقه کارگر نیروی اصلی ساختمان جامعه و تولید در این جامعه و شهرها بود. با قدرت سازمانیافته کارگران، زندگی در شهرهای روسیه می توانست از حرکت باز ایستد. و این کاری بود که طبقه کارگر ١٩٠۵ روسیه در حال انجام آن بود. چنین کاری از عهده ملیتهای غیرروسی و دهقانان برنمی آمد.

اعتراضات کارگری، اعتصاب عمومی

اعتصاب عمومی اکتبر ١٩٠۵، نقطه عطفی در انقلاب ١٩٠۵ بود. این اعتصاب عمومی به یک معنا خودبخودی و ناگهانی بود. نه یک رهبری واحد و شناخته شده داشت و نه هماهنگ شده بود. در اواخر سپتامبر، کارگران چند چاپخانه مسکو اعتصابی را بر سر دستمزد شروع کردند. کارفرماها جواب رد به مطالبات کارگران دادند. اتحادیه کارگران چاپ، کارگران همه چاپخانه‌ها را به اعتصاب فراخواند. در عرض یک هفته، کارگران نساجی ها، نجاریها، خبازان، کارگران راه آهن و چند بخش دیگر به این اعتصاب پیوستند و پوسته صنفی را کنار گذاشته و حالت سیاسی بخود گرفت. دانشجویان و دانش آموزان در کنار اعتصابیون با نیروهای سرکوب درگیر می شدند. تا اواسط اکتبر، این درگیریها حدود ١۵٠ تلفات بر جای گذاشت. کارگران چاپ پتروگراد در یک اقدام و اعتصاب حمایتی از همکاران خود در مسکو، دست به یک اعتصاب زدند و روز بعد کارگران بسیاری از مراکز دیگر این شهر نیز به این اعتصاب پیوستند. دانشجویان، دانش آموزان و روشنفکران به این اعتصاب پیوستند و مطالبات سیاسی بسیار فراتر از مطالبات تاکنونی مطرح کردند. منتها در نهایت این باز کارگران مسکو بودند که استارت اعتصاب عمومی را زدند. روز ٢٠ اکتبر به کارگران راه آهن مسکو خبر (نادقیقی) رسید که تعدادی از نمایندگانشان که به کنفرانسی در پتروگراد دعوت شده بودند، دستگیر شده اند. این خبر کافی بود که کل کارگران راه آهن مسکو را وارد اعتصاب کند. دو روز بعد، راه آهن مسکو تماما از حرکت باز ایستاد. در عرض چند روز، زندگی عادی در مسکو مختل شد. خارکف ایستگاه بعدی اعتصاب عمومی بود که زندگی عادی با اعتصاب کارگران راه آهن مسکو مختل شده بود. تا اواخر اکتبر آتش اعتصاب همه جا را فراگرفته بود. کارگران راه آهن پتروگراد روز ٢۵ اکتبر وارد اعتصاب شده بودند. یکی دو روز بعد از آن تقریبا همه کارگران و کارمندان شهر پتروگراد در اعتصاب بسر می بردند. تا اواخر اکتبر هر کجا که ۴٠ هزار کیلومتر راه آهن رفته بود، در اعتصاب بود. کشور تقریبا در یک حالت ایست کامل بسر می برد. در چنین موقعیتی فقط نبود یک حزب انقلابی، حزبی مثل حزب بلشویک ١٩١٧، می تواند سر پا ماندن امپراطوری تزار را توضیح بدهد. خود تزار نیکولاس در نامه ای به مادرش می نویسد: “روزهای ژانویه یادت هست؟ روزهای بدی بودند. اما در مقایسه با این روزها، از بهترین روزهای حکومت ما بودند.” خاطرات تزار یک تصویر جالبی از انقلاب ١٩٠۵ و بخصوص روزهای اکتبر به خواننده می دهند. در جائی بعد از یادآوری کارخانجات و داروخانه‌ها، راه آهن، دانشجویان و دانشگاهها و غیره که در اعتصاب هستند و از قتل قزاقها و نیروهای پلیس توسط مردم معترض و اعتصابی، می‌نویسد: “وزرا هر چه از دستشان برمی آید انجام می دهند. اما واقعا چیزی از دست کسی بر نمی آید. دور هم جمع می شوند مثل تعدادی کودک ترسیده، جلسه بعد از جلسه، اما چیزی از دستشان برنمی آید.” می‌گوید که به فلان وزیر دستور تمام داده است که با تمام قوا سرکوب کند. اما از چنین دستورهائی کار چندانی برنمی آید. کارگران اکنون دارای یک تشکل قوی، شورای نمایندگان کارگران پتروگراد، بودند که روز ٢۶ اکتبر اولین جلسه خود را با حدود ٣٠ نماینده برگزار کرد. همین شورا هم تقریبا ناگهانی و خودبخودی شکل گرفته بود. با تمام ابتدائی بودن مبارزات کارگران در این دوره و ناپختگی رهبران جنبش کارگری، این شورا سعی کرد جای خالی یک حزب سیاسی و البته فقط در سطح یک شهر را پر کند. بر مدل شورای کارگران نساجی ایوانوا وزنسنسک تشکیل شده بود. ابتدائی، کم تجربه اما قدرتمند. اهمیت این تشکل کارگری از آنجا برجسته می شود که کارگران تا قبل از آن دارای هیچگونه تشکل مستقل از خود نبودند. شورای قدرتمند پتروگراد که نقطه عطفی در مبارزات کارگران و نه فقط در روسیه، بلکه در کل جنبش کارگری جهان بود، تشکلی مثل مجامع عمومی کارگری بود که برای کارگران ایرانی شناخته شده تر هستند. ساختمانی از قبل ساخته شده با مواضعی شسته و رفته و غیره نداشت. بلکه نهادی بود که کارگران (و در اینجا نمایندگانشان) می‌دانستند باید در آنجا تصمیماتی فوری، بر اساس نیازهای فوری و همین امروز بگیرند.

اشاره کردم که اولین جلسه شورای نمایندگان کارگران پتروگراد با حدود ٣٠ نماینده برگزار شد. اما جلسات بعدی این شورا با صدها نماینده که هر نماینده، نماینده حداقل ۵٠٠ کارگر بود، برگزار گردیدند. در یکی از گزارشات ثبت شده، تعداد نمایندگان ۵۶٢ نفر اعلام گردیده است. می گویند جلسات این شورا کانون داغ ترین بحثها و سخنرانیها بوده است و از جمله یکی از این سخنرانان لئون تروتسکی بود. چند روز بعد از تشکیل، این شورا یک بولتن خبری به نام ایزوستا (Izvestia) (اخبار) منتشر کرد. بزودی کارگران همه شهرهای مهم روسیه و از جمله مسکو، شورائی مثل شورای پتروگراد تشکیل دادند. اما در فقدان یک حزب سیاسی طبقه کارگر، اقدامات این شوراها غیرهماهنگ ماند. و درست به همین خاطر هم، چون پتروگراد پایتخت وقت روسیه بود اقدامات شورای این شهر برجسته تر بود و در تاریخ جایگاه ویژه‌ای کسب کرده است. برای چندین هفته، دولت تزار این را به رسمیت شناخته بود که شورای پتروگراد تنها ارگانی است که کاری از دستش برمی آید.

این وضعیت ـ بحران انقلابی و اعتصاب عمومی کارگران و همچنین قدرت دوگانه‌ای که شوراها و بخصوص شورای نمایندگان کارگران پتروگراد ـ برای یکی دو ماه بدرازا کشید. و همین دوره هم هست که در واقع در تاریخ بعنوان “انقلاب ١٩٠۵” شناخته شده است. اقتصاد روسیه فلج شده بود. دم و دستگاه اجرائی از هم پاشیده شده بود. از دست دولت کاری برنمی آمد. کل روسیه را انقلابی عظیم فراگرفته بود. با این حال، ظاهرا تزار به اندازه کافی هنوز انرژی داشت که از این موقعیت جان سالم بدر ببرد!

(ادامه دارد)