کشتارمردم غزه تجسم جنون و بربریت!

تقی روزبه
 
taghi_roozbeh@yahoo.com 

پدر!پناهنده چیست؟

هیچ چیز،هیچ… تو را یارای فهم آن نیست.

پدربزرگ! پناهنده چیست؟ می خواهم بدانم.

یعنی ازاکنون تودیگرکودک نباشی.

                                    محمود درویش

 

خبرگزاری ها گزارش داده اند که بیش ازیکسوم تلفات ناشی ازحملات وحشیانه و دوهفته ای اسرائیل را کودکان غزه تشکیل میدهند! آیا این کودک کشی تصادفی است؟! سهم مجموعه کشته ها ی غیرنظامی بسیاربیشترازاین است. تاکنون حدود ۸۰۰ نفرکشته وبیش ازسه هزارنفرمجروح حاصل این سلاخی ضدبشری بوده است.نیروهای اسرائیل  بطورلاینقطع،مدارس، بیمارستانها و مساجد ومغازه ها ومنازل،وحتا کاروانهای امدادرسانی سازمان ملل را موردآماج مستقیم بمبارانها وشلیک خود از هواوزمین ودریا قراراداده اند.بطوری که حتا  سازمان ملل نیزتلاش امدادرسانی خود را بخاطرفقدان تأمین امنیت جانی متوقف کرده است صلیب سرخ جهانی ازیک فاجعه انسانی خبرمی دهد.

صاف وسرراست، درمقابل چشم جهانیان، یک سرزمین حدودا ۳۶۰ کیلومتری با بیش ازیک ونیم میلیون انسان ِ تلمبارشده دربیغوله ها را مشمول پروژه  پاکسازی ونسل کشی قرارداده اند  که با وقاحت تمام نام آن را عملیات "سرب مذاب" گذاشته اند.هدف درهم شکستن اراده مقاومت مردم غزه است ازطریق کشتاروگرسنگی دادن و بدون داشتن امکان دسترسی به داروودرمان وبیمارستان ومایحتاج اولیه  و…وحتا بدون داشتن راه خروج وفرار.آری جنگ غزه ازآن نوع جنگهای کثیف و بربرمنشانه  است که درآن خود مردم هدف مستقیم  جنگ وآتش بارهای سهمگین می باشند. یک.کشتارمشمئزکننده درشرایط محاصره کامل،که تنها ازترکیب بربریت با مدرن ترین سلاحها بدست می آید.یک بربریت مدرن که درآن شاهد فوران تمامی ستم ها وتبعیضات حل نشده تاریخی،نژادی،ستم ملی ومذهبی،و برفرازهمه اینها تهاجم سرمایه داری مدرن هستیم؛ برای کنترل هرچه بیشتر یکی ازمهم ترین نقاط استراتریکی جهان و دارای غنی ترین منابع فسیلی، وبسط وتسلط عمقی سرمایه جهان خوار درتمامی خلل وفرج بافت منطقه وایجادبازارپرکشش وبی مرزو دولت های کارگزارسرمایه جهانی  درمنطقه با سرکردگی وژاندارمی اسرائیل. باین اعتباراسرائیل درحال انجام بخشی از مأموریت تاریخی ایجاد خاورمیانه بزرگ  است که  که ازسوی امپریالیسم جهانی،بویژه درشر ایطی که چرخهای ارابه جنگی اش پنچرشده به عهده گرفته است.

اگرازهدف های خردومقطعی هم چون جبران شکست جنگ ۳۳ روزه لبنان و احیای آبروی "اسطوره"ارتش اسرائیل ونیزرقابت های درونی وحاد جناحها برای انتخابات آتی که ازهم اکنون منجربه پیش برد سیاست جناح های افراطی مبنی بر"پایان دادن به مذاکره وآتش بس وحمله نظامی به حماس"توسط دولت باراک باهدف بهبود شرایط متزلزل خود درنزدافکارعمومی اسرائیل شده بگذریم،هدف مهم تراین است که مردم غزه را باید چنان درزیرباران مشت ولگد قلدرمنشانه گوشمالی داد و درهم پیچید،تا ندامت ورزد وخود پلیس خویش بشود وجلوی عملیات حماس را بگیرد.درواقع تاکتیک اسرائیل وحامیانش به آتش کشیدن جنگل برای شکارخرس است.اشتاه بزرگ سردمداران اسرائیل آن است که غزه را درحکم  آزمایشگاهی به تصوردرآورده اند که می توان تجربه آزمایشگاه های کوچک زندان وشکنجه وبازآموزی ومسخ انسانها را-که گویا ید طولائی درآن دارد- به جامعه تعمیم داد. آنچه را که اسرائیلی ها کورخوانده اند نادرستی همین تعمیم است.غزه آزمایشگاه ومکان"بازآموزی وبازپروری" نیست.غزه بشکه ای انباشته شده ازبی حقوقی ونفرت ولاجرم آکنده ازمقاومت متراکمی است که هرچه برروی آن کوبیده شود، محتویات آن با شدت وحدت بیشتری فوران خواهد کرد. واقعیت آن است که برای دامنه مقاومت انسان وظرفیت کنشگری وی درمقابل زوروقلدری وسلطه طلبی واستثمار-وقتی که قربانیان به عمق ستم رواشده برخود آگاه شوند ووقتی نکبت زندگی برمرگ رشک ورزد- حدواندازه ای  نمی توان قائل شد. وهمانطور که تجربه الجزایر و ویتنام وده ها نمونه دیگرنشان داده است درچنین شرایطی نمی توان به هدف موردنظر یعنی ایجاد شکاف بین مردم و"خرسی" که به دنبال شکارش هستند، نائل آمد.به تجربه دیده ایم که با یکسان انگاشتن ایندو وآتش زدن جنگل با شکارش،تنها سبب  درهم تنیدگی هرچه بیشتر آندومی شود.واین برای بارنخست نیست که شاهد بازتولید وگسترش نفوذ بنیادگرائی توسط خود امپریالیست ها وسلطه گران هستیم.این داستان تاریخ طولانی دارد که پرداختن به آن خارج ازحوصله این نوشته است.

مسأله اصلی برای اجتناب ازاشتباه محاسبه آن است که بدانیم وجود حماس قبل ازآنکه منشأ مقاومت باشد معلول آن است والبته پاسخی باژگونه وغیرتاریخی به آن.مهم است بدانیم که اوازنفرت ومقاومتی نیرومی گیرد که درقلب هرفلسطینی آواره ومحرومیت دیده،علیه اشغالگران وحامیانش زبانه می کشد.وهمین جایگزینی علت ومعلول بجای هم است که رازاصلی ناکامی های امپریالیستها و ازجمله امپریالیسم اسرائیل درمنطقه را تشکیل میدهد.نباید فراموش کنیم که علت اصلی سربلندکردن بنیادگرائی ویا اسلام سیاسی وهرنام دیگری که به آن بدهیم،درشکست ناسیونالیسم عرب وناصریسم درپاسخ به خواستهای مردم،وهم چنین ضعف چپ ونیروهای سوسیالیست درپاسخ به آن،وبطوراخص درفلسطین سربلندکردن حماس وگسترش دامنه نفوذآن نیزمحصول بی کفایتی،سازش وبرزمین افکندن پرچم مقاومت توسط سازمان آزادی بخش(وبطوری کلی نیروهای لیبرال لائیک)ونیزناکامی وضعف سازمان ها و جریانات چپ بود که موجب رشد حماس گردید.واین اوبود که پرچم برزمین افتاده مقاو
مت را بلند کرده و با افزودن پسوند اسلامی به آن مقاومت باصطلاح اسلامی را عَلم کرد.در تجربه ما ایرانیان نیز برآمدجنبش اسلامی پس ازشکست جنبش ملی وسپس ناکامی وشکست نیروهای چپ درپاسخ به مسائل پیشاروی مردم و سرنگونی حاکمیت سلطنت ونفوذامپریالیسم،علیرغم آنهمه جان فشانی ها ومقاومت پرآوازه فعالین چپ،ازمهمترین عواملی بود که  سبب سربلندکردن ارتجاع اسلامی وسیطره آن برجنبش گردید.

بازگردیم به موضوع جنگ غزه که به آن عنوانی جز"کشتاروتنبیه مردم غزه"نمی توان داد!همانند نمونه تهاجم به عراق وافغانستان و…،جنگ ابتدا باحملات بسیارسنگین وویرانگر هوائی شروع شد. وسپس نیروی زمینی برای ادامه مأموریت ازقبل تعیین شده ،نابودی بیشترو هدفمندانه تر، وارد عمل شد. ورود ارتش به غزه وشلیک به هرچیزی که تکان می خورد مرحله دوم پروژه"سرب مذاب" است.ومرحله سوم آن نیزورود به عمق مناطق واجرای جنگ کوچه به کوچه وتن به تن ومنزل به منزل، وباصطلاح شکارجنگاوران  وپاکسازی وجب به وجب است که درصورت وقوع، تلفات تاکنونی دربرابرآن رقمی نخواهد بود.

شروع حمله به غزه وادامه آن آشکارا با چراخ سبز دولت آمریکا ورضایت تلویحی سایرقدرت های بزرگ ازیکسو ورضایت ضمنی دول اتجاعی منطقه ازسوی دیگرصورت گرفت.درخود آمریکا این تجاوزبا حمایت فعال بوش ونومحافظه کاران درروزهای پایانی ریاست جمهوری اشان همراه شده است،که ظاهرا بجای اردک"لنگ"باید اردک تیزپا"خطابشان کرد.چنانکه اظهارات صریح بوش ورایس مبنی برآتش بس"پایدار" باهدف نابودی وازکارانداختن قدرت پرتاب راکت توسط حماس و عدم بازگشت به نقطه قبل ازحمله اسرائیل، ونیزوتوهای مکرر درخواست آتش بس فوری توسط سازمان ملل بیان کننده آن است. البته معمای تیزپاشدن این اردک  بدون درنظرگرفتن سکوت معنادار اوبامارئیس جمهور آتی آمریکا قابل فهم نخواهد بود .اواین بی تفاوتی معنادارخود را چنین  بیان کرده است: تا بیستم ژانویه فقط یک رئیس جمهورداریم که سیاست های خارجی آمریکا را اعلام خواهدکرد وآن آقای بوش است. ولی درسیاست های داخلی چه؟ بله او درسیاست داخلی نه فقط سکوت اختیارنکرده، بلکه مجدانه طرح های خود راپیش می برد وظاهرا دراین عرصه وجود دو رئیس جمهوری فاقد اشکال است!.

هم چنانکه که اروپا ودیگرقدرت های جهانی با گرفتن ژست بیطرفی وابرازلفاظی های توخالی اندرضرورت برقراری آتش بس،فی الواقع درحال خریدن زمان لازم جهت بازگذاشتن دست تجاوزگردولت اسرائیل وفریب افکارعمومی جهان می باشد و باهدف پیشروی ولااقل دست یابی به شماری ازهدف هائی هستند که سردمداران اسرائیل ازآن به عنوان تغییرمعادله استراتژیک (وازجمله سلب قدرت راکت پرانی حماس ویابراندازی دولت حماس و…) نام برده اند.شیمون پرزگفته است که برای نیل به این هدف نگران خدشه دارشدن چهره اسرائیل درجهان نیستیم.ازسوی دیگرهمزمان با شروح حمله اسرائیل، حسنی مبارک  گشودن باریکه راه فتح برای عبورآذوقه به غزه را مشروط به مداخله وکنترل آن توسط محمود عباس کرده است.درهرحال این گونه تلاش های هم آهنگ درحکم تنگ ترکردن هرچه بیشترحلقه محاصره وبه معنی گرسنگی دادن هرچه بیشتر به مردم غزه درحالی است که باران بمب وآتش بارتانگ ها برسرآنان باریدن گرفته است نیست.ازهمین رو پا درمیانی اروپا وفرانسه برای باصطلاح آتش بس،با چنان ریتم کند وباچنان شیوه ای صورت می گیردکه به اهداف  استراتژیک این پروژه یاری رساند وموجب تشدید اختلافات درونی فلسطینی ها و خاموش ساختن شعله های مقاومت گردد.

جنگ ادامه سیاست است اما به شکلی دیگر

بحران وجنگ غزه،علیرغم فعال بودن عوامل حل نشده تاریخی درآن،اما دراصل تحت الشعاع هدف بزرگتروروزآمد سرمایه جهانی ودرپاسخ به مسائل حل ناشده تاریخی دربسترآن ودرخدمت آن است.وازهمین رو،همانطورکه اشاره شد،باید آن را قبل ازهرچیز درامتداد جنگهای باصطلاح ضد تروریستی وعلیه "محورشرارت" بوش درطی سالیان اخیر ودرچهارچوب استقرارخاورمیانه بزرگ به مرکزیت وسرگردگی بورژوازی وکشوراسرائیل صورت بندی کرد؛که باهدف تبدیل این قسمت حساس جهان به بخشی ارگانیک تروادغام شده تر بابافت نظام سرمایه داری جهانی صورت می گیرد.  

مارکس سرکوب مستقیم وبی واسطه را ویژه دوران انباشت سرمایه می دانست.شالوده این نوع سرکوب براسثتمارمطلق وکسب ارزش اضافی مطلق استواراست.رویکردسیاسی متناسب با آن نیزجزدیکتاتوری وحکومت پلیسی وسرکوب آزادی ها وتجاوزوتوسل به جنگ نبوده است. همان دوره هائی که تراکم سرمایه بخشا ازقِبل خون واشک وناله ودرهم شکستن استخوانهای انسانها صورت می گیرد.واگردرنظربگیریم که چنین انباشت وسرکوبی نه گناه اولیه بلکه گناه همیشگی سرمایه است که بدون ارتکاب به آن دیگرسرمایه سرمایه نخواهد بود،وبه این اعتبارفقط به مراحل انباشت آغازین سرمایه اختصاص ندارد و سرمایه داری درمراحل فربه سازی ها وپوست اندازی های مداوم خود واکنون درمرحله تسخیرهمه جانبه جامعه جهانی،حتا باسبعیت بیشتری به آن مبادرت می ورزد. کمااینکه ازسال های ۷۰ قرن بیستم به بعد با تعرض نئولیبرالیسم باردیگر تشدید ارزش اضافی ازطریق کسب ارزش اضافی مطلق درمقیاس جهانی را دررأس برنامه های خودقرارداد؛ برای بازپس گیری دست آوردهای طبقه کارگر و افزایش نرخ سو