کشتار مردم فلسطین نتیجه جنگ دو قطب تروریست است ٬ نگاه مختصرى به موضعگیرى جریانات سیاسى در قبال این جنگ

محمد آسنگران 

کشتار بیرحمانه مردم فلسطین بوسیله ارتش اسرائیل در غزه و موشک پرانی حماس علیه مردم اسرائیل تنها یکی از نتایج جنگ تروریستها است.

کسی که بخواهد ریشه ها و عواقب این جنگ را بررسی کند و راه خلاصی از آن را نشان دهد، ناچار است از یک موضع اومانیستی صرف و تنها مخالفت با جنگ فراتر برود. کشتار اخیر بیرحمانه مردم فلسطین که از روز ٢۷ دسامبر ٢٠٠٨ بوسیله ارتش اسرائیل آغاز شده است، فجایعی خلق کرده که بشریت متمدن دنیا را دچار شوک نموده است. این کشتار بیرحمانه از هوا و زمین و دریا بوسلیه ارتشی مجهز به انواع سلاحهای کشتار جمعی، از جانب رهبران دولت اسرائیل امری عادی و ″دفاع از شهروندان″ این کشور قلمداد میشود. اینرا رهبران دولت اسرائیل بارها تاکید کرده اند و سخنگوی ارتش اسرائیل رسما اعلام کرد هر جا شبه نظامیان حماس باشند، آنجا را هدف قرار میدهند. خانه مردم، مدارس، بیمارستان و ساختمانهای متعلق به سازمان ملل و صلیب سرخ و غیره به همین دلیل تا کنون مورد هدف قرار گرفته اند. اما این جنگ  نه در دفاع از شهروندان اسرائیل است و نه دفاع از مردم فلسطین. دولت اسرائیل و جریانات اسلامی از نوع حماس در این جنگ هر کدام اهداف دیگری را تعقیب میکنند.

واقعیت این است که سازمانهای تروریست اسلامی و حماس با حمایت همه جانبه جمهوری اسلامی به بهانه دفاع از مردم تحت ستم نوار غزه، این مردم را به گروگان گرفته و آنها را گوشت دم توپ جنگ ارتجاعی خود کرده اند. در مقابل، دولت نژادپرست اسرائیل کشتار جمعی مردم غزه را به بهانه امنیت مردم اسرائیل توجیه میکند. این گفته ها یک ذره حقیقت را با خود ندارند. 

 

این جنگ، جنگ تروریستها است، از مردم فلسطین باید دفاع کرد!

با تمام شدن موعد آتش بس ۶ماهه که با میانجیگری مصر ممکن شده بود، حماس اعلام کرد آتش بس را تمدید نمیکند و تمایلی به آتش بس با اسرائیل ندارد. اسرائیل این موضع حماس را یک مائده آسمانی برای خود فرض کرد و اعلام کرد او هم تمایلی به تمدید آتش بس ندارد. هر دو طرف متخاصم مخالفت خود را با آتش بس اعلام کردند. اما هر کدام اهداف و سیاستهای مجزای خود را تکرار کردند. چند روز قبل از آغاز این جنگ و قبل از حمله رسمی ارتش اسرائیل، موشک پرانی حماس به سمت شهرها و شهرکهای اسرائیلی  آغاز شد. این موشک پرانی طبق گزارشات رسیده روزانه به ٨٠ موشک میرسد.

 

 این جنگ اکنون به نقطه ای رسیده است که از آن به عنوان یک فاجعه انسانی در غزه یاد میشود. دو طرف این مسابقه برای رسیدن به اهداف تعیین شده خود ابعاد کشتار و نا امن کردن زندگی مردم فلسطین و اسرائیل را به موقعیت وحشتناکی رسانده اند. اگر چه تلفات مردم اسرائیل قابل مقایسه با غزه نیست اما ماهیت جنگ و ماهیت و اهداف جنگ طلبان با تعداد تلفات تعیین نمیشود. در جنگ ایران و عراق هم سالهای اول جنگ، ارتش عراق تلفات چندانی در مقایسه با کشتاری که میکرد نداشت. اما کمونیستها شکی نداشتند که آن جنگ را جنگی ارتجاعی بخوانند. جریاناتی که به هر دلیلی یکی از طرفین جنگ را محکوم میکردند مستقیم و غیر مستقیم خود را مدافع و نزدیک طرف دیگر میدانستند.

 

حال سوال این است در جنگ اخیر چرا دو طرف این جنگ به یک مسابقه آدم کشی علاقه مند هستند؟ چرا هر دو به یک نتیجه واحد رسیدند که نه تنها احتیاجی به ادامه آتش بس ندارند بلکه با وجود این همه فجایع و کشتار با برقراری آتش بس مخالفت میکنند؟ آیا اصلا این جنگ دو طرفه است یا فقط جنگ یک طرفه اسرائیل علیه مردم و ″مقاومت″ فلسطین است.؟ آیا این جنگ ادامه همان جنگ قدیمی و تاریخی اشغال فلسطین بوسیله اسرائیل است؟ جواب احزاب و جریانات چپ به این سوالات چیست؟ تفاوت راست و چپ در قبال این جنگ کجا است.؟ در این نوشته تلاش میکنم به جواب این سوالات بپردازم.

 

آیا این جنگ ادامه همان جنگ قدیمی و تاریخی اشغال فلسطین بوسیله اسرائیل است؟

در جواب این سوال یک آره و نه نمیتواند تمام حقایق را بیان کند. کسی که فرضش این است که این کشتار ادامه همان زخم قدیمی جنگ اعراب و اسرائیل است، یا ساده لوح است یا اینکه نمیخواهد تحولات دنیای بعد از جنگ سرد و کشمکش دو قطب تروریستی به سرکردگی آمریکا و جمهوری اسلامی  و نقش و جایگاه سهم خواهی اسلام سیاسی برای شریک شدن در قدرت را ببیند. این دسته از جریانات نقش جمهوری اسلامی و جنگ طلبی جریانات اسلامی را نادیده میگیرند و فقط جنایات دولت اسرائیل را محکوم میکنند.

اینکه تاریخا جنگ اسرائیل علیه مردم فلسطین یکی از پیامدهای اتمام جنگ جهانی دوم بود و اشغال فلسطین از جانب اسرائیل و حمایت دول غرب به رهبری آمریکا از اسرائیل هر دو دولت اسرائیل و آمریکا را به یک طرف این جنگ جنایتکارانه تبدیل میکرد واقعیتی انکار ناپذیراست. طی ده های متمادی مردم فلسطین قربانی سیاستهای تجاوزکارانه و نژاد پرستانه دولت اسرائیل بوده اند. دوره ای طرفهای مقابل دولت اسرائیل، شامل جنبش مقاومت فلسطین و کل دولتها و ناسیونالیسم عرب به رهبری جمال عبدل ناصر را در بر میگرفت. آن دوره نیروهای درگیر به نمایندگی از ناسیونالیسم عرب به رهبری جمال عبدلناصر و بعدا به رهبری ی
اسر عرفات از یک طرف و جریانات صهیونیست و آمریکا که اسرائیل مجری آن بود از طرف دیگر تعریف میشدند. این نزاع تاریخی تا کنون قربانیانی در ابعاد میلیونها آواره، زخمی و معلول به بار آورده و ده ها هزار نفر را به کام مرگ فرستاده است. راه جلوگیری از این کشتار و آوارگی مردم تشکیل یک کشور و دولت فلسطینی متساوی الحقوق مثل دیگر کشورها و دولتهای همجوار است. مانع اصلی برای تحقق چنین خواستی اسرائیل و دولت آمریکا هستند.

 

در این سطح از بحث واقعیت این است که جنگ اعراب و اسرائیل دچارتحولاتی شده است. طی دهه های گذشته تحولاتی در دنیا بوجود آمده است که ماهیت و ابعاد و نیروهای درگیر در جنگ فلسطین را دچار تحولاتی جدی کرده است. در دهه ۶٠ میلادی ناسیونالیسم عرب و کشورهای درگیر در جنگ ۶ روزه که به جنگ اعراب و اسرائیل معروف شد، شکست خوردند. اسرائیل به عنوان پیروز آن جنگ کشورهای مقابل خود را وادار به عقب نشینی کرد. و برای دهه های متمادی موقعیتی برتر در منطقه را برای خود به ارمغان آورد. همزمان با نتایج آن جنگ ناسیونالیسم عرب تحقیر شد. یکی از پیامدهای جنگ اعراب و اسرائیل آماده شدن زمینه برای به میدان آمدن و رشد و گسترش نیروها و جریانات اسلامی بود.

قدرتمند شدن جریانات اسلامی در لبنان و فلسطین تا مقطع قدرت گیری جمهوری اسلامی در ایران مسجل نبود. اما با استقرار جمهوری اسلامی در ایران و پایان ″جنگ سرد″ در ابعاد جهانی، نیروهای درگیر با اسرائیل عملا به نفع اسلامیها و قدرتمند شدن آنها تغییر یافت. به این ترتیب الفتح به عنوان تنها نیروی اصلی رهبری کننده جنبش فلسطین جای خود را به جریانات اسلامی طرفدار جمهوری اسلامی داد. جمهوری اسلامی با اعمال نفوذ و قدرت مالی و تسلیحاتی خود توانست نیروهای چپ و سکولار آن جامعه را حاشیه ای کند و ناسیونالیسم تحقیر شده عرب هم برای کسب امتیاز به اسلام سیاسی پناه برد. چنانچه اکنون در فلسطین جریانات اسلامی از نوع حماس و حزب الله به نمایندگی از جنبش اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی، حرف اول و آخر را میزنند. آنچه که از الفتح به عنوان تنها نیروی مطرح باقی مانده است تلاش میکند ناسیونالیسم عرب را در فلسطین نمایندگی کند. الفتح با موقعیتی تضعیف شده رهبرانش اتوریته خود را از دست داده و نمیتواند جریانات اسلامی را مهار کند. رقابت دو جنبش اسلامی و ناسیونالیستی در فلسطین به نفع اسلامیها و به نفع جمهوری اسلامی تمام شد.

اگر تا قبل از این تحولات، جبهه ای به اسم ″جبهه آزادیبخش مردم فلسطین″ علیه دولت اشغالگر اسرائیل سمپاتی زیادی در دنیا ایجاد کرده بود، با قدرتگیری جریانات تروریست اسلامی و دخالت مستقیم جمهوری اسلامی در این نزاع تاریخی محبوبیت خود را از دست داد. با این تحولات عملا جنگ جریانات سیاسی فلسطین به بخشی از رقابتهای اسلام سیاسی با دولتهای غربی و سهم خواهی این جنبش ارتجاعی از رقبای خود تبدیل شد. 

جدایی دو بخش فلسطین به رهبری الفتح و محمود عباس در کرانه غربی رود اردن از یک طرف و نوار غزه با تسلط حماس از طرف دیگر انعکاس همین تحولاتی است که بالاتر به آن اشاره شد. در تکمیل این سناریو قدرتگیری حزب الله در لبنان و کسب حق وتو در مصوبات مجلس لبنان موقعیت برتر جریانات اسلامی به نسبت سالهای گذشته را نشان میدهد.

بنابراین جنگ کنونی حماس و اسرائیل در فلسطین همانند جنگ سال ٢٠٠۶ حزب الله و اسرائیل در لبنان نه جنگ مردم فلسطین و اسرائیل و نه جنگ اعراب با دولت اشغالگر اسرائیل است. بلکه جنگ دو قطب تروریستی برای تصاحب قدرت بیشتر در این نزاع خونین و تاریخی است. جریانات اسلامی تلاش میکنند خود را به پیشینه حقانیت تاریخی مبارزه مردم فلسطین وصل کنند. اما اهدافی مجزا از مطالبات بر حق مردم فلسطین را تعقیب میکنند. اگر این تحولات را بپذیریم اکنون یک طرف این جنگ حماس و حزب الله به نمایندگی از جمهوری اسلامی و کل جنبش اسلام سیاسی و طرف دیگر آن اسرائیل به نمایندگی از آمریکا و متحدینش است.

هدف طرفین این جنگ این است که در پس این کشتار و خونریزیها و قربانی کردن هست و نیست مردم فلسطین، تعادل به نفع یکی از آنها تغییر کند. ادامه جنگ و محاصره مردم غزه برای اسرائیل قرار است جریانات حماس و حزب الله را در موقعیتی ضعیف قرار دهد که امتیاز کمتری از اسرائیل بخواهند و به تبع جمهوری اسلامی در مذاکرات با رقبای خود از جمله آمریکا از موقعیت ضعیفتری وارد معامله بشود. هدف حماس و جمهوری اسلامی و  کل جنبش ارتجاعی اسلام سیاسی هم تداوم جنگ و خصومت و فضای جنگی در فلسطین و خاورمیانه است. جنایات اسرائیل برای این نیروها برکت الهی است. سرمایه سیاسی اینان جنایات اسرائیل و درد و رنج مردم فلسطین است و ازینرو خواهان تداوم جنگ و فضای جنگی  در فلسطین و خاورمیانه هستند. حماس روی این حساب میکند که اگر در این جنگ شکست نخورد، یعنی جنگ با توازن قوائی شبیه جنگ ۳۳ روزه لبنان تمام شود، آنگاه پیروز قلمداد خواهد شد و میتواند در معاملات بعدی سهم بیشتری را عاید خود کند. مردم فلسطین در میان جنگ این دو قطب تروریستی قربانی سهم خواهی و قدرت طلبی آنها شده اند و کل هستی و موجودیتشان به خطر افتاده است.

 

واقعیت تلخ این است که پ
یروزی و شکست هر کدام از طرفین جنگ کنونی به معنای خانه خرابی و کشتار بیشتر مردم فلسطین است. بنابر این از موضع بشریت متمدن حق با هیچ کدام از طرفین این جنگ نیست. این یک جنگ ارتجاعی است. این جنگ مردم فلسطین علیه اشغالگران نیست. این جنگ، جنگ دو قطب تروریستی علیه مردم فلسطین و اسرائیل است. دفاع از مردم تحت ستم فلسطین و تامین امنیت مردم اسرائیل نباید به دفاع از یکی از طرفین و یا سکوت در مقابل یکی از آنها بی انجامد. رهبران دو طرف این جنگ باید به عنوان جنایتکاران جنگی به محاکمه کشیده شوند و محکوم گردند. رهای مردم فلسطین و ایجاد یک کشور مستقل و متساوی الحقوق فلسطینی فقط هنگامی ممکن است که نیروهای سکولار و آزادیخواه جهان اسرائیل و آمریکا را ناچار به قبول این خواست کنند و به کمک مردم فلسطین برخیزند و جریانات تروریست و جنگ طلب اسلامی را حاشیه ای کنند. فقط با تقویت جریانات چپ و سکولار در فلسطین و اسرائیل جریانات جنگ طلب و تروریست طرفین حاشیه ای میشوند. 

                                      

موضع دولتها در قبال این جنگ!

موضع جریانات راست مدافع اسلام سیاسی و دولت نژادپرست اسرائیل روشن است. هر کدام از آنها تلاش میکنند با استفاده از استدلال ها و توجیهات جنگ طلبان دو طرف درگیر، به عنوان مدافع یکی و مخالف طرف مقابل تاثیر بگذارند. بنابر این تکلیف آنها روشن است. مرکل صدر اعظم آلمان گفته است مقصر اصلی این جنگ حماس است و اسرائیل از خودش دفاع میکند. اینرا دولت بوش هم همیشه تکرار کرده است. سازمانها و جریانات غیر دولتی مدافع اسرائیل هم همین استدلال را تکرار کرده و به دفاع از سیاستهای دولت نژادپرست اسرائیل برخواسته اند. دولتهای عربی تحت فشار افکار عمومی و آمریکا موضعی دو پهلو گرفته اند. آنها با محکوم کردن حملات اسرائیل، ناخوشنودی خود را از حماس و دخالت جمهوری اسلامی پنهان نکرده اند. دولتهای اروپایی ضمن دفاع از اسرائیل به دنبال راه سازشی هستند که رقابت خود با آمریکا را ملحوظ کنند. چاوز و تعدادی دیگر از کشورهای دوست جمهوری اسلامی و ″ضد امپریالیست″ هم به نفع جریانات اسلامی موضع گرفته اند. جمهوری اسلامی خود را مدافع سرسخت جریانات اسلامی و یک طرف جنگ اعلام کرده است و تلاش میکند هم رهبری خود را بر جنبش اسلام سیاسی تحکیم کند و هم به عنوان یک دولت مدعی به دنبال سهم خواهی بیشتر از رقبایش باشد. 

 

موضع جریانات "چپ" در قبال این جنگ

اما در این میان صفی از چپهای ″ضد امپریالیست و مدافع جریانات اسلامی را میبینیم که مستقیم و غیر مستقیم جریانات اسلامی را تقویت میکنند. ام.ال.پ.د. ″حزب مارکسیست لنینیست آلمان″ گفته است: ″ اسرائیل آتش بس را شکسته است و مردم فلسطین حق دارند با اسلحه مقاومت کنند و جنبش مقاومت حق دارد علیه اسرائیل بجنگد…. جنبش مقاومت فلسطین برای امپریالیستها یک مانع محوری برای تسلط بر خاور میانه است. مدیای رسمی میگویند این جنگ علیه جریان اسلامیفوندامنتالیست حماس است. در حالیکه امپریالیستها علیه مقاومت متحدانه مردم فلسطین میجنگند. این سیاستی است که ده ها سال است از جانب اسرائیل علیه نیروهای انقلابی فلسطین اعمال میشود. نیروهای سازشکار الفتح با امپریالیستها مذاکره میکنند و مردم و نیروهای انقلابی مقاومت سازمان میدهند و….

 

دفاع آشکار و سمپاتی این جریان به اصطلاح چپ از جریانات اسلامی کاملا واضح است. آنها مشکلشان رهایی مردم فلسطین از این مصائبی که دولت اسرائیل و جریانات اسلامی به آنها تحمیل کرده اند نیست. این نوع احزاب خجولانه تحت عنوان ″نیروهای انقلابی مقاومت در فلسطین″ از حماس  و حزب الله دفاع میکنند.  

اس دبلیو پی در انگلیس در جریان جنگ لبنان رسما اعلام کرد ″همه ما حزب الله هستیم″ و با عکس حسن نصر الله به خیابان آمدند و علیه ″امپریالیسم″ تظاهرات سازمان دادند. در تظاهراتهای اخیر هم این حزب همان موضع قبلی خود را تکرار کرده است. در کشورهای غربی و کشورهای اسلام زده سیاست حاکم بر این تظاهراتها تفاوت چندانی با هم نداشتند. در اکثریت قریب به اتفاق این تظاهراتها دفاع از جریانات اسلامی و دفاع از جنگ قدرت این جریانات در مقابل آمریکا و اسرائیل پرچم و خواست آنها بود. در دفاع از جریانات اسلامی تحت لوای اصطلاح طلایی ″جنگ مقاومت″ که بعضی از جریانات چپ ایرانی هم در جریان جنگ اسرائیل و حزب الله آنرا تکرار کردند، عملا به دنبالچه های اسلام سیاسی تبدیل شدند.

اگر چه اکثریت شرکت کنندگان در این تظاهراتها در کشورهای غربی مردم صلح طلب و ضد جنگ بودند، اما رهبری و سیاست حاکم بر آنها بطور واضحی از جانب جریانات اسلامی و ″چپ″ پرو اسلامی و ″ضد امپریالیست″ تعیین شده بود. شعار و خواست جمهوری اسلامی و دیگر جریانات ارتجاعی در خاور میانه و کشورهای عربی همان خواست و مطالبه ای بود که در کشورهای غربی بوسیله جریانات ″چپ″، ″ضد صهی