هنگامی که قافیه در عرصه سیاست برای «حکمتیست ها» تنگ می شود!

هلمت احمدیان 

حملاتی که از طرف قلمزنان حزب «حکمتیست» بر علیه حزب کمونیست ایران و کومه له در روزهای اخیر در سایت های اینترنتی آنها درج شده است، نشان دهنده تنگی قافیه برای این جمع است و گرنه مبارزه سیاسی متمدنانه با مشتی اتهام و غوغاسالاری و کینه توزی و جار و جنجال، جایگزین نمی شد.

در این حالت شاید بهترین پاسخ به آنها، پاسخ ندادن باشد. اما با اینحال از مواردی نمی توان اغماض کرد.

 

این اولین بار نیست که قلم زنان «حکمتیست» فیل هوا می کنند؛ غوغاسالاری می کنند و از موضع حق به جانب و "دست بالا" به فحاشی می پردازند. سوژه و تیترهایی که اینان هر بار به آن بند می کنند، ظاهرا مرزبندی با جریانات راست و ناسیونالیستی و در این اواخر به بهانه "فراکسیون" درون حزب کمونیست ایران بوده است. اما اگر تحت تاثیر گرد و خاکی که در درون نوشتجات اینان به پا می شود، نشد و شعارها و ادعاهای گنده آنها را کنار گذاشت، مشاهد می شود که به جز چراغ سبز دادن به گرایشات راست و دشمی هیستریک با کومه له و حزب کمونیست ایران چیزی از نوشتجات آنها استنناج نمی شود. یعنی به بهانه توپیدن به طرف دیگر، چپ و رادیکالیسمی که کومه له نمایندگیش می کند، مورد آماج حملات بددهنانه این جمع که به فرهنگ سیاسی و پلمیکی آنها تبدیل شده است، قرار می گیرد.

 

قبل از اینکه به مواردی از نوشتجات اخیر آنها اشاره شود، بجاست تاملی در پاسخ به این سئوال داشت که چرا در چند ماه اخیر حزب «حکمتیست» کمپین های کینه توزانه و هیستریکش را بدینگونه علیه کومه له و حزب کمونیست ایران تدارک دیده است؟

آیا این تعرضات نشان از رشد و نفوذ و گسترش و شادابی و سرحالی این جریان است یا بعکس؟ تعرض به دیگران معمولا یا از سر یاس و استیصال و برای پرده پوشی ناکامی ها  صورت می گیرد و یا از موضع قدرت. "تعرضات" «حکمتیست ها» از کدام موضع است؟

 

این حزب علیرغم اینکه غالب کادرهایش از اعضای قدیمی کومه له هستند، علیرغم اینکه اکنون رابطه داخل و خارج مطلقا به سیاق سابق نمانده و راه تاثیر گذاری بر مبارزات اجتماعی در داخل به مراتب فراهم تر است، و … نقش و تاثیراتش در این جنبش های اجتماعی در داخل با رکود مطلق روبرو گشته است.

این حزب در یکی دو سال اخیر تعدادی از اصلی ترین و موثرترین کادرهایش را از دست داد و آنها اکنون از طرق دیگری مبارزه می کنند و راه خود را از ابداعات غیرمارکسیستی این گروه جدا کرده اند. سیاست های این حزب چه برای جنبش دانشجویی و چه  جنبش کارگری تعریف زیادی ندارد که در ادامه مطلب به آنها اشاره ای می شود. با توجه به همین چند شاخص به نظر نمی رسد تعرض این حزب به کومه له و حرب کمونیست ایران، نشانگر حال خوش این حزب باشد و به نظر می رسد بیشتر مصرف داخلی برایشان داشته باشد.

 

تعرضات متکی بر تحریف، سناریوسازی های اختیاری، خودبزرگ بینی های مضحک  که بیش از هر چیز از بحران استراتژیک این حزب نشات می گیرد، نشانگر شکست سیاست های «حکمتیست» ها و به راست گرویدن این جریان است و این خود از منظر چپ جامعه خوشحال کننده نیست.

 

 

سردرگمی استراتژیک «حکمتیست ها»

 

کسانی که مواضع و دیدگاههای حزب حکمتیست  را از همان آغاز نطفه بستن آن در حزب کمونیست کارگری، مباحثات دوره انشعاب و بعد از آن را تعقیب کرده باشند، به روشنی در می یابند، که این جریان در یک بحران استراتژیک بسر می برند. نطفه این جریان در حزب کمونیسم کارگری با تز  مجلس مؤسسان، دولت موقت و تز معروف «مردم از سوسیالیسم می رمند» کوروش مدرسی ابراز وجود کرد. این استراتژی لیبرالی در آن حزب امکان این را نیافت که به سیاست رسمی تبدیل شود. بعد از انشعاب، حزب حکمتیست این امکان را یافت که این تزها را به سیاست رسمی و اعلام شده خود تبدیل کند، اما اینبار نیز اپورتونیسم ریشه دار این جریان از طرفی، و از طرف دیگر رشد خودآگاهی و رادیکالیسم موجود در جنبش چپ و کمونیستی ایران مانع آن شد که این سیاست های راست را با همین فورمولبندی ها بخورد هوادارانش بدهد، از این رو  رهبری این جریان، محتوی و مضمون این تزها را در زرورق پیچیدند و به هواخواهانشان عرضه کردند. سند منشور سرنگونی «حکمتیست ها» نسخه در زرورق پیچیده شده همان تزهای مجلس موسسان، دولت موقت و «مردم از سوسیالیسم می رمند» بود. این جریان از آنجا که مدتهاست متد مارکسیستی در برخورد به پدیده انقلاب، دینامیسم آن، نیروهای محرکه انقلاب و … را بطور کامل کنار گذاشته است، در سند منشور سرنگونی هم حرفی از انقلاب و ضرورت هژمونی طبقه کارگر برای به پیروزی رساندن آن به میان نمی آورند. بی جهت نیست که منتقدین درون صفوف خودشان هم این سند را پوپولیستی ارزیابی می کنند. استراتژی «حکمتیست ها» بسیار از مقوله انقلاب دمکراتیک موجود در فرهنگ چپ سنتی هم محدود تر است. اینها در این سند حتی از ساختار حکومت شورائی هم سخنی به میان نمی آورند، مبادا مردم فروپاشی و سرنگونی رژیم را با انقلاب عوضی بگیرند و از آن برمند. تمام هدف منشور سرنگونی سر کار آوردن دولت موقت است، دولت موقتی که ترکیب و بافت طبقاتی تشکیل دهندگان آن معلوم نیست و از آن سخنی به میان نمی آید، اصلا معلوم نیست مردم
چرا باید قیام کنند، به خیابانها بریزند رژیم اسلامی را به زیر بکشند و بعدا یک دولت موقت را که هویت آن معلوم نیست سر کار بیاورند.

غیر مارکسیستی بودن این استراتژی بر کسی پوشیده نیست و خوشبختانه هر روزه تعداد بیشتری از اعضا و کادرهای این حزب به این واقعیت پی می برند و همین روند است که حلقه تنگ رهبری این جریان را با نگرانی اضمحلال و فروپاشی روبرو کرده است.

 

غیر مارکسیستی بودن استراتژی سیاسی «حکمتیست ها»، تنها در ناکارآیی و بیهودگی آن برای سرنگونی جمهوری اسلامی خود را نشان نمی دهد، بلکه نادرستی و غیرمارکسیتسی بودن این استراتژی که طبقه کارگر در آن هیچ مکانی در تحولات اجتماعی ندارد، طی چندین سال گذشته بارها در تبیین شرایط مبارزه طبقاتی و ارزیابی از اوضاع سیاسی ایران در تبیین های این حزب خود را نشان داده است. زمانی که طبقه کارگر از استراتژی سیاسی حزب حکمتیست حذف می گردد و استراتژی انقلاب کارگری جای خود را به مقوله سرنگونی و یا دقیق تر بگوییم فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی می دهد، آنگاه در تبیین و ارزیابی از اوضاع سیاسی درجه هوشیاری، سازمانیابی و آمادگی طبقه کارگر مبنا قرارنمی گیرد و می توان در فقدان آمادگی طبقه کارگر به لحاظ سازمانیابی توده ای و حزبی و در غیاب حضور فعال آن در صحنه سیاسی و صرفا با حضور اقشار و طبقات متوسط در صحنه رویارویی با رژیم، جنبش سرنگونی خواهی را در اوج دانست، اما در عوض زمانی که طبقه متوسط عقب نشینی کرده اما مبارزه و اعتصابات کارگری رشد پیدا می کند و جنب و جوش در میان فعالین کارگری برای ایجاد تشکل های کارگری گسترش می یابد، این بار جنبش سرنگونی را شکست خورده ارزیابی می شود. پست لیدری حزب که " اوج گیری" جنبش سرنگونی آن را ضروری ساخته بود، ضرورت خود را از دست می دهد و موجبات کنار رفتن فخر فروشانه لیدر فراهم می آید.

حزب «حکمتیست ها» مدتهاست با ارزیابی نادرست از اوضاع سیاسی و بویژه در این یکی دو سال اخیر که حمله نظامی آمریکا را قریب الوقوع می دید، با بکار بردن تعابیری از قبیل «موقعیت بحرانی»، «جامعه در معرض از هم پاشیدگی قرار دارد» و … هرگونه کار روتین کمونیستی در امر سازمانیابی طبقه کارگر و اتخاد راهکارهای سوسیالیستی در جنبش های دمکراتیک اجتماعی را تحقیر و تخطئه می کرد. بر اساس همین تحلیل ها بود که رهبری این حزب به تشکیل جوخه های «گارد آزادی» برای شعار نویسی بر در دیوار روی آورد. تا به هوادارانش چنین القا کند که در فردای فروپاشی جمهوری اسلامی با اتکا به همین "گارد" که در عالم واقع موجودیتی ندارد، می تواند وزنه سنگین تری در دولت موقت داشته باشد. در واقع همین سردرگمی استراتژیک است که حزب خرده بورژوائی حکمتیست را به حملات هیستریک به حزب کمونیست ایران و کومه له و دفاع شرمگینانه از مواضع راست اقلیت تشکیلاتی واداشته است.

 

احزاب و تشکل های دانشجویی و کارگری

 

اسد گلچینی یکی از کادرهای این حزب در نوشته اخیرش اشاره دارد که «کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری» ، «کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل های آزاد کارگری» و «اتحادیه آزاد کارگران ایران» و امثالهم به این دلیل که تشکل های محیط کار کارگران نیستند، و یا ضمائم گرایشات معینی بوده اند  و …، تشکل کارگران نیستند. 

اما طرح این مسئله  برای چیست؟ به نظر نمی رسد که این تشکل ها هم غیر از این ادعایی داشته باشند چرا که تقریبا همگی وظیفه اصلی خود را کمک به ایجاد و تقویت تشکلات کارگری در محل کار و زیست گذاشته اند. اما تاکید بر این واقعیت مبرهن از طرف آقای گلچینی که نوعی مقابله ایشان را با این تشکلات را می رساند برای چیست؟

جواب این سئوال را بعهده خواننده می گذارم.

از جنبه ای دیگر صرفنظر از دستاویز و سناریو سازی هایی که «حکمتیست ها» برای توجیه شکست سیاست های ماجراجویانه شان در جنبش دانشجویی داشته اند، یکی از اشکالات غوغایی که پیرامون نقش منفی حکمتیست ها در دور گذشته در مورد جنبش دانشجویی  راه افتاد، منتسب کردن دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب (داب) به حکمتیست ها بود، در حالیکه این حقیقت نداشت. در بین این طیف از دانشجویان هم، گرایشات سیاسی مختلف (نه وابستگی تشکیلاتی) وجود داشته و دارد. «حکمتیست ها» از این تعرض غیرواقعی مطلقا ناخشنوند نبودند چون هم موجبی جهت گریز از نقدی سبک کاری برایشان فراهم می شد و هم هئیبتی کذایی به آنها بخشیده می شد. وابستگی فکری و سیاسی این یا آن فعال سیاسی چه در تشکلات دانشجویی و چه سایر تشکلات دیگر در اوضاع و احوال سیاسی کنونی ایران و آویزان کردن آنها  به احزاب سیاسی یک اشتباه محض است. که هم می تواند مورد سئواستفاده رژیم قرار گیرد و هم به احزابی که می خواهند به این اعتبار برای خود "وجهه و اعتبار اجتماعی" بخرند، "فرصت" می سازد.

 

چه کسی به رشد ناسیونالیسم در کردستان خدمت کرده است؟

 

رحمان حسین ز
اده در آخرین "شاهکارش" ضمن به قرض گرفتن عکسی از آرشیو حزب دمکرات از ملاقات هئیت کمیته مرکزی کومه له با حزب دمکرات، با انتشار عکس ابراهیم علیزاده و مصطفی هجری به قول خودش افشاگری کرده است. این ملاقات و عکس را به شاهد گرفته و کومه له را همسو با این حزب که در کنگره اخیرش تشکیل «اتحادیه علمای کردستان» را اعلام کرده، معرفی کرده است. او از این نمونه به مقاطع مختلف تاریخی نقب زده و احکام داهیانه و شعارهایی را که از فرط تکرار، خود باور کرده  مبنی بر اینکه کومه له با ناسیونالیسم کومه له سازش کرده و… را باز هم تکرار کرده است!!

نه از سر اشتیاق بازگشت به گذشته ها و نه از موضع مناقشه با این ادعای غیرواقعی، اما با مراجعه بسیار ساده به تاریخی که هنوز شاهدان بسیار دارد، باید واقعا این دادخواهی را از رحمان حسین زاده و همفکرانش در حزب حکمتیست کرد که در گذشته آنها بوده اند که با تضعیف کومه له، لطمات غیرقابل جبرانی  به چپ و کمونیسم در بعدی اجتماعی در کردستان وارد ساخته اند و اکنون هم آنها هستند که با حمله هیستریک به کومه له اسباب خوشحالی مضحک و زودگذر گرایش ناسیونالیستی را فراهم می آورند. آنها بودند که جریانی را که در یک نبرد واقعی و اجتماعی توانسته بود تاثیرات خود را در همه عرصه ها بر علیه گرایشات ناسیونالیستی در یک جامعه تثبیت کند، تضعیف کنند و از این رهگذر در عمل به جریانات ناسیونالیستی و راست جامعه یاری رسانند.

آقای حسین زاده که خود زمانی در کومه له کار کرده و مسئولیت داشته نیک می داند که ملاقاتی هایی که اکنون او را با ذوق و شوقی ساده لوحانه آن را "افشا" می کند،  همواره امری بسیار عادی و جاافتاده در کومه له بوده است. او می داند که اینگونه دیدارها در سطحی گسترده، آنزمان که او یارانش نیر همگی با کومه له بودند، هر روز اتفاق می افتاد. ملاقات کومه له با همه احزاب راست و چپ جامعه و حتی با دولت ها، هیچگاه متکی بر یک دیپلماسی مخفی و غیرقابل دفاع نبوده، بلکه بر پرنسیب های جاافتاده و قابل دفاع استوار بوده است. نااستواری «حکمتیست ها»، استواری و اعتماد به نفس و سنت های جاافتاده کومه له را الزاما تغییر نمی دهد.

 

«حکمتیست ها» و مبارزه ایدئولوژیک

 

قطعا می شود با «حکمتیست ها» و هر جریان دیگری روی مواضع کومه له و حزب کمونیست ایران در قبال مسائلی مهم و حیاتی در منطقه از جمله در قبال جنگ و قدرقدرتی آمریکا و متحدینش در منطقه، در قبال موضع گیری روی جریانات ارتجاعی و ناسیونالیستی، راجع به جنبش دانشجویی و جنبش کارگری و هر پدیده اجتماعی  سیاسی دیگر به اتکا به مصوبات رسمی (مصوبات و قطعنامه های کنگره ها و نشریات پیشرو، جهان امروز و بسوی سوسیالیسم) بحث و جدل کرد، اما این هم باید از تنگ بودن قافیه این دوستان سرچشمه گرفته شده باشد که با ذره بین  در این گوشه و آن گوشه، با اتکا به اظهار نظر فردی این یا آن رفیق عضو حزب در جلسات اینترنتی در پالتاک، با برداشت و تفاسیر غیر مستند و دلبخواهی و رواناکاویی های "داهیانه"، ما را شقه شقه می کنند. فراکسیون اعلام نشده برایمان می سازند و از "فراکسیون" اعلام شده دلجویی می کنند و نه تنها به مواضع سیاسی «رسما اعلام شده آنان» پیله نمی کنند، بلکه  به نوعی آنها را تشویق نیز می کنند. ( اشاره به مطلبی به قلم محمد فتاحی تحت عنوان چرا کسی از فراکسیون دفاع از کومه له دفاع نمی کند). به نظر می رسد موارد همسویی حزب حکمتیست با رفقای اقلیت درون ما روزبروز بیشتر می شود!

 

۶ ژانویه ۲۰۰۹ برابر با ۱۷ دیماه ۱۳۸۷

 

***

لینک مطالبی از «حکمتیست ها» را که در این نوشته با آنها استناد شده می توان
در آدرس های زیر مطالعه نمود.

http://www.oktoberr.org/maqalat/2009/01/post_402.html

http://www.oktoberr.org/maqalat/2008/12/post_401.html

http://www.azadi-b.com/J/2009/01/post_215.html