بحران جستجوی شادی و یافتن معنی در زندگی

مقدمه:

در مقاله ای (۱) توضیح دادم که کیش لذت و تلاش مداوم برای تولید شادی در غرب باعث بحران خلاقی وسیعی شده و روی آوری به مواد مخدر و الکل و سقوط اخلاقی و تنزل معیارهای انسانی به حد سکس و خوردن و تولید آئین لذت جوئی از ثمرات طبیعی این تلاش بی سرانجام هست.

اینکه انسان در زندگیش دنبال شادی بوده را فرض می گیریم همانطور که فرض می گیریم انسان بدنبال رفع عظش رفع گرسنگی و رفع غرائض جنسی بوده.اینها فرض است. اما وقتی هدف زندگی را اینها قرار دادیم دچار معضلی بزرگ می شویم! من نام این را تنزل انسان در حد این خواستها می گذارم.انسان می تواند با تنزل به سطح خواستهایش از معنیش دور شود که شده و زندگی در غرب این را ثابت کرده.

نظام سرمایه داری و طراحانش اتفاقا روی اتمیزه کردن انسان و تجزیه انسان به خواستهای حقیر برنامه ریزی بلند مدت می کنند تا او را با پاها و دستها و مغز خودش از خودش و تمامیتش بیگانه کنند.

لذا جستجو در موضوع هویت انسانی و پیوند دادن عناصر انسانی و معرفی عنصرمتکاملی که باید از انسان ساخته شود یک وظیفه دائک روشنفکری انسانگرا و جنبش آزادی انسان است.چرا که آزادی انسان روندیست از فاز حیوانیتش به مرحله ای که هنوز در حال شدنست .سیر و سفری بی پایان که تازه بعد از عبور از انسوی دروازه سرمایه داری تازه آغاز خواهد شد.

در این مقاله روی این سوال متمرکز می شوم که براستی هدف فعالیتهای انسان باید کسب شادی باشد یا چیز مهمتری هست؟ ایا می شود شادی را مرکز قرار داد یا باید درک تلفیقی داشت و هدف انسان را ترکیبی از کسب شادی و معنی یافتن در زندگی دانست؟

(۱)در جستجوی شادی و یافتن معنی در زندگی

طی چند دهه گذشته خصوصا تاکیید زیادی بر سازماندهی شادی بعنوان نهایت هدف انسانی شده است.مثلا در تحقیقی در سال ۲۰۱۳ در سایت امازون فقط ۱۰۰۰ کتاب در باب یا پیرامون روشهای رسیدن به شادی منتشر شده بود! از ارتباط دادن پول به شادی تا “قرصهای شادی آور” یا طبق معمول کتابهای “شادی برای شروع کننده ها”!

همه این کتابها بنوعی اعلام می کنند که شادی با سلامت بدن و روان مرتبط است و پیرو این ایده ها صدها تحقیق علمی که ثابت کردند که داشتن شادی مولفه بسیار مهم سلامت است.

در مرحله دوم این “شادی” را بعنوان یک وضعیت فردی ترجمه می کنند که اعم از محیط قابل تحصیل است. اینکه “خودت باید درونت شاد باشی”  اینکه شاد بودن لزوما ارتباطی با موقعیت فرد با محیط ندارد.

شادی بواقع وجه درونی شده و لذت جویانه انسان قلمداد شده و بین شادی و لذت جسمی و روانی معادله برقرار کرده اند.

قطب مقابل مفهوم شادی، مفهوم “معنی داشتن” است.در جستجوی معنی بودن. این بعد ، ارتباط بین فردیت انسان را با چیزی بزرگتر از خود نشان می دهد. زابطه بین خود انسان با محیش مسیری را که در زندگی می رود نظامهای ارزشی او در ارتباط به تعین انچه می کند، انچه در جامعه انجام می دهد و به جامعه می دهد، تعلقش به گروههای اجتماعی

روانپزشک اطریشی بنام ویکتور فرانکل (۴) مدعی است که انسانها دارای اراده برای داشتن معنی هستند. اراده ای که مثلا بسیاری را در کمپهای هیتلر نگه داشت.

روی بائومایستر(۳) و همکارانش در سالهای اخیر توانسته اند فرق بین موقعیت شادی و موقعیت معنی داشتن را در طرح زیر ارائه دهند:

جداسازی مفهوم زندگی راحت و سخت بیشتر به درک شادی مرتبط است

احساس سلامت بیشتر به درک شادی مرتبط است

احساس خوب بودن به درک شادی مرتبط است

فقیر بودن بیشتر به کاهش شادی می انجامد تا معنی داشتن در زندگی

انها که زندگیشان را دارای معنی می بینند می گویند داشتن روابط انسانی برایشان از موفقیت مهمتر است

کمک به دیگران بیشتر به انسان معنی می دهد تا شادی

تفکر عمیق داشتن بیشتر به معنی داشتن بستگی دارد تا شاد بودن

شادی بیشتر با کمک  گرفتن از دیگران مربوط است و معنی داشتن با  کمک کردن به دیگران

احساس داشتن خرد، خلاقیت بیشتر با معنی داشتن تداعی می شود تا شاد بودن

بنظر می رسد شاد بودن بیشتر ناشی از سیراب شدن نیازهای درونی است در حالیکه کسب معنی در زندگی بیشتر مرتبط است با هویت داشتن و پیوند دادن این هویت با گذشته حال و آینده

(۲) جستجوی شادی و یافتن معنی دو وجه لازم و ملزوم

همانطور که یافتن آزادی بدون یافتن مسئولیت انسانی امکانپذیر نیست، یافتن شادی بدون یافتن معنی در زندگی به بحران می انجامد .شادی می شود سرابی که با هزار من حشیش و کوکائین و هزاران لیتر الکل بدست نخواهد آمد.

بحران انسانی معاصر بخشیش بخاطر افتادن در این سراب است.

تلاش برای یافتن معنی ، بنوعی تلاش برای یافتن فردیتی پیوسته با دیگران است.

افتادن انسانها به دامن مذهب و ایدئولوژیهای عقب مانده به فرقه گرائی و بت پرستی و خدا پرستی و شیطان پرستی همه و همه علامت گم شدگی انسانست و نیافتن معنی!

متخصصین رفتارشناس و روانشناس و روانپزشک چندین دهه است روی این اصل تکیه کرده اند که انسان درمانده و بیمار بواقع هویت فردی و اجتماعیش و معنیش را از دست می دهد و بازیافت انسان به کمک به او به جستن معنی مرتبط است.

موقعیت متعادل انسانی موقعیت تلفیق شادی و معنی داشتن است. انسان هر قدر در زندگی معنی می یابد از شادی های گذرا و جسمی عبور می کند.

شادی ناشی از یافتن معنی با شادی پیش یافتن معنی فرق بسیار دارد.عمیقتر است و ماندنی تر . همانطور که عشق بعد از ازدواج و زندگی مشترک با عشق پیش از ازدواج و زندگی مشترک فرق بسیار دارد!

(۳)جستجوی ابدی شادی و معنی بخشی از هدف زندگی:

همگام با رشد زندگی انسانی و بازتعریف مفهوم انسان ، شادیهای انسان، غمهای انسان، افق فکری انسان و لاجرم معنی انسان فرق کرده و خواهد کرد.

احساسات انسانی روز بروز منطقی تر و منطق انسانی روزبروز خواناتر با احساسات زیبایش خواهد شد.تناقضات بین منطق و احساس بین احساسات و رفتارها کمتر خواهد شد.این مسیر بخشی از راهپیمائی انسان برای عبور از جامعه حیوانی طبقاتی است.

 روشنفکری انسانگرا و سوسیالیستی در کنار و پیشروی جنبش تغییر و آزادا سازی انسان یک کارش همین باز کردن افقها و گشودن گره ها و ارائه برنامه ها برای ساختن جامعه الترناتیو است.

تلفیق شادی و تعیین معنی بخشی از ایجاد تعادل در انسانست. این مشکل را باید با کار و تلاش هموار ساخت.

منابع دیگر:

(۱)کیش لذت و روانشناسی جستجوی شادی با مواد مخدر

http://monazere-siasi.com/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C/792-%DA%A9%DB%8C%D8%B4-%D9%84%D8%B0%D8%AA-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%88%D8%A7%D8%AF-%D9%85%D8%AE%D8%AF%D8%B1

(۲)مقالات در خصوص مقایسه شادی و داشتن معنی در زندگی:

https://www.theatlantic.com/health/archive/2013/08/meaning-is-healthier-than-happiness/278250/

https://blogs.scientificamerican.com/beautiful-minds/the-differences-between-happiness-and-meaning-in-life/

(۳)روی بایستر (روانشناس اجتماعی):

https://en.wikipedia.org/wiki/Roy_Baumeister

(۴)ویکتور فرانکل (روانپزشک اطریشی):

https://en.wikipedia.org/wiki/Viktor_Frankl