لبخند تلخ "غزه"
زیر دلارهای بیت خدا
به خون نشست!
آنجا که
خشم وآتش و دود
بر سجاده نمازشان
اما
نیایش بیت حق
دعای هر روزشان است.
"غزه"،
آنجا که
زمیناش دهان باز میکند
پر از شعله و خون
و میبلعد
کودکانی که مشق عشق را
تمرین میکنند،
در این انگار که
دنیا برای زندگی است!
واژه زیتون در کشاکش هر گلوله
بر قلبم مینشیند
به هنگام که
شاهد رقص مرگیم!
بر آزادی چه رفته است
که نشانههای صلح چنین خونیناند
و چشمان عدالت
بر سجاده نمازگزاراناش میگرید؟
جهان در سکوت غم
کودکان حقیقت را قربانی میکند
تا واقعیتها در خون
در قعر زمین سردش روان شوند!
غزه نمیخندد
اما جهان در خود
سکوتش را با لبخندی تلختر
تجربه میکند…….
ی. صفایی
۳ ژانویه ۲۰۰۹