طوفان خشم! / حسن جداری

طوفان خشم!

ما شیخ و واعظ، کمترشناسیم
یا جام باده ، یا قصه کوتاه!
حافظ شیرازی

مشتی تبه کار، اوباش و اشرار
تا چند باشند در مصد ر کار؟
از شیخ و ملا، تا کی تحمل
این کینه توزی، این ظلم وآزار؟
تا کی عزیزان ، در بند و زنجیر؟
تا کی جوانان ، بر چوبه دار؟
تا چند حبس و تا کی شکنجه ؟
تا چند اعدام، تا چند کشتار؟
در پاسخ این ظلم و تعدی
ازاین رژیم منفور و مکار
خلق ستمکش، راهی ندارد
جز پایداری، جز راه پیکار!
+++++
از بعد سی سال، سرکوب و شلاق
در چنگ دشمن، بودن گرفتار
چون موج سرکش، شد توده برپا
با عزم راسخ، با شور بسیار
شد بار دیگر، بر ضد بیداد
توفان خشمی، ناگه پد یدار
بود انتخابات، تنها بهانه
شد خشم خفته، یکباره بیدار
آماج این خشم، کل حکومت
با جمله اعوان، با جمله انصار
دشمن ز وحشت، چون بید لرزید
از عزم جزم خلقی فداکار
بر روی مردم ، آتش گشودند
با حکم “رهبر”، شیخ دغلکار
ای بس عزیزان، در خون طپیدند
از جور و کین این قوم خونخوار
یک مشت د ژخیم، یک مشت جانی
بیرحم و کین توز، بیشرم وغدار!
از خون سرخ این جانفشانان
بس لاله روید، در دشت وگلزار
کاخ ستم را، سازد نگونسار
در صبح فردا، این خلق بیدار
آید بپایان ، با قد رت خلق
بیداد و ظلم شیخان بدکار
دیگر نماند،برجا نشانی
از این رژیم اوباش و اشرار!
۱۳۸۸