زمین سیاسی ایران شخم خورده است؟

محمد فتاحی

پاسخ به سه سوال

۱- چرا سازمان اکثریت در انتخابات رژیم اسلامی شرکت می‌کند؟

۲- چرا حزب کمونیست کارگری در قدرت دوگانه است؟

۳- چرا کومه‌له در مقابل سازماندهی ارتجاع مذهبی در کردستان ساکت است؟

۱- سازمان اکثریت نماینده یک نوع سوسیال دمکراسی عقیم در ایران قرن بیست و یک است. سوسیال دموکراسی امروز در مهد خود در غرب مدتهاست که در کنار محافظه کاران تمام قد ایستاده است. این یعنی نوع ایرانی آن بطور اولی به جز ایستادن در کنار و دادن خدمات به  راست کنار دست خود، منشا تغییر معینی نمیتواند باشد. اسلامیون قدرتمند اینها را بدنبال خود می‌کشند و از اینها عوامل جنایت می‌سازند. قوم‌پرستان اینها را بدنبال خود می‌برند و همراه خود در کنار آمریکا و دمکراسی پرزیدنت بوش قرارشان می‌دهند.  داریون همایون هم اینها را به عنوان جناح چپ خود، به همراهی با خود فرا‌میخوانند، تا بروند پشت جناح غیر‌ولایت فقیه و از این طریق همراه سلطنتی ها و کل جبهه راست آش دموکراسی ایرانی درست کنند.

دوره‌های سابق متحدین دموکرات سازمان اکثریت در میان سازمانهای قومی که با ژست چهار سازمان سیاسی همراه‌شان هنوز اعلامیه دمکراتیک امضا می‌کنند، همه همراه آمریکا بودند. آمریکای آن روز رفت. متحدین پرو آمریکا از قومی گرفته تا نوع ایرانی، امروز همه از دم پرو "ایران" شده‌اند. جنبشی که می‌توانست برای اکثریت "دمکراسی" تولید کند، یعنی جنبش سرنگونی را هم نا‌امیدی خانه خراب کرد. نتیجتا برای اکثریت راه دیگری باقی نمانده است. بوش به متحدین اکثریت "خیانت" کرد. متحدین اکثریت به او "خیانت" کردند. در ریاضیات سیاسی خیانت در خیانت مساوی می‌شود با تعهد. و سازمان اکثریت به همان نقطه تعهد قدیمی خود بر‌گشته است؛ جایی که قبل از رانده شدن به اپوزیسیون در حاشیه جنبشی ملی اسلامی خدمت میکرد. البته سه فاکتور دیگر هم سازمان اکثریت را در اتخاذ سیاست بازگشت به اصل یاری داده است؛ با شکست بوش، دولت جدید آمریکا سیاست وی مبنی‌بر تهدید نظامی و رژیم چنج را رسما کنار نهاده است. نتیجتا در جناح‌بندی‌های رژیم اسلامی ضدآمریکایی گری خلع صلاح و تمایلات ارتباط با آمریکا بطور اتوماتیک رشد می‌کند.  مسئله یک قدم رژیم اسلامی را به طرف  دمکراسی مد نظر سازمان اکثریت هل داده و برای راست اپوزیسیون قابل انتخاب تر می‌کند.

فاکتور دوم نقشی است که دولت احمدی نژاد در پیشبرد منافع ناسیونالیسم عظمت طلب ایران دارد. ایران هیچ دوره ای قدرت سیاسی نظامی امروز را در دوران ناسیونالیسم عظمت طلب در قدرت را نداشته است. سلطنت طلبان این را از همه روشن تر تشخیص داده اند که پرچم عظمت طلبی جنبش ملی اسلامی از آنها ربوده است. به همین دلیل کوبنده ترین انتقادات اینها به حکومت آقایان حول و حوش مسائل فرهنگی و مهلک ترین ضربه شان چیزی بیش از یپیشنهاداتی حول مدل و رنگ کاپشن احمدی نژاد نیست. سازمان اکثریت که در کنار حزب توده همیشه پیشتاز نزدیکی به جنبش ملی اسلامی بوده است، خود را در مقابل پیشرویهای حزب مشروطه عقب می بیند. به همین دلیل در عرصه انتخابات، از موضع فراخوان دهنده کل "نیروهای دموکرات ایران" در صدد جبران این نقیصه است.

فاکتور سوم اتحاد تمام گرایشات راست در اپوزیسیون پشت طرح اقتصادی حاکمیت ایران برای عبور از بحران اقتصادی امروزه است. ضرورت عبور همدست از بحران اقتصادی تمام لایه‌های بورژوازی ایران را در کنار هم چیده است. اکثریت به عنوان یکی از این لایه‌ها احساس ناخویشایندی نه تنها ندارد، بلکه اعتماد به نفس یافته است که خطاب به تمام آنها با عنوان نیروهای "دمکرات ایران" فراخوان دهد، تا متحدا پشت جبهه شرکت در انتخابات قرار بگیرند. رفتن پشت جناح های "دموکرات" (هواداران ارتباط با آمریکا) در درون رژیم اسلامی، همان راهی است که "اپوزیسیون دموکرات" در دوره آتی خیال عبور مردم از آنرا کرده است. دعوت به شرکت در انتخابات از قدم های اول است. یادمان نرود این رنگین کمان همان یاران آشنای خاتمی در دوران انقلاب اصلاحات اند.

 

۲- چرا حزب کمونیست کارگری در آستانه کسب قدرت در تهران است؟

آنها که تحولات این حزب و تقلاهای آنرا تعقیب کرده‌اند، شاهد یک رنگین کمان کامل در سیاست‌های این حزب بوده‌اند؛ در دوره سابق اینها قرار بود انقلاب سوسیالیستی‌شان را با اتکا به یک جنبش عمومی به سرانجام برسانند. برای این کار، در کنار هر نوع تحرکی در خیابان پرچم سوسیالیستی اینها به اهتزاز در‌آمد. همراه تمام جنبش‌های مربوط به پروژه سیاسی آمریکا برای ایجاد سناریوی سیاه در ایران، اینها به خیابان ریختند و انقلاب‌ سوسیالیستی شان را "تقویت" کردند. در خوزستان با الاحواز، در تبریز با "یاشاسین آذربایجان"، در سنندج با پژاک، در همه جا همراه قوم‌پرستان محلی و در تهران همراه هخا آخرین پیغمبر آریائی، همراه همه، سوسیالیسم اینها به پا خاست.

در خارج کشور بستن سفارتهای رژیم اسلامی با حمایت "جامعه بین‌المللی"  سیاست اصلی آنها بود. در متن این تحرک "قدرتمند" قرار بود شوراها را سازمان دهند. سال کمونیستی بسازند و انقلاب‌شان را به کوری فراری‌یان سوسیالیسم به پیروزی برسانند.  اما از شانس این رفقا ناگهان معلوم شد که این پیشروی ها پسروی و موفقیت ها شکست بوده اند.

 انصافا تقصیر هم از این حزب نبود. ب