واین هم یک نمونه زنده ازتبدیل شدن “مبارزه ایدئولوژیک به موضوع خودش”!

تقی روزبه
Taghi_roozbeh@blogspot.com 

یکی ازویژگی های سرمقاله نویس سلام دموکرات غنای خود افشاگری های نهفته درآن است. وقتی میخواهد خویشتن را ازآفت فرقه گرائی مبرانشان دهد،لباس مندرس فرقه گرائی درتنش فریاد می زند! چونکه او باید نشان بدهد که مثلا چرا فرمان انشعاب درفلان کمیته وضدانقلاب نامیدن بهمان کانون و… فرقه گرائی نیست وعین انقلابی گری است!.

ووقتی با یک فراربه جلو سعی می کند که نشان دهد چگونه مبارزه ایدئولوژیک درنزد "حریف" خود، به موضوع خودش تبدیل می شود،با ردیف کردن وانتساب ادعاهای شناخته شده و خود خوانده ای نظیررویزیونیستم واپورتونیسم و…به سایر"رقبای" خود،فی الواقع داردیک قطعه درخشان ازمبارزه ایدئولوژیک  مختص فرقه ها وبی ارتباط با پراتیک طبقاتی را به نمایش می گذارد.مبارزه ای که مهمات وفحش های سیاسی بکارگرفته شده درآن سالیان سال است بین فرقه ها رد وبدل می شود وجزدامن زدن به پراکندگی درمیان مدعیان وفعالین کارگری وتقویت موقعیت بورژوازی ورژیم حامی اش نتیجه ای برجای نگذاشته است.وقتی ازاوسؤال می شود خوب! دلیلت چیست؟ واگرقراربراین شیوه برخورد باشد هرکس دیگری هم می تواند با همین درجه از اعتبار،عین این ادعاها وبدترازآن ها را درمورد خودت ویاهرکس دیگر بکارگیرد! درپاسخ تنها دلیلی که  می تواند اقامه کند این است: هرجا که من بایستم مرکزعالم ازآن جامی گذرد و یمین ویسارعالم نیز برهمین اساس تعیین می شود!
البته گفتگو باشیفتگان تک صدائی وکسانی که حتا ازدرج پاسخ کسانی هم که مورد "لطفشان" قرارمی گیرد، بیمناکند وازآن امتناع می ورزند،هم کسالت آوراست وهم جزاتلاف وقت و انرژی حاصلی ندارد واین نوشته هم قصد آن ندارد ونمی خواهد وقت وانرژی خود و دیگران را بیش ازآنچه که لازم است صرف آن نماید. غرض هم بیش ازهرچیزشناخت گوشه ای ازرویکردهای فرقه گرائی ومقابله با آن  به مثابه یکی ازمهمترین آفت های درونی وبازدارنده جنبش کارگری است.وهدف هم –برخلاف شیوه رایج درمیان فرقه ها- نه حذف کسی ویاجریانی، بلکه برعکس پذیرش واقعیت پلورالیستی طبقه وگرایشات موجود درآن وازجمله درمیان فعالین کارگری است. بهرحال درچندسطرمی گویم وردمی شوم:
اولا اتلاق فرقه گرائی درنوشته های من-که تا این حد موجب خشم نویسنده شده- نه به عنوان فحش سیاسی بلکه به عنوان توصیف وضعیت عمومی وموجود نیروهای چپ وفعالین کارگری بکاررفته است که درشرایط تفرقه وپراکندگی وبی اثری بسرمی برندومضمون کارشان هم بیشتر خنثی ویا خالی کردن زیرپای همدیگر وداشتن ادعای انحصاری حقیقت و نمایندگی طبقه کارگر است.این بیماری علیرغم شدت وضعف و سایه وروشن ها دراین یا آن جریان، خصلت نمای این جریانات است ومخاطب عام آن نیز همه عناصر و جریانات چپ و فعالین  کارگری است وفارغ از این یا آن گروه وتشکل.وبنابراین نمی تواند ازنوع تصفیه حساب های فرقه ای وخالی کردن زیرپای رقیب-که عموما خود را مستثناازاین بیماری می انگارد- باشد. بنابه ضرب المثل معروف که می گوید: وقتی چوب را برداری گربه … می گریزد،الحق سرمقاله نویس ما هم با واکنش های شبه هیستریک خود نشان می دهد که حتابیش ازدیگران وچندگام جلوترازآنها ازهمین تبار والبته ازنوع تازه بدوران رسیده آن است.
ثانیااین شیوه برخورد شما روشی شناخته شده وباصطلاح نخ نماشده است.شیوه ای که می گوید برای برخورد باصطلاح پیروزمندانه با حریف نخست باید سخنان وحرف های اورا ۱۸۰ درجه مسخ کنی ووقتی آنها را  به آسیاب های بادی تبدیل کردی به جنگ آنها بروی!وگرنه اگرحقیقتا قصد برخورد وپلمیک با آنچه که من گفته ام درمیان بود،نیازی به این همه  آسمان وریسمان بافتن وجعل واقعیات نبود.درهمین چندمقاله ای که خشم شمارا درآورده،ونامنتظر، من بصراحت عصاره وفشرده نظر خود را درسه ماده روشن ودارای قابلیت اجرا بشرح زیرفرموله کرده ام که البته برای شما صرف ندارد که به آنها نزدیک شوید:
الف-پذیرش واقعیت پلورالیستی طبقه وگرایشات موجود درآن وازجمله درمیان فعالین کارگر.
ب-همکاری حول مطالبات عینی  وفراگیر دربرابر سرمایه داری ودولت حامی آن توسط گرایشات گوناگون درمیان فعالین کارگری  وبخش های گوناگون طبقه کارگر.
ج-مبارزه نظری-سیاسی بر پایه پراتیک مبارزه طبقاتی با گرایشاتی که نادرست وانحرافی تشخیص می دهیم .بدون آنکه  بخواهیم این مبارزه نظری وسیاسی را آن چنان عمده کنیم که موجب نفی اشتراکات موجود وهمکاری دراین حوزه ها ولاجرم جایگزین مبارزه طبقاتی زنده وجاری ومرزبندی واقعیت های برآمده ازآن بشود.مگرآنکه این گرایشات انحرافی درعینیت خویش(ونه ازطریق کشف ومکاشفه)  آن چنان عمده شوندکه آنها را عملا درکنارکارفرما ودستگاه های متعلق به رژیم قراردهد.
تمرکزروی همین سه ماده باطل السحر فرقه گرائی وفرقه گرایان وادعاهای سرمقاله نویس است:
۱-بانفی محوراول ماهیت تمامیت گرای مدعیان کارگری ودموکراسی و بطریق اولی سوسیالیسم برملا میشود.یعنی همان ماهیتی که بصورت بیماری خطرناک همذات پنداری با پرولتاریانمایان می شود وماع ازشکل گیری صفوف متحد پرولتاریامی شود.شعاریک حزب،یک صدا،یک سازمان ویک طبقه یک دست ویک رنگ دیری است است آزمون نادرستی و واپسگرایانه خود را پس داده است. وبراین پایه خراب کردن خرده حساب های خود با رقبا بدوش پرولتاریا نیزامری ناپسند و مذموم تلقی می شود.
۲-بانفی محوردوم نه فقط گوهرسکت-فرقه ای دربرابرپرولتاریا عریان می شود،بلکه با مرزبندی با سرمایه داران ودولت حامی آن سفسطه هائی ازنوع فقدان مرزبندی بادستگاه ها و تشکل های رژیم ویا بورژوازی ساخته مثل خانه کارگر وشوراهای اسلامی ویا ازآن ِ امپریالیستها، بی رنگ وبومی شود.والبته بهمان اندازه دست آنها را هم که نه دردپرولتاریابلکه دردبازکردن دکاهای چندنبش به نام او را دارندنیربرملامی سازد.  تمامی احتجاجات نویسنده سرمقاله نویس د