کاسترو و تجربه کوبا

کاسترو شخصیت انقلابی و کاریزماتیک آمریکای لاتین چند روز پیش چشم از جهان فرو بست. این در حالی بود که کاستروئیسم مدتها قبل از خود او، حداقل در ایران، با شکست مشی مسلحانه در سال های آخر دهه پنجاه رو به خاموش نهاده و حیاتش به پایان رسیده بود. 

کاستروئیسم در زمان خود از نظر بسیاری بعنوان یک حرکت انقلابی برای سرنگونی حکومت های دیکتاتوری فردی در آمریکای لاتین و نقاط دیگر تجربه موفقی بحساب می امد. چرا که عملا موفق به انجام اینکار در کوبا شده بود. از اینرو، توجه زیادی را به خود جلب کرده بود. این توجه اما، و بخصوص در بادی امر، بیشتر در میان روشنفکران خرده بورژوا بچشم می خورد. این امر نیز طبیعی به نظر می رسید. چرا که نه اهداف و مطالبات اولیه کاسترو و گروه انقلابی او منافع خاص و ویژه طبقاتی طبقه کارگر را مد نظر داشت و نه شیوه جنگ چریکی او ظرف مناسبی برای شرکت توده کارگران در انقلابات را در کوبا و نقاط دیگر جهان تشکیل می داد. به همین دلیل نیز انقلاب کوبا بدون شرکت سازمان یافته طبقه کارگر کوبا، و همانند آنچه که در انقلاب چین در ۱۹۴۹ اتفاق افتاد، رخ داد. با اینحال، اگر در چین در سال مزبور ارتش دهقانی مائو به تنهایی و بدون حضور طبقه کارگر برای تصرف قدرت دولتی از دروازه های پکن عبور کرده بود، در کوبا این کار توسط گروه کوچک ریشوهای انقلابی، و بدون شرکت مستقیم و توده ای حتی دهقانان و صرفا به یمن همزمانی حمله آنها به پایتخت با یک بحران اجتماعی و قیام خودبخودی انجام گرفته بود.
با اینحال، آنچه که در ۱۹۵۹ در کوبا به ابتکار کاسترو و هوادارانش اتفاق افتاد، علیرغم عدم شرکت سازمان یافته طبقه کارگر و توده دهقانان، حرکتی انقلابی برای سرنگونی یک دولت دیکتاتوری بورژوایی توسط یک گروه انقلابی و مورد حمایت مردم بود.
اما اگر تجربه کوبا تجربه ای موفق در محدوده شورش انقلابی- چریکی بر علیه دولت بورژوایی در کوبا بود، ولی به چند دلیل، نه توانست به الگویی برای سرنگونی دولت های بورژوایی در نقاط دیگر جهان تبدیل گردد، و نه به الگویی برای تداوم انقلاب در جهت قدرت یابی طبقه کارگر و برپایی سوسیالیزم در خود کوبا.
اول انکه تجربه کوبا جز در خود کوبا در تمام نقاط دیگر جهان ناموفق از آب در آمد و از اینرو نتوانست به الگویی عمومی برای انقلاب تبدیل گردد. نه تنها در بولیوی و نقاط دیگری در امریکای لاتین، بلکه در ایران نیز مشی چریکی با در هم شکسته شدن تقریبا کامل سازمان چریک های فدایی که حول تجربه کوبا و جمع بندی رژی دبره از آن شکل گرفته بود نارسایی خود را برای سرنگونی دولت بورژوایی به منصه ظهور رساند. از اینرو، بتدریج جذابیت های خود را در میان روشنفکران طبقات متوسط و خرده بورژوا که پایگاه اجتماعی اصلی آن را تشکیل می دادند از دست داد و برای چندمین بار، درستی تئوری مارکسیستی تقدم و برتری تئوری و آگاهی بر اسلحه، و بعبارت دیگر، برتری حزب و فعالیت آگاه گرانه بر عمل فی البداهه و کور مسلحانه را که عکس آن بنا بر تجربه کوبا در کتاب انقلاب در انقلاب رژی دبره سعی در اثبات ان شده بود، به اثبات رساند.
اما تجربه کوبا هر چند در ابتدای راه تنها تلاش موفقیت آمیز یک گروه چریکی برای سرنگونی دولت بورژوایی را در بر می گرفت، ولی در ادامه خود به تجربه ای بزرگتر، به تجربه تلاش برای برقراری سوسیالیزم توسط گروهی که نه در ادامه مبارزه طبقاتی و قدرت یابی طبقه کارگر، بلکه در نتیجه عملیات چریکی جمع انقلابیون خرده بورژوا به قدرت رسیده بود، منجر شده بود.
اما اگر تجربه کوبا در مرحله اول خود حداقل در خود کوبا نمونه موفقی را بدست داده بود، ولی در مرحله دوم خود از همین حداقل مزیت هم برخوردار نبود، یعنی حتی در خود کوبا هم موفق نگشته بود. باین معنا که انقلابیون کوبا هرچند پس از رسیدن به قدرت و در دو راهی میان سرمایه داری و سوسیالیسم مفتخرانه راه دوم را انتخاب کرده، و در این راه نیز تلاش و مقاومت قابل تقدیری از خود نشان داده بودند، ولی سرانجام به برپایی چیزی بیش از سرمایه داری دولتی موفق نشده بودند.
با اینحال، نسل انقلابیون کوبا، همچنانکه نسل دنباله روان آنها در ایران و دیگر نقاط جهان، هرچند در تحقق آرمان های سوسیالیستی و انسان دوستانه خود توفیق نهایی نیافتند، ولی همینکه در این راه با جسارت و ایمان جنگیدند و در برابر مشکلات پیش رو تسلیم نشدند، قابل تقدیر و ستایش اند. آنها اگر موفق به برپایی نهایی سوسیالیزم، تنها راه ممکن به سوی رهایی قطعی انسان، نشدند، ولی حداقل در چهارچوب همان اصلاحات و بهبودهای نیمه سوسیالیستی که در جامعه عقب افتاده و نارس کوبا انجام دادند نشان دادند که با همه امکانات کمی که در اختیار داشتند، بسی جلوتر و موفق تر از دول امپریالیستی و زالو صفتی که ریاکارانه پیشروی های آنها را نادیده گرفته، آنها را به سخره می گرفتند، عمل کردند.
تاریخ بشریت سراسر تلاش و از خودگذشتگی انسان برای تحقق آرمان ها و آرزوهای بظاهر دست نیافتنی او بوده است و در این مسیر با انکه بارها و بارها به خطا رفته و شکست خورده است، با اینحال، هرگز دست از تلاش بر نداشته، از پس هر شکست و در پی یک دوره تامل و رکود، دوباره بپا خواسته و با تقد اشتباهات گذشته اش راه پیشروی به جلو را بروی خود گشوده است.
تجربه کوبا نیز هرچند از نظر دشمنان طبقاتی اش دلیل دیگری بر امکان ناپذیری سوسیالیزم قلمداد می شود، ولی از جانب دوست دارانش بعنوان تجربه دیگری در جهت اجتناب ناپذیری این آرمان انسانی نگریسته می شود.