مارکسیست های انقلابی نباید از بنیادگرایی اسلامی حمایت کنند ( بخش سه )

مازیار رازی

نقدی بر درک «انقلاب مداوم» حزب کارگران سوسیالیست بریتانیا «اس. دابلیو. پی»

تجدید نظرطلبی تئوری انقلاب مداوم توسط "اس دابلیو پی

تونی کلیف، تئورسین اصلی "اس دابلیو پی"، تئوری انقلاب مداوم را بدین شکل خلاصه می کند:

"عناصر اصلی تئوری تروتسکی را می توان بدین شکل خلاصه کرد:

۱- بورژوازی ای که دیر به صحنه وارد شده، از لحاظ بنیادی از پیشینیان یک یا دو قرن پیش خود متفاوت است. این بورژوازی از ارائه ی یک راه حل انقلابی، دموکراتیک و پایدار برای مشکلات ایجاد شده توسط فئودالیرم و ستم امپریالیستی عاجز است. او قادر به تخریب کامل فئودالیزم، دستیابی به استقلال ملی واقعی و دموکراسی سیاسی نیست و چه در کشور های توسعه یافته و چه در کشور های عقب افتاده، انقلابی بودن را کنار گذاشته است. این بورژوازی مطلقا به یک نیروی محافظه کار تبدیل شده است.

۲- نقش قاطع انقلاب بر شانه های پرولتاریا افتاده است، گرچه این طبقه بسیار جوان و از لحاظ تعداد هنوز کوچک است.

۳- دهقانان به دلیل نا توانی در اقدام مستقل، از شهرها تبعیت خواهند کرد، و بدین ترتیب تحت رهبری پرولتاریای صنعتی در خواهند آمد.

۴- رسیدن به راه حلی استوار برای مسئله ی دهقانان، و مسئله ی ملی، و گسست از بند های اجتماعی  که مانع توسعه ی سریع اقتصادی می شود، فراروی از مالیت خصوصی بورژوازی راضروری می سازد. "انقلاب دموکراتیک بلافاصله به انقلاب سوسیالیستی بسط می یابد، و بدین وسیله به انقلاب مداوم تبدیل می شود."

۵- اتمام انقلاب سوسیالیستی در محدودیت های ملی غیر ممکن است … بنابراین، انقلاب سوسیالیستی، به معنی جدید تر و وسیع تر، به انقلاب مداوم تبدیل می شود، این انقلاب تنها با پیروزی نهایی جامعه ی نوین در کره ی خاکی به اتمام خواهد رسید" تلاش برای دستیابی به "سوسیالیزم در یک کشور، رویایی ارتجاعی و کوته فکرانه است.

۶- نتیجتا، انقلاب در کشور های عقب افتاده، به تکان  شدید در کشور های توسعه یافته منتهی خواهد شد."

 تونی کلیف سپس مرتبط بودن انقلاب مداوم را بدین شکل مورد سوال قرار می دهد: "هنگامیکه ماهیت محافظه کار و بزدلانه ی بورژوازی دیر رشد یافته (نکته ی اول تروتسکی) یک قانون مطلق است، شخضیت انقلابی طبقه ی کارگر جوان (نکته دوم) نه قطعی است و نه ناگزیر … تجربیات به دست آمده تا به امروز، قدرت انگیزش انقلابی میان کارگران صنعتی در کشور های در حال توسعه، و ضعف های کشنده ی آنها را نشان داده است. هیچ ارتباط خودکاری میان عقب ماندگی اقتصادی و مبارزه طلبی انقلابی وجود ندارد."

"هنگامیکه ماهیت تا به انتها انقلابی طبقه ی کارگر، پایه ی اصلی تئوری تروتسکی، مورد شک واقع شود، کل ساختار از هم می پاشد. نکته ی سوم او، مبنی بر آنکه دهقانان نمی توانند از یک طبقه ی کارگر غیر انقلابی تبعیت کنند، و بقیه نکات بالا به ترتیب قابل اجرا  نیستند.  این بدان معنی نیست که هیچ اتفاقی نمی افتد …"

آن نیرو هایی که بر اساس تئوری تروتسکی باید به یک انقلاب سوسیالیستی کارگری منجر شوند، در نبود یک عنصر ذهنی یعنی پرولتاریا، به نقطه ی مقابل آن، یعنی سرمایه داری دولتی می انجامند. با توجه به صحیح بودن عمومی تئوری و نبودن عنصر ذهنی؛ و کمبود نام می توان این تئوری را «انقلاب مدوام ِ سرمایه داری دولتی، بازگشته» نام نهاد".

"به همان طریق که انقلاب های ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ روسیه و ۱۹۲۵-۲۷ چین اثبات کامل تئوری تروتسکی بودند، تسخیر قدرت از سوی مائو و کاسترو نیز کامل ترین، خالص ترین و شدید ترین اثبات «انقلاب مداوم بازگشته» هستند".

تونی کلیف بدین شکل نتیجه گیری می کند:

"تغییر در استراتژی برای سوسیالیست های کشور های توسعه یافته به معنی آن است که همانطور که موظف به مخالفت غیر مشروط با ستم ملی بر ملیت های مستعمره هستند، باید بحث در مورد هویت ملی طبقه ی حاکم آتی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین را کنار بگذارند و به جای آن به تحقیق در مورد تضاد های طبقاتی و ساختار های اجتماعی آینده در این کشور ها بپردازند. شعار "طبقه علیه طبقه" بیش از پیش به یک حقیقت تبدیل می شود." (انقلاب مداوم بازگشته، تونی کلیف، انتشار اول در ژورنال سوسیالیزم بین الملل، سری اول، شماره ۱۲، بهار ۱۹۶۳)

تونی کلیف در واقع چنین استدلال می کند که انقلاب مداوم تروتسکی  منسوخ شده است، زیرا "خصوصیت انقلابی طبقه ی کارگر نه قطعی است و نه ناگزیر … هنگامی که ماهیت تا به انتها انقلابی طبقه ی کارگر، پایه ی اصلی تئوری انقلاب مداوم تروتسکی، مورد شک قرار می گیرد، تمام ساختار از هم می پاشد." و یک نیروی جدید، به نام "روشن فکران" حاضر می شود تا "خلا اجتماعی و غیر مادی را پر کند"! و وظیفه ی "سوسیالیست های انقلابی در کشور های توسعه یافته، پایان دادن به بحث در مورد هویت ملی طبقه ی کارگر آتی در کشور های آسیا، آفریقا و امریکای جنوبی" خواهد بود.

به کلامی دیگر، تونی کلیف به وضوح مرکزیت طبقه ی کارگر در جنبش ضد سرمایه داری را باطل و بی اثر اعلام می کند! تونی کلیف به سوی حمایت از رهبری خرده بورژوازی، مانند روشن فکران مائویست و یا استالینیست در کشور های آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین حرکت می کند.

این خط "جدید" نه تنها یک برش از مواضع سنتی تروتسکیزم در انقلاب مداوم، بلکه تجدید نظرطلبی بر مارکسیزم است.

تئوری تروتسکی، توسعه، بسط و اجرای تحلیل مارکس از انقلاب ۱۸۴۸ است.