حزب ما و آینده کمونیسم کارگرى

سیاوش دانشور
دسامبر دو سال پیش در چنین روزهائى٬ بدنبال اینکه مسئله برسمیت شناسى “فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگرى” در جلسه دفتر سیاسى حزب کمونیست کارگرى به بن بست رسید٬ فراکسیون طى اطلاعیه اى به امضاى پنج نفر از اعضاى دفتر سیاسى وقت حزب؛ آذر ماجدى٬ على جوادى٬ نسرین رمضانعلى٬ هما ارجمند و سیاوش دانشور اعلام موجودیت بیرونى کرد.

 این شماره نشریه٬ آخرین شماره در سال ٢٠٠٨ است و مناسب دیدم که در یادداشت سردبیر؛ به حزب٬ سیر شکلگیرى٬ سوالات آن٬ پراتیک تاکنونى و آینده کمونیسم کارگرى بپردازم. این سیر دو ساله چه در ٢٣ شماره نشریه فراکسیون و چه در بیش از ٩٠ شماره نشریه یک دنیاى بهتر ضمیمه هاى آن بعد از تشکیل حزب مکتوب و قابل مراجعه است. لذا هدف من نه بررسى نعل به نعل ایندوره٬ یا حتى ارزیابى سیاسى حزب بطور کلى٬ بلکه آن سوالات اساسى است که منشا وجودى این حزب را تشکیل دادند و به همین اعتبار آینده تلاش متحزب کمونیستى کارگرى را نیز تشکیل خواهد داد. 

غفلت بزرگ و سرنوشت ساز

مرگ منصور حکمت ضربه مهلکى بود که کمونیسم مارکسى معاصر خورد. او در صحنه سیاست ایران تنها بى همتا نبود بلکه تاریخ یک قرن گذشته آن جامعه افرادى در ردیف او را بخود ندیده است. بسیارى اوقات بزرگترین اشتباهات در طبیعى ترین شرایط رخ میدهد. شرایطى که بر حزب کمونیست کارگرى در آندوره حاکم بود را بطور خلاصه میتوان در دو رکن تبئین کرد: اول٬ فشار سنگین عاطفى فقدان کسى که تنها همرزم و پرچمدار نبود بلکه براى بسیارى عزیزترین و دوست داشتنى ترین رفیق بود. حزبى مهم در صحنه سیاست ایران و منطقه ناگهان نظریه پرداز٬ استراتژیست٬ و رهبر کمونیست و پرشور و پر ایده و خلاق خود را از دست داد. فشار این فقدان در حزب بیحد و حصر بود. دوم٬ تمام توجهات به حفظ وحدت حزب بعنوان سلاحى بود که منصور حکمت حدادى کرده بود. بویژه در پلنوم چهارده٬ آخرین پلنومى که منصور حکمت شرکت داشت٬ از جمله بر اهمیت وحدت حزب تاکید ویژه کرده بود. سرپا نگهداشتن حزب به سوال و مسئله اصلى در حزب تبدیل شده بود. آن فقدان عاطفى سنگین به دفاع از حزب و وحدت آن ترجمه میشد و دراین میان اشتباه بزرگ صورت گرفت. آن اشتباه ندیدن این واقعیت بود که در جدال جناح هاى بعد از درگذشت منصور حکمت٬ تنها کسى که نمایندگى نشد پرچم او و کمونیسم کارگرى و آخرین بحثها و توصیه هایش در پلنومهاى سیزده و چهارده بود. 

صفبندیهاى پلنوم ١۶ اشکال حاد مسیر را نشان میداد. پلنومهاى ١٧ و ١٨ که سیر تند شونده جدال جناح ها و شکافهاى حزب را نشان میداد تنها زیر فشار صورت ظاهر “حفظ موجودیت حزب” آنهم در آستانه اولین کنگره بعد از منصور حکمت (کنگره ۴) موقتا فروکش کرد. اما این سیر انشقاق عملى و سیاسى در فرداى کنگره شروع شد و نهایتا به فاجعه انشعاب ٢٠٠۴ منجر شد. از نظر من دراین مسیر کل رهبرى وقت حزب کمونیست کارگرى به شمول لایه اى از کادرهاى قدیمى مسئولیت جمعى دارند. تردیدى نیست عده اى بیشتر و عده اى کمتر اما همه بعنوان اعضاى رهبرى مسئول اند.

و اما غفلت بزرگ و تاریخى اینبود که پیدا نشدند کسانى که خلاف جریان باشند. کسانى که فریاد برآورند که دراین جدال نه منصور حکمت و نه کمونیسم کارگرى نمایندگى نمیشود. بگویند و هشدار دهند که خط کورش مدرسى و حمید تقوائى گرایشهاى خفته و حاشیه اى و ساکت شده و بدون تاثیر دراین تاریخ اند. بگویند لیدر نمیخواهیم و این جنگ قدرت خود حزب و میراث تشکیلاتى و تحزب کمونیسم کارگرى را نشانه رفته است. بگویند “درافزوده” و طرحهاى بى پایه و پوچ “خلا استراتژیک” و “حزب و انقلاب” نمیخواهیم٬ وحدت حزب روى خط مارکسیستى منصور حکمت و استراتژیهاى مدون او و مصوب حزب میتواند پیش برود. آن زمان نه حمید تقوائى و نه کوروش مدرسى در موقعیتى که بعدتر پیدا کردند نبودند و میتوانستند به آسانى و در صورت برافراشتن پرچمى در دفاع از حزب و منصور حکمت مهار شوند. نه آن بخش کادرهاى لایق و قدیمى که با کورش مدرسى رفتند تماما طرفدار خط او بودند و نه آنها که ماندند تماما طرفدار خط حمید تقوائى بودند. این اشتباه مهلک نابخشودنى است. من و امثال من در منگنه فشار عاطفى و شوک فقدان بزرگ منصور حکمت و گرایش به دفاع از هر سیاستى که وحدت حزب را تامین کند٬ این مهم را ندیدیم و نیروهاى حزب بین دو خط سنتى و غیر کمونیستى کارگرى تقسیم شدند. اینکه جناح “چپ” خود را در مقابل سیاستهاى “راست” کورش مدرسى فرموله و حرکت اش را توجیه کرد و یا اینکه جناح مقابل خود را حول “انحلال طلبى” حمید تقوائى فرموله کرد٬ کمترین توجیهى براین اشتباه بزرگ نبود. این روند با سرعت برق و باد به فاجعه انجامید و حزب را داغان کرد. امرى که منصور حکمت راجع به آن هشدار داده بود و آخرین تلاشش را در آخرین حضورش در مجمع کمیته مرکزى در پلنوم چهارده از جمله با طرح “رهبرى جمعى” انجام داد. او در همان پلنوم تصریح کرد که امروز حزب روى خط من نیست و مهم نیست بعد من هم نباشد٬ وحدت رهبرى حول برنامه حزب مهم است.

بازبینى انشعاب ٢٠٠۴

رفقائى که انشعاب کردند حزب “حکمتیست” را تشکیل دادند و آنها که ماندند کنگره “ویژه” پنج را برگزار کردند. دو خط سنتى و تازه فعال شده هر کدام البته بر “حقانیت سیاسى” خود پاى فشردند و هر کدام خود را “پرچمدار کمونیسم کارگرى” نامیدند. وقایع آندوران بشدت تلخ و آزار دهنده است و امیدهاى بسیارى را به یاس تبدیل کرد. اما همان روزهاى اول کنگره پنج نشان داد که “این مسیر ادامه دارد”! شکافها در همان روز بعد از کنگره خود را نشان داد. چیزى طول نکشید که ما متوجه شدیم که نه از حزب پرافتخار سابق اثرى مانده است و نه آن “چپ” تفاوتى با آن “راست” دارد و آنچه که باید هر لحظه و در هر سیاستگذارى بناچار باید براى آن جنگید همان سیاستهاى پایه اى کمونیسم کارگرى است. دو “لیدر” د