مارکسیست های انقلابی نباید از بنیادگرایی اسلامی حمایت کنند ( بخش دو )

مازیار رازی

نقدی بر درک «انقلاب مداوم» حزب کارگران سوسیالیست بریتانیا «اس. دابلیو. پی»

تئوری انقلاب مداوم

مسئله ای که باید پاسخ داده شود این است: چه چیزی در پس توجیه انحراف "اس دابلیو پی" قرار دارد و یا ریشه ی موضع این گرایش در قبال بنیادگرایی در کجاست؟ "اس دابلیو پی" خود را یک سازمان بین المللی مارکسیست، لنینیست و تروتسکیست می داند.: "انترناسیونالیزم جوهره ی هر سیاست های سوسیالیستی حقیقی است. سرمایه داری یک سیستم جهانیست، و تنها توسط یک جنبش انقلابی بین المللی به چالش کشیده می شود –  مارکس، انجمن بین الملی کارگران، و لنین و تروتسکی در بین الملل کمونیست." (سایت رسمی اس دابلیو پی)

"موضوع اصلی تئوری تروتسکی بیش از هر زمان دیگری صحیح است: پرولتاریا باید مبارزه ی انقلابی خود را تا زمان پیروزی جهانی خود ادامه دهد. بدون انجام آن، پرولتاریا به آزادی نخواهد رسید. (انقلاب مداوم منحرف، نوشته ی تونی کلیف. اولین بار در ژورنال سوسیالیزم بین المللی انتشار یافت، اولین سری، شماره ی ۱۲، بهار شال ۱۹۶۳)

پیش از پرداختن به تجدید نظرطبانه "اس دابلیو پی" از  تئوری انقلاب مداوم و موضع آنها در قبال بنیادگرایی اسلامی، که مستقیما از موضع رویزیونیستی آانها ناشی می شود، مفهوم حقیقی انقلاب مداوم باید مورد بررسی قرار گیرد.

تئوری انقلاب مداوم توسط تروتسکی و بر اساس تجربه ی انقلاب ۱۹۰۵ پایه ریزی شد (این تئوری در کتاب های نتایج و چشم انداز ها و انقلاب مداوم معرفی شد)، و به پایه ی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه تبدیل شد که طی آن علاوه بر سرنگونی رژیم پیشا سرمایه داری تزار، از بورژوازی نیز سلب مالکیت شد. تقریبا تمام مارکسیست های آن دوران، از کائوتسکی گرفته تا پلحانف و لنین (با کمی تفاوت)، معتقد بودند که تنها کشور های پیشرفته ی صنعتی برای انقلاب سوسیالیستی آماده بودند. آنان چنین استدلال می کردند که کشور ها زمانی به قدرت کارگری می رسند که کاملا به مرحله ای که در آن، چه از لحاظ ساختار اجتماعی، و چه از لحاظ تکنیکی در سطح پیشرفته قرار داشته باشند. کشور های عقب افتاده می توانستند چهره ی آینده ی خود را در آینه ی کشور های پیشرفته مشاهده کنند. تنها پس از یک دوره ی طولانی پیشرفت صنعتی و انتقال به یک رژیم بورژوازی پارلمانی است که طبقه ی کارگر به حد کافی برای مطرح ساختن مسئله ی انقلاب سوسیالیستی پخته می شود.

تمامی سوسیال دموکرات های روسیه، منشویک ها و بلشویک ها، بر این عقیده بودند که روسیه بر اثر تضاد نیرو های مولده سرمایه داری از یک سو، و خودکامگی، زمین داری و دیگر ساختار های فئودالی باقی مانده در روسیه از سوی دیگر، به سوی یک انقلاب بورژوازی در حال حرکت بود. اما منشویک ها چنین نتیجه می گرفتند که الزاما بورژوازی باید انقلاب را رهبری کند، و قدرت سیاسی را در دست بگیرد. آنها چنین می پنداشتند که سوسیال دموکرات ها باید از بورژوازی لیبرال در انقلاب آتی حمایت کنند.(به عنوان گرایش چپ آن) و در همین حین، با مبارزه برای دست یافتن به رفورم های اجتماعی و حداقل دستمزد ها، از منافع ویژه ی کارگران در چهارچوب سرمایه داری دفاع کنند.

لنین و بلشویک ها توافق داشتند که انقلاب آتی در سیرت خود بورژوازی است و هدف آن فراروی از محدودیت های انقلاب بورژوازی نیست.. "انقلاب دموکراتیک فراتر از میدان عمل روابط اقتصادی اجتماعی بورژوازی نخواهد رفت … این انقلاب دموکراتیک، سلطه ی بورژوازی در روسیه را نه ضعیف، بلکه تقویت خواهد کرد."  (لنین: دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک، ۱۹۰۵)

تا پس از انقلاب فوریه ی سال ۱۹۱۷ لنین این عقیده را کنار نگذاشت. برای مثال، در سپتامبر ۱۹۱۴،  او همچنان محدوده ی وظایف انقلاب روسیه را در نوشته های خود چنین تعریف می کرد: "برقراری یک جمهوری دموکراتیک (که در آن تساوی حقوق و آزادی تعیین سرنوشت به همه ی ملیت ها اعطا خواهد شد)، مصادره ی زمین های زمینداران بزرگ، و اجرای قانون هشت ساعت کار روزانه."

تفاوت بنیادی لنین با منشویک ها در اصرار او بر استقلال جنبش طبقه ی کارگر از بورژوازی لیبرال و نیز نیاز به انجام انقلاب بورژوازی از طریق پیروزی بر مقاومت آنها بود. لنین در مخالفت با اتحاد میان طبقه ی کارگر و بورژوازی لیبرال، که از سوی منشویک ها حمایت می شد، خواهان اتحاد طبقه ی کارگر با دهقانان شد. در حالیکه منشویک ها پس از انقلاب، دولتی متشکل از وزرای لییرال بورژوازی را انتظار می کشیدند، لنین ائتلافی از حزب طبقه ی کارگر و یک حزب دهقانی را در نظر داشت، یک "دیکتاتوری دموکراتیک کارگران و دهقانان"، که در آن حزب دهقانی دارای اکثریت می بود. "دیکتاتوری دموکراتیک" قرار بود یک جمهوری بر پا سازد، از زمین داران بزرگ سلب مالکیت کرده و قانون هشت ساعت روزانه را به اجرا درآورد. دهقانان پس از آن دیگر خاصیت انقلابی خود را از دست می دادند، و و به حامیان مالکیت و وضع اجتماعی موجود تبدیل می شدند، و ممکن بود با بورژوازی متحد گردند. پرولتاریای صنعتی در اتحاد با توده ی پرولتاریا و نیمه پرولتاریای روستاها، به اپوزیسیون انقلابی تبدیل می شد، و فاز موقت "دیکتاتوری دموکراتیک"، در چارچوب یک جمهوری بورژوازی، بدین وسیله راه را برای دولت بورژوازی محافظه کار محیا می ساخت.

تروتسکی نیز مانند لنین معتقد بود که بورژوازی لیبرال نمی تواند هیچ وظیفه ی انقلابی را به شکل پایدار به انجام رساند و انقلاب ارضی، یکی از عناصر بنیادی انقلاب بورژوازی، تنها از طریق اتحاد مابین طبقه ی کارگر و دهقانان شدنی است.اما تروتسکی، بر خلاف لنین، با این استدلال که دهقانان فقیر و غنی چنان در میان خود دچار تفرقه هستند که نمی توانند یک حزب متحد و مستقل از برای خود تشکیل دهند،   با امکان وجود یک حزب مستقل دهقانی مخالف بود.

تروتسکی در کتاب نتایج و چشم انداز ها در پاسخ به فرمول بندی لنین می نویسد: "به این دلیل نمی توان از هیچ گونه شکل ویژه ای از دیکتاتوری پرولتری در انقلاب بورژوازی، از دیکتاتوری دموکراتیک پرولتری (یا دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان)
سخن گفت. طبقه ی کارگر بدون خودداری از فراروی از حدود برنامه ی دموکراتیک خویش نمی تواند خصلت دموکراتیک دیکتاتوری خود را حفظ کند. هرگونه توهمی در این مورد مصیبت بار است، و از همان آغاز به سوسیال دموکراسی ضربه خواهد زد".

"… روشن خواهد بود که نظر ما در مورد عقیده ی "دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان" چیست. موضوع تنها این نیست که ما این عقیده از نظر اصولی پذیرفتنی می دانیم یا خواهان چنین نوعی از همکاری سیاسی هستیم یا نه. ما بر این باوریم که این عقیده اجراپذیر نیست … تمام تجربه ی تاریخ نشان داده است که دهقانان به هیچ عنوان قادر به ایفای نقش سیاسی مستقل نیستند.  با رشد سرمایه داری پرولتاریا نیز رشد می کند و نیرومندتر می شود. بدین معنی، انکشاف سرمایه داری در عین حال، پیشرفت پرولتاریا به سوی دیکتاتوری "پرولتاریا" است. اما روز و ساعتی که قدرت به دست طبقه ی کارگر منتقل می گردد مستقیما نه به سطح انکشاف نیرو های مولده بلکه به تناسب قوا در مبارزه ی طبقاتی، اوضاع بین الملل، و بالاخره به تعدادی عوامل ذهنی مانند سنن، ابتکار آمادگی کارگران برای نبرد بستگی دارد …"

 "ممکن است کارگران در کشور های عقب افتاده زودتر از کشور های توسعه یافته به قدرت برسند. کارگران در سال ۱۸۷۱ در پاریس، خرده بورژوا، آگاهانه قدرت را در دست گرفتند. درست است که این تسخیر قدرت تنها دو ماه دوام داشت، اما در مراکز بزرگ سرمایه داری بریتانیا یا ایالات متحده ی آمریکا، کارگران حتی برای یک ساعت هم موفق به انجام چنین کاری نشده اند. این تصور که دیکتاتوری پرولتاریا به شکلی مکانیکی به انکشاف تکنیک و منابع یک کشور بستگی دارد، ناشی از تعصب ماتریالیزم "تاریخی" است که به حد ابتذال کشیده شده است. این دیدگاه کوچکترین وجه اشتراکی با مارکسیزم ندارد."

اگر در تمامی انقلاب ها، از زمان اصلاحات آلمان، دهقانان به حمایت از یکی از بخش های بورژوازی پرداخته اند، قدرت طبقه ی کارگر و محافظه کاری بورژوازی  در روسیه دهقانان را مجبور به حمایت از پرولتاریای انقلابی خواهد کرد. خود انقلاب به انجام وظایف بورژوازی دموکراتیک محدود نمی شود،  بلکه بلافاصله به اقدامات سوسیالیستی پرولتاریا دست خواهد زد:

"با رشد سرمایه داری پرولتاریا نیز رشد می کند و نیرومندتر می شود. بدین معنی، انکشاف سرمایه داری در عین حال، پیشرفت پرولتاریا به سوی دیکتاتوری "پرولتاریا" است. اما روز و ساعتی که قدرت به دست طبقه ی کارگر منتقل می گردد مستقیما نه به سطح انکشاف نیرو های مولده بلکه به تناسب قوا در مبارزه ی طبقاتی، اوضاع بین الملل، و بالاخره به تعدادی عوامل ذهنی مانند سنن، ابتکار و امادگی کارگران برای نبرد بستگی دارد …"

"به نظر ما انقلاب روسیه چنان شرایطی ایجاد خواهد کرد که پیش ازآنکه سیاست بورژوازی لیبرال امکان ابراز استعداد دولت داری خود را داشته باشد، قدرت می تواند به طبقه ی کارگر منتقل شود (و این مهم توسط یک انقلا پیروز ممکن است)."

انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه صحت تمامی پندار های تروتسکی را به اثبات رساند. بورژوازی ضد انقلاب از آب در آمد، پرولتاریای صنعتی، همان طبقه ی انقلابی بود، دهقانان از پرولتاریای صنعتی تبعیت جستند، انقلاب دموکراتیک و ضد فئودال بلافاصله به انقلاب سوسیالیستی تبدیل شد، انقلاب روسیه به خیزش های انقلاب سوسیالیستی در دیگر نقاط جهان منتهی شد (آلمان، اطریش، لهستان و غیره). و در نهایت، متاسفانه، انزوای انقلاب سوسیالیستی در روسیه به انحطاط و سقوط آن منجر گشت.

اما این مفهوم انقلاب مداوم توسط رهبری "اس دابلیو پی" مورد تجدید نظر قرار گرفته است.