درباره مناظره کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا

سه مناظرهی میان دو کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا (هیلاری کلینتون و دونالد ترامپ) ساعت ۴ و نیم صبح به وقت ایران از شبکه تلویزیونی بی بی سی بهطور زنده و با ترجمهی فارسی، پخش شد. افراد زیادی بیدار نشستند تا این مناظرهها را ببینند و بسیاری هم برنامه را ضبط کرده تا بعد آنرا نگاه کنند. صبحِ روزِ بعد تعجبانگیر بود که این همه آدم از روشنفکر تا مردمِ عادی این مناظرهها را دنبال کرده و در موردش ابرازِ نظر میکنند. 

مردم در ایران و سایر نقاط جهان، اخبار و سیاستهای بین المللی و داخلی را با دلایل و انگیزههای متفاوت، دنبال میکنند. این تفاوت ربط مستقیم دارد به چگونه نگاه کردن به جهان، جایگاه و رابطه میان طبقات و تفکرات گوناگون با مناسباتِ سیاسی اجتماعی اقتصادی و نتیجتا اخلاقی و ایدئولوژیک حاکم. مثلا کمونیستها و انسانهای آگاه و مترقی، عرصهی سیاست و رخدادهای داخلی و جهانی را برای فهمیدن روندهای جاری دنبال و تحلیل میکنند زیرا بر همین صحنه است که باید نقشه و راه کمونیستی برای رهایی از مناسبات ستمگرانه را درستتر ترسیم کرده و عمل کنند.
اما بسیاری از مردم (بهخصوص آن بخشهایی که سمتگیری سیاسی معینی ندارند)، اغلب با این انگیزه و ایدئولوژی که در این میان «موقعیتِ من چه میشود»، پیگیرِ اخبار و سیاستها میشوند. مثلا محاسبه میکنند که در کشمکش میان جناحهای جمهوری اسلامی، اطلاحطلبان یا اصولگرایان پیروز شوند کدام برای موقعیتِ آنها مفیدتر است. هرچند که بارها اثبات شده که هیچیکدام مفید برای مردم نیستند. چون همهشان محصول نظام ارتجاعی جمهوری اسلامی اند و آنرا نمایندگی میکنند و هر کسی در راس دستگاه حکومتی این نظام بنشیند باید طبق منطقِ و پویشهای این سیستم عمل کند که استثمار و ستم و تبعیض و زن ستیزی، فقرِ و بی حقوقی اکثریتِ مردم و… قوانین آنست.
در عینحال مردم در ایران به تجربه دیدهاند که صرفا سیاستهای داخلی نیست که باید محاسبه شود. بلکه روندهای بینالمللی (بهویژه اگر پای بزرگترین قدرت سرمایه داری امپریالیستی یعنی آمریکا در میان باشد)، نقشی مهمتر دارد و سیاستهای داخلی هم اغلب توسط آن قالببندی میشود. بههمین دلیل مثلا این سوال را جلو میگذارند که جنگ در سوریه به کجا برسد «بهای مَسکن پائین میآید؟». این محاسبات هرچند با دلسوزیهای نسبت به وضعیتِ تودههای مردم در سوریه همراه است، اما سریعا به «وضعیت من، تاثیراتش روی ما» گذر کرده و دلسوزی و یا خشم از جنایتهایی که امپریالیستها و نیروهای بنیادگرای دینی و جمهوری اسلامی در سوریه مرتکب میشوند و فکر کردن به اینکه در مقابلِ این اعمالِ ضدانسانی چه باید کرد، کمرنگ میشود. یا به بمبارانهای وحشیانهی شهر حلب از نقطه نظرِ تاثیراتاش بر روی بهرههایی بانکیشان (هرچند اغلب ناچیز است) نگاه میکنند. از این جهت جای شگفتی نیست که تعدادِ زیادی با دقت و موشکافانه مناظرههای دو کاندید ریاست جمهوری در آمریکا را دنبال کردند چون فکر میکنند این انتخابات و نتیجهی اش میتواند در رابطهی میانِ جمهوری اسلامی و امپریالیسم آمریکا تاثیراتی داشته و «وضع ما بهتر یا بدتر شود». مثلا یک سوالی که این روزها بهگوش میرسد این است: «کلینتون یا ترامپ، کدام انتخاب شوند قیمت دلار پائین خواهد آمد؟». در نظامی که بنیادش تولید کالایی است و کسبِ سود به هر قیمتی قانونِ اول آنست، سیاست و ایدئولوژی هم به کالا تبدیل شده و بر اساس آن سنجیده و محاسبه میشود. درون خودِ جامعهی آمریکا هم همین نگاه در بین بخشِ بزرگی از مردم وجود دارد. در رسانهها (که امروز انتخابات آمریکا عنوانِ اصلی آنها شده است)، مصاحبه کنندگانی از میان مردمِ عادی میبینیم که بر اساس اینکه آیا در صورت انتخاب هر یک از این دو کاندیداها، امکان سفر و دیدار اقوام شان سهل تر شده یا دشوارتر، وضعِ کار و درآمدها چطور خواهد شد، تصمیم گیری میکنند و آگاه نیستند که آخر این چه نظامی است که اولیهترین خواستههای انسانی را از مردم گرفته و مانند گروگان با آنان رفتار میکند.
گرایشِ ایدئولوژیک انتخاب از میانِ «بد و بدتر»، «جهانشمول» است و پایهی مادی دارد. پایه در اوضاع اقتصادی، فقر و بیدورنمایی و بیکاری گسترشیابنده اکثریت تودهها در سراسر جهان و سیستمِ سرمایهداری جهانی و منطق و کارکرد آن دارد. پایه در فقدانِ دولتهای سوسیالیستی و انقلابی که مانند قطبِ جاذبهای قدرتمند، راه دیگری را به عینه به مردم نشان دهد و افکار را حول رهایی از چارچوبههای نظام موجود شکل دهد. وجود چین سوسیالیستی در دهههای ۰۵ تا میانهی ۰۷ میلادی و شوروی سوسیالیستی در دهههای ۰۲ تا میانهی ۰۵ میلادی، چنین کارکردی داشت. این امر همچنین پایه در کوچک و ضعیف بودنِ احزاب کمونیست دارد که بر روی خط و سیاست کمونیسمِ نوین استوار بوده و بر این اساس میلیونها مردم را برای سرنگونی دولتهای ارتجاعی و سازماندهی نظامی از نوعِ دیگر، رهبری کنند.
این گرایشِ ایدئولوژیک در میان طبقاتِ گوناگون رایج است، اما بیش از همه طبقاتِ میانی جامعه، آنانی که چیزی برای حفظ کردن و محاسبه کردن دارند، بیان و نمایندگی میکنند. اما معنایش این نیست که تودههایی که چیزی برای از دست دادن ندارند، از این قاعده و تفکر بریاند و خودکار صحیح و علمی فکر کرده و علل زیربنایی و پیچیدهی رنجهای ناشی از این سیستم را درک میکنند و پی «بد و بدتر» روان نمیشوند. همانطور که مارکس گفت: در جوامعِ مبتنی بر طبقات اجتماعی، ایدههای غالب در هر دورهی تاریخی، همان ایدههای طبقه حاکم است.
در کارزارهای انتخاباتی آمریکا می بینیم که چگونه نمایندگانِ دو حزبِ بزرگِ امپریالیستی با جِد و جهد تلاش میکنند تا احساسات و تمایلاتِ خوب و بدِ توده ها را به مجاری موردِ نظرشان کشیده و از آنان برای رای دادن به خود و پذیرفتن منطقِ سیستمِ امپریالیستی و مشروعیت دادن به آن (بهجای مخالفت با سیستم و جنایتهایش)، تائیدیه بگیرند و بدین وسیله در واقع مردم را همدستِ جنایتهایشان بکنند. از طرف دیگر تودههای وسیع مردم را میبینیم که با جِد و جهد تلاش میکنند به زیر بال و پَرِ یکی از دو نمایندهی سیستمی بروند که باعث و بانی همه بلاهایی است که بر سر آنان و تودهها در چهار گوشهی جهان، آمده است. همان وضعیتی که در دورههای انتخاباتی در ایران شاهدش هستیم. همان استدلالات و همان جِد و جهدها. آیا این استدلالات آشنا نیست؟ «خب! بله. کلینتون کسی نیست که من میخواهم. او هم بد است. اما بالاخره در مقابلِ ترامپ شیطانِ کوچکتر است»، شبیه: «من از موسوی و کروبی دلِ خوشی ندارم. اما از احمدی نژاد که بهترند». یا: «رآلیست باشیم. دو انتخاب بیشتر نداریم. یا کلینتون یا ترامپ. بنابراین اگر به کلینتون رای ندهی کمک کرده ای که ترامپ رای بیاورد». شبیه: « اگر به روحانی رای ندهی، جلیلی رای میآورد. انتخاب کن!». تا ببینیم در انتخابات ۷ ماه دیگر در ایران، کی در مقابل کی «بد و بدتر» است که چندی است بحثهایش داغ شده است.
رفیق آواکیان در نقدِ چنین تفکری میگوید کلِ موضوع به این بحث تقلیل پیدا میکند که: «مادامی که شما منطق و «انتخابهای» دیکته شده توسطِ این سیستم را پذیرفته اید، شما مجبورید منطق و «انتخابهای» دیکته شده توسط این سیستم را بپذیرید» [تفکری مرگبار]. آیا این واقعیت که این سیستم، شخصی مانند ترامپ را در راس یکی از دو حزبِ عمده بهعنوانِ کاندید «مشروع» تولید کرده است، به طورِ کاملا قدرتمندی غیرمشروع بودن کلِ این سیستم را نشان نمیدهد؟ این واقعیت که کلینتون و دمکراتها تنها مخالفتشان با ترامپ در این است که آنها نمایندگانِ بهترِ همین سیستم اند و قادرند بهتر برای جنایتهای این سیستم کار کنند، آیا به طورِ قدرتمندی نیازِ فوری برای گسست از منطق و فرضیات این سیستم و بهپاخیزی علیه آن و کسانی که نمایندهاش هستند، از جمله کلینتون و ترامپ، را نشان نمیدهد» (۱)
مناظره های کلینتون و ترامپ از جهت دیگری هم بهشدت مورد توجه مردم قرار گرفت و تا حدی این تصویرِ غلط و واژگونه که گویی غرب و بهویژه آمریکا جوامعی با سطحِ بالای تمدن اند و سیاستمدارانش دارای اخلاق و ادب و…را برهم ریخت. انحطاط، اخلاقیاتِ فاسد و ضد زن، دروغگوییهای طرفین، جنگ افروزیهای جنایتکارانه، به راه انداختن جنگهای نیابتی و به خاک و خون کشاندن خاورمیانه، قالتاقبازیها، دزدیها، فرارهای مالیاتی، مواضع فاشیستی در قبالِ مهاجرین و تودههای سیاه و لاتین، سوءاستفاده از موقعیتها برای منافع شدیدا شخصی، لومپنیسم و امثالهم حتا برای آنانی که پیرو سیاستِ «بد و بدتر»اند حیرتآور و قابل تامل بود. این دو کاندیدا بخشی از منجلابی که نمایندگی میکنند و ماهیتِ نظامی که محصولش هستند را بهصحنه آوردند. بینده احساس میکرد که مشاهدهگرِ یک لجنزار بهتمامِ معناست. مردمِ آگاهتر میگفتند «فرقِ نگاهِ اینها با نگاهِ جمهوری اسلامی به زنان و یا مهاجرین افغانستانی در چیست؟»
در جریانِ این مناظرهها و افشاگریهای طرفین از یکدیگر، مطبوعات و کانالهای خبری ایران پر شد از اظهار نظر در این زمینه. ترامپ را نقد میکردند که «به زنان اهانت کرده و حُرمت نگه نداشته است». گویی خودشان بهتر از او هستند. بله. ترامپ یک فاشیستِ پول پرستِ ضد زن است. به قولِ بیانیهی حزب کمونیست انقلابی آمریکا (آر سی پی):«ترامپ نمایندهی کاملی است از ارزشهای اجتماعی که این امپراتوری تجسم آن است. نه تنها مواضع سیاسی او، کل شیوهی زندگیاش، قلدریاش، هرزگیاش، …نگاههای چندشانگیزش به زنان…او تجسم استثمار و غارتی است که سرمایه داری و ذهنیت «اول خودم » اشاعه می دهد….».
اما مگر سردمداران نظامِ جمهوری اسلامی برای اسلامی بهجز اینند؟ ایدئولوژی اسلامی که به آن میبالند، همین نگاه و رویکرد «ترامپی» را به زنان دارد. «کتابِ آسمانی»شان زن را کشتزارِ مرد میخواند؛ کتک زدنِ زن توسط شوهر را اگر هر لحظه و هرجا حاضر به همخوابگی نشود، مجاز میداند. زن را در برابر مرد پَست و فرودست خوانده و موجودی برای لذت رسانی به مرد میداند. در واقع زن را «انسان» نمیداند. تفاوتی میان «زن خواهی» ترامپ با ۴ همسری اسلامی و بینهایت صیغه در مذهب شیعه، وجود ندارد.
جمهوری اسلامی و هیچیک از سردمدارانش مطلقا در موقعیتِ افشاگری از ترامپ قرار ندارند.
یک جنبهی مثبتِ این مناظرهها و اینکه مردم نسبتا زیادی آنها را دیدند اینست که مقدارِ قابل توجهی از سیاست، تضادها و رقابتهای درونِ ارتجاع، مسائل مربوط به زنان، اخلاقیات، تودههای فقیر و مهاجرین، جنگهای امپریالیستی و غیره را موضوع بحث و فکر کرده است. فرصت مساعدی است که ما کمونیستها درگیر این بحثها شده و بر پایهی تفکری علمی و کمونیسم نوین، درکها را ارتقا داده، به توده ها درفهم صحیحتر این اوضاع در جهت سازماندهی انقلاب، یاری برسانیم. 

۱ – مقالهی «منطقِ مرگبار شیطانِ کوچکتر. باب آوکیان دربارهی ترامپ، کلینتون، «شیطانِ کوچکتر» و انقلاب.». نشریهی انقلاب – ۱ آگوست ۶۱۰۲

به نقل از آتش ۶۰ – آبان ۹۵
atash1917@gmail.com
n-atash.blogspot.com