هنگامیکه مبارزه ایدئولوژیک موضوع خودش می شود – قسمت اول

بینا داراب زند

برای نشان دادن اهمیت مبارزه ایدئولوژیک همین بس که بزرگان علم مبارزه طبقاتی، مارکسیسم، از آن به عنوان سومین شکل مبارزه طبقاتی یاد می کنند. این شکل از مبارزه نیز چون اشکال اقتصادی و سیاسی آن بر مبنای نفاق و تفرقه ای که جامعه ی طبقاتی، و امروزه، نظام سرمایه داری، بر جامعه ی بشری تحمیل کرده است، جریان دارد. همانطور که در مبارزه اقتصادی طبقات مختلف سعی می کنند تا با تحمیل نیازهای خود به دیگری طرف مقابل را وادار به تمکین به منافع و اهداف اقتصادی خود کنند، و یا در مبارزه سیاسی کوشش می شود که با خنثی سازی اقدامات دیگری و قدرت یابی خود، طرف مقابل را ضعیف تر نموده و در نهایت از قدرت حذف کرده و آزادی عملش را محدود کنند،

 در این شکل از مبارزه، طبقات کوشش کرده تا با تفوق دیدگاه های خود بر جامعه ، نفوذ ایدئولوژیک طرف مقابل را خنثی ساخته و در موارد مختلف و متنوع دیدگاهی را بر جامعه مسلط سازند که در راستای منافع و اهداف طبقاتی شان قرار داشته باشد. بنا بر این، در مبارزه ایدئولوژیک نیز وحدت دیالکتیکیِ نفی دیگری و اثبات خود وجود دارد. از طرفی نفاق انداز است، به این معنی که جمعیت را از دیدگاه های طرف مقابل رو گردان می سازد، و در عین حال متحد کننده است، به این معنی که همان جمعیت را حول نظرات و دیدگاه های خود یکپارچه می کند.

بطور نمونه می توان از مبارزه اومانیسم انقلابی بورژوازی در دوران وسطی و عصر روشنگری علیه حاکمیت ایدئولوژی جزم اندیش کلیسا و دستگاه فکری کاتولیسم مثال زد. جهت این مبارزه از یکطرف، تضعیف تسلط ایدئولوژیک فئودالیسم بر جامعه بود، و از طرف دیگر تثبیت راه حل های انقلابی مور نیاز بورژوازی برای انهدام و براندازی نظام فئودالیسم. مسلماً چنین اقدامی از طرف نمایندگان فکری بورژوازی، از زاویه دید پاپ و سلاطین هم طبقه ای او، اقدامی نفاق آمیز به شمار می رفت. چرا که تسلط ایشان را بر اذهان عمومی تضعیف کرده و توده هایِ تا آن زمان تسلیم به خواست ها و نیازهای ایشان را به مبارزه با سلطه ی اندیشه، سیاست و منافع اقتصادی فئودال ها بر می انگیخت. اما در عین حال متحد کننده ی همین توده ها حول دیدگاه و برنامه های سیاسی و اقتصادی بورژوازی بود. و یا مبارزه لیبرالیسم ضدانقلابی علیه اومانیسم انقلابی! در چنین مبارزه ای بورژوازی که اینک در مقام طبقه حاکمه قرار گرفته بود منافعش ایجاب می کرد که توده های انقلاب زده را مجبور به تمکین به نظم مورد نظرش سازد، دیدگاه و راه حل هایی را طرح کرد تا طبقات فرودست و انقلابی را از راه انقلاب و رهبران انقلابی شان (مساوات طلبان) جدا ساخته و به راه هایی قانع سازد که نظام سرمایه داری را پذیرفته و به حول منافع اقتصادی و سیاسی خود متحد سازد.

بر خلاف دیدگاه متافزیکی از دیالکتیک، دو قطب متضاد "اتحاد" و "تفرقه"، نه مجزا از یکدیگر و یا یکی به دنبال دیگری که در یکدیگر وجود دارند. بنابراین ماهیت مبارزه ایدئولوژیک، بر خلاف دیدگاه متافزیکی که تقابل نظرها را "یا اتحاد و یا تفرقه" اعلام می کند، "هم اتحاد و هم تفرقه" است. اینست رابطه دیالکتیک نهفته در پدیده مبارزه ایدئولوژیک و اینست دید یک کمونیست بر مقام عینی و تأثیر واقعیِ مبارزه ایدئولوژیک در جامعه ی طبقاتی!

شرایط کنونی جنبش کمونیستی و ضرورت مبارزه ایدئولوژیک

در هر شرایط مشخصی از مبارزه طبقاتی، با اینکه هر سه شکل اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک، به طرز جداناپذیری به هم گره خورده اند، اما، گاهی، یکی از این شیوه ها در مقطعی تبدیل به شکل تعیین کننده برای پاسخگویی به نیازها و ضرورت های مبارزه طبقاتی می شود. با در نظر گرفتن اینکه در یکصد سال گذشته، بنا بر دلایلی [۱] سوسیالیسم علمی مورد تهاجمات همه جانبه ی تئوری های بورژوایی در اشکال راست و چپ آن گشت و برای مدت طولانی ای زیر گرد و خاک رویزیونیستی و آپورتونیستی فرو رفت، اینک که جهان سرمایه داری در شرایط بسیار بحرانی ای قرار گرفته که نوید خیزش های مجدد انقلابی طبقه کارگر جهانی را می دهد، [۲] در مقطعی قرار گرفته ایم که مبارزه ایدئولوژیک، در جهت ایجاد استقلال سیاسی طبقاتی پرولتاریا و بازسازی احزاب انقلابی کارگری و متحد کردن پرولتاریای جهانی حول تئوری ها و برنامه های سوسیالیسم علمی، دارای حساسیت و نقش تعیین کننده ای گشته است. البته ما چون متافزیست های بورژوازی معتقد نیستیم که چون یک شکل از مبارزات طبقاتی عمده گشته است، به معنای ترک اشکال دیگرش می باشد. و باز تأکید می کنیم که این اشکال از مبارزه طبقاتی غیز قابل تفکیک بوده و می بایست همزمان پیش روند، اما، بر روی پیشبرد قاطعانه ی مبارزه ایدئولوژیک و اهمیت آن، بخصوص در چنین شرایط و مقطعی پافشاری می کنیم.

اما همچون اشکال دیگر مبارزه طبقاتی، در مبارزه ایدئولوژیک نیز طرف های مقابل وجود دارند و سعی می کنند تا این مبارزه را به سمت منافع و اهداف خود جهت دهند و نگذارند که رقیب نیروهای طبقاتی و اجتماعی مورد نیازش را از ایشان جدا کرده و حول تئوری ها و برنامه های خود متحد سازد. ما در اینجا و در حال حاضر، به علت تفرقه و جدایی حاصله بین کمونیست ها در سطح جهانی که بخشاً به تبعیت پیشروی ایدئولوژیک بورژوازی در میان صفوف مان حاصل شده است، نمی توانیم وارد جزئیات تحلیلی اوضاع کمونیست ها در سطح جهانی شویم و مشکلات و معضلات دقیق بازدارنده ی این مبارزه در چنان ابعادی را بررسی کنیم، اما می توانیم در حیطه پراتیک خود، یعنی جنبش کمونیستی ایران، جزئیات شیوه ی مبارزه ایدئولوژیک بورژوازی را علیه ایجاد انسجام نظری، سیاسی و تشکیلاتی بین کمونیست ها بر روی برنامه های ا
ستراتژیک، تاکتیکی، و راه حل های عملی در مبارزات سیاسی و اقتصادی طبقه کارگر نشان دهیم.

تحریف متدلوژیک

یکی از مهمترین ابزار تئوریسین های بورژوازی در حاضر از طریق جایگزینی واقعیت دیالکتیکی مبارزه ایدئولوژیک با توهم متافزیکی از آن است.

همانطور که در بالا به آن اشاره کردیم، واقعیت پدیده مبارزه ایدئولوژیک دیالکتیک "هم تفرقه – هم اتحاد" است، اما تئوریسین های بورژوایی، چه در شکل راست و لیبرال آن و چه در اشکال متنوع رویزیونیستی و اپورتونیستی آن، کوشش دارند که توهم متافزیکیِ "یاوحدت یا اتحاد" را جا بیاندازند و اینگونه بنمایانند که خود حامی "اتحاد" هستند و دیگران "تفرقه " اندازند. متاسفانه بخش بزرگی از فعالین کنونی جنبش کمونیستی – کارگری ایران به این علت که زیر آموزش های رویزیونیستی حزب توده – اکثریتی و مائویستی تربیت شده اند، مستعدِ پذیرش چنین منطقی هستند. برای ایشان جا افتاده است که اگر فعالین کارگری درگیر مبارزات ایدئولوژیک شوند، نتیجه اش تفرقه در صفوف ایشان است. و متاسفانه به این نمی اندیشند که "اتحاد" کنونی بر مبنای تئوری و نظریات و برنامه های رفرمیستیِ بورژوازی بنا گشته است و فعالان کمونیست باید با مبارزه ایدئولوژیک خود این بنا را در هم شکسته و همزمان به انسجام فعالین کارگری حول برنامه هایی بر مبنای نظرات علمی سوسیالیستی قوت بخشند. از لحاظ عینی نیز به این شکل می شود که با ایجاد تفرقه در فعالین کارگری و نمایندگان بورژوایی رهبری کننده شان، این نیروهای انقلابی را آزاد کرده تا به جمع های کمونیست ها بپیوندند.

یک نمونه از این دو شیوه ی برخورد را می توان در مورد اختلافات نظری موجود در "شورای همکاری …" و مبارزه ایدئولوژیکی که در میان این جمع از فعالان کارگری بوجود آمده است، دید. با در نظر گرفتن گزارشاتی که از هر دو طیف فعال در این شورا بیرون آمده است، طیفی معتقد به رویکرد انقلابی و عدم سازش با نیروهای رفرمیستی ای است که نقش نفوذی سرمایه داری را در جنبش کارگری بازی می کنند و خواهان عدم همکاری با چنین نیروهایی است. و طیف دیگر جریانات رفرمیستی را نیز در زمره نیروهای کارگری شمرده و ایجاد تمایز بین نیروهای فعال در جنبش کارگری را "تفرقه اندازی" می خواند. در گزارشی از مجمع عمومی دوازدهم کمیته پیگیری … می خوانیم:

" اما آنچه در این مجمع به وضوح دیده می شد، اتفاق نظر اعضای آن در تحلیل از شرایط سیاسی فعالان کارگری و طیف بندی میان تشکلات موجود بود. طبق چنین تحلیلی، رشد و توسعه مبارزات کارگری در چند سال گذشته باعث گشته است تا فعالان کارگری بر مبنای دیدگاه و راه حل های انتخابی شان به دو گروه رفرمیسم و رادیکال تقسیم شوند. و با تجزیه و انشعابات در سطح این فعالان، رفته رفته نهادهای مجزایی که نمایانگر چنین تفاوتی در استراتژی و تاکتیک باشند شکل گرفته اند. اخیراً جناح رفرمیست در تشکیلاتی به نام "کانون مدافعان حقوق کارگر" منسجم گشته اند و گو اینکه تعدادی از فعالان صادق کارگری نیز در این تشکیلات حضور دارند، اما با در نظر گرفتن مفاد اساسنامه ی بغایت ارتجاعی آن و این واقعیت که کنترل موقعیت های تعیین کننده این تشکیلات در دست سوسیال لیبرال ها قرار گرفته است، امیدی به تغییر موضع ایشان از رفرمیسم و سندیکالیسم و طرفداری از "سه جانبه گرایی" در سطح داخل و خارج از کشور و تبلیغ تکیه ی رهبران کارگری به نهادهای سرمایه داری و امپریالیستی، نیست. اما در طرف مقابل نیز هنوز طیف رادیکال، به علت عدم خط کشی قاطع با چنین نظراتی و تزلزل در طرد کامل استفاده از ابزارهای سرمایه داری و کارفرمایی، نتوانسته است تشکلاتی منسجم، چه از زاویه نظری و چه از لحاظ عملی بوجود آورد.

با در نظر گرفتن موارد فوق و با رجوع به تمایلات بسیار قوی موجود در "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" به خط مشی رفرمیستی و همکاری تنگاتنگ با "کانون مدافعان …" در فعالیت های کارگری، از طرف سخنرانان، پیشنهاد خروج از "شورای همکاری تشکل ها و فعالین کارگری" مورد بررسی قرار گرفت. " [۳]

البته طرف دیگر نیز دارای استدلالاتی است که شفاف ترین آن را خانم مریم محسنی ارائه داده است:

" گرایشات متفاوت نظری و سیاسی نباید مانع اتحاد ما شود. این پیوند ارگانیک با طبقه ی کارگر است که وحدت را سرلوحه ی عمل قرار داده و تمایزات سیاسی را به حاشیه می راند. بیهوده نیست آن جا که فعالان کارگری پیوندی ارگانیک با طبقه ی کارگر دارند، تمایزات سیاسی نتوانسته است به انسجام و گام های عملی مشترک لطمه بزند. در واقع آگاهی طبقاتی کارگران مانع شدت یافتن اختلافات شده و روحیه ی همکاری به تمایز سیاسی چربیده است. هر جا که ارتباط فعالان کارگری با بدنه ی طبقه ی کارگر وسیع تر، عمیق تر و گسترده تر بوده، ما شاهد تقویت همبستگی میان فعالان کارگری بوده ایم. و هر قدر این ارتباط ضعیف تر و گسسته تر شده اختلافات شدت گرفته و اولویت اصلی فعالان، غلبه ی تعلق خاطر سیاسی و تشکیلاتی آنان نسبت به منافع طبقه
ی کارگر و جنبش کارگری گشته است. امری که قبل از هر چیز به ضرر طبقه ی کارگر و دامن زدن به پراکندگی در جنبش کارگری است. ما باید با همگامی و اقدامات مشترک عملی بر این نوع انحرافات فرقه ای فائق آییم. غلبه و ترجیح منافع فرقه ای و گروهی، نتیجه ای جز دامن زدن به پراکندگی در جنبش کارگری ندارد. موضوعی که هر پیشرو صدیق پرولتاریا و آگاه به منافع طبقاتی کارگران نمی تواند نسبت به آن بی تفاوت بوده و به نوبه ی خود باید با این انحراف در جنبش که نتیجه ای جز پراکنده کردن کارگران ندارد، مقابله کند. ما باید تمایزات گرایشات سیاسی یکدیگر را به رسمیت شناخته، و ضمن بیشترین فاصله در عقیده و نظر، حداکثر گام های مشترک و عملی را با هم برداریم. امری که از ابتدا شورای همکاری با برگزاری مراسم اول ماه مه ۸۶ در جهت آن گامی عملی و ممکن را برداشت و پروژه ی اول ماه مه ۸۶ شروعی برای پیشبرد چنین اهدافی بود." و در پایان مطلب خود اضافه می کند که: " و سخن آخر این که، کسانی که از ابتدای تشکیل شورای همکاری، آن را یکسره تخطئه کرده اند، نام فعال جنبش کارگری بر خود نهاده، اما تمام همّ خود را جهت متلاشی کردن این اتحاد به کار گرفته اند و از هیچ کوششی برای از بین بردن این اتحاد و ایجاد تفرقه در جنبش کارگری، فرو گذار نمی کنند، باید بدانند این اتحاد تلاش حداقل بیست و پنج ساله ی فعالان کارگری را به عنوان پشتوانه ی خود دارد. شورای همکاری تبلور اراده و همبستگی فعالانی است که تمام تلاش خود را مصروف گسترش اتحاد در میان طبقه ی کارگر کرده اند. پاسخ من به عنوان یکی از افراد این مجموعه به چنین شیوه هایی این است: "این پیوند و اتحاد میان ما فعالان کارگری گسستنی نیست، آب در هاون نکوبید". [۴]

در اینجا متوجه می شویم که طیف اول معتقد است که هر جریانی را نمی توان یک "جریان کارگری" دانست و پرولاریسم جنبش کارگری را به ایشان توسعه داد. آنها اعلام کرده اند که "رفرمیسم و سندیکالیسم" خط مشی بورژوازی است و فعالان کارگری باید با ایشان مرزبندی داشته باشند. اما طیف دیگر بدون مرزبندی شفافی، هر که را که در جنبش کارگری فعالیت می کند، از جمله رفرمیست ها و سندیکالیست ها را جریان کارگری معرفی کرده و ایجاد افتراق را میان ایشان مترادف با ایجاد تفرقه در صفوف کارگران می شمارد و تکیه می کند که : " گرایشات متفاوت نظری و سیاسی نباید مانع اتحاد ما شود". اما جالب اینجاست که چند خط پایین تر همین خانم محسنی نیز بر ایجاد افتراق صحه گذاشته و می گوید:

" مقوله ی سازمان یابی توده ای طبقه ی کارگر، بیشترین اختلاف و تشتت را در میان ما به وجود می آورد. گاه ساعت ها بحث می کردیم ولی به نتیجه نمی رسیدیم. در این مورد بین ما نه تمایز، بلکه تضاد دیدگاه وجود داشت. سازمان یابی طبقه ی کارگر اشکال مختلفی دارد: سندیکا، اتحادیه، شورا و… اما در میان برخی از ما حداقل توافق بر سر این مفاهیم وجود نداشت، از این رو این عرصه از فعالیت در شورای همکاری، عرصه ای است که نمی توان دیدگاه هایی را که حداقلی از اشتراکات میان آن ها وجود نداشته باشد، در آن جمع کرد. مثلاً چگونه ممکن است در مورد مسائل مبارزاتی کارگران درون یک کارخانه دو توصیه ی همزمان متضاد نمود. در یک مقاله گفت: نامه نوشتن به نهادهای بین المللی یک عمل ضد کارگری است. در حالی که در مقاله ای دیگر این نوشته شود که: مسائل تشکل یابی و مبارزاتی طبقه ی کارگر امر خود کارگران است و کارگران در مسیر مبارزاتی خود تصمیم می گیرند از کدام اهرم ها برای پیشبرد امر مبارزه استفاده کنند و هیچ کدام از مفاهیم برشمرده ی بالا را مطلق نکرده و انتخاب آزادانه ی آن را به عهده ی کارگران می داند. این اتفاقی بود که در شورای همکاری افتاد و در کتابچه ی تهیه ی شده ی شورای همکاری به مناسبت اول ماه مه ۸۷ یکی از نمایندگان در مقاله ی خود، درخواست کارگران از نهادهایی چون سازمان جهانی کار را یک عمل ضد کارگری تلقی کرده بود. بنابراین دو گروه که در مورد سازمان یابی توده ای طبقه ی کارگر پای عملی واحد می روند، باید حداقلی از اشتراکات را داشته باشند، نمی توان همزمان دو توصیه ی متضاد را در یک کتابچه انتشار داده و آن را در میان کارگران پخش کرد. بنابراین همکاری دو گروه که در مورد سازمان یابی متضاد فکر می کنند و اصرار دارند به امر سازماندهی مبارزات کارگری مثلاً در یک واحد تولیدی مشخص بپردازند، ممکن نیست." [۵]

این التقاط در گفته های خانم محسنی تصادفی نیست و از عدم مرزبندی صریح و قاطع با رفرمیسم و رویزیونیسم بر می خیزد. البته چون هنوز معتقدم که شخص ایشان انسانی صادق و متعهد به منافع طبقه کارگر می باشند از واژه "اپورتونیسم" استفاده نمی کنم. چرا که ایجاد مرزبندی با رفرمیسم و رویزیونیسم به تازگی موضوع مبارزه ایدئولوژیک در میان جنبش کارگری گشته و بسیاری از فعالان کارگری خواهند بود که با هر چه مشخص تر شدن این مرزها به سمت برنامه انقلابی جذب خواهند گشت. اما می بینیم که عدم مرزبندی ایدئولوژیک و تکیه بر جنبه ی "تفرقه اندازانه ی" آن، در حقیقت یک د