اسلامی سیاسی , کتاب مشعل راه یا مانیفست اسلام سیاسی(قسمت سوم)

اسلامی سیاسی

کتاب مشعل راه یا مانیفست اسلام سیاسی ( قسمت سوم )

در این قسمت از مطلب، نگاهی اجمالی به زندگی نویسنده کتاب مشعل راه، شخص سید قطب میندازیم.

کتابی که در لا به لای صفحه‌ها و سطور آن، تئوری و فرامینی را مطرح نموده که در کلیت خود، در دو قرن اخیر، منبع و مانیفست اسلام سیاسی و رادیکال قرار گرفت.

سید قطب در سال ١٩٠۶ میلادی، در روستای موشا از توابع استان اسیوط در جنوب مصر دیده به جهان گشود. پسر حاجی قطب ابراهیم و دارای دو خواهر و یک برادر بود. در آغاز، پدر او را به حجره مسجد در روستا می فرستد برای یاد گرفتن قرآن و علوم اسلامی.

در سن ده سالگی، قرآن را حفظ می کند. بعدا در سن سیزده سالگی، همراه خانواده به شهر قاهره مهاجرت می کنند و در محله حلوان قاهره ساکن می شوند. بعد از آنکه مرحله ابتدائی و متوسطه را پشت سر میگذارد، برای تحصیل در رشته دبیری، در دارالعلوم شروع به تحصیل می نماید. بعد از چهار سال، در سال ١٩٣٣ میلادی، مدرک لیسانس راگرفته و در وزارت معارف، به عنوان دبیر استخدام می شود. تا سال ١٩٣٩ میلادی، به عنوان معلم تدریس می کند. اگر چه سید قطب در سنین کودکی، در روستای موشا، با آداب و رسوم اسلامی تربیت و بزرگ شده بود، اما مهاجرت به شهر قاهره، باعث دگرگونی عمیق درنحوه اندیشیدن و افکار او شده و او را به سمت و سوی دیگرمی کشاند.

سید از آغاز جوانی، علاقه وافری به شعر و نوشتن در او پیدا میشود. با ورودش به شهر قاهره، شروع به خواندن کتابهای ادبی و شعر، همچنین کتب روشنفکری و نقد و پژوهشی می کند. اکثر پژوهشگران، این مقطع از زندکی سید قطب را مقطع ادبی نامگذاری کرده‌اند، که ما بین سالهای ١٩٣٠ تا ١٩۵٠ میلادی بوده است.

همچنین در این مقطع، سید همچون نویسندگان دیگر مثل طاها حسین، عباس محمود عقاد و احمد لطفی سید، تحت تاثیر فراوان فرهنگ و کلتور غرب قرار گرفته و مثل آنها، مجذوب تمدن غربی بوده است.

در این مقطع از زندگی، سید قطب آثار متعددی از داستان و رمان تا نقد ادبی از خود بجا گذاشته است. که مهمترین آنان عبارتند از: ساحل گمشده، روءیای سحر، کاروان برده، خار، چهار فرقه، کودک در روستا و شهر مسحور را میتوان نام برد.

بعد از سال ١٩۴۶ میلادی، چرخشی فکری، سمت و سوی نوشته‌های او را از ادبیات به نوشتن در مورد اسلام عوض نمود که هر کدام ازاین کتب زیر را به رشته تحریر در آورد :

داد‌پروری اجتماعی در اسلام، اسلام و صلح جهانی، جنگ و کشمکش اسلام و سرمایه‌داری

منظور اصلی او از نوشتن این کتب، به اصطلاح، آشکار نمودن و نشان دادن بعدهای سوسیالیستی در قوانین و فرامین اسلام بود!!

البته در این چرخش فکری، سید تنها نبود و هر یک از طاها حسین و عباس محمود عقاد هم همان تصمیم را گرفته بودند.

طاها حسین و عباس محمود عقاد، دو دلیل اصلی را برای اتخاذ چنین تصمیمی بر می شمارند:

اول، فساد احزاب سیاسی و دوم، ظهور اندیشه ملی گرایی در مصر در نیمه اول سده بیستم.

این مقطع فکری از زندگی سید قطب، با سفر به ایالات متحده آمریکا به پایان می رسد.

این سفر در سال ١٩۴٨ میلادی به وقوعپیوسته که منظور از آن، تحقیق در مورد پروگرام جدید آموزش و پرورش در امریکا بود، که از طرف وزارت معارف مصر سازماندهی شده بود.

سید قطب در آمریکا، در هر یک از دانشگاههای کلمبیا، کلورادو، در رشته دبیری تحصیل می نماید. و در رشته آموزش، در دانشگاه استانفورد در کالیفرنیا، مدرک لیسانس را اخذ می نماید.

درآمریکا، از هر یک از شهرهای نیویورک، سانفرانسیسکو، لوس آنجلس و چند شهر دیگر بازدید نمود. سال ١٩۵١ میلادی، هنگام مراجعت به مصر، سر راه به مدت کوتاهی در هر یک کشورهای انگلیس، سویس و ایتالیا اقامت نمود. یکی از اهداف وزارت معارف مصر از فرستادن سید قطب به آمریکا، این بود که او را با فرهنگ و تمدن غرب آشنا نمایند، و همزمان با تمدن و فرهنگ آمریکا انس و الفت گرفته، در بازگشتبه مصر، تجارب حاصله را در آموزش و پرورش مصر بکار گیرد.

ولی نتیجه صد در صد بر عکس بود. نه تنها سید با تمدن آمریکایی احساس نزدیک نکرد، بلکه در مراجعت، در اولین فرصت، انتقاد از تمدن غربی را سر لوحه نوشته‌های خود قرار داد. میتوان گفت که سفر به امریکا، نقطه عطف چرخش فکری سید بشمارد می آید، هم از نظر فکری و هم از نظر سیاسی..!

حاصل دو سال اقامت سید در آمریکا، کتابی بود به اسم * آمریکایی که دیدم*. در این کتاب، عواملی را بر می شمارد که باعث شده تا او زندگی و تمدن آمریکایی را نفی نماید و آنرا به باد انتقاد بگیرد، که اهم دلایل او، به این شرح می باشد: مادیت، نژاد پرستی، بی بند و باری جنسی.

دو سال زندگی در آمریکا، بیشتر او را به اسلام و بعدا به اخوان المسلمین نزدیک نمود.

سید قطب تا قبل از سفر به آمریکا، همانگونه که خود می گوید، هیچگونه ارتباط یا آشنایی با اخوان المسلمین نداشته بود. آنزمان که سید با اخوان آشنا میشود، هم فعالیت اخوان از طرف رئیس وزراء ابراهیم عبد الهادی ممنوح اعلام شده بود و هم بنیان گذار و رهبر آنان، شیخ حسن البناء ترور شده بود.

همانطور که سید نقل می کند، این شرایط باعث میشود که او بیشتر ترغیب شود که به اخوان نزدیک شود. سید هنگام بازگشت به مصر، کشور را در حالت یک دگرگونی تاریخی و سرنوشت ساز می بیند که آن هم انقلاب جولای بود. انقلابی که نه تنها کشور مصر را از هفتاد سال مستعمره بودن بریتانیا آزاد نمود، بلکه زنگ بیدار باشی بود برای ملل استعمار زده منطقه که با سر مشق قرار دادن انقلاب مصر، استقلال خود را به دست بیاورند. با پیروزی انقلاب، مقطعی دیگر از زندگی سید قطب شروع شد.

مقطع بعد از انقلاب جولای، از ١٩۵٢ تا ١٩۶۶ میلادی

روز بیست و سوم آگوست ١٩۵٢ میلادی، سازمان افسران آزادیخواه در قاهره، به رهبری جمال عبد الناصر، پیروزی انقلاب را در مصر اعلام نمودند و سیستم پادشاهی را خلع نمودند. اهداف سیاسی انقلاب این بود که به فسادی که نتیجه حکمرانی پادشاهی بود پایان دهد. همچنین برقرار نمودن سیستمی سیاسی که توانایی مدیریت و رهبری تغییرات اجتماعی را داشته باشد.

به هر حال انقلاب به پیروزی رسید و همانطور که گفته میشود، پیروزی، صاحبان زیادی دارد. یکی از آن مدعیان که بیدرنگ در کشمکش تصاحب قدرت، به میدان آمد، اخوان المسلمین بود. این کشمکش در سال ١٩۵٢ میلادی شروع شد تا هنگام فوت عبد الناصر در ٢٨ سپتامبر ١٩٧٠ ادامه داشت.

برجسته‌ترین کسی که در این کشمکش، رهبری اخوان را بدست داشت، شخص سید قطب بود.

سید همچنان که خود می گوید: سال ١٩۵٣ به طور فعال، عضو اخوان المسلمین شدم. اما فعالییتم محدود به مسائل روشنفکری بود و در مسائل سیاسی دخیل نبودم.!

اما با نگاهی گذرا به مقاطع زندگی سید قطب بعد از انقلاب مصر، کافیست ما را به این باور برساند که او در اولین روزهای شروع به فعالییتش در سازمان اخوان، بخصوص بعد از دستگیریش در سال ١٩۵۴ میلادی، از فعالییت و کار سیاسی به دور نبوده و تا آخرین روزهای عمرش، مسرانه و مداوم، مشغول فعالییت سیاسی بوده است.

حسن حنفی در مورد آن مقطع از وضعیت اخوان می نویسد: بعد از انقلاب جولای، ما بین هوادارن رهبر اخوان، شخص حسن الهضیبی و هوادارن رهبر دستگاه مخفی و امنیتی اخوان، شخص عبدالرحمان سندی، کشمکش جدی بر سر قدرت در گرفت که سید قطب جناح هیچ کدام از آنان را نگرفت. اهم کار برای او، بعد فکری سازمان بود و همزمان مشغول تنظیم نمودن ایدئولوژی اسلام رادیکال و جهادی بود.

ولی طولی نکشید که بحران مارس ١٩۵۴ به وقوع پیوست و سید قربانی کشمکش ما بین سازمان اخوان و حاکمان انقلاب شد. و همراه بسیاری از سران رهبری و اعضای اخوان، دستگیر و روانه زندان شد. در ماه مارس ١٩۵۵ میلادی، سید در دادگاه به پانزده سال حبس محکوم شد.

در این زمان بود که رهبر اخوان، شخص حسن الهضیبی، به علت کهولت و بیماری، و همچنین به دلیل اعدام عبد القادر عوده از اعضای رهبری اخوان در سال ١٩۵۴، تصمیم گرفت رهبری و رسیدگی به امور زندانیان اخوان را در زندانها به شخص سید قطب بسپارد. حبس سید ده سال طول کشید، تا در سال ١٩۶۴ میلادی، به واسطه عبد السلام عارف، رئیس جمهور وقت عراق، از زندان ازاد شد.

سید قطب تمام سالهای زندان را به مطالعه و تالیف کتب به سر برد. بخصوص مطالعه کتابهای ابو اعلا مدودی و ابو حسن ندوی. تحت تاثیر کتابهای آن دو نفر و همچنین شرایط زندان، کم کم افکار سید دستخوش تغییرات می شد. تغییر از افکار اسلامی اجتماعی به طرف افکاری رادیکال بر مبنای تئوری و آینده نگرانه.

تالیفات او با کتاب هذا الدین و مستقبل لهاذا الدین شروع شد و با کتاب معالم فی الطریق به پایان رسید.

با داخل شدن این مرد به سازمان اخوان، تغییراتی بنیادی چه از نظر مادی و فکری، سراپای سازمان را فرا گرفت. در نتیجه تاثیرات افکار رادیکال سید، سازمان اخوان از نظر فکری، به چند شاخه تقسیم شد که دو شاخه اصلی آن یعنی، شاخه افراد پیر و مصالحه جو در طرفی، و جوانان افراطی و تندرو که تحت تاثیر تئوریهای سید قطب قرار داشتند.

پس با آزادی سید از زندان، تفکر و پلان تشکیل یک سازمان تندرو و افراطی از جوانان بیرون و درون زندان، به منصه ظهور رسید که عملا شروع به فعالیت نمودند. مهمترین هدف آنان در شروع، زدن ضربه‌ای کمر شکن به عبدالناصر و دار و دسته‌اش، و همچنین کودتا بر ضد حکومت و تشکیل دولتی اسلامی بود. اما همه این نقشه‌ها، با دستگیری علی عشماوی، مسئول تشکیلات مخفی شهر قاهره لو رفت. به این صورت یک بار دیگر، سید قطب و سازمان اخوان در دستان حکومت گرفتار آمدند.

و با حکم شماره دوازده، در سال ١٩۶۵ میلادی، که از طرف دادگاه جنایی صادر شد، چهل و سه تن از اعضای اخوان به اتهام کوشش برای تغییر قانون کشور و تشکیل حکومتی بدیل به زور قوه قهریه، و همچنین به اتهام اقدام به ترور رئیس جمهور و همه کارگزاران دولت و همچنین اقدام برای منفجر کردن دستگاههای حکومتی و بر پا نمودن آشوب در کشور متهم شدند.

از این چهل و سه نفر، هفت نفر از ایشان، متهم درجه اول شناخته شدند. با این اتهام که آنان رهبری آن سازمان را به عهده داشته‌اند و جزئیات نقشه کودتا را کشیده بودند. آن هفت نفر به اعدام محکوم شدند. که اسامی آنان به شرح ذیل می باشد:

١. سید قطب ابراهیم ٢. محمد یوسف هواش ٣. عبدالفتاح عبده اسماعیل ۴. علی عبده عشماوی ۵. احمد عبدالمجید عبدالسمیع ۶. صبری عرفه الکومی ٧. مجدی عبدالعزیز متولی.

از این هفت نفر، حکم چهار نفر از ایشان به حبس ابد تقلیل یافت، و هر یک از سید قطب و محمد هواش و عبدالفتاح اسماعیل در سپیده روز دوشنبه، ١٩ آگوست ١٩۶۶ میلادی، حکم اعدامشان به اجرا گذاشته شد.

در اینجا مقطعی دیگر از کار و فعالیت سازمان اخوان با اعدام این سه نفر به پایان رسید و مقطعی بسی خونین تر در تاریخ اسلام سیاسی آغاز شد که موتور محرکه آن، تئوریها و اعدام شخص سید قطب می باشد.

…… و اما کوتاه سخن در پایان این قسمت:

با اعدام این مرد، سید قطب به صورت یک رمز و سنبل برای تمامی گروه‌های رادیکال در آمده و از او به اسم شهید یاد کردند. به این صورت تئوریهای سید قطب، همانند توشه راه اردوهای مجاهدینی در آمد که در اینجا و آنجا، در زیر پرچم اسلام سیاسی، برای تغییر جهان، عزم را جزم کرده‌ بودند.!!

سید قطب در جایی می نویسد: اصحاب قلم توانایی آن را دارند که حرکتهای بزرگی را بوجود بیاورند، ولی به شرطی که جان خود را در راه عقاید و باورهایشان فدا نمایند. تا آن عقاید زنده بماند.!

این مرد که جهان را ترک می نماید، بعد از خود، سیلی از نوشته‌هایش را به میراث می گذارد.

ترسناکی این تئوری و افکار فقط در آن نیست که خواهان حرکتهای رادیکال و افراطی برای تغییر می باشد، بلکه خطر جدی آنجاست که هر گروه و دسته‌ای، بنا به مصلحت و خواست خود، افکار و تئوریهای او را تفسیر می نمایند و آنان را به کار می برند.

و نتیجه این میشود که حال می بینیم. این همه جنگ خونین و خانمان سوز، این همه جنایات و کشتار که روزانه در ممالک اسلامی شاهد آن هستیم. از پاکستان و افغانستان گرفته تا ایران و عراق، یمن، سوریه، ترکیه، لیبی و نیجریه و الخ…..

قبل از ظهور سید قطب و تئوریهای افراطی او، چیزی به اسم جهان اسلام و گروههای تکفیری و جهادی وجود نداشت. با نوشتن کتاب مشعل راه، مانیفستی برای اسلام سیاسی و رادیکال نوشت که بر مبنای آن، دهها گروه رادیکال وتروریست به منصه ظهوررسیدند مثل گروه‌ تکفیرو الهجره، گروه جماعت الاسلامیه، القاعده، النصره، داعش، طالبان، رژیم ولایت فقیه در ایران و دهها گروه بزرگ وکوچک دیگر، که جنایات آنان بخصوص در کشورهای اسلامی، صدها هزار نفر را به کام مرگ فرو برده است و راه را برای قدرتهای چپاولگر خارجی باز نموده که از این آشفته بازار کشورهای اسلامی و از این آب گل آلود، مصالح خود را دنبال کرده و منافع بیشماری را به جیب بزنند. و اما تنها عوایدی که نصیب مردم فلک زده کشورهای اسلامی شده است، فقط ویرانی شهرها و آوارگی مردمان آن دیار می باشد.

جالب اینجاست که کشوری مثل هندوستان با یک میلیارد نفر جمعیت و بیش از دویست دین و آیین گوناگون، مردم آن در صلح و آرامش می زیند. حال در ممالک اسلامی، مردم ان دارای یک خدا، یک دین، یک کتاب قرآن و یک فرامین مذهبی، مردمانش به اسم همان خدا و قران و شریعت، همدیگر را قتل عام می کنند…؟!!!

دینی که باید منشاء رحمت باشد، حال منبع زحمت شده است………..!!

فریق یوسفی