در راستای تدارک نظری علیه نظام سرمایه داری , پیشگفتار مازیار رازی به «مارکسیزم دوران ما» اثر لئون تروتسکی (۱)

در راستای تدارک نظری علیه نظام سرمایه داری

پیشگفتار مازیار رازی به «مارکسیزم دوران ما»  اثر لئون تروتسکی (۱)

طبقه ی کارگر ایران، در دوران حساس و سرنوشت سازی قرار گرفته است. فعالیت های عملی ضد سرمایه داری طبقه ی کارگر ابعاد نوین و رادیکالی به خود می گیرد. هدف نهایی طبقه ی کارگر به گفته ی کارل مارکس سازمان دادن “قهر مادی” برای “متشکل کردن پرولتاریا در قالب یک طبقه، سرنگون کردن سیادت بورژوازی، و تسخیر قدرت سیاسی به وسیله ی پرولتاریا …و الغاء مالکیت خصوصی …” است.

لازمه ی آماده سازی و تدارک این هدف نهایی کسب آگاهی ضد سرمایه داری و آگاهی سوسیالیستی است. آگاهی ضد سرمایه داری در مبارزات روزمره کارگران حاصل می شود. رهبران عملی کارگران حامل این آگاهی در جامعه سرمایه داری هستند. چکیده عمل طبقه کارگر در قالب یک برنامه سوسیالیستی بخشی از آگاهی ضد سرمایه داری را مبدل به آگاهی سوسیالیستی نیز می کند.  اما؛ بخش قابل ملاحظه آگاهی سوسیالیستی نوین برخلاف سایر انگیزه های جوامع ما قبل از سرمایه داری، محصول تکامل “تئوری” است. تشدید تضادهای طبقاتی؛ ایجاد تشکل های مستقل کارگری؛ و نهایتاً رو در رویی طبقه ی کارگر با سرمایه داری و شورش ها و طغیان ها و اعتصابات کارگری، پدیده هایی هستند که در درون جامعه ی سرمایه داری به وقوع می پیوندند. اما صرفاً با عصیان و خشم و اعتراضات توده ای و ایجاد تشکل های مستقل کارگری (سندیکاها؛ اتحادیه ها؛ اتحاد عمل ها و جبهه های واحد کارگر) “سیادت بورژوازی” الزاماً از میان برداشته نمی شود. طرح مطالبات عمومی «ضد سرمایه داری» یا شعار «لغو کار مزدی» بدون توضیح پایه های مادی و چگونگی اعمال آن مطالبات؛ نه تنها کافی نیست بلکه طبقه ی کارگر را در تندبادهای مبارزه اش علیه سرمایه داری خلع سلاح می کند. طبقه ی کارگر نیاز به ابزار برنده تری دارد و آن هم تئوری انقلابی است که درعالی ترین شکل آن در درون یک حزب پیشتاز کارگری تجلی می یابد. دانش سوسیالیستی که محصول تجارب تاریخی جنبش کارگری و تحلیل اقتصادی و اجتماعی است، پیش شرط های ضروری برای ریشه کن کردن نظام سرمایه داری است. بدون تئوری انقلابی و درک جامعه ی سرمایه داری جایگزین کردن آن غیرممکن است.

در آوریل ۱۹۳۹ هنگامی که لئون تروتسکی در مکزیک زندگی می کرد، رساله ای به مثابه مقدمه ای بر افکار زنده ی کارل مارکس، (کتابی که  در همان سال توسط انتشارات لانگمنز گرین و شرکاء، انتشار یافت) را به رشته ی تحریر در آورد. ناشر، به دلایل فنی، بخش هایی از نوشته ی تروتسکی را حذف کرد. این بخش ها در شکل کامل نوشته ی اصلی تا سال ۱۹۴۷ به انگلیسی انتشار نیافت. در این سال نوشته ی اصلی به طور کامل تحت عنوان «مارکسیزم» در ایالات متحده انتشار یافت.

 این مقاله ی تروتسکی با خلاصه کردن و تطابق دادن تحلیل مارکس در قرن نوزدهم با شرایط روز، مختصراً به توضیح قوانین سیستم سرمایه داری پرداخته است. آن جایی که مارکس دانسته های خود از شرایط بریتانیا، که در آن زمان از توسعه یافته ترین کشورهای سرمایه داری بود، را مورد استفاده قرار داده، تروتسکی از آمار و ارقام مربوط به ایالات متحده،  به عنوان پرقدرتمندترین مرکز سرمایه داری در قرن حاضر، استفاده کرده است.

در آستانه ی دهه ی ۳۰ قرن بیستم، همانند امروز،  دست آوردهای انقلابی جنبش کارگری با شکست های تعیین کننده ای مواجه شدند و گرایش های راست گرای فاشیستی رو به رشد نهادند. بحران عمیق اقتصادی نظام های سرمایه داری از یک سو، و عدم وجود رهبری انقلابی کارگری در سطح جهانی، از سوی دیگر، پیشروی های جنبش کارگری علیه نظام سرمایه داری را مسدود کردند. سیاست های سازش طبقاتی استالینیسم ،آخرین سنگرها و دست آوردهای جنبش کارگری را به نابودی کشاند. در این دوره، جو رخوت و دل سردی بر روشنفکران انقلابی غلبه کرد. عده ای از شکست هراسان شده و مبارزات طبقاتی را رها کرده و برخی دیگر علل شکست را در خود نظریات انقلابی جستجو کردند و به کشف عقاید “نوین” مشغول شدند. اما، در مقابل این روند، عده ای نیز کماکان به حفظ و تداوم دست آوردهای انقلابی کمر بستند و نظریات و سنن انقلابی را رها نکردند و در راستای تکامل آنان گام های مؤثر برداشتند. تاریخ جنبش کارگری، تاریخ مبارزات ادامه دهنده گان پی گیر نظریات سوسیالیسم انقلابی بوده و هست.

در سال ۱۹۳۹ دنیا هنوز در چنگ عمیق ترین، طولانی ترین و ویران  کننده ترین بحران اقتصادی سیستم سرمایه داری، که تا آن زمان تجربه نشده بود، به سر می برد. تمام تلاش هایی که برای حل این بحران انجام گرفت، چه از طریق اصلاحات از نوع «نظم نوین» در ایالات متحده، و چه نوع «جبهه ی خلق» در فرانسه و یا انهدام فاشیستی ی دموکراسی در آلمان، همه و همه غیر موفق بودند. این وضعیت تا پس از جنگ جهانی دوم به طول انجامید، تا این که پس از معرفی سیستم اقتصادی جنگی مداوم و یا نیمه مداوم بود که سرمایه داری توانست توازن دوباره ای بر سیستم خود حاکم گرداند و      دوره ای طولانی از شکوفایی و توسعه را آغاز کند.

تروتسکی در سال ۱۹۴۰ به قتل رسید و بنابر این زنده نبود تا دوره ی آخرِ کسادی ی اقتصاد سرمایه داری را نه ببیند و نه در مورد آن بنویسد. او در مورد وقوع جنگ پیش گویی کرد، اما، به چگونگی اتمام آن، و یا این که به کجا ختم می شد، به طور صحیح اشاره نکرد. او خاتمه ی جنگ را همراه با وقوع انقلاب می پنداشت و فکر می کرد که بازسازی ی پس از جنگ در چارچوب یک سیستم سوسیالیستی صورت خواهد گرفت. البته انقلاباتی پس  از جنگ جهانی دوم به وقوع پیوست، اما، نه در کشورهای توسعه یافته ی صنعتی.

هر گوشه ای از دنیای سرمایه داری به همان اندازه بحران داشت که تروتسکی در این مقاله توصیف کرد. اما، شکست و تعویق انقلاب در کشورهای امپریالیستی در ابتدا به سرمایه داری فرصت نفس کشیدن، و پس از آن فرصت بهبودی بخشیدن به اوضاع خود را داد. وضعیت یک طبقه ی حاکم و یا یک سیستم اجتماعی تا موقعی که قدرت را در دست خود دارد، هیچگاه کاملاً نومیدانه نخواهد بود. این نظری بود که تروتسکی بارها مطرح کرده بود.

هم چنین گسترش داخلی مبارزه ی طبقاتی در ایالات متحده به گونه ای غیر از آن چه تروتسکی پیش گویی کرده بود، به پیش رفت، به جای “دوره ی نوینی از استقلال جنبش طبقاتی پرولتاریا و در عین حال دوره ی نوینی از مارکسیسم واقعی” که طی آن آمریکا “با چند خیزش به اروپا می رسد و از آن سبقت می گیرد”، به دنبال جنگ جهانی دوم سرمایه داری آمریکا از طریق ترکیبی از اعطاء امتیازات اقتصادی و ایجاد توهمات حول جنگ سرد، جنبش کارگری آمریکا را رام و اهداف آن را به سرقت برد. در آن زمان مارکسیست های واقعی بایستی تنها برای ادامه ی حیات خود مبارزه می کردند.

اما اگر پیش گویی تروتسکی در مورد آینده ی مارکسیزم در آمریکا موضوع ابتذال گری عده ای در دهه ی ۱۹۵۰ قرار گرفت، در دهه ی ۱۹۶۰ این ابتذال گری از چنان وجه  والایی برخوردار نبود. زیرا، با احیاء مبارزه ی اجتماعی با ابعاد توده ای خود، ده ها هزار نفر، برای پیدا کردن راه حلی برای برون رفت از جامعه ای که به طور واضح به همان اندازه بیمار بود که جامعه ی دهه ی ۱۹۳۰، اما به شکل دیگری، به ادبیات مارکسیستی روی آوردند. امروز نیز پس از سپری شدن ۴۰ سال از سیاست‌های نئولیبرالی خانم تاچر و آقای ریگان پس از ۱۹۷۰، ما شاهد وضعیت مشابهی در سطح جهانی هستیم.

تروتسکی پیش گویی ی در این مقاله و در نوشته جات دیگر خود کرد که درست به هدف خورد. تراکم و تمرکز سرمایه در دست شرکت های انحصاری ای که او در مورد آن ها مطرح کرد که “در گذشته تداوم یافته اند و در آینده تا به آخر ادامه خواهند یافت”، علی رغم هرگونه قانونی که ممکن است به تصویب رسیده باشد، بیش از آن که او و کارل مارکس پیش گویی کرده بودند، تداوم یافت (به دلیل این که آن ها توقع نداشتند که سرمایه داری به تواند تا این حد دوام بیابد). تاریخ نگاران رادیکال و جوان تر تازه به کاراکتر امپریالیستی ی جنگ جهانی دوم، که تروتسکی قبل از وقوع آن به تحلیل آن پرداخت، پی برده اند. پیش گویی تروتسکی مبنی بر گسترش جهانی سلطه ی امپریالیزم آمریکا کاملاً صحت خود را ثابت کرد.

اما اشتباه خواهد بود که در مورد اهمیت این پیش گویی ها اغراق ورزیم، به ویژه در مورد پیش گویی های کوتاه مدت؛ و یا از آن ها اعتبار مارکسیسم در دوران خود را استنتاج نمائیم. تروتسکی پیغمبر نبود، خودش هم چنین لقبی را نمی پذیرفت.

چند ماه پس از نگارش رساله ی حاضر او نوشت: “یک پیش بینی سیاسی نمی تواند به اندازه ی یک پیش بینی نجومی به صحت خود وانمود کند”، این پیش بینی تنها موقعی “کافی خواهد بود که در آن نشانه های صحیح تکامل یک خط کلی و کمک به جهت یابی مشخص سیر حوادث تعیین گردند، سیر حوادثی که در طی آن خط اصلی به طور اجتناب ناپذیری یا به طرف راست تغییر مسیر خواهد داد و یا به طرف چپ” (نوشته جات لئون تروتسکی ۱۹۳۹- ۱۹۳۸، ص ۱۱۶).

تروتسکی در سال ۱۹۳۷ در طی اظهار نظر خود در مورد تداوم موضوعیت مانیفست کمونیسم، ۱۸۴۷، چنین گفت: “اما این بدین معنی نیست که پس    از ۹۰ سال رشد بی نظیر نیروهای مولده و مبارزه ی طبقاتی گسترده، مانیفست نه به تصحیحاتی و نه به اضافاتی نیاز ندارد. برنامه ها و  پیش بینی ها در پرتو تجربه، به عنوان بزرگ ترین محک منطق انسان، به آزمایش گذاشته می شوند. مانیفست هم به تصحیحات و اضافاتی نیازمند است.” و او در جهت توضیح اشتباهات مانیفست قدم برداشت. اشتباهات تحلیلی و زمانی، و برای تصحیح آن ها- البته نه از طریقی که منجیان آکادمیک سرمایه داری تلاش می کنند، بلکه، “طبق متدی که در پایه های خودِ مانیفست قرار داده شده اند.”

تروتسکی پیش بینی های خود را بیشتر از پیش بینی های مارکس و  انگلس غیر قابل انتقاد نمی دانست. زیرا، برای او پیش بینی راهنمای عمل بود، راهی برای توسعه ی جهت گیری برای دخالت مؤثر در مبارزه علیه سرمایه داری، متد او این بود که تلاش کند دلیل اشتباه خود را پیدا کند و پس از آن پیش بینی ی دیگری کند. این آن چیزی ست که در هر عملی و توسط هر دانشمندی واقعی انجام می گیرد.

در دهه ۱۹۹۰ نیز با فروپاشی نظام های حاکم بر شوروی و اروپای شرقی و تغییر تناسب قوا به نفع امپریالیسم، بار دیگر گرایش های گریز از مرکز در میان “روشنفکران” وحشت زده از شکست، مشاهده می شود. اپوزیسیون چپ ایران نیز از این وضعیت مستثنی نبود. شکست انقلاب اخیر ایران نیز موقعیت آنان را دو چندان وخیم تر کرده است. تعداد محافل، دسته های رنگارنگ “نوآوری” و “نوطلب” در همه جا سایه افکنده است. افراد و محافلی از گرایش های نظری متفاوت و حتی متضاد همه در یک نکته توافق نظر دارند: “نظریات انقلابی سابق کهنه شده اند و منطبق با وضعیت کنونی نیستند و باید مباحث نوین ارائه داد!”

انتشار نشریات “تئوریک” متعدد نمودار وضعیت کنونی “نوآوران” است. عده ای دست به “نقد” و “کنکاش” زده اند و برخی نیز صرفاً با افزودن پسوند “نو” نشریات خود را تزیین کرده اند. پُست «مدرن»ها و «آینده»نگران همه بر اساس نظریات رفرمیستی و در رد مارکسیسم انقلابی پا بر عرصه حیات گذاشته اند. مدرنیسم «نوآوران» در واقع مطلب “نو”ای به ارمغان نیاورده که همان نظریات کهن گرایش های ورشکسته جنبش کمونیستی را صرفاً تبلیغ می کنند (کائوتسکیزم، مکتب فرانکفورت، و غیره). تمایلات ضد نظریات سوسیالیستی انقلابی در بیشتر نشریات به وضوح به چشم می خورد.

در این تردیدی نیست که جریان های چپ می بایستی پیگیرانه در صدد تجسس و تحقیق و تکامل نظریات جدید باشند. اما کنار گذاردن عمل متشکل سیاسی و عدم دخالت در جنبش کارگری و ضدیت با نظریات انقلابی و تمایل به نظریات انحرافی جنبش کمونیستی، روش صحیح پیشبرد و تکامل نظریات انقلابی نیست.

“نوآوران” ایرانی اغلب در رد نظریات مارکسیسم انقلابی، به نظریات کائوتسکی، برنشتاین (مکتب فرانکفورت) و مدرنیزم، پسا مدرنیزم و سوسیال دموکراسی و اصلاح طلبی استناد می کنند. در واقع، هیچ یک از این نظریات نه در زمان خود، “نو” و راه گشایی مسایل جنبش کارگری بودند و نه امروز. درست برعکس هر یک از آن نظریات به درجه ای نظام های موجود سرمایه داری منحط را توجیه کرده و نهایتاً مسیر انقلاب های کارگری را منحرف کردند. امروز، در قرن بیست و یکم، طرح این قبیل نظریات به مثابه نظریات “نو”، برخوردی غیراصولی است. برای مقابله با این قبیل “نوآوری”ها، پیشروی کارگری و انقلابی ایران بایستی با این نظریات و وجه تمایزشان با عقاید انقلابی بیشتر آشنا شود.

امروز وظیفه ی انقلابیون آن است که برای تروتسکی و لنین آن کاری را انجام دهند که این دو برای مارکس و انگلس انجام دادند. نسل جوان در ایران، کارگر روشنفکران و روشنفکر کارگران، باید نظریات کارل مارکس، لنین و تروتسکی  را مورد مطالعه دقیق قرار دهند، و بیاموزند چگونه از متد انقلابی آن ها استفاده کنند و با شرایط امروز وقف دهند و با متد و برنامه ی آن ها مداخله کنند و تدارک سرنگونی سیادت بورژوازی یا  نظام سرمایه داری  سازمان دهند. زیرا رهبران مارکسیستی در قرن ۱۹ و ۲۰  محق بودند که باور کنند سرمایه داری از حل معضلاتی که بشر در مقابل آن ها قرار داده، عاجز است، که تناقضاتی که از درون سرمایه داری بیرون آمده، هر شکل نوینی که به خود به گیرند،  نمی توانند از طریق سازش طبقاتی و اصلاحات حل گردند، بلکه، به مبارزه ی طبقاتی و رهبری ی انقلابی که به بازسازی سوسیالیستی جامعه منتهی  می گردد، نیاز دارد.  این که سوسیالیسم نه تنها یک نیاز است که امکان پذیر، بلکه، هم چنین مرحله ی مهم بعدی در تحول تدریجی ی جامعه ی بشری  است. همان طور که تروتسکی در مقاله ای که ضمیمه ی همین نوشته گردیده می گوید: “هیچ دلیلی برای رد متد علمی، تا زمانی که هیچ کس، مطلقاً هیچ کس، چیز برتری برای جایگزینی ی آن ارائه نداده”، وجود ندارد.

مقاله ی «مارکسیسم دوران ما» نوشته ی لئون تروتسکی گامی است در راستای شناخت مارکسیسم دوران ما در مقابل گرایش های انحرافی موجود.

شهریور ۱۳۹۵

(۱) «مارکسیزم دوران ما»  اثر لئون تروتسکی

https://www.marxists.org/farsi/archive/trotsky/works/1939/marksism-doran.pdf