فاشیسم بومى و فاشیسم بیگانه

ایرج فرزاد

"در بسیاری از شهرهای اوکراین بناهای یادبودی برای افرادی که به فاشیست ها کمک کرده بودند، برپا می شوند و به افتخار آنها خیابان ها و میدان ها را نامگذاری می کنند. در لتونی همه ساله راهپیمایی لژیونرهای سابق در نیروهای "وافن اس اس" برگزار می شود و رئیس جمهور این کشور اعلام کرده است که لژیونرهای لتونیایی را که در قتل بسیاری از یهودیان و سایر ملیت ها در لتونی و بلاروس شرکت داشتند نازی نمی داند. اقداماتی مشابه نیز همه ساله در استونی برگزار می شود که مقامات این کشور نیز در آن شرکت می یابند."

این جملات از دهان مدافعان "متعصب" و "دگم" کمونیسمی که "زمان آن بسر رسیده" بیرون نیامده اند. اینها را کسانی نگفته اند که رهآورد "دمکراسی" را پس از سقوط رژیمهای "توتالیتر" و "استالینی"، خدای ناکرده انکار کرده اند! این جملات حتی آه و اسف حسرت بار کسانی نیست که کمونیسم را به روایت موسسه انتشارات "پروگرس" آموختند و در راه آرمان ایجاد یک کشور صنعتی به نام سوسیالیسم و کمونیسم، جانشان را کف دستشان گذاشتند و جنگ کردند، مقاومت کردند و در مبارزه با رژیمهای استبدادی و حکومت پلیسی رژیم کودتاها و جونتاهای نظامی، برای "استقلال" و قطع "وابستگی" به بیگانه و امپریالیستها، در دورانهای اختناق در زندانها و دادگاههای نظامی و زیر شکنجه دژخیمان، چه بسا حماسه ها آفریدند. این جملات بازبینی و بررسی انتقادی نوعی از کمونیسم بورژوائی و نقد "آلترناتیو" دمکراسی و حقوق بشری دنیای سرمایه داری بازار آزاد در برابر دیکتاتوری و فعال مایشائی اردوگاه و بلوک سرمایه داری دولتی، اما ملبس و آراسته به کمونیسم و عکس و شمایل مارکس و انگلس و لنین نیستند. نه! این کلمات پر از افسوس و ندبه و آه و اسف، برای آنچیزی نیست که "فروپاشید"، بلکه نگرانی و هراس توام با اعجاب غیر قابل انتظار از آن بختک و کابوسی است که به عنوان تحفه و نوبر مادی ایدئولوژی و گرایش "دمکراسی" و "حقوق بشری"  به جای آنچه فروپاشید، در برابر چشمان بهت زده همه ما با تمام زمختی اش "سر برآورد". این بدیل و گزینه و آلترناتیو تماما "دمکراتیک"ی است که این چنین بی پرده و عاری از هر نوع احترام به تلاشهای عظیم پدران و مادران و خواهران و برادران خویشتن خویش، سرنوشت جامعه و داستان زندگی میلیونها نفر و تاریخ واقعی نسلهائی از مبارزان ضدفاشیستی را در این وقاحت "آزاد شده" به ریشخند گرفته است. اینها جملات "دمیتری مدویداف" رئیس جمهور فدراسیون روسیه به مناسبت شصتمین سالگرد تصویب بیانیه حقوق بشر است! رئیس جمهور گرانقدری که همین چند روز پیش در مراسم دفن کاردینال کلیسای مسکو، همراه با "پوتین" حضور به هم رساندند و نه یک بار که چند بار بر سینه خود علامت و نشان صلیب کشیدند و بر پیشانی سرکشیش متوفی بوسه مسیحائی خداحافظی زدند.

 

این فریاد هر اندازه از موضع استیصال و از موضع تحصن مجازی در آستان حقوق بشر و دمکراسی ای باشد که پرچم همان "وافن اس اس" لتونی در دستش است، با اینحال بطور غیر مستقیم حامل پیامی هم برای همه ما شهروندان جامعه ایران هم  هست. خیلی ساده میگویند زندگی و تاریخ فردی و جمعی تلاشهای زندگی ما، به خود ما تعلق ندارد! دارند با کمال حق بجانبی به همه ما میگویند نه تنها تاریخ ما، بلکه زمان و مکان حال و گذشته را هم پیش خرید کرده اند و راهزنان و مزایده چی هائی که در پس جشن "پایان کمونیسم" از منزوی ترین حواشی جامعه و از ویرانه فاشیسم به گور سپرده شده در میدان نازنین "دمکراسی" به میداندار و فعال و "رهبر" و رئیس جمهور و سازمانده "انقلاب" سبز و نارنجی و مخملی ارتقا یافتند، صاحب خانه همه ما از آب درآمده اند. خانه پدری و مادریمان را مشتی ولگرد هرزه و لومپن و چاقو کش در برابر چشمانمان مصادره کرده اند و جل و پلاس ما را به بیرون پرت کرده اند. و ما انگار حتی حق اعتراض هم نداریم، چه، این محصول "رای" است و تمایل مردم به "دمکراسی" علیه توتالیتاریسم، البته نه فاشیستی که نوع "کمونیستی" و اردوگاهی آن. در مورد ما به نقل از بازماندگان همان سوسیالیسم برژنفی و استالینی و اردوگاهی میگویند که جامعه شان سنتی و اسلامی بوده است و مردمشان باورهای اسلامی دارند و لاجرم انقلابشان هم در "کشور اسلامی" به تصویر می آید. میگویند حداقل چهارصد سال است که از زمان مرحوم باقر مجلسی در زمان اعلیحضرتهای صفوی، آخوند و حوزه اسلامی و فقه شیعه رکنی از ساختارهای سیاسی را تشکیل داده است. مگر آل احمد و "غرب زدگی"اش و شریعتی و "اگر مارکس و پاپ نبودند" او را به رخ ما نمیکشند؟ مگر تشکیل سازمانهای میلیتانت و مدافع مبارزه مسلحانه را با تفاسیر قسط اسلامی از آیات قرآن به یاد ما نمی آورند؟ مگر نمیگویند که در ایران برعکس اروپا، تاریخ مذهب با دم و دستگاه انکیزیسیون فرق دارد و اینجا میشود از "الهیات رهائیبخش" سخن گفت؟ مگر همان آل احمد پس از سفر به حج و مرقوم داشتن "خسی در میقات"، در سال ۱۳۴۱ برای نشان دادن حس نفرت و تحقیر خود از سوسیالیسم علمی مارکس و انگلس و جنبش سوسیالیستی کارگر صنعت مدرن غرب، به زیارت "کیبوتص" های اسرائیل نرفت؟ و همه اینها درست در بطن جنگ سرد به ذهنیت خودفریب و نا خود آگاه تزریق شد. خواستند گفته باشند که کمونیسم یعنی بلوک نظامی و برپائی زرادخانه اتمی و موشکی، که کمونیسم یعنی دولتی کردن سرمایه داری و محروم کردن فرد از حق دخالت در زندگی و سیاست، که کمونیسم یعنی تکنولوژی عقب مانده و تحقیر مصرف و رفاه و دخالت در رفتارهای جنسی و اخلاق و وجدان فردی شهروندان؛ و دیوار و بلوک کشیدن دور جوامع و منزوی شدن از بقیه جامعه بشری. نخواستند و نمیخواهند بگویند که کمونیسم همان جنبشی است که در درون طبقه کارگر صنعت مدرن علیه بردگی کار مزدی در جریان بوده و در جریان است. نمیخواهند بگویند که کمونیسم ه