دشمنی با کارگر در “رئالیسم کارگری” جدید

دشمنی با کارگر در “رئالیسم کارگری” جدید

ایران را خشکسالی ادبی، قحطی ذوق و خیال پردازی فرا گرفته است. این قحطی در مورد ادبیات کارگری محسوس است. بعد از یک تحرک کوتاه مدت در چند ساله بعد از انقلاب بهمن ( مثلا در نمایشنامه “عباس آقا کارگر ناسیونال” و کتابهای جمعه از احمد شاملو)  سی سال اخیر بر متن تحولات عظیم طبقه کارگر، مبارزات و اعتصابها، تشکیل و اعتراضات هفت تپه و  حماسه های مبارزات کارگران در زندانها همچنان  بی اشتهایی بر دنیای ادبی طبقه   کارگر حکم میراند. سوال اینست که چرا  این ماتریال زنده و ملموس  و مملو از تجربه و شور و حماسه مابه ازاء ادبی خود در لباس رمانها و داستانها را پیدا نکرده و نمیکند.  با عبارت دنیای ادبیات سوال اینست که چرا  رئالیسم  و مشخصا رئالیسم  کارگری در ایران در جا میزند و سترون است. سالهای سال است بجز تلاشهای محدود، بجز ترجمه کتب خارجی اثر قابل توجهی خلق نشده است. چرا؟

همزمان ادبیات کارگری جبهه ای است که  کل  بورژوازی در مقابل طبقه کارگر باز کرده است. تعداد بیشماری از برنامه های تلوزیونی و ستون رسانه های   گوناگون صرف بازخوانی و بررسی ادبیات کارگری در ایران می گردد. با سرعتی چشمگیر مجموعه بزرگی از گنجینه تاریخ مبارزه طبقاتی کارگران در ایران چاپ شده و در دسترس است. باور کردنی نیست که چگونه رمان همسایه های احمد محمود در بهترین ساعت پخش تلوزیونی موضوع اعتصابات نفت را با جزئیات به بحث میگذارد.

 “رئالیسم کارگری” صورت مساله یک رور در رویی است که بوضوح مهر صف آرایی طبقاتی بعد از برجام را با خود حمل میکند. در فضای آرام و در میان نوای موسیقی، در میان صدای آرام و متین شرکت کنندگان در پانل برنامه  و از دریچه ادبیات موقعیت طبقه کارگر به بحث گذاشته میشود. هدف کلی طبعا حمله به طبقه کارگر است. اما این یک سر سوزن از  اهمیت این صف آرایی برای یک کارگر سوسیالیست کم نمیکند. جذبه، بخاطر اینکه این بحث می بایست مستقلا در میان خود فعالین و دست اندرکاران سازماندهی طبقاتی کارگران طرح و پیگیری می شد.  اینجا در این عرصه جنبه های انتقادی و کمبودهای مهمی از دوران سردمداری اپوزسیون ضد رژیمی عمل کرده و عمل میکنند که باید با آنها تصفیه حساب کرد. اهمیت، این مجادله در خصوصیات “پسا برجام” آن است.  دنیای ادبیات میدان فراخی برای قایم باشک روشنفکرانه را باز گذاشته و در میان مدعوین نمایندگان انواع جریانات بورژوایی گرد آمده و سهم خود را در امر مشترک طبقاتی ادا میکنند. خصوصیت مهم این فضا در اینست که “رژیم” بمعنای رایج آن در صف آرایی چند دهه اخیر اپوزسیون و جمهوری اسلامی در آن نقش ثانوی را ایفا میکند.  بحث بر سر صف آرایی طبقاتی است.  این عرصه، این شو های تلوزیونی، این ستون رسانه ها کعبه آمال جبهه بزرگ طبقه  بورژوا در درون و بیرون حکومت است. در چلچراغ این برنامه ها دیگر درد و ملالت های طبقه کارگر، مصائب زندگی آنها، اعتصاب و اعتراض، تاریخچه مبارزات این طبقه از انحصار اپوزسیون خارج میشود.  از موضع منتی علیه چپ در مخالفت با جمهوری اسلامی و از سنگر تقویت صفوف طبقاتی کارگری علیه کل بورژوازی نمی توان از باز شدن این جبهه  خوشنود نبود. تعیین تکلیف در این جبهه از شروط اصلی پیشروی امر کارگر در ایران است.  نوشته حاضر تلاشی برای روشن کردن صف بندی فوق و بعلاوه تقویت صف طبقاتی کارگران در مصاف “رئالیسم کارگری معاصر” است.

محمد علی گودینی مطرح ترین شخصیت صف بورژوازی و جمهوری اسلامی است.  او یک نویسنده پرکار است و تقریبا هر سال اثر تازه ای را خلق کرده  است و از بازار محلی خوبی برخوردار است. محمد علی گودینی گاها تنها نویسنده کارگری ایران نامیده میشود. تعداد گفتگوها و برنامه های تلوزیونی حول کتب و رمانهای او از شمار خارج است. گودینی کتب خود را به خامنه ای تقدیم کرده است. در عین حال بدون تردید او عضو کلوب ادبیات رئالیسم کارگری بزبان فارسی نیز هست. نمی توان به صرف وفاداری او به حکومت او را از تعلق ادبی اش جدا کرد.این نوشته  برای  پاسخگویی به سوالات پیش روی خود در دو بخش، بطور جداگانه چند رمان از آثار محمد علی گودینی را در دستور کار خود دارد.  بخش اول به کتاب “سایه اژدها” اختصاص دارد.

 

 

نقد کتاب

کتاب: سایه اژدها

نویسنده: محمد علی گودینی

 “سایه اژدها” تحت عنوان یک ” رمان کارگری” توسط انتشارات “عصر داستان” در اسفند ۱۳۹۱ وارد بازار شد. محمد علی گودینی از نویسندگان معاصر است که خود را یک نویسنده در ادبیات کارگری میداند. او خود زندگی کارگری را پشت سر دارد و رمانهای قبلی دیگری از وی از جمله “آجر بهمنی”، “صعود”  و “لبخند تلخ” مورد توجه قرار گرفته اند. گودینی  کتاب را به خامنه ای تقدیم کرد و هدف خود از انتشار آنرا “به نوعی تحقق شعار سال مقام معظم رهبری مبنی بر تولیدملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی” معرفی کرده است. و باز بقول خود او “‌در رمان سایه اژدها موضوع واردات بی‌رویه به کشور را به چالش کشیده‌ام و در واقع سعی کرده‌ام همان محیط‌های کارگری را که دستمایه اصلی آثار من بوده برای نوشتن این اثر به کار بگیرم. برای همین منظور داستان را در یک محیط کارگری در کارگاه خیاطی شکل دادم که در آن مشکلات واردات بی‌رویه و گرانی کاغذ منجر به تعطیلی تقریبی کارگاه می‌شود.”

برای کسی که از نزدیک با محیط کارگری ایران سر و کار داشته  ارجاع به شعار خامنه ای برای تولید بیشتر و یا تعهد نویسنده به جمهوری اسلامی، لزومی برای مطالعه رمان را باقی نگذارد. اما مطالعه کتاب اتفاقا و دقیقا از همین لحاظ  مطلوبیت پیدا میکند. این کتاب از زبان یک رمان چه تصویری از یک کارگر را حک، و چه افکاری را تقویت میکند؟  گودینی بعنوان شاخص ادبیات رئالیستی ایران معرفی میگردد. بعضا او را “ماکسیم گورکی” ایران نامیده اند. پس از مجموعه داستانهای کوتاه، “سایه اژدها” طولانی ترین اثر نویسنده است که بقول خود او علاوه بر همه تجارب قبلی، به میان کارگران رفته و از نزدیک موضوع رمان را مورد تحقیق قرار داده است. برای ما  این رمان میتواند گذر مناسبی  باشد تا تصویر بهتری از ادبیات کارگری ایران معاصر و از جمله خود گودینی را بدست داد.

“انزجار” کلمه سنگینی است. بعنوان کارگر کمونیست نمیتوان احساسی کمتر از انزجار در مقابل رمان “سایه اژدها” را ابراز کرد. اما بعنوان کارگر کمونیست نمیتوان به سادگی از کنار گودینی و روش رفتار بورژوازی با دردانه ادبی خود، گذشت. ادبیات گودینی و داستانهایش و بیش از همه رمان “سایه اژدها” میتوانند  مایه سرافکندگی ادبی زبان فارسی دسته بندی شوند. اما طبقه او، نویسنده قهرمانشان را بر دوش میچرخانند. در این فضا چاره ای برای دو آتشه ترین کارگر کمونیست باقی نمی ماند جز اینکه به گودینی احترام بگذارد. باید گودینی را به ارش اعلای ادبیات رئالیستی دنیای معاصر ایران امروز رساند تا بتوان بطور شایسته با او مقابله کرد. این هدفی است که این نوشته تعقیب میکند.

خلاصه رمان

صابــر صانع کارفرمــای کارگاه تولیدی مانتوی “تهران مد” از شــوخیهای فوتبالــی دو نفر از کارگرانش( لطفعلی و تیمور) عصبانی اســت و آنها را نصیحت  میکند. کارگاه شانزده کارگر دارد .مامور بیمه  میآید و از شکایت کسی به نام عیسی حاتمی از اوسا صابر  میگوید. انوش سرپرست کارگاه عیسی را  میشناسد و او را مردی خلافکار معرفی  میکند. خورشید و ننه خاور با ظرفهای یک بار مصرف غذا وقت ناهار به کارگاه  میآیند. دو فروشنده کرد برای فروش کفشهای تبریزی با مارک ایتالیایــی به کارگاه  میآیند. کارفرما به کارگاه  میآید و از مصرف بالای برق کارگاه و تصمیمات جدیدش برای پایین آوردن مصرف برق  میگوید. حاج کرمعلی سلطانی که زمانی استادکار صابر بوده به ســرطان معده مبتلاســت. منیر زن صابر از او  میخواهد که ســری به حاج کروعلی بزند و احوالپرس او باشــد. صابر به دیدن اســتادش  میرود. دوباره بحث فوتبالی قرمز و آبی در کارگاه درگرفته است. بازرس بیمه به کارگاه  میآید و عده کارگران را با فهرست بیمه تطبیق  میدهد و  میرود. حاج کرمعلی  میمیرد. اعضای اتحادیه دوزندگان در چای خانهای سنتی به یاد حاج کرمعلی گرد  آمده اند. اغلب از تولید ملی و واردات  بیرویه لباسهای خارجی سخن  میگویند. مشتاق – یکی از کارگران کارگاه – حال و روز خوبی ندارد. رامین – پسر – و زنش طعمه شرکتهای هرمی  شده اند .رامین دســتگیر شده و در زندان است. حسن ابراهیم یکی دیگر از کارگرها نیز به سبب جراحی زنــش به پــول زیادی نیاز دارد. لطفعلی  گذرنامه اش را گرفته و  میخواهد به ترکیه برود. صابر به خاطر وضعیت بد کارگاه مجبور به استفاده از  پارچه های چینی است. مراسم سالگرد حاج کرمعلی است و اغلب کارفرماها از وضعیت بد بازار گلایه دارند. لطفی به ترکیه  میرود و هفته بعد به کشور  بازمیگردد. صابر با دو کرد معامله پارچه قاچاق  میکند. صابر همانند اغلب دیگر همکاران مجبور به تخلف  میشود. او نیز مثل اغلب آنها با زدن مارک خارجی تقلبی روی مانتوها آنها را به بازار  میفرســتد. صابر برای مشکلات متعدد کارگاه مجبور به انتقال کارگاه به شــمس آباد است و  میخواهد با کاهش مخارج تولید در آنجا رونقی دوباره به کارش بدهد. پرویز خان – یکی از همکاران صابر – کارگاه جدیدش را در شمس آباد افتتاح  میکند. صابر و زنش نیز از میهمانان هستند. آزاد به همراه مهندسی برای دیدن ساختمان به کارگاه  میآیند. کارگران از این کار  ناراضیاند. صابر شــخصاً دوباره به شــمس آباد  میرود تا از نزدیک با وضعیت ایجاد کارگاه جدید آشــنا شــود. حرفهای رییس شورای روستا او را به آینده امیدوارتر  میکند .ساخت کارگاه جدید صابر آغاز  میشود. اغلب کارگران از انتقال به کارگاه جدید  ناراضیاند. صابر و کارگرانــش بــرای دیدن کارگاه جدید به شــمس آباد  میروند که  میبیننــد دکه بنگاه املاک مرکزی آتش گرفته اســت . اهالی روستا با شنیدن فروش غیرقانونی زمینهایشان به روستا  برگشته اند علیه زمینخواران شعار  میدهند.

نگاه انتقادی به رمان

هستند کسانی که محمد علی گودینی را مارکسیم گورکی ایران نامیده اند. تعداد بسیار بیشتری و از جمله خود او، آثار و رمانهای ایشان را در قفسه اساتید  ادبیات کارگری بزبان فارسی جای میدهند. این دسته بندی و مقایسه،  دوستانه و به نفع گودینی نیست چرا که بناچار و خود بخود رمانهای او را در مقایسه با آثار احمد محمود، غلامحسین ساعدی و یا صادق هدایت قرار میدهد که صرف کیفیت ادبی، زبان و ساختار رمان  تفاوت جدی را نشان میدهد. تقریبا تمام دوستداران گودینی با اشاره به ایرادات نگارشی و ساختار داستانها توجه خواننده را “اصل مطلب” – پیام نویسنده جلب –  میکنند. این یک فراخوان واقعی است و “اصل مطلب”، یعنی محتوای نوشته ها، اتفاقا علاوه بر گودینی،  ما را به جنبه های مهمی در ادبیات کارگری ایران و یا  سبک رئالیسم در فضای اجتماعی ایران نیز می رساند.

با شروع مطالعه و با پیشروی در هر فصل، کتاب “سایه اژدها” را میتوان براحتی در قالب یک “رمان کارفرمایی” و نه رمان  کارگری  دست بندی کرد. پرسناژ اصلی کتاب استاد صابر است و کتاب به موقعیت، افکار، دلخوشی و ناامیدی او بعنوان یک کارفرما اختصاص دارد. تمام رمان در اختیار این کارفرما قرار میگیرد که تصویر یک انسان متعهد، وطن پرست، سخاوتمند و کارگر نواز از او در ذهن خواننده ثبت شود. القای تصویر فوق از استاد صابر  بخودی خود اشکالی ندارد. شخصیتهای داستان طبعا به میل و بنا به انتخاب  گودینی شکل میگیرند. این وطن پرستی خود گودینی است. آنچه استاد صابر میگوید، در واقع حرفهای گودینی است. طبعا گودینی حق دارد دنیا و از جمله پرسوناژهای رمان خود را از زاویه دلخواه خود ببیند.  محمد علی گودینی خود را یک نویسنده  رئالیست کارگری میداند و در گفتگوی خود با خبرنگار خبرگزاری فارس میگوید: “به نظر من در جامعه ایران هنوز داستان‌های رئالیستی هستند که مخاطب دارند، زیرا فضای جامعه ایران را نمایش می‌دهند.”  به همین دلیل از نویسنده رئالیست ما انتظار میرود تصویر دقیق تری از زندگی طبقه کارگر را منعکس کند.  هنر رئالیست ما قرار بود که  در بیرون کشیدن “واقعیت” از میان خروارها عواملی باشد که آگاهانه و ناآگاهانه “واقعیت” مد نظر را چشم مخاطب مد نظر دور می کنند. خیلی ساده از گودینی بعنوان یک رئالیست ادبیات کارگری در ایران انتظار میرود حقایق زندگی طبقه کارگر را بدست دهد. این دقیقا کاری است که از آن طفره رفته است.

بنا به آمار رسمی ۹۹ درصد مشاغل را کارهای موقت تشکیل میدهند، مطابق اظهارات وزیر کار بازرسی سرزده از محل کار کارگاهها لغو شده و بازرسی ها بنا به شکایت کارگران و سپس در زمان توافق شده با کارفرما میتواند دنبال گردد. استاد صابر و تا آنجا که میشود از لابلای سطور برداشت کرد،  ظاهرا به دلایل ناروشنی از این موارد مستثنا است. در سراسر رمان استاد صابر از “بیمه نیست که گیر بدهد” شکایت دارد، اما هیچ جا اثری از چگونگی بیمه کارگران و سلامتی آنها یافت نمیشود. شانزده کارگر این رمان تنها در رابطه با کار، آنهم صرفا در چهارچوب کارگاه شناسانده میشوند. دستمزد کارگران چقدر است، آیا زندگی را تامین میکند؟ و بسیاری نکات دیگر اساسا غایب میمانند. حذف این فاکتها نمیتواند اتفاقی باشد. بخصوص که در مقابل،  صابر و همکارانش فرصت مییابند با جزئیات از هزینه ها و شرایط کاری یک کارفرما سخن برانند. کسی که در آینده این کتاب را بخواند یک ردیف دروغ اساسی را در رابطه با کارگر و کارفرما تحویل میگیرد.

 شرایط کار از زبان استاد صابر – و نه از زبان کارگران – در چند نوبت مورد بحث قرار میگیرد و غیر منتظره نیست که استاد صابر از عدم توجه کارگران به کار و ریخت و پاش امکانات کارگاه شاکی باشد. در یک مورد بدنبال یک قبض مصرف برق  از کارگران میخواهد لامپ ها  یک در میان روشن شوند، و در عین حال تصمیم میگیرد دوش کارگاه را ببندد: “دستور اداره بهداشت تا همان حد بود، نه اینکه بعضی ها هم صبح اول وقت یواشکی یک دوش جیمکی بگیرند. عصر ها هم آخر کار، یک دوش علنی!”  گودینی شاید فرصت نیافته است در تحقیقات مقدماتی برای کتاب خوسش از همه کارگاهها بازدید کند. اما آیا تجربه کاری قبلی شخصی خود او نمیبایست او را وادارد این ادعای صابر خان را زیر سوال ببرد؟

خواننده در تلاش خود برای نزدیک شدن به دنیای فکری، روحیات، اخلاقیات و مشغله های کارگران  از طریق سایه اژدها بطور کلی  ناکام میماند. آنچه در رابطه مشخصا رابطه میان کارگران از ابتدا تا پایان تعقیب می شود لجبازی دو کارگر یکی  لطفی لنگی و دیگری تیمور ، یکی سرخ و دیگری قرمز، طرفداران افراطی تیم های فوتبال است. با گذشت صفحات خواننده بیشتر متوجه میگردد که همه زندگی کارگران به “تهران مد” و استاد صابر گره خورده است. صحنه های رمان روزهای پی در پی است که کارگران پشت دستگاهها زیر چشمی استاد را میبپایند و به سخنرانی او با دقت گوش میدهند.  کارگران در کل سناریو  هیچ به حساب می آیند، نه نظری برای ابراز، نه اراده ای برای تاثیر گذاری و نه کسی آنها را داخل آدم به حساب میاورد. جایی خطاب به دو کارگر میگوید: “شما دو تایی تون عقل تان را  روی هم بگذارید و بگویید ببینم جزایر قناری کجای نقشه کره زمین قرار داره؟ … دیدین بلد نیستین! حالا به هوای آبی و قرمز بزنین تو سر هم …” . در جای دیگر می خوانیم: ” توی کارگاه چند نفر از این یالقوزها داریم. کارشون درجه یک است، اما خودشون خواندن و نوشتن  رو  زورکی بلدند.”  تحقیر  کارگران در نمایش یک مردسالاری نخراشیده نزد کارگران به اوج خود میرسد: “ما که نبایستیاز دخترهای نشکن چینی کم بیاریم.. یاجوج و ماجوج های بد ترکیب با اون همه سماجت دست انداختن بالای کل بازار دنیا.” در جای دیگر: “این دیگر از دور از مردانگی است که اجنتی های  بی غیرت برای زن ها و دخترهای عفیف ایرونی لباس زیر بدوزند! مانتو بدوزند.”

در سراسر رمان و در پس هر سطر می توان تلاش لجوجانه نویسنده در اجتناب از عبارت “استثمار” و هر چه مفاهیم اصلی سرمایه است را لمس کرد. کارگران کارگاه از کجا میتوانند آمده باشند؟! استاد صابر از کدام ستاره آسمانی است که

تا آنجا که به کارگران مربوط باشد، رمان گودینی مملو از هذیانهای یک کارفرما در آستانه ورشکستگی است. کارفرمای ما با قیچی و چرخهای قراضه حریف رقابت با تولیدات بهتر و ارزانتر وارداتی نیست. آخرین ابزار او انتقال کارگاه به شهسوار و کار بیشتر از کارگران است. مطالعه بد دهنی و فرومایگی استاد صابر برای تحمیل راه نجات کارگاه به کارگران گاها برای خواننده غیر قابل تحمل است. گودینی باید کارگران را چه احمقی فرض کرده باشد که حرف دهان استاد صابر بگذار: “یک ماه برویم شهریار و برگردیم، وقتی مثل حالا توی راه بندان روزانه گیر نکنیم، وقتی به عوض آلودگی هوا و آلودگی صوتی و آلودگی های دیگر اعصاب خرد کن مرکز شهر، در فضای ساکت و آرام و آّب و هوای سالم احساس آرامش کنیم، آنوقت هم تولید بیشتری می کنیم. هم کیفیت کار را بالا میبریم، هم هزینه های تولید را خود بخود پایین آوردیم.” در ادامه  با رگهای گردن متورم شده از کارگران میخواهد پشت به پشت هم داده و ” … دست به زانوی خود بزنیم و یا علی بگوییم … ما برای نجات صنف خودمون، برای بیکار نشدن دوزنده ها، به خاطر رعایت حال خانواده هامون باید از بعضی امتیازها و تنبلی ها دست بکشیم.”

حدیث   تنبلی کارگران و نمک نشناسی آنها از زبان استاد صابر تمامی ندارد. او کارگران  را عامل کسادی و تعطیلی کارگاه میداند: “وقتی تولید ارزان و با کیفیت درمیاد که خود کارگر هم بخواد. کارگر با هنرش، با ابتکارش و با اراده اش میتواند باعث کاهش کاهش هزینه های تولید بشود. می تواند باعث افزایش تولید بشود.”

 در رمان سایه اژدها دلیل دیگر بحران کارگاه خریداران اجناس خارجی می باشند. این خریداران اساسا زن هستند و  نسبت به آنها زبان رمان  یکسر پرخاش و لمپنیسم آشکار است.”ننه جون کچل خان که به هوای زیارت رفته”، “عجوزه خانم بی دست و پا توی بازار دمشق” تنها بعنوان نمونه قابل ذکر است.

بخش هایی از رمان تنها رقت انگیز است: ” دنیا را میبینید؟! همین فیلیپینی های ریزه میزه، آن دوره زن های شان توی خونه های تهرانی های کلفت بودند … کلفت های فیلیپیینی، می ایستادند توی حمام، کیسه هم میکشیدند پشت آقاهاشون رو.”  اما پیام نویسنده از زبان صابر کاملا روشن است: ” توی دهات و شهرکهای دور و بر تهرون، تولیدی های دور از چشم مامورها، به عوض تولید کننده ایرانی چند هزار کارگر افغانی و عراقی مشغول کار شده اند!!” و یا “شوخی نمی کنم. این دفعه دقت کنید. سر هر چهار راه ده تا زن و بچه پاکستانی و افغانی؛ حالا چه مستقیم دست گدایی دراز میکنند، یا به اسم گل فروش و فال فروش. آن وقت همه جا می نویسند کودکان کار ایرانی!”

اما در مورد یک مساله باید محمد علی گودینی را موفق نامید. او خود را از اساتید و پیشقراولان “ادبیات دینی” در ایران میداند. رمان سایه اژدها در این زمینه “درخشان” است. پرسوناژ، وقایع و صحنه همگی از رنگ تند مذهبی برخوردارند. نقطه اوج داستان زمانی است که در ده صفحه از رمان ۲۲۰ صفحه ای به مرشد اجازه داده میشود از خودکفایی ملی یک روضه خوانی اقتصاد سیاسی بیافریند. عبارات، تحلیل و مخاطبین این صفحات پرت و  رقت آور است: “غیرت تون کجاست؟ ته مانده غیرت و هنر و فن کارگر ایرانی رو از ئیز آوار ناخلفان بیرون بکشید. تا دیر نشده کار  و سرمایه و تولید رو از معرض نفس نحس و نحس اژدها دور کنید!”

به خواننده سطور اطمینان میدهم که جملات نقل شده بخشی از هنبونه ادبی موجود در کتاب “سایه اژدها ” است. به خواننده گرامی اطمینان میدهم که این داستان در برنامه های تلوزیونی جزو ادبیات کارگری قرائت میشود و بعنوان ادبیات کارگری به نویسنده او جایزه اهدا میگردد.

از موج “ادبیات کارگری” هنوز بیشتر باید گفت. در بخش بعدی چند مجموعه داستان دیگر از گودینی را زیر ذره بین قرار خواهیم داد. بحث بر سر شخص محمد علی گودینی نیست. بحث بر سر موج ضد کارگری است که پس از برجام جان گرفته اند. اینها درست مثل استاد صابر از چرند تولید داخلی با خبرند. اینها در رویای  تولید در مراکز ویژه صنعتی دست به همه ذخیره لمپنانه موجود میزنند تا کارگر را تحقیر کرده و کوچک و درمانده نشان دهند. “سایه آژدها” رمان شب های بد خوابی سبز و جریانات بورژوایی است که قهرمان ادبی برای دنیای کارگری ندارند، گودینی را از شاخه کارگری  “کانون ادبیات دینی جمهوری اسلامی” قرض گرفته اند. تماشایی است که چگونه کل این تحرک “ادبیات کارگری” هر چه که گودینی و کانون ادبیات دینی در بشقابشان میگذارد را میل میفرمایند.

علی اکبر گودینی در گفتگویی از عشق و علاقه خود به داستان  امیرارسلان نامدار نام میبرد. توصیه او بجاست. دلایل زیادی  برای ارجحیت  مطالعه داستان امیرارسلان نامدار  بر مطالعه کتاب “سایه اژدها” را میتوان برشمارد.

ادامه دارد