بهرام رحمانی
اطلاعیه «اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران ایران»، به تاریخ بیست و ششم نوامبر ۲۰۰۸، مبنی بر خاتمه دادن به همکاری این نهاد با آقای مهدی کوهستانی نژاد، موضوعیتی برای یک هیاهو و جنجال تازه اینترنتی و فعالیتی جدید برای برخی از تشکلهایی که گویا برای «دفاع از مبارزات کارگران ایران» به وجود آمدهاند و فعالینی که گویا تمام هم و غمشان «اتحاد و همبستگی کارگران» در مبارزه علیه ستم و استثمار سرمایه داری است، فراهم کرده است.
متعاقب این اطلاعیه، چندین مقاله و اطلاعیه شخصی، دو جلسه پالتالکی از سوی کمیتههای همبستگی کارگری در کشورهای مختلف اروپایی و آمریکای شمالی و استرالیا، اطلاعیهای از جانب کارگران اخراجی بافت غرب مبنی بر عدم شرکت آن ها در این جلسه، و همچنین اطلاعیههایی از جانب «سندیکای شرکت واحد» و «آتحادیه آزاد کارگران ایران» در انتقاد و توضیح مسایل مربوط به این واقعه منتشر شده است و احتمالا سریال جلسات پالتاکی و غیره هم در راه است.
یک نکته عجیب و سئوال برانگیز اطلاعیه «اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران ایران» در مورد خاتمه دادن به همکاری با آقای کوهستانی نژاد این است که این واقعه نه مربوط به امروز، بلکه امری مربوط به دو سال پیش، یعنی نوزدهم دسامبر ۲۰۰۶، است! بنا به این اطلاعیه: «یکی از ملاحظات اصلی اتحاد بین المللی، مساله نحوه و شفافیت برخورد به دولتهای سرمایه داری و نهادهای وابسته به دولتها است…»، و چون آقای کوهستانی نژاد «نحوه و شفافیت برخورد به دولتهای سرمایه داری و نهادهای وابسته به دولتها» را رعایت نمیکرده است، لذا اتحاد بین المللی تصمیم گرفته است که به همکاری با ایشان خاتمه دهد. ابهامات و ناروشناییهای موجود در این اطلاعیه (برای مثال در مورد چگونگی همکاری آقای کوهستانی نژاد با نهادهای وابسته به دولتهای سرمایه داری، این که این نهادها کدام نهادها و وابسته به کدام دولتهای سرمایه داری هستند، سیاست این نهادها برای وابسته کردن جنبش کارگری ایران چه بوده است و تاکنون چه تاثیرات سویی در جنبش کارگری ایران به وجود آورده است، چگونه و در طی چه پروسهای «اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران ایران» از این ارتباط و پیشبرد سیاست وابسته کردن جنبش کارگری مطلع شده است و چرا تاکنون هیچ اقدام سیاسی قابل مشاهدهای برای آگاهی فعالین کارگری نسبت به ماهیت این ارتباط و زیان پیشبرد سیاست ناظر بر آن برای طبقه کارگر ایران برنداشته است و…) بسیار است. همین دلایل، این اطلاعیه را از رده یک اطلاعیه سیاسی که به خاطر منافع و مصالح طبقه کارگر صادر شده خارج و آن را به تسویه حسابهای شخصی و گروهی در درون اتحاد بین المللی با آقای کوهستانی نژاد نزدیک میکند. ابهامات و ناروشناییها فوق بخشا توسط افراد و نهادهای دیگری از جمله در جلسه پالتاکی مورخه ۲۹ نوامبر ۲۰۰۸ و اطلاعیه های دیگر در این رابطه آشکار شده است. و آن این که شخص نامبرده عضو «مرکز همبستگی آمریکایی» (سولیداریتی سنتر) است، این مرکز وابسته به دولت آمریکا است و برای نفوذ در جنبشهای کارگری کشورهایی که دولتهایشان مخالف دولت آمریکا هستند فعالیت میکند و میکوشد این جنبشهای کارگری را به آلت دست خود علیه دولتهای خودشان (و همچنین علیه گرایش کمونیستی در طبقه کارگر) تبدیل کند، و در ضمن این که آقای کوهستانی نژاد کمکهای مالی این مرکز را بین برخی از فعالین کارگری در ایران پخش کرده است و…
دریغ از پرنسیپ سیاسی! دریغ از تلاش برای حفظ منافع و مصالح طبقاتی کارگران! از خواننده عزیز این نوشته تقاضا میکنم برای یک لحظه از ورای گرد و خاکی که به پا شده به این مساله نگاه کند. مگر گفته نمیشود که «مرکز همبستگی آمریکایی» وابسته به دولت آمریکا و مجری سیاستهای آن است. در طی این دو سال چه اتفاقاتی در جنبش کارگری ایران صورت گرفته است که نشانهای از پیش رفت سیاست دولت آمریکا و نتیجه تلاشهای «مرکز همبستگی آمریکایی» در وابسته کردن جنبش کارگری ایران به دولت آمریکا بوده است؟! اصلا سیاست دولت آمریکا برای وابسته کردن جنبش کارگری ایران به خود به طور مشخص چیست و این سیاست چه جایگاهی در رابطه با سیاست عمومی دولت آمریکا در رابطه با دولت جمهوری اسلامی دارد؟! و آخر این که چه تفاوتی از این زاویه در جنبش کارگری ایران در طی این دو سال به وجود آمده است که دو سال پیش افشای وابستگی آقای کوهستانی نژاد به این مرکز لازم نبود و امسال لازم است؟! آیا نمونههایی از وابستگی به دولت آمریکا در مبارزات روزافزون طبقه کارگر ایران علیه ستم و استثمار سرمایه داری و در شعارها و مطالبات آن ها در طی این دو سال دیده شده است؟! کدام مبارزه؟! کدام شعارها و مطالبات؟!
حقیقت آن است که «خطر» نفوذ «مرکز همبستگی آمریکایی»، آن طور که مطرح میشود، در جنبش کارگری ایران واقعیت ندارد. هیچ مشاهدهای در جنبش کارگری ایران، هیچ مبارزه و سیاستی در این جنبش، کمترین نشانهای از نفوذ و پیشبرد سیاست «مرکز همبستگی آمریکایی» برای وابسته کردن جنبش کارگری ایران به دولت آمریکا را نشان نمیدهد. جنبش کارگری و فعالین کارگری در ایران آن اندازه از آگاهی سیاسی و طبقاتی برخوردار هستند که آلت دست سیاست دولت آمریکا و نهادها و افراد وابسته به آن در رابطه با تلاش برای پیشبرد مبارزات و تحقق مطالبات طبقاتی خود نشوند. جریاناتی که این «خطر» را عمده میکنند، آگاهی سیاسی و طبقاتی جنبش و فعالین کارگری ایران را دست کم میگیرند و بی جهت برای منافع شخصی و گروهی خود حساب باز میکنند. طبقه کارگر ایران البته با خطرات بسیاری مواجه است. سیاست سندیکالیستی که علیه مبارزه ضد سرمایه داری کارگران و استراتژی کمونیستی موضع می