انتخابات آمریکا٬ باخت ـ باخت حزب پیروز!

مراسم انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، با کنار کشیدن همه کاندیداهای چپ و راست دو حزب اصلی دمکرات و جمهوریخواه، و با قرار گرفتن  هیلاری کلینتن بعنوان کاندید حزب دمکرات آمریکا و  دونالد ترامپ  بعنوان کاندید حزب محافظه کار در مقابل هم، نظام سیاسی ـ پارلمانی و حاکمیت دمکراسی پارلمانی در این کشور را  به لبه پرتگاه سرنوشت سازی کشانده است. پرتگاهی که بر لبه آن، هیچیک از طرفین تصویر روشنی از فردای پیروزی خود و فاکتورهای بر صدر نگاه داشتن خود، را ندارند. این جدال در صف احزاب پارلمانی، تنها جلوه کوچکی از بروز جدالهای عمیق تری در بطن جامعه آمریکا است.

تبلیغات ارزان  و مالتی میلیون دلاری در آمریکا، هیجان بی سابقه ای را چاشنی مراسم   جدال های انتخاباتی در این کشور کرده است. تبلیغاتی که تلاش می کند  دو چهره زشت و منفور، در یک سو  هیلاری کلینتن از حزب دمکرات،  بعنوان نماینده دست راستی ساختار حاکم ( استابلیشمنت) و  اولین زن کاندیدا ریاست جمهوری،  و از سوی دیگر  دونالد ترامپ از حزب جمهوریخواه، بعنوان اولین مالتی میلیاردر نماینده لمپن ـ ناسیونالیسم “ردنک” آمریکایی، کسی که از بخش های تحتانی جامعه آمریکا تغذیه میکند،  را “انتخاب های احسن” جامعه آمریکا معرفی کند.

      این تبلیغات هالیودی، و این هیجان ساختگی، معمولا عمری طولانی تر از یک برنامه شو تلویزیونی ندارد.   شوی هایی که تا امروز  تنها و تنها  نمایش کاملی از رابطه حکومت کنندگان و حکومت شوندگان در آمریکا را به صحنه آورده است. فردای اجرای  هریک از این سیرک های مضحک با فریادها و  شعار های پوچ و توخالی کاندیداها،  شهروند آمریکایی از خود میپرسد که از ریئس جمهور سیاه پوست چه نصیب او شده است که فردا از نوع زنانه آن بشود! این نمایشات نمی تواند پوششی،  حتی موقتی،  بر تشویش و اضطرابی بگذارد  که  خارج از کانون های تبلیغاتی،  در جامعه،   در محافل قدرت، در صف سیاستمداران، دولت،  و قلب احزاب پارلمانی جاری است.

نه حزب دمکرات به رهبری خانم کلینتن تصویر روشنی از فردای احتمالا پیروز خود دارد و نه حزب جمهوری خواه به رهبری دونالد ترامپ.  نه حزب دمکرات،  که تلاش میکند با تکیه بر جنسیت کلینتن،  اعتراض جامعه به ماچویسم شنیع و بنیادی در آمریکا، اعتراض به عقب مانده ترین شکل مردسالاری  در قلب غول پیشرو جهان متمدن را پشت سر خود بیآورد، برنامه ای و تصویر روشنی از فردای احتمالا پیروز خود دارد،  و نه رقیب این حزب. حزب جمهوری خواه که تلاش میکند فشار ساختار شکنی شهروند آمریکایی که به سرتاپای نظام بی اعتماد است را  به سکوی عروج خود تبدیل کند،  هم از فردای پیروزی خود کمترین تصویری ندارد!  همانطور که سردمداران و رهبران مخالف و موافق “برکزیت” در دولت و احزاب پارلمانی بریتانیا،   این تصویر را نداشتنید.

علم به این واقعیت که نه تنها هردو کاندید موجودات منفوری از منظر جامعه اند،  که  فردای پیروزی هریک از این دو شخصیت،  تازه آغاز کار هر دولتی خواهد بود که مسولیت حل معضلات جامعه ای فی الحال عمیقا شکاف برداشته و بی اعتماد و  متوقع را بر عهده دارد،  و ناروشن بودن توانایی شان در حفظ اقتدار سیاسی و اقتصادی،  آینده  را  برای هردو حزب در هاله ای از ابهام فرو برده است. رسانه ها به درست  این روند را، ورسیون آمریکایی “برکزیت” می نامند! آن را روندی میدانند که در فضای “ضد سیاستمدارن” هر غیرممکنی را، از جمله پرزیدنت شدن ترامپ را، ممکن میکند!  این روند، هرچه بنامندش، لحظه ای از روند درهم شکستن  دیوارهای سنتی اعتمادی است که در گذشته سیاستمدارن و احزاب و  پارلمان و دولت ها را از تعرض شهروندان جوامع غربی محفوظ نگاه می داشت.

دخالت شهروندان از پایین، در کیس بریتانیا با “برگزیت”،  پشت کردن وسیع توده ای به تمام اخطار ها،  توصیه ها و تبلیغات و مشاوره های شخصیت ها، احزاب، و  نهادهای سیاسی و اقتصادی سنتی حاکم در بریتانیا، تمام متحوای آن پدیده ای بود که برگزیت را تحت پرچم راست افراطی “خارج از نظام”، متولد کرد.  از پس از جنگ جهانی دوم،  جهان غرب هرگز تا این درجه از پایین به سیاست آغشته نبوده است و شهروندان،  هرگز تا این درجه هر روز و هر لحظه بشکل فردی  و جمعی،  در مورد اوضاع سیاسی دخالت نکرده اند. مستقل از اینکه این دخالت با چه افق و  پرچمی،  و تحت اتوریته کدام جنبش سیاسی دست راستی یا چپی، عمل کند و عمل کرده باشد.

احساس ترس، نا امنی، بی اعتمادی به بالا، و ضرورت دخالت مستقیم خود برای سمت و سو دادن به آینده در راستای منافع خود، که امنیت، در صدر آن است، امروز اروپا و آمریکا را به خاورمیانه و آسیا و آفریقا وصل کرده است. آتمسفری که دهه ها است در پاکستان و ایران و کشورهای خاورمیانه و آسیا و آفریقا، در جوامع سنتا از نظر سیاسی نا امن و مختنق، بی ثبات و با حکومت های رسما دیکتاتور و در فقدان دمکراسی غربی حاکم بود،  امروز در اروپا و آمریکا، هم حاکم است. در این منجلاب عفونی که در سراسر جهان برپا کرده اند، هر جنس بنجلی را میتوان بعنوان “انتخاب”، نه احسن که از سر ترس، احساس ناچاری و استیصال، به خورد شهروندان داد.

هردو حزب میدانند که برد یا باخت هریک، تازه آغاز کار است. آمریکای شکاف برداشته، انتظارات فردای بعد از این انتخابات، بی تقشه و بی برنامگی و گذران روزانه در عالم سیاست، پشت در خوابیده است. باخت ـ  باخت احزاب سنتی پارلمانی و هییت های حاکمه در قدرت، از بریتانیا تا آمریکا،  آغاز شده است. تعیین سیاست در اروپا و آمریکا، بخصوص بعد از “برکزیت”،  از سالن های پارلمان ها و بنگاههای رسمی سیاسی و اقتصادی و در کنترل سیاستمدارن و احزاب اصلی پارلمانی، خارج شده است.

تولید سانتر جدید از درون راست و انقلابی از درون چپ، برای بورژوازی غرب و احزاب پارلمانی آن، ممکن نیست. پدیده سوخته “سندرز” آمریکایی  و “کوربن” به بن بست رسیده انگلیسی،  تیر اخری بود که دمکرسی  شلیک کرد. یا چپ، کمونیسم و طبقه کارگر از پایین دخالت میکند و ورق را برمیگرداند، یا متعفن ترین جریانات دست راستی قد علم میکنند و تعرضی وسیع به تمام دستآوردهای تاکنونی  تمدن بشریت، در قلب اروپا و آمریکا، شروع میشود.  نفس زمزمه امکان تصویب قانون اعدام در ترکیه، در کشوری که کاندید عضویت در اتحادیه اروپا است و در گذشته نه چندان دوری کیس “نقض حقوق بشر،” مانع آن بود،  خصلت نمای اوضاع است.  وضیعت ترکیه، سرکوب های افسار گسیخته،  و لغو تمام آزادی های هرچند محدود بدست آمده، راه “حفظ امنیت”، خروج از بن بست و بحران سیاسی و اقتصادی، را به بورژازی غرب، از اروپا تا آمریکا، نشان میدهد.

نگاهی به افسار گسیختگی ترور وکشتار و انفجارت و بمباران مردم بیگناه در خاورمیانه و  بمب گذاری ها و سربریدن های در اروپا و کشتار سیاهان در آمریکا و جنایات دولت ترکیه و … هشدار میدهد.  این  فراخوانی به دخالت در ابعاد وسیع است. اگر کمونیست ها جایی به قدرت برسند، اگر جایی قدرت نمایی کنند، اگر جایی سرنوشت جامعه را بدست بگیرند، اگر جایی به نیروی خود امنیت شهروندان را تامین کنند، ورق بر میگردد. شتاب رویداها و تحولات، دخالت ما و جنبش ما را فرامیخواند. سقوط دمکراسی پارلمانی از پرتگاه این و آن انتخابات و این و آن رفراندم،  میتواند با عروج کمونیسم و سوسیالیسم، پاسخ بگیرد.

۱ اوت ۲۰۱۶