بحران هویتی حاکمیت در ترکیه ـ فصل دوم: تناقضات حاکمیت

سکولاریسمِ کمالیسم هیچگاه نه توانست و نه میخواست از جامعه مذهب زدائی کند بلکه هدف بانقیاد در آوردن اسلام بمنظور مدرن کردن جامعه برای برقراری روابط سرمایه داری بود. ضمن اینکه جدائی دین از دولت اهمیت بسزای اجرائی در قطع دست مذهب در زندگی مردم دارد، اما سکولاریسم یک دستگاه فکری نیست. یک روابط تولیدی نیست. یک سیاست اجرائی محدود و تفسیرپذیر در جدائی دین از دولت است. سکولاریسم اگر چه اولین قدم در مسیر مذهب زدائی، اما مترادف با مذهب زدائی نیست. برای مذهب زدائی باید ریشه های روابط اجتماعی که مذهب در آن نقش بازی میکند، از جمله سرمایه داری، را خشکاند. بسیاری از گروههای مذهبی خود را سکولار معرفی میکنند. بن علی، مبارک مخلوع سکولاریست بودند درحالیکه دمکراسی های کانادا و آمریکا نیمه سکولارند. سکولاریسم آتاتورک و رضا شاه با استبداد باجرا درآورده شد. اسلام در دستگاه حکومتی ترکیه عثمانی، عجین شده در ساختار حکومتی خلیفه گری، سد راه مدرن شدن سرمایه داری در ترکیه بود. “مذهب زدائی” کمالیسم در همینجا متوقف میشد. این را داشته باشید، حال به فضای سیاسی ترکیه در دهه نود برگردیم.

فروپاشی بلوک شرق بدون شک زلزله ای بود که دنیا را لرزاند. ضمن اینکه مبارزه طبقاتی با آن فروپاشی متوقف نشد اما چپ بورژوائی که تحت عنوان کمونیسم فعالیت میکرد بسرعت محو شد. دهۀ نود برای سوسیالیستهای کارگری دهۀ فرموله کردن “تفاوت های ما” بود تا خود و جنبشی که به آن تعلق داشتند را در مقابل آن چه که فرو ریخته بود مصون کنند. در واقعیت امر اما چند ورژن “تفاوت های ما” از سوی چپ سوسیالیستی در سطحی جهانی منتشر شد؟ من بیش از یک مورد آن را سراغ ندارم. حال، خود را در ترکیه تصور کنید. چپ جامعه هنوز از سرکوبهای دهه هشتاد قد بلند نکرده، نه تنها کادرهای جدیدی تربیت داده نشده اند که تقریبا تمام کادرهای جنبش کمونیستی سربه نیست شده اند. حتما معدودی در حال بازنگری گذشته خود هستند، نه صرفا درباره فعالیت سیاسی گذشته شان، که در سطحی پایه ای تر باید خود را بعنوان سوسیالیست، بعنوان یک مارکسیست پس از فروپاشی شوروی تعریف کنند. تنها جریان نسبتا اجتماعی چپ و مدعی مارکسیسم ـ لنینیسم که در دهه هشتاد در ترکیه اعلام وجود کرد، پ ک ک است. سازمانی که خود را رو به کردستان میداند و علیرغم خرده اختلافاتی با جمهوری اسلامی در آندهه، در سالهای نود میلادی مشغول لاسیدن با جمهوری اسلامی برای دریافت اسلحه و امکانات مالی و لجستیکی است. جریانی که خود در حال بایگانی کردن “مارکسیسم ـ لنینیسم” است. طی همین یکدهه، اوایل هشتاد تا اوایل نود، اسلامیون تقریبا بدون رقیب، با حمایت مالی دولتی در نقش اپوزیسیون علنی دولت فعالیتهای گسترده ای کرده اند. مدارس مذهبی براه انداخته اند، کادر تربیت کرده اند، در دانشگاهها نفوذ پیدا کرده اند، با جمهوری اسلامی رابطه دارند، چراغ سبز غرب بدرقه راهشان است و حتی جریانات حاشیه ای چپ ترکیه نیز آنها را جزئی از جبهه “ضد امپریالیسم” ارزیابی کرده و حمایت میکنند. بعبارت دیگر، ابر و باد و مه و خورشید و فلک در خدمت اسلامیون بصف شده اند. این فضای سیاسی اوایل دهه نود در ترکیه بود. فضائی که اسلامیون بغنیمت شمرده، تمام سوابق و تجربه نسبتا طولانی فعالیتهای علنی و حزبی در ترکیه را بکار بردند تا از این نمد برای خود کلاهی بدوزند. فتح الله گولن در کنار این فعالیت متشکل، جنبش “خدمت” را براه انداخته و نفوذی روی بخشی از سرمایه داران و روشنفکران مذهبی پیدا کرده است. نفوذی که آنرا در خدمت حزب رفاه و در ادامه حزب عدالت و توسعه بکار میبرد. مجموعه بالا حزب رفاه را در انتخابات شهرداریها به یک موفقیت چشمگیر رساند.

تناقض کمالیسم

کمالیسم کجا بود؟ کمالیسم یک تعداد کادر بالای ارتش بود بعلاوه حزب جمهوریخواه خلق. با فروپاشی شوروی نفس وجودی ناتو زیر سوال رفته بود. در نتیجه نقش ارتش ترکیه هم به همان نسبت در ساختار حکومتی در هالۀ ابهام بود. بجز نقش کلاسیک ارتش در سرکوب، این نهاد قهریه قرار بود حافظ کدام خط قرمز باشد؟ شوروی وجود خارجی نداشت. اسلامیها را هم که خودشان آزاد گذاشته بودند. این پارادوکسی بود که کمالیستها با آن مواجه شدند. از یکسو اسلامیها را در تقابل با چپ علم کردند، به وزنه غیر قابل انکاری در سیاست تبدیلشان کردند و همزمان خواهان دفاع از هویت سیاسی کمالیست شان در جدائی دین از دولت بودند. سه قانون اساسی از دهه ١٩٢٠ تا دهه ١٩٨٠ نوشته شده بود. در هر سه اینها جدائی دین از دولت یک رکن ثابت بود. پس دهه نود به دهۀ کشمکشی تبدیل شد که نتیجۀ این پارادوکس حکمرانان ترکیه بود. کشمکشی که هیچ راه در روئی نداشت. خودشان حزب رفاه را بسمت دستیابی به قدرت سیاسی هل دادند اما بمحض اینکه این حزب قدرت را بدست گرفت، آنرا حذف کردند. در فردای انحلال حزب رفاه، همان رهبران و کادرهای حزب رفاه، حزب فضیلت را بنیاد گذاشتند. ارتش و حزب جمهوریخواه هم فقط نظاره گر بودند. حزب فضیلت اینبار بیش از حزب رفاه نماینده به مجلس فرستاد. آنرا نیز ناقض قانون اساسی برشمرده، منحل کردند. یکماه بعد از انحلال حزب فضیلت، همان چهره ها و همان نمایندگان اسلامی حزب عدالت و توسعه را بنیاد گذاشتند! کمالیسم در پارادوکس خود ساخته گیر کرده بود. تنها تفاوتی که بین پیدایش و انحلال چند حزب اسلامی پیش آمد، کارکشتگی و نفوذ بیشتر اسلامیون شد. نه تنها قوانین بازی حکمرانان را بخوبی آموختند که هر بار با گسترده تر کردن دامنه حامیانشان، حوزه مانور ارتشیان را محدود تر کرده، آنها را در تناقض خود ساخته خرد کردند. حزب عدالت و توسعه برای مصون کردن خود از انحلال، به سکولاریسم قسم خورد، بخشی از سرمایه را پشت خود بخط کرد و قول پیوستن به اروپای واحد را داد. نهایتا کمالیسم چاره ای نداشت بجز اینکه کوتاه بیاید.

اسلامیها دست بالا را در سیاست گرفتند و ارتش با کادرهایش قصد داشت نقش سوپاپ اطمینان کمالیسم را بازی کند. در عکس العمل به این متد مکانیکی، اسلامیها پاتک زدند، به حذف فیزیکی کادرهای ارتشی پرداختند. سناریوهایی سرهم بندی کردند یا بواقع فعالیتهائی برای حذف اسلامیون در ارتش براه افتاد. مدعی شدند سکولاریستها، که شامل تعدادی مقامات بلند پایه ارتش، خبرنگاران و نماینده های مجلس میشد، در یک سازمان مخفی بنام “ارگن کن” متشکل و قصد کودتا داشتند. این دادگاه که ٢٧۵ متهم داشت به یک دادگاه ماراتون مک کارتیستی علیه سکولاریستها تبدیل شد و از ٢٠٠٨ تا امسال ادامه پیدا کرد. بخش قابل ملاحظه ای از کمالیستها را حذف کردند. لازم به یادآوریست که گولن از نفوذ در دم و دستگاه دولتی یک فلسفه مکانیکی ساخته بود. در ویدئویی که در ١٩٩٩ از او منتشر شد، و منجر به خود ـ تبعیدی اش به أمریکا شد، به هوادارانش توصیه کرده بود که راه بدست گرفتن قدرت دولتی، نفوذ به نهادهای دولتی و ارتش است. توصیه ای که سالها با “تقیه” هوادارنش به اجرا در آمده بود. قاضیان و بوروکراتهای گولن برای حذف سکولارها وارد عمل شدند. در دادگاهی مشابه با “ارگن کن”، ٣۶۵ نفر دیگر از کادرهای کمالیست را به اتهام “براه انداختن یک سازمان مخفی سکولاریستی بقصد کودتا علیه دولت اردوغان” از دم و دستگاه حذف کردند. این محاکمات اخیر به دادگاههای “چکش” ملقب شد.

تناقض دولت اردوغان

در بالا تناقض پایه ای کمالیسم که یک پای بحران هویتی حاکمیت در ترکیه بود پرداختم. حال باید به تناقض حزب حاکم اسلامی ا ک پ در ترکیه دقیق شد. این حزب تا مقطع بهار عربی حزبی بود که در ظاهر امر قصد مدارا داشت. با وعده عدم تنش با همسایگان ترکیه به قدرت رسید و این را در عمل پیاده کرد. الگوی “اسلام میانه رو غربی” شده بود. از زمان بقدرت رسیدن تا ماه مه ٢٠١٠ که ناوگان کوچک کمک رسانیش به غزه مورد حمله اسرائیل قرار گرفت، روابط حسنه ای با دولت اسرائیل داشت. ظاهرا کج دار و مریز در حال مذاکره با اروپای واحد بود. با پ ک ک آتش بس کرده بود. تناقضِ درخود حکومت اسلامی اردوغان اما هر از چندگاهی بروز پیدا میکرد و کل حاکمیت در ترکیه را برآشفته میکرد. در عرصه سیاستهای اقتصادی، حزب آ ک پ نشان داده بود که زبرداستانه پیرو سیاستهای دست راستی حاکم بر دنیاست. اما به مسائل اجتماعی که میرسید دم خروس اسلامیش بیرون میزد. دو موضوع، که هر دو به حقوق زنان مربوط میشوند، باعث تیرگی مذاکرات با اروپای واحد شد. اولی، مسئله قانونی کردن حجاب در مراکز دولتی و مدارس بود. این مسئله همواره از روز اول ریاست جمهوری عبدالله گل (یعنی هنگامیکه اردوغان بدلیل ممنوعیت فعالیت سیاسی هنوز مقامی دولتی نداشت) تا هنگامیکه کمیسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا آنرا نقض حق زن ارزیابی کرد مورد مناقشه دم و دستگاه حاکمه شد. حزب آ ک پ بواقع ثابت کرد که اگر کسی قصد آزمایش “میانه روی” اسلامیون را داشته باشد باید مسئله حجاب را روی میزشان بگذارد. تحمیل حجاب برای اینها چنان هویتی بود که عضویت در اروپای واحد را بخطر انداختند. دومین مسئله که باز هم با اعتراض اروپای واحد روبرو شد، جنائی کردن زنا بود. اسلامیون در هر قالبی بروند هویت ضد زنشان هویداست. از دیگر مسائل اجتماعی که غیر مستقیم به اقتصاد مربوط میشد و آ ک پ از آنها کوتاه نمیامد، محدود کردن فروش مشروبات و تلاش برای ایجاد دادگاههای شریعه بود. این کشمکشها در تمام دوران “اسلام معتدل” حزب آ ک پ در جریان بود اما از آنجا که رونق اقتصادی حرف اول را میزد و مذاکرات با اروپای واحد هنوز ادامه داشت، هیئت حاکمه ترکیه، ضمن انتقاد، حاضر بود با حزب عدالت و توسعه مدارا کرده و به سازشهائی با آن برسد. مثلا قانونی تصویب کردند که موسسات آموزشی حق نداشتند “لباس مدرن” را ممنوع کنند! این عبارت مبهم باعث شد که برخی از موسسات حجاب را “مدرن” و برخی آنرا “غیر مدرن” تشخیص دهند. فروش مشروبات الکلی، دائر کردن کازینو و کلوب های رقص در شعاع “اکس” متری از مساجد ممنوع شد و …

اما آنچه که نهایتا فیل آ ک پ را به یاد سلطان صاحب عثمان انداخت بهار عربی در امتزاج با نقش حاشیه ای آمریکا در آنها بود. با بقدرت رسیدن اخوان المسلمین در مصر، اردوغان خود را سلطان صاحبقران خاورمیانه تصور کرد و بنای کاخ هزار اتاقه اش را ریخت. ارزیابی آ ک پ اینبود که با افت نفوذ آمریکا (که فی البداهه در انقلابات خاورمیانه در صندلی عقب نشسته بود و در ادامه از عراق عقب نشینی کرد) فرصتی برای تبدیل ترکیه به قدرت منطقه ای ایجاد میشود. اخوان المسلمینی که بزرگترین شبکه تشکیلاتی اپوزیسیون اسلامی در کشورهای عربی را داشت، متحد ترکیه محسوب میشود. با اتحاد دو دولت مصر و ترکیه، تصور میشد که هیچ چیز نمیتوانست مانع تبدیل ترکیه به “امپراطوری نئو عثمانی” در منطقه شود. به تصور آ ک پ، اخوان السلمین قدرت را در سوریه نیز بدست خواهد گرفت. خب همه از بخت بد آ ک پ مطلع هستیم. دولت مرسی سرنگون شد. اما تا این مقطع آ ک پ رابطه خصومت آمیزی با سوریه برقرار کرده بود و کشورش میزبان القاعده ایهای ضد اسد و “شورای ملی سوریه” شده بود. اردوغان تا حد کمشکش نظامی با سوریه جلو رفت. در ادامه، رابطه ترکیه با عراق، بعلت پناه دادن به طارق ال هاشمی و همچنین رابطه تجاری با کردستان عراق (و در این اواخر با حملات نظامی) به تنش کشیده شد. با جمهوری اسلامی هم بر سر سوریه و سپس یمن و بسیاری دیگر به رقابت و شاخ و شانه کشیدن افتاد. سقوط دادن هواپیمای روسی در سال گذشته آخرین تیری بود که ترکیه به پای خود زد. باینترتیب از سیاست تنش زدائی کامل با همسایگان به تنش کامل با همسایگان رسید. ٢٠١١ مقطعی شد که آ ک پ تصور میکرد میتواند خلا سیاسی هویت حاکمیت در ترکیه را پر کند. اما تیرش کاملا به خطا رفت.

در ٢٠١٣ و ١۴ حزب آ ک پ هر چه بیشتر به موضع تدافعی افتاد طوریکه تنها راه گریز از آنها را در تعرض کور یافت. اولین مصاف اردوغان در اینمدت خیزش عمومی در مقابل اسلامیزه کردن ترکیه بود که در اعتراضات پارک گزی بنمایش درآمد. حزب تازه تاسیس پوپولیستی چپ دمکراتیک خلق ها با اعتراضات پارک گزی توانست پایه های خود را محکم تر کند و در انتخابات ٢٠١۴ مانعی برای اکثریت مطلق پیدا کردن آ ک پ شود. در انتهای سال دو هزار و سیزده اسناد دزدی همسر و پسر اردوغان در افتضاح مالی ای که بزرگترین دزدی تاریخ ترکیه لقب گرفته بود رو شد. رابطه اردوغان و گولن به این علت خصمانه شد. گولن پنسیلوانیا نشین برای اردوغان نقش نیابت آمریکا را پیدا کرد. آیا آمریکا عامل افشای آن اسناد بود؟ بعید نیست که آمریکا بعلت نارضایتی از عملکردهای اخیر اردوغان خواسته باشد با یک تیر به دو نشان بزند: فشاری بر هر دو دولت جمهوری اسلامی و اردوغان وارد کند. در هر صورت، اسناد دزدی همسر و پسر اردوغان به همان سرعتی که افشا شدند، ناپدید شدند!

آخرین کارت آ ک پ برای ایجاد یک اتحاد درون طبقه ای چنگ زدن به ناسیونالیسم ترکی از طریق حملات وحشیانه به ساکنین کردستان ترکیه بود. اردوغان در اینجا دست به توبره ای برد که کمالیسم فراهم کرده بود: ناسیونالیسم ترکی. باید بخاطر داشت که دستگاه فکری ای که کمالیسم بر آن استوار شد، ناسیونالیسم ترکی بود. همین ناسیونالیسم است که نسل کشی ارامنه را انکار میکند. وقتی دولت سوئد یا آلمان نسل کشی ارامنه را محکوم میکنند، مخاطبشان اسلام سیاسی نیست، ناسیونالیسم ترک است. غرض اینکه اردوغان تا پیش از کودتای ناکام اخیر نمیتوانست تنها با اتکا به هویت اسلامی اش، جای پایش را محکم کند، ناگزیر بود پرچمدار ناسیونالیسم ترک نیز بشود.

موقعیت دولت ترکیه بلافصاله قبل از کودتا

اول، تهاجم وحشیانه به مناطق کردنشین. از آنجا که مسئله کردستان راه حل نظامی ندارد تهاجم نظامی به ساکنین کردستان موقعیت حکومت مرکزی را در میانمدت تضعیف میکند. دوم، حضور سه میلیون پناهنده سوری که با وجود گروگانگیری از آنها برای تحمیل دولت اسلامی اردوغان به اروپای واحد با دهن کجی مرکل در قامت برسمیت شناسی نسل کشی ارامنه مواجه شد. سوم، حمایت اردوغان از داعش، حماس و النصره و ریسک میزبان شدن آنها در ترکیه. چهارم، اقتصاد حداقل راکد شده و رو به بحرانی ناشی از بی ثباتی سیاسی همراه با شیوع فقر و بیکاری شدید. پنجم، نارضایتی آمریکا و ناتو، یعنی حامیان ٧٠ ساله ترکیه. ششم، سلطان بازی اردوغان که تنها به تنشها و رقابتهای منطقه ای علیه ترکیه میافزاید. هفتم، خصومت و تنش با همسایگان ترکیه (ایران، عراق، سوریه و روسیه). هشتم، اختلاف خانوادگی آ ک پ با فتح الله گولن که بقول اردوغان دولتی موازی در ترکیه درست کرده بود. نهم، نارضایتی کمالیست های متشکل در حزب جمهوریخواه خلق و نارضایتی بخش قابل توجهی از مردم که خواهان حفظ و تداوم سکولاریسم هستند. دهم، کشمکشهای روزمره مزدبگیران با دولت. این موقعیت متزلزل حزب عدالت و توسعه و شخص اردوغان، در تمام ابعاد اقتصادی و سیاسی و اجتماعی، بلافاصله پیش از کودتای اخیر بود. اردوغان عملا منزوی و دولت ترکیه موقعیت بسیار شکننده ای پیدا کرده بود.

آخرین تحرکات اردوغان پیش از کودتای نافرجام استفاده از کارت دوستی پوتین و نتانیاهو بود که ظاهرا تلاشی برای خروج محدود از انزوا و کاهش فشار آمریکا روی خود بود. اما برای نرمالیزه کردن رابطه اش با روسیه مجبور شد قول تغییراتی در سیاستهای رو به سوریه اش بدهد. در عکس العمل به این رویکرد اردوغان، داعش برای آ ک پ خط و نشان کشید. داعشی که فی الحال متحمل عقب نشینهائی در فلوچه عراق و مناطق نفت خیز سوریه شده بود، با کشتار ۴۵ نفر در فرودگاه آتاتورک استانبول به یار دیرینه اش، آقای اردوغان پیام داد که باید مراقب مواضعش باشد، هشدار داد که داعش توان ویران کردن ته ماندۀ ثبات دولت اردوغان را دارد.

این موقعیت شکننده دولت ترکیه بود. بحران سازی های جعلی و توطئه های ممتد دولت اردوغان (و توطئه های ناکام ارتشیان کمالیست علیه دولت اردوغان) را به آن اضافه کنید و همه اینها را در کنار پاکسازیهای ارتش از کمالیستها قرار دهید. هنوز ساعاتی از انتشار خبر کودتای ناکام نگذشته بود که تردید به واقعی بودن کودتا اوج گرفت. اردوغان کودتای ناکام را “هدیه خدا دادی” خواند. نیاز حیاتی او به چنین “هدیه خدادادی” ـ درکنار سوالات جدی درباره اجرای عجیب غریب کودتای نظامی ـ بسیاری از ناظران را به این نتیجه رساند که کودتای ناکام دسیسه خودساخته اردوغان برای رفع بحرانهای متعدد دولت ترکیه بود. صرفنظر از اینکه چنین ادعایی صحت داشته باشد یا خیر، بنظر من سوال اساسی اینست که آلترناتیو اردوغان برای حکومت کردن چیست؟ حزب عدالت و توسعه چه چشم اندازی برای حکومت کردن دارد؟ آیا افسانه “اسلام میانه رو” پیش از این کودتا به خاک سپرده نشده بود؟ حزب عدالت و توسعه با چه سریشی، یا دقیقتر، با چه هویتی میتواند بحران حاکمیت در ترکیه را خاتمه بدهد؟

ترکیه قرار بود با خط “اسلام سکولار” ـ برخلاف مدل اسلام سیاسی جمهوری اسلامی و حکومت مذهبی عربستان ـ مدعی هژمونی در خاورمیانه شود. اما اولا بار دیگر ثابت شد که اسلام خوش خیم وجود خارجی ندارد. اسلام سکولار نقض غرض است. ثانیا، معلوم شد که بدون عنصر ناسیونالیسم ترکی ـ گاه مقدم بر اسلام ــ نمیتوان بورژوازی ترکیه را پشت سر خود آورد. ثالثا، نمیتوان با یک دستگاه فکری ناهمگون ـ۵٠ در صد ناسیونالیسم ترکی و ۵٠ درصد اسلام سیاسی ـ به یک اتوریته قابل اتکا تبدیل شد. میتوان متحدین کوتاه مدت پیدا کرد اما نمیتوان با چنین ملغمه ای سرمایه داری مدرن را سازمان داد. بمحض اینکه چربی اسلامی اش را بیشتر میکند دربهای اروپا بسته میشود، بورژوای محلی ترش میکند و البته توده مردم را در مقابل خود میابد. بعبارت دیگر، یک کشمکش صرفا اسلامی و غیر ضروری را در جامعه بوجود میاورد که ثبات حکومتی را به زیر سوال میبرد. از سوی دیگر صندلی ناسیونالیسم در ترکیه دهه هاست که پر شده است. در ترکیه ناسیونالیسم و سکولاریسم در کمالیسم به یکدیگر جوش خورده اند. این سوال اما همچنان بالای سر دولت ترکیه چرخ میزند: حزب عدالت و توسعه به چه سمتی قدم برمیدارد؟ آلترناتیوهای زیادی وجود ندارد. دولت اردوغان یا ناچار خواهد شد برای برقراری جمهوری اسلامی ترکیه قدم بردارد، که در اینصورت ترکیه را به ورطه یک جنگ داخلی چند جبهه ای خواهد کشاند یا باید فتیله اسلام را پائین بکشد و با هر درجه تخفیفی به کمالیسم آویزان شود. چنین چرخشی نقض غرض فلسفه وجودی آ ک پ است.

اینکه راه حل کمپ سرمایه برای برون رفت از بحران هویتی حاکمیت در ترکیه چه میتواند باشد، معضل ما نیست. نهایتا آنچه در روبروی ما قرار دارد، وجود یک دولت متزلزل، بحران زده و مستاصل است که با لشگری از اسلامیون در خیابانها رژه میرود و دست به هر توحشی برای خلاصی از بحرانهای گربانگیرش میزند. دولتی که دستپخت کمپ سرمایه است. اینکه حاکمیت اسلام سیاسی در ترکیه شدنی است یا خیر، مسئله ما نیست. اما میدانیم که با برقراری باتلاق اسلامی جدیدی در خاورمیانه، توحش جاری و حاکم بر جهان، نه تنها در خاورمیانه که در سطح جهان، ابعاد بسیار گسترده تر و خطرناک تری خواهد یافت، دود آن خواه و ناخواه به چشم همه ما خواهد رفت. گزینه نامحتمل دیگر کمپ سرمایه، ابقا ناسیونالیسم ترکی است. سهم مزد بگیر از هر دو گزینه فوق، سرکوب در قالب جنگ داخلی، جنگ منطقه ای میان دولتها و کودتا(های) دیگری است. پروسه ای که از مدتها پیش آغاز و پس از کودتای ناکام اخیر شدت یافته است.

سوال برای ما اینست که با توجه به داده های امروز راه حل سوسیالیستی چه میتواند باشد؟