حزب دمکرات ایران و “شروع” مبارزه مسلحانه!

حزب دمکرات ایران و “شروع” مبارزه مسلحانه!
سالهاست که احزاب و گروهای مختلف ناسیونالیستی و قومی کردستان ایران سر بر بالش احزاب هم خانواده اشان در کردستان عراق گذاشته اند و اینجا و آنجا در مقرهای خود لم میدهند و زیر نام “احترام و رعایت” به دولت بی سر وته “خودی”  و صاحب خانه از رفتن به کردستان ایران و عملیات نظامی و غیره خودداری کرده اند.
بخشی از این احزاب و بخصوص حزب دمکرات ها طبق ماهیت، برنامه و استراتژی همیشگی خود دائما در انتظار رحم و عطوفت و بازبینی جمهوری اسلامی در سیاستش نسبت به (عملکرد سازش طلبانه آنها) شب و روز را سپری کرده اند. همه آگاهند که عده ای از رهبران شناخته شده خود این حزب در همین راه و در راه مذاکره و مصالحه پنهانی و زیر به زیر با جمهوری اسلامی تیرور و کشته شدند.
در این سالهای اردوگاه نشینی، باز هم همه راه های مصالحه و مذاکره پنهانی با جمهوری اسلامی را امتحان و آزمایش کردند اما بی انجام بود. اکنون به دنبال متحدان خودی ومنطقه ای هستند و فرستادن چند واحد نظامی توسط حزب دمکرات (جناح مصطفی هجری) به اشنویه، مهاباد و مریوان را باید در راستای بحران و جنگ و هم پیمانی حزبی و منطقه ای جستجو کرد.
پنج سال قبل باروت جنگی ویرانگر توسط آمریکا و هم پیمانان غربیش زیر نام “داعش” در خاورمیانه شعله ور شد که تا کنون صدها هزارکشته وملیونها آواره و با خاک یکسان شدن هزاران شهر، شهرک و ده را مشخصا در سوریه، عراق، یمن، لیبی و نقاطی از آفریقا و غیره بدنبال داشته است.
در این میان تعداد زیادی احزاب مرتجع، فاشیستی، قومی و ناسیونالیستی که تا دیروز زمینه وامکان ابراز وجود نداشتند توسط آمریکا و غرب و دولتهای فاشیستی منطقه از جمله (جمهوری اسلامی، ترکیه، عربستان سعودی، بحرین و قطر) کمک مالی و تسلیحاتی گرفتند وعرض اندام کردند و وحشیانه به جان و هستی همه انسانهای زحمتکش و کارگران افتادند و شیرازه مدنی و سیاسی منطقه را به نقطه صفر رسانده اند.
از طرفی هم دولت های مَنطقه و احزاب ریز و درشت دست پرورده آنها، از مرتجعین وفاشیست اسلامی تا ناسیونالیست و قوم پرستان و باندهای مافیایی بر سر سهم خواهی وارد هم پیمانی های جدیدی با هم شدند.
ترکیه، عربستان سعودی، قطر و بحرین بر سر منافع مشترکشان در سوریه و عراق و برای جلوگیری از سرکشیها و حوزه نفوذ و  دخالت های سیاسی و نظامی ایران در منطقه  وارد یک هم پیمانی منطقه ای با خودشان و آمریکا و غرب شدند.
از سوی دیگرایران هم: با سوریه، روسیه و دولت عراق که ایران در تمام پیچ و مهره های سیاسی، اجتماعی و نظامی آن تسلط کامل دارد، میرود که به این سهم خواهی و نفوذ منطقه ای جواب دهد. از اینرو صف بندی کلیه احزاب و گروههای مرتجع اسلامی و احزاب ناسیونالیست و قومی و همچنین گروههای مافیایی کل منطقه در چارچوب هم پیمانی دولت های منطقه قابل تعریف و توضیح است.
حالا اگر در این رابطه به کردستان عراق برگردیم که احزاب ناسیونالیست و قومی “ڕۆژهه ڵات”  در آنجا مهمان دولت سرگردان و بی پایه برادران ناسیونالیست هستند، باید بگویم که کل احزاب ناسیونالیست در حکومت و خارج حکومت کردستان «باشور» در این بحران منطقه ای، بر روی دولت های فاشیست و مرتجعی همچو ایران، ترکیه و بعضاء سعودیه و بحرین تقسیم شده اند.
مثلا ، پارتی که اساس حکومرانی کردستان “باشور” را قبضه و در اختیار دارد تمام رُکن اساسی این حزب و کل سیاست های آن از کانال دولت ترکیه و سازمان جنایتکار “میت” میگذرد، و در حال حاضر ١٣ پایگاه نظامی، امنیتی و جاسوسی ترکیه در نقاط مختلف (هه ولێر، زاخۆ و دهۆک) مستقر هستند. اتحاد میهنی “یه کیه تی نیشتمانی” آنهم از دیرباز با جمهوری اسلامی روابط خیلی حسنه ای دارد و سلیمانیه و کرکوک و شهرهای تحت نفوذ “یه کیه تی” از سال ١٩٩١ تا به حال آشکارا به  پایگاه و مقر  اطلاعات ، قرارگاه حمزه و سازمانهای جاسوسی ایران تبدیل شده است و تمام ترور کادر و اعضای احزاب ایرانی و ترکیه ای در کردستان عراق از این کاناها میگذرد.
احزاب ناسیونالیست کردستان “ڕۆژهه لات” ایران هم روی این دو حزب ناسیونالیست اصلی کردستان عراق تقسیم شده اند. مثلا، کومه له سازمان حکا و جماعت عمرایلخانی زاده و عبدالله مهتدی بیشتر با یه کیه تی نیشتمانی علاقه و روابط سیاسی دارند و حزب دمکرات ها هم بیشتر با پارتی این علاقه و روابط را پیش میبرند.
اگر اکنون به تاکتیک مبارزه مسلحانه حزب دمکرات ایران در این مقطع تاریخی نگاه کنیم، باید آنرا در چارچوب این روابط و کشمکش سیاسی و نظامی منطقه ای و جهانی بررسی کرد. بنظر من چنین تصمیمی از طرف حزب دمکرات (جناح مصطفی هجری) در مقطع کنونی از تجزیه و تحلیل وارزیابی اوضاع سیاسی ایران و کردستان و وضعیت جمهوری اسلامی و سَنجش آمادگی و پشتیبانی مردم برای چنین کاری نشاَت نمیگیرد. بلکه همچنانکه گفتم حزب دمکرات در طول دوران مبارزه سیاسی و نظامی اش همیشه دنبال مصالحه و معامله بوده و این بار بعد از ناامید شدنش از معامله زیر به زیر با جمهوری اسلامی میخواهد آنرا از طریق حزب ناسیونالیست برادرش “پارتی” ، ترکیه و عربستان سعودی به پیش ببرد.
این تصمیم حزب دمکرات از یک برآمَد سیاسی و اجتماعی و یک جَو انقلابی در ایران و کردستان ناشی نشده و کاملا به این مسائل نامربوط است.
ما میدانیم که دخالتگری های توسعه طلبانه ایران و صدور انقلاب اسلامی و شیعه گری و سازمان دادن دستجات تروریستی توسط ایران سالهاست، که کل منطقه خاورمیانه را بخصوص ممالکی که شیعه ها در آن سکونت دارند تحت تاثیر جدی قرارداده و باعث رویارویهای خونباری بین شیعه یان این ممالک و دولت های مطبوعشان شده است.
سعودیه و بقیه ممالک عربی انتظار داشتند که بتوانند از طریق آمریکا و اروپا به این دخالتگری آشکار سیاسی و نظامی و نفوذ ایران در منطقه پایان دهند و قدرت نفوذ ایران را مهار کنند. اما محاسبه آنها خام و بیجا بود و آمریکا درست بر عکس تفکر آنها، خواهان تشدید این تضاد و نابسامانی میان ایران و دولت های منطقه است تا بتواند بر حجم فروش تَسلیحات نظامی و وابستگی و هژمونی و اقتدار سیاسی خود در منطقه بیافزاید.
دولت های عربی و در راس آنها عربستان سعودی بعد از نا امید شدن از آمریکا و غرب به این فکر افتاده اند که بهتر است برای جلوگیری از نفوذ تمام و کمال ایران در منطقه این بار به اپوزسیون ایرانی روی آورند. به نظر من آنها به درست حزب دمکرات و سازمان مجاهدین خلق را انتخاب کرده اند. زیرا این دو حزب و سازمان ظرفیت شرکت در چنین سناریوهای را دارند.
نمونه همان گردهمآیی و کنفرانس اپوزسیون و مجاهدین در پاریس و شرکت ترک الفیصل رئیس سازمان جاسوسی قبلی سعودیه در آن و بیان اظهارات تند بر علیه ایران و اظهار تشویق و پشتیبانی کامل از مجاهدین خود نشانه گویای از دلسردی دولت های عربی نسبت به آمریکا و متحدینش در این زمینه و قدرتمند کردن اپوزسیونی همچو حزب دمکرات و مجاهدین خلق بر علیه ایران است.
حزب دمکرات ایران هم از طریق “پارتی” با ترکیه و عربستان سعودی در یک کمپین ضد ایران قرار گرفته و سعودیه هم بلحاظ تسلیحاتی و مالی میتواند حزب دمکرات ایران را کاملا تامین کند. فرستادن نیرو به داخل ایران همراه بود با دیدار بارزانی از سعودیه و به دنبال آن دایر کردن کنسولگری سعودیه در “هه ولێر”، که چند ماه پیش انجام پذیرفت.
خُلاصه در این کشمکش و تَضاد سیاسی و مَذهبی در منطقه، حزب دمکرات هم میخواهد از قافله جا نیافتد و بالاخره کاری بکند که در این معادلات سیاسی کثیف و ضد انسانی سهمی داشته باشد.
هیچ کس و سازمان و حزبی مبارزه مسلحانه را به عنوان یکی از شیوه های مبارزه ای که در خدمت اهداف سیاسی و استراتژیک  خود باشد نفی نکرده است. اما مبارزه مسلحانه در درجه اول باید در خدمت اهداف سیاسی معین و ثانیا باید شرایط و اوضاع و رشد و آمادگی مردم و توازن قوای کشوری که قرار است این مبارزه را در آن شروع کرد در نظر داشت. باید بین مبارزه مسلحانه توده ای که میتواند به رشد اکثریت مردم زحمتکش کمک و یاری رساند و از دست آوردهای آنها حمایت کند با مبارزه مسلحانه ماجراجویانه و فرقه ای جریانات کثیف اسلامی  و چریکی فرق قائل شد.
در هر مَقطع و شرایطی نمی شود دست به اسلحه برد. اکنون اگر ما به اوضاع و شرایط ایران و کردستان نظری بیاندازیم، این درست است که سالهاست جمهوری اسلامی در یک بحران عمیق سیاسی و اقتصادی دست و پا میزند و اکثریت مردم جان به لبشان رسیده و خواهان سرنگونی این رژیم دیکتاتور و فاسد هستند، اما هننوز اعتراضات و مبارزه روزمره مردم زحمتکش و کارگران آنقدر قوی نیست که کل این سیستم را زیر سوال ببرد و یک انقلاب همگانی را نوید دهد. تا کنون جمهوری اسلامی توانسته که هر اعتراض و جنب و جوشی را در داخل با نهایت قساوت و بی رحمی در هم کوبد و صدها هزار انسان را در ملا عام اعدام کند و صدها هزار انسان دیگر را در سیاه چاله و زندان های خود به شیوه ای قرون وسطائی شکنجه و نگه دارد. تازه در کردستان وَضع حساستر از بقیه شهرهای ایران است. کردستان کلا میلیتاریزه و حجم زیادی از نیروهای نظامی رژیم با تمام امکانات و تجهیزات نظامی همراه با نیروهای اطلاعاتی و جاسوسی در کردستان مستقر هستند.
کُلا باید بگویم که شرایط کنونی ایران و کردستان با سالهای ۵٧ و ۵٨ فرق اساسی و بنیادی دارد. در آن موقع مردم انقلاب کردند و رژیم پادشاهی را به زیر کشیدند و ارتش و دستگاه های سرکوب و جاسوسی کُلا در هم کوبیده شد و رژیم مرتجع اسلامی میبایست ارتش و دم دستگاه مسلح و سرکوب خود را از نو بسازد. کارگران ، مردم و نیروهای چپ و انقلابی با هر کم و کاستی  همگی در صحنه مبارزه حضور داشتند و از دستآوردهای انقلابیشان حفاظت میکردند. در چنین شرایط و اوضاع و احوالی بدونه اسلحه برداشتن که بتوان از انقلاب و دستآوردهای مردم دفاع کرد چاره دیگری نبود. یا می بایست در مقابل وَحشیگری و سرکوب شدید رژیم تسلیم شد و خود را در صف های اعدام و کشت و کشتار به خط کرد و یا میبایستی در مقابل این توَحش دست به اسلحه برد و از خود و مردم و دستآوردهای آنها دفاع کرد.
اما باید بگویم که حزب دمکرات آنقدر نابالغ نیست که نتواند به این مسائل فکر کند. ولی باید گفت، کجا و در چه زمانی احزاب ناسیونالیست و قومی، مصالح و مبارزه و منفعت کارگران و زحمتکشان را بر منافع حزبی و شخصی و قومی خود ارجحیت داده اند؟
در کجا و کدام نقطه جغرافیای اینها توانسته اند: آزادی، برابری و خوشبختی را برای کارگران و اکثریت مردم زحمتکش فراهم کنند؟ نمونه خیلی روشن و زنده همانا نمونه حکمرانی برادران هم جنسشان در کردستان عراق است. ببین بعد از ٢۴ سال حکمرانی چه به روز و زندگی اون مردم آورده اند، چطور مسئولانشان  با سامان عمومی مردم کردستان ثروتی افسانه ای اندوخته اند، چطور با دولت های اسلامی و فاشیستی همسایه وارد کثیف ترین معاملات تجاری و سیاسی و جاسوسی شده اند!! اهداف و آرمان و تفکرات ناسیونالیستی و قومی همراه  با مبارزه مسلحانه اشان نه تنها در خدمت مردم زحمتکش و کارگران و آرمان و افکار آنها نیست، بلکه کاملا در نقطه مقابل آنها و بر ضد منافع و اتحاد و همبستگی و اهدافشان قرار میگیرد.
اهداف اساسی این احزاب یک نوع خودمختاری و یا تقسیم کردن مردم زحمتکش ایران بر روی اقوام و ملت های گوناگون زیر نام “فیدرالی ” می باشد. که عواقب و سرانجام آن تفرقه های دینی، نژادی،  مذهبی، برتری قومی و حدود و ثغور است که مردم را بر سر کوچکترین مسئله  به جان هم می اندازد. دامن زدن به دشمنی و رقابت و نفرت وکینه قومی نتیجه کل این پروسه ارتجاعی و ضد انسانیست.  پروسه همزیستی، اتحاد و همبستگی مردم زحمتکش و کارگران کلاٌ زیر سوال میرود و جای آنرا جنگ های قومی، عشیرتی و منطقه ای پُرمیکند که نمونه اش در جهان زیاد است.
عزت دارابی
۲۰۱۶-۰۷-۱۴