اعتصاب غذا، نباید به نُرمی از مبارزه برای تحقق مطالبات تبدیل شود!

اعتصاب غذا، نباید به نُرمی از مبارزه برای تحقق مطالبات تبدیل شود!

خبر آزادی جعفر عظیم زاده بسیار خوشحال کننده است. آزادی اش را باید به خودش و خانواده اش، به دوستان و همرزمانش، به همه کسانی که نگران سلامتی اش بودند و به آنهایی که سهمی در مبارزه برای آزادی اش داشتند، تبریک گفت و امیدوار هم بود که بزودی سلامتی کاملش را بازیابد و زندگی نُرمال و مبارزه اش را با توان بیشتری و پیگیری جدی تری ازسر گیرد.

با اینکه شخصاً با اعتصاب غذا بعنوان شکلی از اعتراض موافق نیستم، اما براین باورم آنهایی که هر راهی را تجربه می کنند تا حقی را بازستانند و خواستی را تحمیل کنند، مبارزانِ از خود گذشته ای هستند که برای تحقق مطالبات خود و دیگران حتی از جان شان هم مایه می گذارند. جعفر عظیم زاده از این زمره است!

علیرغم چنین استنباطی که از انگیزه چنین انسان های مبارز و ازخود گذشته ای دارم، اما اقدام شان را نادرست و درهمانحال بضرر خودشان و بضرر پروسه شکل گیری اَشکال مؤثرتری از مبارزه می دانم. ممکن است کسانی با چنین اظهارنظری موافق نباشند و در رد آن، فاکت های تاریخی بیاورند و بگویند که: اعتصاب غذا، شکلی از اعتراض و مقاومت و مبارزه و یک تجربه تاریخی است و در همه جای دنیا بکار گرفته شده و خیلی های دیگر هم از همین راه رفته اند و به خواست های شان رسیده اند. از نظر من چنین نگرش و منطقی، بدور از منطق مبارزه توده ای و متشکل است و نمی توان آنرا از جنس مبارزه طبقاتی و پرولتری بحساب آورد!

من مطمئنم که عظیم زاده ها بخاطر اینکه ”قهرمان” بشوند، دست به چنین ریسک خطیری نزده اند، اما انگیزه اقدام هرچه باشد، نفس عمل نادرست است و در این میان برخی از اشخاص و حتی جریانات سیاسی هم در راستای همین اقدام نادرست پیش می روند و از آنجایی که به ”قهرمان” و ”رکوردارِ” این عرصه نیاز دارند، مستقیم و غیرمستقیم این شکل از ”اعتراض” را موجه می دانند و چنین اعتصابیونی را تشویق و تشجیع به ادامه اعتصاب غذا می کنند!

آنهایی که روزهای نزدیک شدن جعفرعظیم زاده به لحظه مرگش را شماره می کردند تا وی بالاترین رکورد را از خود بجاگذارد، واقعاً به ”قهرمان” نیاز دارند. آنها به قهرمان نیاز دارند، برای اینکه عاجز از تدارک راه اندازی اَشکال دیگری از مبارزه اند. آنها به قهرمان نیاز دارند، برای اینکه از نفوذ اجتماعی بی بهره اند و توانایی بسیج و سازماندهی مبارزاتی توده ای و قدرتمند در خیابان و مراکز کار و تولید در داخل کشور را ندارند!

بباور من وقتی که اعتصاب غذای فردی، آنهم در حصار زندان و در چاردیواری بندی و سلولی به ابزاری اعتراضی برای تحقق مطالباتی و توقعاتی تبدیل می شود، باید مطمئن گردید که عقبگردی تاریخی رویداده است. اعتصاب غذای فردی در زندان، هر اندازه هم طول بکشد و هر نتیجه ای هم ببار آورد؛ اقدامی فردی و غیرمتشکل است و ماهیتی چریکی دارد و چنین اقدامی با باور و شعار همیشگی و طبقاتی کارگران آگاه و کمونیست ها که قدرت طبقه کارگر را در تشکل و سازمانیافتگی و اعتراضات جمعی اش می بینند، سنخیتی ندارد!

واقعیت دیگری که بسیار قابل توجه می باشد، سرنوشت آنانی است که وارد پروسه اعتصاب غذایی طولانی می شوند. اینان حتی اگر شانس هم بیاورند و در نیمه های راهِ اعتصاب طولانی مدت شان ازپای درنیایند،( مستقل از نتایج اعتصاب شان ) باید از همان فردای آزادی شان باقیمانده عمرشان را در راه مراجعه باین دکتر و آن دکتر و بستری شدن در این بیمارستان و آن بیمارستان و زمین گیر شدن در گوشه خانه بگذرانند و دیگر نایی برای حضور در میدانِ عملِ مبارزه طبقاتی را نداشته باشند و تنها باین دلخوش باشند که روزگاری ”قهرمان” بوده اند و نشانی از آن دوران را با خود دارند!

بباور من این رسالت خودِ کارگران آگاه است که مانع از تقدیس شدن اعتصاب غذا و تشویق و تشجیع کردن زندانی به روی آوری به این شکل از ”اعتراض” شوند و در همانحال بپذیرند که هرگونه تقدیس گرایی از چنین شکلی از ”مبارزه” و تشویق و ترویج مستقیم و غیرمستقیم چنین شکلی از ”اعتراض”، عملاً آنها را از تلاش برای سازماندهی و راه اندازی مبارزاتی توده ای و میدانی غافل می کند.

بی شک اگر چنین شکلی از ”اعتراض” به نُرم تبدیل شود و ادامه یابد، از سویی روحیه قهرمان پروری فردی دامن زده خواهد شد، و از سویی دیگر و در مقیاس بسیار بیشتری بی رغبتی به مبارزات جمعی و متشکل بالا می گیرد و همیشه باید چشم براه بود تا زندانی دیگری در حصار زندان و در جنگ با دژخیمان دست به اعتصاب غذا بزند و ذره ذره ذوب شود و به کُما برود و سرانجام چشم فروبندد و دوستدارانش با حسرت و اندوه پیکرش را بخاک سپارند و بالاخره منتظر ظهور قهرمانی دیگر و قربانی دیگری شوند!

بباور من وقتی که زندانی برای تحقق مطالباتش و رهایی اش از بند، به اعتصاب غذا متوسل می شود؛ یعنی در بیرون از زندان خبر آنچنایی نیست؛ یعنی مبارزات سازمانیافته و متشکل کارگری و توده ای قدرتمندی در جریان نیست؛ یعنی آنهایی که ادعا می کنند جریان شان اجتماعی و جامعه هم تحزب یافته است، ناتوان و عاجز از بسیج توده ای برای اعتراضاتی میدانی در خیابان و مراکز کار و تولیدند!

واقعیت این است که همه کارگران می توانند در کنارهم و باهم به مبارزه ای جمعی روی آورند، اما همه کارگران نمی توانند رکورددار اعتصاب غذا در شکنجه گاه ها شوند. مبارزه طبقاتی امر توده کارگران و میدان مبارزه همه آنان است و توده کارگران در کنارهم و با عمل و مبارزه مشترک شان می توانند حقی را بگیرند و مطالبه ای را تحمیل نمایند و دستاوردی را تثبیت کنند!

مبارزات جمعی، نه تنها پُردستاورتر و دستاوردهایش هم پایدارترند؛ خود نیز بستری برای آموختن، برای انتقال تجارب مبارزاتی، برای تقویت روحیه اتحاد و همبستگی، برای روآمدن ظرفیت ها و قابلیت های تازه تر و برای ظهور چهره های کارا و جوانتر استاین نُرم واقعی مبارزه طبقاتی است!

بهر رو، یکبار دیگر خوشحالی ام را از رهایی جعفر عظیم زاده از زیر چنگ زندانبانان رژیم سرمایه داری اسلامی، ابراز می دارم و امیدوارم راه پرریسکی را که وی برای تحقق حقوق پایمال شده خود و همرزمانش برگزید، به نُرم و شکلی از اعتراض و آلترناتیو مبارزات سازمانیافته و متشکل و جمعی تبدیل نشود!

عطا خلقی اول جولای ۲۰۱۶