دانشجویان طبقه کارگر و « جنبش دانشجوئی»!

ناصر پایدار

روزهائی که گذشت روزهای اوجگیری مجدد مبارزات، اعتراضات و صف آرائی های قشرهای مختلف دانشجویان در دانشگاههای سراسر کشور بود. گروههای مختلف دانشجوئی هر کدام متناسب با شرائط عینی زندگی و تعلقات گریزناپذیر طبقاتی و اجتماعی خویش، با رویکرد تغییر وضع موجود یا با هدف دستکاری و اصلاح و تعدیل برخی تبعات سیاسی نظام اجتماعی حاکم و بالاخره عده ای نیز در دفاع از پایه های قدرت نظام هار و کارگرکش بردگی مزدی دست به اعتراض و جنب و جوش و واکنش زدند. آنچه در این چند روز روی داده است در اینجا موضوع بحث ما نیست. مسأله بسیار پایه ای تر و بینادی تری وجود دارد که فعالین جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر به کرات پیرامون آن بحث کرده اند و شرائط روز، ضرورت بازگوئی مجدد آن ها را به صورت بسیار جدی تر مورد تأکید قرار می دهد. نوشته کوتاه چند سطری حاضر به این موضوع و به پاسخ این نیاز مربوط است. کمی به عقب برگردیم.

یک کاسه کردن مبارزه و جنب و جوش های سیاسی دانشجویان زیر نام « جنبش دانشجوئی»، حلق آویزی این جنبش به مسائل صنفی یا پاره ای رؤیاهای توخالی دموکراتیک! تلاش برای گور و گم نمودن خیزش ها و اعتراضات ضد سرمایه داری دانشجویان طبقه کارگر در گورستان جست و خیزهای فراطبقاتی و نوع این کارها در جامعه ما و در سراسر دنیای سرمایه داری پیشینه ای بسیار طولانی دارد. ریشه این رویکرد را تا جائی که به دوران تسلط نظام سرمایه داری در جهان مربوط است، باید یکراست در سیاست ها، اهداف و استراتژی مشترک قطب سرمایه داری دولتی مسلط بر اردوگاه شوروی سابق، ناسیونالیسم چپ سرکش در بسیاری کشورها، جنبش های خلقی و « ضد امپریالیسم» بورژوائی! در دل یک دوره تاریخی معین جستجو نمود. آنچه احزاب و گروههای طیف رفرمیسم چپ از دیرباز تا امروز پیرامون مبارزات دانشجویان بر زبان جاری می سازند و یا در عمل به کار می بندند، بازمانده مستقیم و گاه دستکاری شده راهبردها و سیاست پردازی های همان قطب بندی ها و رویکردها در بطن همان اوضاع تاریخی بالا است. همه این جریانات زیر هر نام و نشان و پرچم، راست یا چپ، مذهبی یا لائیک متعلق به هر مرام و گرایش از پدیده ای به نام « جنبش دانشجوئی» سخن می گویند. بعضاً تقلای زیادی به عمل می آورند تا این کار خویش را در لا به لای هزاران لفظ پردازی مکتبی توخالی مستتر سازند. تقسیم بندی دانشجویان بر اساس موازین مکتبی و حزبی و اعتقادات مسلکی حداکثر کاری است که اینان زیر نام دروغین « راهبردها و تحلیل های کارگری»!! و در بسیاری موارد با ادعای بی اساس مارکسی!! در رابطه با توده وسیع دانشجو و مبارزات آن ها انجام می دهند. اما بحث بر سر تقسیم انسان ها و از جمله دانشجویان به صورت پیروان مذاهب یا مکاتب فکری مختلف دنیا نیست. سخن از هستی اجتماعی و طبقاتی آدم هاست. دانشجویان نیز همسان همه ابناء بشر نه « انسان های کلی» بلکه « انسان های معین تاریخی» هستند. آنها هم روی کره خاکی در جامعه طبقاتی و کوچه پس کوچه های نظام مبتنی بر رابطه خرید و فروش نیروی کار زندگی می کنند. پدیده ای به نام « جنبش دانشجوئی» به صورت یک جنب و جوش عام فراطبقاتی از بیخ و بن دروغ، وارونه پردازانه و متعلق به افکار و باورهای فرا روئیده از مصالح بازتولید نظام بردگی مزدی است. همه دانشجویان به هیچ وجه آدم هائی از جنس هم و از هستی اجتماعی واحد نیستند و در درون جنبش همگون و واحدی جای نمی گیرند. درست به همان گونه که زنان دنیا اصلاً اعضای پیکری واحد را تشکیل نمی دهند و در داربست گمراه کننده مجعولی به نام جنبش زنان قابل یک کاسه شدن نمی باشند. دانشجویان را نمی توان به اعتبار ملاک مخالفت با این و آن دولت یا هر دولت روز، به اعتبار مطالبات واحد «صنفی»، خواست « آزادی های  سیاسی» و « حقوق دموکراتیک» یا نوع این مبانی در کنار هم، همصف ساخت و نام همصفی غیرواقعی و فراطبقاتی سرمایه پسند آن ها را « جنبش مستقل

دانشجوئی» اعلام کرد. دانشگاه ستاد وحدت طبقه کارگر و اپوزیسون های راست و چپ بورژوازی در درون یک جبهه مشترک ضد رژیمی نیست، بالعکس حوزه ای از جامعه سرمایه داری و بستر پیوسته ای برای مبارزه طبقاتی همه جا و همیشه جاری درون این جامعه است. پلاتفرم های مسلکی فرقه سالارانه و عناوین مریخی بی محتوائی چون « چپ» یا راست نیز نمی تواند مرزهای واقعی میان هستی اجتماعی انسان های متعلق به طبقات متضاد و جنبش های طبقاتی متخاصم را در درون خود هضم کند و گور و گم سازد. دانشجوئی که کل دار و ندار او از بهای فروش نیروی کار پدر یا مادر یا سایر کسان او تأمین می گردد، دانشجوئی که هزینه معیشت وی بهای نیروی کار پدرش می باشد، دانشجوئی که پول کتاب و دفتر و شهریه تحصیلی وی از محل فروش نیروی کار شبه رایگان افراد خانواده او پرداخت می شود، دانشجوئی که قانون سرمایه طوق پولادین بردگی مزدی بر دست و پای اوست، دانشجوئی که روایت آزادی سرمایه فتوای قتل هر نوع آزاد بودن اوست، دانشجو و دانشجویانی که حقوق مدنی سرمایه داری تیشه زهرآگینی بر هر نوع حقوق انسانی و اجتماعی آنان است، دانشجوئی که آزادی و حق و رفاه و زیست آزاد انسانی وی درست از همان جائی آغاز می شود که تمامی دار و ندار حقوق و مدنیت و آزادی سرمایه پایان می یابد، دانشجوئی که افق زندگی او فروش نیروی کار به سرمایه و استثمار شدن توسط صاحبان سرمایه است، این دانشجو بسیار بسیار قبل از اینکه دانشجو باشد یک برده مزدی یا فردی از ارتش ذخیره بردگان مزدی است. او کارگری است که درس می خواند و با بهای نیروی کار طبقه اش به دانشگاه راه یافته است و دورنمای زندگی او نیز به احتمال غالب فروش نیروی کار و ساقط شدن از تمامی حق و حقوق و آزادی های انسانی زیر فشار اختاپوس کارگرکش نظام کار مزدوری است.

در مقابل دانشجویان کارگر، جمعیت دانشجویان متعلق به طبقه بورژوازی یا دانشجویان عمله و اکره ماشین سرکوب و قهر نظام سرمایه داری قرار دارند. اینان در همه شؤن عکس اولی ها هستند. تفاوت میان این دو بدون هیچ کم و کاست تفاوت میان طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار است. این ها یا مدافعان مستقیم دولت روز سرمایه و خدم و حشم تحمیل سیاست ها و ددمنشی ها و جنایات این دولت بر توده های کارگر هستند و یا در بهترین حالت اپوزیسون درونی طبقه سرمایه دار و قافله بانان اصلاح طلبی بخشی از بورژوازی در مقابل بخشی دیگر را تشکیل می دهند. آ ن ها در هر دو حال،