برای چشمانِ زینب / مهستى شاهرخى

برای چشمانِ زینب
برای زینب که دختِ هیچ پیامبری نبوده است
و همه شکوه و جلال او از همین جاست
از او که به ندای درونش پاسخ داد
از خانه گریخت تا خواندن و نوشتن بیاموزد
*
از زینبی که گریخت تا مددکاری و آموزگاری بیاموزد
از زینبی که گریخت تا بهیاری و پرستاری بیاموزد
از زینبی که ماند تا روزی برگردد و با جهالت و بیماری بجنگد
از زینبی که دخت پیامبر نبود اما رسالت بهبودی داشت
*
از زینبی که مهلت نطق کردن نیافته به بندش کشیدند
از زینبی که سلامتِ بشر را می خواست اما سلامتِ پیکرش را گرفتند
از زینبی که نُه سال از جوانیش را در زندان های مختلف سپری کرد
از زینبی که شکنجه و تازیانه و رنج های بسیار را تحمل کرد
از زینبی که بیگناه تا پای اعدام رفت
از آن زینبی که بیگناه حبسِ ابد گرفت
همان زینبی که دخت هیج پیامبری نبود.

۰۶/۰۶/۱۶ Paris