زنان در چنبرهء اسارت دین و سرمایه

زنان در چنبرهء اسارت دین و سرمایه

اخیرأ مرکز آمار ایران “نتایج آمار گیری نیروی کار در پائیز ۱۳۹۴”  را انتشار داد که در نگاه اول حکایت از  سهم ناچیز زنان در بازار کار و اشتغال دارد. بر طبق این سند « در صورتی که جمعیت ۱۵ ساله و بیش تر، جمعیت در سن کار فرض شوند، نرخ مشارکت اقتصادی در کل کشور ۴۱,۸ درصد به دست می آید. این شاخص در بین مردان ۶۹,۴ درصد و در بین زنان ۱۴,۴ درصد، در نقاط شهری ۴۰,۸ درصد و در نقاط روستائی ۴۴,۵ درصد به دست می آید..» که بالاترین نرخ این مشارکت در گروه سنی ۳۹-۳۵ مشاهده شده است. بر اساس این آمار گیری« این شاخص در بین مردان گروه سنی ۴۴-۴۰ ساله با ۹۳,۷ درصد و در جمعیت زنان برای گروه سنی ۲۹-۲۵ ساله با ۲۲,۱ درصد بیش ترین مقادیر را به خود اختصاص داده اند…». میزان اشتغال به ترتیب در بخش خدماتی ۴۹,۸ درصد و بعد بخشهای صنعتی با ۳۲,۶ و کشاورزی با ۱۷,۶ درصد اعلام شده است.
طبق گزارش مرکز آمار، بخش خصوصی محل فعالیت ۷۱.۳ درصد از زنان شاغل کشور است. تنها ۲۸.۷ درصد زنان، جذب بخش عمومی­ شده ­اند. به خصوص در گروه سنی جوانان ۱۵ تا ۲۴ سال، ۹۲.۲ درصد زنان مشاغل خصوصی را در اختیار دارند و تنها ۷.۸ درصدشان جذب بخش عمومی شده ­اند. نرخ بیکاری ۱۸,۹ درصدی زنان نسبت به ۹ درصدی مردان تقریبا ۲ برابر و در نقاط شهری نسبت به نقاط روستایی بیشتر بوده است. (۱)

گرچه این آمار و ارقام بخشی از وضعیت و موقعیت اسفناک زنان را در جامعه ای  که در چنگال سلطهء جهانی مناسبات سرمایه داری که در ایران رنگ دین و مذهب خورده و با ادغام به قوانین شرعی حاکمیت نکبت بارش را تضمین میکند، به تصویر میکشد ولی گویای تمام حقیقت این امر نیست و برای درک و فهم و شناخت از واقعیت آن باید از سطح این آمار به عمق واقعیت جامعه رفت. یکی از نواقص بزرگ و اغلب هدفمند این آمارگیری ها پنهان کردن بخش بزرگی از واقعیت دردناک روزگار زحمتکشان و ستمدیدگان جامعه و در مبحث ما اینجا بطور مشخص زنان در بازار غیر رسمی کار در پس نمودار های رسمی نرخ استثمار و ستم در کشورهای تحت سلطه ای مانند ایران است. این شاخص های رسمی اعلام شده برای ما در واقع باید نقطهء عزیمتی باشد که از آنها تازه حقایق بازگو نشده در باب عمق فاجعه را نتیجه بگیریم.
ببینید اگر آمار دو و نیم میلیون زن سرپرست خانوار با روندی صعودی در ایران را نیز به این نمودارهای رسمی اضافه کنیم، اگر  خط فقرو آمار جمعیت فقر زده ای را که هر چه بیشتر زنانه شده به این ارقام اضافه کنیم، اگر ضرورت و نیاز به تامین معاش برای بقا را در صدر همهء این آمار و ارقام حک کنیم، خواهیم دریافت که بخش بزرگی از زنان جامعه و اعضای خانواری که به آنها وابسته اند، با باد هوا زنده نیستند و همان زندگی فقیرانه و نکبت بار خویش و خانوداه اش را نمیتوانند فقط با کمکهای ناچیز نهادهای دولتی و یارانه  و صندوق های صدقه در جامعهء آفت زدهء ایران به پیش ببرنند. این آمار بوضوح بازگوی شرایطی است که در آن زنان به مثابهء “جنس دوم” و فرودست در سازماندهی فرآیند کار و زندگی جای گرفته اند. از نظام مالکیتی حاکم گرفته تا تقسیم  کار و نحوهء توزیع اش با ستم جنسیتی و فرودستی زنان عجین شده است. این شرایط در واقع به توصیف و تعریف جبری می پردازد که بخش بزرگی از زنان را لاجرم برای تامین معاش خود و خانواده به حیطهء بازار کار غیر رسمی و بعضأ “سیاه” کشانده که هیچ صحبتی در این آمار و ارقام از آن نمیشود. بازار کاری که زنان در آن به امان خدا و سرمایه سپرده شده و حتی از کمترین حقوق بورژوائی در محدودهء قوانین کار هم بهره مند نیستند. در جائیکه زنان فقط به خاطر “زن” بودن حتی در بازار رسمی کار نیز نسبت به مردان از حقوق و مزایای نازل تری برخوددار هستند، در کشوری که قوانین شرع و بردگی زن و حجاب و سنگسار حکمفرماست و زن به فرمان خدا کشتزار مرد تعریف شده و مقام و منزلت اش با “ارزش” بیضهء چپ مرد تعیین میشود، تجسم بی پناهی آنان در حیطه ای که هیچ کنترل و نظارتی بر آن موجود نیست و اندازهء سهم آنان از کارشان به وجدان و شرف و اخلاق کالا شدهء صاحب کار پیوند خورده است، نباید کار دشواری باشد.

 بازار کاری که در کشورهای تحت سلطه با اقتصاد فرو پاشیده ای مانند ایران بخصوص در چند دههء اخیر همگام با روند جهانی سازی گسترش و وسعت بی نظیری یافته و بنا به شرایط مشخص هر کشور و منطقه اشکال متنوعی را بخود گرفته است. اگر از اشکالی از کار مانند کار خانگی نزد دیگران که در آنها ثمرهء کار مصرف بلاواسطه دارد، صرف نظر کنیم با این وجود درصد قابل توجه ای از تولید ناخالص ملی کشورهای نظیر ایران از همین حیطه یعنی بازار کار غیر رسمی تامین میشود که برخی از کارشناسان و پژوهشگران حتی سهم آن را نسبت به بخش رسمی به تناسب ورشکستگی اقتصاد آن کشور یا ناحیه بزرگتر تخمین میزنند که این نیز چندان دور از انتظار نمی تواند باشد. شکل بورکراتیک حکومت در ایران که دولت و دولتمندان با انحصار عمدهء شاهرگهای حیاتی اقتصاد بیمار کشورمانند نفت و گاز، خود از بزرگترین سرمایه داران و کارفرمایان هستند، لاجرم بخشی قابل توجه ای از  اقتصاد های خرد و متوسط تولیدی و خدماتی در شهر و روستا را به عرصهء غیر رسمی کار کشانده است. کارگاه های کوچک و متوسط نساجی- بافندگی و دوزندگی و صنعت پوشاک- صنایع دستی مختلف مانند صنایع دستی چرمی و اشکال و رشته های گوناگون آن- مونتاژ قطعات الکترونیکی درکارگاه های کوچک و متوسط – قالی و گلیم بافی آئینه کاری- انواع مختلف کارهای خدماتی که در غالب شرکتهای کوچک و متوسط ارائه میشوند فقط نمونه هائی از این عرصهء گسترش یافته از کار غیر رسمی است که برای صرفه جوئی در هزینه های خود و قدرت رقابت در بازار برای فرار از هزینه هائی مانند بیمه کار، بیمه بیکاری، بیمه بازنشستگی و بیمه خدمات درمانی و پزشکی و یا حداقل دستمزد برای زیستن و حیات و فراهم سازی شرایط کاری متعارفی در این حیطه فعال شده و با وحشیترین و غیر انسانی ترین شرایط بخشی از زنان را با نازلترین سطح مزد جذب این بازار غیر رسمی کار کرده اند. کارهائی نظیر -قلم کاری- کار خانگی برای بسته بندی مواد غذایی دوخت لباس از جمله لباس عروس ووو که در خانه انجام میگیرند نیز بخش دیگری از این حیطه است که بنا به آمار رسمی یا بیکار محسوب شده یا اصلأ موجودیتی ندارند. در صورتیکه در عالم واقعیت همانطور که گفته شده قسمت بزرگی از تولید ناخالص ملی محصول کار در این عرصه است. اینکه چگونه در نهایت حاصل کار این بخش غیر رسمی از کانال های مختلف به بازار رسمی سرازیر میشود داستان دیگری است که حقیقت اش را باید در پس دامنه وسیع فسادی که تمام وجود این نظام را فرا گرفته، جستجو کرد که البته میتوان از لابلای برخی افشاگری هائی که در جنگ قدرت جناحهای مختلف حکومت صورت میگیرد، با شمه ای از آن آشنا شد. مجموعه اختاپوسی عظیم اقتصادی خاتم النبیا سپاه پاسداران و زیر مجموعه های اش یکی از این شاه راهی انتقالی است که در پس پرده بخشی از این شرکت و کارگاه های متوسط تولیدی و خدماتی را که در بازار غیر رسمی فعال هستند به عناوین مختلف با کنترل بازار به یمن قدرت سیاسی زیر پوشش خود کشانده و بعنوان کارفرمای کارفرمایان متوسط بخود ربط و وابسته کرده است.

بنا به گزارش «تأمین ۲۴» ۴۲ درصد زنان شاغل ایرانی، کار غیر رسمی دارند. که « این نرخ برای زنان ۱۵ تا ۲۴ سال، ۴۲ درصد است و ۵۲ درصد زنان شاغل در ایران در بخش غیر رسمی فعال هستند.» (۲)
حتی بنا به اعتراف مولاوردی معاون رییس جمهور در امور زنان و خانواده : « امروز بیش از ۹۵ درصد مشاغل زنان در کشورهای توسعه نیافته، مشاغل غیررسمی است.» وی اضافه میکند که: « بعضا زنان در مشاغلی فعال هستند که در محاسبات آماری گنجانده نمی‌شوند. به عنوان مثال ۷۰ درصد کشاورزی به عهده زنان است اما زمانی که ماموران سرشماری مراجعه می‌کنند آنان خود را بیکار قلمداد می‌کنند. زنان خانه‌دار نیز همین‌گونه هستند ….» (۳)

همین جا بد نیست اشاره شود که برخی از مارکسیستها با نشستن در آخر پروسه وقتی حاصل کار و دسترنج این بخش عظیم از نیروی کار بطور مشخص زنانه که عمدتأ از مشخصه های بارز کشورهای تحت سلطه با اقتصادی فروپاشیده و حکومت های فاسد اند، از کانالهای مختلف مرئی و غیر مرئی وارد بازار رسمی شده و انباشت سرمایه را هر چه بیشتر سودآور میکند، ، حاصل این دسترنج را وارد حساب و کتاب های خود از ارزیابی حجم و نرخ انباشت سرمایه میکنند، ولی هنگامیکه به تعریف خود طبقه و ارزیابی از چند و چون پرولتاریا میرسند، تولید کنندگان واقعی این ثروت و سرمایه ها را نادیده گرفته و با بیرون انداختن از صف پرولتاریا روانهء عالم اشباح میکنند. کارگر و پرولتر فقط آن میشود که در بازار رسمی نیروی کار فروخته و قادر است فیش مزدی و حقوقی خود را ارائه دهد. بخش بزرگی از تولید کنندگان و خالقان ثروت و سرمایه که در این بازار غیر رسمی و بخشأ “سیاه” جذب روند استثماری کار شده اند مانند خود همین امار های دولتی از واقعیت عینی حذف  و از لیست مارکسیستی طبقه و پرولتاریا بیرون انداخته میشوند. در حداکثر خود گاهی دلسوزی های روشنفکرانه و اظهار تاسف و همدردی با عالم اشباح نثارشان میکنیم .. حاصل کارشان با ورد به بازار رسمی برای ما واقعی میشود ولی خودشان به علت باقی ماندن در پس پرده، غیر واقعی باقی می مانند…خیر..اینگونه نیست و حقیقت عینی  بازتاب تمامیت واقعیت عینی این امر و موضوع است و نه فقط آمار و ارقام بازار رسمی نیروی کار. همانگونه که چندین میلیون پرولتر غیر قانونی مهاجر در بازار کار امریکا به این طبقه تعلق دارند.

اگر این بخش حذف شده از حقیقت را به بخش ثبت شده اش که در آمارهای رسمی تا حدودی بیان می شوند، اضافه کنیم تناقض بارزی مابین آمار و ارقام انتشار یافته توسط مرکز آمار ایران با واقعیت عینی جامعه بوجود می آید که نگاه اول ما را به چالش میکشد. یعنی نرخ و سهم حقیقی مشارکت اقتصادی زنان این نیست که به تصور کشیده شده است و در “فرایند” واقعی کار اگر نه بیشتر ولی در حداقل خود کم از سهم مشارکت مردان ندارد. تفاوت در شرایط وخیمتر کاری زنان و نرخ بالاتر استثمار وحشیانهء آنان در پس پرده “فرایند تولید و بازتولید کار” است. حتی با نگاهی اکونومیستی به این تمایزات ستمگرانه و با صرف نظر از اشکال گوناگون و شنیع خشونت جنسیتی که به زنان از همه سو اعمال میشود، میتوان چهرهء ستم و استثماری را دید که هر چه بیشتر زنانه شده و آنان را در میان کلیت زحمتکشان و ستمدیدگان جامعه به آسیب پذیرترین بخش انسانی و در عین حال نیروی بالقوهء انفجاری انقلاب تبدیل کرده است.
حاکمیت مذهبی زن ستیز و قوانین شرع اسلام در کشورهائی مانند ایران قوز بالای قوزی است که بار تبعیض و اجحاف و ستم اقتصادی و اجتماعی را بر دوش زنان چندین برابر کرده و زندگی را آنچنان بر آن دشوار ساخته که خودسوزی و خودکشی برای فرار از این جهنم برپا شده به بخشی از سنت پذیرفته شده و رایج در این کشورها تبدیل شده است. ادغام دین- مذهب و سیاست در شکل ادارهء بسیاری از کشورهای تحت سلطه با وجود استقلال نسبی اش جدا از ساختارهای تولیدی مسلط بر کشور و جهان نیست و خود بازتاب رابطه ای است که مابین کشورهای سلطه گر و تحت سلطه بعنوان مناسبات تولیدی مسلط جهانی یعنی مناسبات تولیدی سرمایه داری امپریالیستی برقرار شده و هم در ساختارهای اقتصادی و هم روابط اجتماعی و هم شکل سیاسی ادارهء کشورهای تحت سلطه انعکاس می یابد. با صرف نظر از ادعاهای پوچ حقوق بشری قدرتهای امپریالیستی و بهره برداری های سیاسی آنها در باب دمکراسی و حقوق بشر و آزادی زنان در واقع آنان مخالفت جدی با زن ستیزی مذهبی ندارند و نه تنها بطورعام زن ستیزی در تار و پود نظام پدر- مرد سالار سرمایه داری عجین شده است بلکه بطور مشخص  با ورود به مرحله امپریالیستی در بسیاری از کشورهای تحت سلطه، ابزاری برای حفظ  و گسترش قلمرو هائی که سلطه آنان را غالبأ بطور مستقیم یا غیر مستقیم در غالب حکومت های مذهبی و دولت های ارتجاعی تبلور داده که در تقسیم کارشان در راستای انباشت جهانی سرمایه، ادغام شده اند.
یکی از اشکال این تقسیم کار بطور مشخص جایگاه زنان در فرآیند کار و بازتولید ارزان و کم هزینهء آن در کشورهای تحت سلطه است. بازتولیدی که رابطهء لاینفکی با بازتولید خود انسان دارد و بازتولید حیات در نظام سرمایه داری چیزی بیش از بازتولید و پرورش نیروی کار آینده نیست. این ضرورت نظامی بوده و هست که پاسخ به این نیاز حیاتی اش را از روز اول با «منضبط کردن بدن زن» برای کنترل تولید مثل نیروی کار آینده پاسخ داده و بقول رفیق مریم جزایری «خشونت سازمان یافته علیه زنان از قرون ۱۵ بخش مهمی از تولد و تثبیت خون آلود سرمایه داری بود». بد نیست برای شناخت بیشتر از تاریخ پیدابش سرمایه داری در ارتباط مقولهء پدر و مرد سالاری که در مرکزش کنترل و ادارهء بدن زن به مثابهء ماشین جوجه کشی قرار گرفته است به کتاب تحقیقی و پژوهشی سیلویا فدریچی فمینیست مارکسیست به نام ” ساحره و آدمخوار» رجوع شود تا روشن شود که چگونه باز بقول رفیق مریم جزایری « نظام سرمایه داری جهانی در موطن اروپائی خود یا در مستعمرات و مناطق تحت سلطه اش به طور سیستماتیک بدن زن را تبدیل به ابزار بازتولید کارگر و گسترش نیروی کار کرد و با آن به عنوان ماشین جوجه کشی طبیعی که با ضرب‌آهنگ خارج از کنترل زن کار می کند، رفتار کرد.» (۴)

 ادیان زن ستیز و حکوتهای مذهبی ضد زن بخوبی در چارچوب تامین این منافع و نیاز حیاتی نظام سرمایه داری جای گرفته و در مورد ما اسلام سیاسی این جایگاه فرودست را برای زنان در راستای خدمت به ساختارهای جهانی و فوق سودهای سرسام آور و بازتولید و پرورش ارزن یا مانند بسیاری از کشورهای تحت سلطه و عقب افتاده بعضأ رایگان، فراهم میسازد. نظام طبقاتی ستمگرانهء سرمایه داری در نفی نظام طبقاتی ماقبل خویش بخشی از عناصر آن را که نیازهایش را برآورده می ساخت به ارث برده و از آن خود کرده و در اشکال مدرن بکار گرفت. اما این اشکال مدرن به معنای نابودی کامل  اشکال سنتی ستم بر زن و مقولهء پدرسالاری نبوده و نیست و بخصوص در مرحلهء امپریالیستی سرمایه داری همانطور که عینأ تجربه میکنیم بعضأ و بخشأ در کشورهای تحت سلطه در کنار اشکال مدرن اش بکار گرفته شده و با همزیستی نکبت بارشان جهنم واقعی را برای زنان به وجود آورده اند. دین و مذهب پدر- مرد سالار یکی از این عناصر کهنه بود که در خدمت شیوه تولیدی نوین قرار گرفت، بطوری که با کالا شدن نیروی کار و نیاز این شیوه به بردگان مدرن، سرمایه داری روابط پدر- مرد سالاری را بسیار منسجمتر و وحشیانه تر از نظامات طبقاتی ماقبل خویش سازمان دهی کرده و در تار و پود جامعه از نهاد خانواده گرفته تا دولت و تمامی روابط انسانها با هم بطور سیستماتیک نهادینه کرد. طغیان و شورش  زنان علیه پدر-مرد سالاری و ستم جنسیتی در ایران و کشورهای مشابه فقط واکنش و طغیانی علیه دین و مذهب نیست و همزمان مناسبات تولیدی حاکم سرمایه داری را نشانه گرفته است. چرا که این رابطهء اجتماعی قدرت یعنی پدر- مرد سالاری تمام مظاهر سه گانهء مناسبات تولید سرمایه داری را در بر گرفته و بطور بارزی در خود تبلور میدهد. این رابطهء اجتماعی هم بیان چند و چون نظام مالکیتی حاکم است هم تقسیم کار و هم نحوهء توزیع و سهم بری زن و مرد از نعایم تولید شده. به همین خاطر نمیشود مبارزه با ارتجاع دین و مذهب بطور عام و زن ستیزی آن را بطور مشخص از بنیادهای مادی و اقتصادی و انباشت امپریالیستی سرمایه جدا کرد و بصورت امری مستقل به پیش برد.

اقتصادهای بیمار و ورشکسته و شکل گیری شهرهای چندین میلیونی که بخش بزرگی از جمعیت اش را در زاغه ها و حلبی آبادهای فراموش شدهء اطراف خود جای داده است، عمیق و عریض تر شدن شکاف های طبقاتی و خیل عظیم محرومان، اقتصادهای تک محصولی و وابسته، ورشکستگی کشاورزی و کشاورزان بومی اغلب کشورهای تحت سلطه و ایجاد پلانتاژهای زراعی بزرگی که بر حسب نیاز اربابان جهان با بکارگیری اشکال بردگی کهنه  و مدرن نیروی کارش را که عمدتأ از زنان و کودکان تشکیل شده اند با فجیعترین شکلی استثمار کرده و اغلب به خاطر شرایط کاری غیر انسانی بطور غیر رسمی شیرهء جان زنان و کودکان را می کشند ، گسترش فقر همه گیرشده ای که در وهلهء اول اکثریت عظیمی از زنان جهان را در خود جای داده و لاجرم با گسترش بازار فحشا و تن فروشی و قاچاق انسان توام است، همزیستی  بازارهای کار رسمی و غیر رسمی و “غیر قانونی”، شکل گیری انواع مختلف حکومت های مطلقه و دیکتاتوری های عریان فاسد و منحط نگهبان و حافظ شریان های فرایند انباشت جهانی سرمایه همگی نتیجهء سلطهء مناسبات سرمایهداری امپریالیستی و فرایند مداوم انباشت و کارکرد کلی اش در کشورهای تحت سلطه است. این بستری است که در غیاب الترناتیو انقلابی دین و مذهب را از سوی دیگر نزد توده ها بعنوان “آگاهی وارونه از جهان” و ” آه مخلوق ستمدیده، قلب جهانی سنگدل، و روح اوضاعی بی ‌روح” در نقش ناجی توده ها به میدان آورده و زمینهء عروج بنیادگرائی مذهبی و تحکیم روابط پدرسالاری می کند.
در این چارچوب زنان ستمدیده ترین بخش جامعه اند که: هم در روند مستقیم تولید چه در بخش رسمی و چه غیر رسمی بازار کار وحشیانه تر از حتی نیروی کار مرد استثمار میشوند، هم در خانه از طریق کار مشقت بار همه روزه خانگی مسئولیت بازتولید نیروی کار مرد را به ازای هیچ بر عهده دارند و به نام خدای آسمانی و زمینی باید تازه بعد از یک روز بردگی به آقای خانه خدمات جنسی هم ارائه دهند، هم ماشین جوجه کشی است و با مرگ و میر میلیونی خویش بر اثرعوارض مستقیم و غیر مستقیم زایش بایستی نیروی کار آتی سرمایه داری را تضمین کنند، هم اگر  جان سالم بدر برد باید بار پرورش کودک و بچه داری و این بار “فرزند سالاری” را حمل کنند. بعد مضحک تر از این نیست که حتی برخی از “مارکسیست” ها در این چارچوب و پلاتفرم گسترده فقط آن بخش از زنانی را زحمتکش و پرولتاریا تعریف میکنند که در بخش رسمی قابل روئیت جذب بازار کار شده اند! در واقع این درک محدود و تقلیل گرانه فقط به باز تعریف آمار رسمی می پردازد که خود آماردهندگان هم باور چندانی به واقعی بودن کامل آن ندارند.

تکامل تاریخ بشری با وجود تمام افت و خیزها و حرکت زیکزاکی اش همچنان دارای «پیوستگی معینی» است و نیروهای مولده تولیدی با رشد و گسترش مستمر ولی متغیری توام بوده اند و این تکامل زمینهءعینی و مادی تمام تغییر و تحولات اجتماعی تاریخ بشری بوده و هست و همچنان تا به امروز ادامه دارد. این در مورد جامعه ایران و بطور مشخص زنان نیز صدق کرده و آنان را به مثابهء نیمی از کل زندهء این نیروها و بعنوان ستمدیده ترین نیمهء آن به ظرفیت انفجاری بسیار رادیکالی تبدیل کرده است. نیروی  که دیگر در پوستهء ساختارهای حاکم گنجیده نمیشود. طبق همین آمار با وجود همهء محدودیت و تبعیض های جنسیتی نه تنها سهم دانش پژوهان و دانشجویان دختر و زن در ایران به مراتب بیشتر از مردان است بلکه این روندی صعودی را به ما نشان میدهد. بیخود نیست که ولایت فقیه فتوای خانه نشینی دختران و زنان را صادر کرده و تولید مثل و بچه داری را وظیفه اصلی آنان حکم میکند.بیخود نیست که برخی از رشته هائی دانشگاهی برای دختران ممنوعه اعلام شده و حتی برخی حذف میشوند. بیخود نیست که بسیاری از امکانات رفاهی برای دانشجویان دختر و شرایط تحصیل آنها در شهرهای دیگر محدود و بعضأ ممنوع اعلام میشود، بیخود نیست که قوانین استخدامی دوباره محدودیت های جدیدی را برای اشتغال زنان فراهم ساخته است، بیخود نیست که تمامی جناحهای درگیر حکومتی هر گونه رفرمی در راستای بهبودی وضعیت و موقعیت زنان در جمهوری اسلامی را متفق القول خط قرمز خود اعلام کرده و در این زمینه هارتر هم شده اند.

تلاطمات و واکنش های که در سطح روبنای سیاسی و قانونی و در مورد ما همینطور مذهبی کشور دامن میگیرند در تحلیل نهائی خود بازتاب تضاد بنیادی نظامی است که مناسبات تولیدی سازماندهی مسلط اش دیگر پاسخگوی روند مدام و مستمر تکامل نیروهای تولید جامعه نیست و در تضادی آشتی ناپذیر با انها قرار گرفته است. دولت و قانون و سیاست و دین و مذهب میتواند این روند را تسریع یا کند ولی قادر به جلوگیری قطعی از رشد و گسترش آنها نیست. میتواند در هر برهه با این ظرفیت ها به معضلات و مشکلات مقطعی خود فائق آید، ولی در گام بعدی تضادهای بنیادی اش در ابعاد وسیعتر و عظیم تری در اشکال گوناگونی دوباره طغیان میکنند. تخریب میکند ولی بازسازی دوبارهء نیروهای تولیدی در سطح عالی تری، ضرورتی است که خود همین نظام گندیده هم راه فراری از آن ندارد. گرچه این بازسازی در چارچوب مناسبات کهنه صورت میگیرد و نمودارحقیقتی دال بر کهنه شدن نظامی که پاسخگوی ضرورت اساسی و نیازهای جامعه بشری نیست و باید پشت سر گذاشته شود.
اما ما به بیراهه می رویم اگر بر این مبنا یعنی تکامل مستمر نیروهای تولیدی در تاریخ بشری، دگرگونی بنیادی وضع موجود در راستای جهان نوین را سرنوشتی اجتناب ناپذیر قلمداد کرده و به انتظار وقوع خودبخودی و لاجرم آن بنشینیم. تقابل تکامل نیروهای تولیدی با روابط تولیدی مسلط بر آنها بطور خودکار منجر به رهائی و آزادی نمیشود. در دل این تقابل امکان- احتمال پتانسیل های مختلفی نهفته است که سوسیالیسم فقط یکی از آنهاست و بالفعل کردن این ظرفیت مشخص امری است که از طریق عمل متقابل دیالکتیکی میان نیروهای بنیادین مادی و فعالیت و مبارزهء آگاهانۀ مردم و نیروهای پیشاهنگ آنان صورت می گیرد. این جهان و آینده ای است که باید آگاهانه ساخته- سازماندهی شده و در مسیرش گام برداشت. آزادی فقط شناخت از پدیدهء سرمایه داری نیست بلکه تغییر آگاهانهء آن را نیز باید بدنبال خود داشته باشد. نظام سرمایه داری حرکتی آگاهانه ندارد و میتوان در کنار ظرفیت و امکان انقلاب سرانجامی را نیز متصور شد که سرمایه داری تحت فشار یکی دیگر از قوانین بنیادی اش یعنی قانون گسترش یا مرگ در جنگهای رقابتی، جهان را بگونه ای به تخریب کشد که بازسازی آن دیگر مقدور نباشد یا هرج و مرج حاکم بر سازمان تولیدی آن بگونهء اکو سیستم و شرایط زیست محیطی را بر هم زند که نسل انسان را بطور کل به ورطهء نابودی بکشد. این امکانات نیز بطور بالقوه موجودند و بدون انقلابات رهائی بخش سوسیالیستی شرایط بالفعل شدنشان هر روزه مهیاتر میشود.

در خاتمه فراموش نکنیم که این نوشته تلاش کرد تا عمدتأ مقولهء ستم جنسیتی و پدر سالاری را در عمق بنیادی های مادی جامعه جستجو کرده و در ارتباط با “تمایزات طبقاتی و مناسبات تولیدی که شالوده این تمایزها هستند” توضیح دهد. اما این هنوز تمام حقیقت ستم جنسیتی نیست و بر این شالودهء مادی دو کلیت دیگر یعنی ” کلیهء روابط اجتماعی که منطبق بر این روابط تولیدی اند و کلیه ایده های نشئت گرفته از این روابط اجتماعی» اضافه میشود که در هر دو عرصه  ستم جنسیتی و پدر سالاری حضوری بسیار پر رنگی دارد و ابعاد فرودستی زنان را بسیار گسترده تر میکند. جای توضیح و تشریح این دو عرصه در این نوشته خالی است و فعلأ به خاطر کوتاهی سخن از آن صرف نظر شده است.

با ظهور هر ضرورت تاریخی، راه حل و ابزار حل و فرارفت تاریخی اش نیز متولد شده و بصورت امکان و نیروی بالقوه انتظار بالفعل شدنش را میکشد. سوژه های تاریخی، ابزار فراروی از ضرورت تاریخی این عصر و مرحله اند.  ولی این فرارفت، حرکتی آگاهانه است که به یمن شناخت علمی از تضادهای واقعی جهان و درک  و فهم از کارکرد ش و در نتیجه فعال کردن سوژه های امر تغییر میسر میشود. توانایی تغییر واقعیت و آزادی ارتباط لاینفکی با این شناخت دارد. زنان به مثابهء نیمی از آسمان بشری و بعنوان یکی از ستمدیده ترین بخش انسانی جامعه در چنبرهء اسارت پدر سالاری دین و سرمایه از عمده ترین نیرو های انقلاب و دگرگونی بنیادی وضع موجودند و باید بطور جدی در تمام محاسبات و ارزیابی های مارکسیست ها چه در تدارک جنبشی برای انقلاب و چه در دوران گذار در نظر گرفته شده و وارد صحنهء نظری و عملی دگرگونی جهان شوند. بدون حضور گسترده و موثر زنان در همه سطوح روند انقلاب، برپا ساختن این جنبش و حرکت بسوی جامعه کمونیستی خواب و خیالی بیش نخواهد بود و محروم ماندن هر جنبش و حرکتی از یک نیمهء خود، معنا و مفهومی به غیر از شکست و استمرار وضع موجود یا اضمحلال جامعه بشری نخواهد داشت.

راوی

  • مرکز آمار ایران
    http://www.amar.org.ir/Portals/0/Files/abstract/1394/ch_ntank_94.pdf
  • گزارش «تأمین ۲۴»
    http://tamin24.ir/fa/news/2963
  • ایسنا- سرویس : اجتماعی – جوانان و زنان
    http://isna.ir/fa/print/94043015925
  • خشونت مدرن علیه زنان؛ پدیده‌ای متاخر و متعلق به عصر سرمایه‌داری…مریم جزایری

 http://asj-iran.com/maghalat/2015/06/09/modern.htm