پوپولیسم؛ باز هم مصلوب

فواد عبداللهی

 

اتخاذ تاکتیک کار روتین ما است. کار دائمی ما این است که عقایدمان را در هر مقطع فرموله کنیم و از شرایط مشخص تحلیل مشخص ارائه دهیم، تشکیلاتی متناسب با آن شرایط بسازیم، تلفیق درستی از کار مخفی و علنی بکنیم، اینها را در طبقه ببریم و طبقه را به پیش بریم. کار روتین تناقضی با تاکتیک ندارد. هیچوقت تاکتیک در مقابل کار روتین قرار نمیگیرد. بلکه خود کار روتین ما، بستر اساسی پیاده کردن تاکتیکهای ما است.

منصور حکمت

…………………………….

 

"حزب اتحاد کمونیسم کارگری" اخیرا ضمیمه ای از نشریه رسمی شان را به تکرار "انتقاد"های خاک خورده همیشگی از سیاستهای حزب حکمتیست اختصاص داده و جای بسی خوشحالی است که روز به روز اعلام بروز می کنند و خوانندگان را از تفاوتهای اساسی شان با ما آگاه می سازند. پیشتر از اینها اگر توهمی بر سر "پروژه اتحاد" این جماعت با ما بود الان دیگر بخوبی زدوده شده است.  زمان کافی برای اثبات شباهت به خواستگاه اولی (حککا) در اختیار شان گذاشته شد و بنظر من هنوز دیر نیست و می شود در بارگاه اکس- مسلم ها ابراز پشیمانی کرد. جامعه که پیشکش، لااقل حزب اتحاد باید این را پذیرفته باشد که از نظر افق و خط و خطوط سیاسی، زیادی به حککا شبیه اند و مستقل از دعواهای محفلی، نه تاکتیک لازم دارند، نه قدرت سیاسی، نه حزب، نه طبقه، نه نیروی نظامی، نه دولت موقت و نه انقلاب مداوم. 

در این نوشته سعی خواهم کرد که نشان دهم که چگونه این پوپولیسم وارونه – که در ظاهر چپ است –  در برابر تبدیل کردن کمونیسم از یک جریان نظری به یک جریان عملی می ایستد. چگونه این افق و شخصیت های رنگارنگ آن دارند در برابر احیای بلشویسم در ایران شمشیر می کشند، نشان خواهیم داد که چطور در تلاشند روشهای سازماندهی، تبلیغی، روشهای پیشبرد مبارزه، بدست گرفتن قدرت، روش عقب نشینی و پیشروی در شرایط ضعف بورژوازی را از ما سلب کنند. جرات وداع با مارکس و لنین و حکمت را ندارند به حزب حکمتیست میتازند و می خواهند این روش ها و سنت ها را از ما بگیرند اما، ما اجازه نخواهیم داد. جلوی این عقبگرد و کف کردگی فکری را باید گرفت.

تاکتیک ما و تاکتیک آنها

ما همین امروز سوسیالیسم را می خواهیم اما دلیل بر این نیست که تمایز خود را با آنچه در جامعه ایران به اسم "جنبش سرنگونی" در جریان بود نشناسیم. گفتیم که این "جنبش" را میتوان تسمه نقاله یک انقلاب سوسیالیستی کرد و "منشور سرنگونی" را از نقطه نظر طبقه کارگر و کمونیستها تصویب کردیم. این را مارکس و لنین و حکمت به اسم انقلاب مداوم میشناسند. بگذار جنبش کمونیستی خود قضاوت کند که آیا "منشور" مانع کمونیست بودن ما شد!؟ آنها که ضرورت "منشور" و انقلاب مداوم را نمی بینند بنا به تعریف یا پاسیف اند یا دنباله رو اوضاع. برای این طیف از پوپولیستهای وارونه، که نه تنها درک روشنی از جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر ندارند، اما "جنبش سرنگونی" همه اهداف و آرمانشان شد. برای این جماعت، "سوسیالیسم" را قرار بود این جنبش با خود به ارمغان بیاورد! قرار بود نفرت بورژوازی علیه "رژیم" اسلامی به نفرت علیه طبقه کارگر و کمونیستها ترجمه شود. الان که چنین نشد همه در غار تفکرات خود غرق شده اند و به روزشمار انقلاب سوسیالیستی تکیه زده اند. "انقلاب = سرنگونی" تمام تاکتیک این خیل بود که با عقب افتادن سرنگونی سوال و ابهام و تردید صفوفشان را بهم ریخت. دقت کنید، بظاهر هیچکس مانند آنها پز سوسیالیست و رادیکال و دفاع از طبقه کارگر را بخود نمیگیرد، اما کالبد ماجرا را که بشکافید شاهد تحرک هخا و الاحواز و ناسیونالیسم ترک و مواضع ترشیده در انطباق با هیئات حاکمه اسراییل در حمله به لبنان و در یک کلام شاهد دنباله روی از اهداف جنبش ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی هستید. هنوز باورشان نمیشود که "جنبش سرنگونی" را کس دیگری صاحب شد و ایشان زاپاس.

ما گفتیم که برای اثبات رادیکال جلوه دادن احتیاجی نیست که سوسیالیسم را در تاکتیک تزریق کرد، کافی است سوسیالیسم را در برنامه و روش هایمان تضمین کنیم. گفتیم که باید جلوی راست روی را در هویتمان بگیریم تا قادر به برخوردی زنده به تاکتیک سیاسی و عملی مان باشیم. خاطر نشان کردیم که تاکتیک باید تبدیل شود به اینکه میدانیم هویتمان و اهداف دراز مدت و فوری مان چیست.

حقیقت این است که جمهوری اسلامی از نظر این پوپولیسم به مقوله "رژیم" سقوط می کند و اساساً تعریف پوپولیسم از نظر ایدئولوژکی، چیزی جز انقلابیگری ضد رژیمی نبوده است. بخصوص اگر این "رژیم" اسلامی هم باشد صدق میکند. این پوپولیسم نقدی به سیستم سرمایه داری ندارد و انگار "رژیم"، تافته ای جدا بافته یا گروهی گانگستر اند که نمی توانند یا نمیدانند چگونه " منافع مردم" –  بخوان خلق –  را نمایندگی کنند. و جالب اینجاست که جامعه را نه طبقات و جنبشهای اجتماعی درگیر در مبارزه بلکه این "مردم" اند که یکپارچه علیه رژیم بپا خاسته اند. یک خصلت دیگر آنارشیستی – پوپولیستی این خیل در این است که  دنیا و مافیا را از زاویه تغییر رژیم قابل توضیح میداند و دولت را عامل بدبختی بشر قلمداد می کند. اینجا دیگر مقوله دولت و تشکل معینی بالای سر "مردم"، و نه قدرت سیاسی – طبقاتی مسئله این پوپولیسم است. بنظر من تفاوت اینها با آنارشیسم کهن در این است که اینها حتی ضد دولت به آن معنا که باید زد و له لورده اش کرد نیستند بلکه می خواهند رژیم دیگری جای "رژیم" فی لحال را بگیرد. دیروز مد بود که خمینی جای سلطنت بنشیند امروز ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی جای رژیم اسلامی. بیشتر از این من شخصا چیزی از اهدافشان نفهمیدم. مطالبات شان،
بیشتر خواسته های عمومی است. باد زدن این " انقلابیگری ضد رژیمی" در کشورهایی که رژیمشان اسلامی است، ترکاندن امیال بورژوازی و خرده بورژوازی است.

تاکتیک در یک چنین وضیعتی و در بهترین حالت برای این نیروها "مبارزه ضد رژیمی" و در غلطیدن به آکادمیسم بود و هنوز هم هست. نسخه‌ای بود برای پیاده نشدن و پیاده نکردن وظایفی که نوشته شد. برای اینکه طرف مبارزه را یک مبارزه همه با هم علیه رژیم میبیند و هیچ اصول و مبنای معینی بعنوان یک گرایش معین انقلابی در جنبش کارگری و کمونیستی برای خود تعریف نکرده است. در نتیجه هرگاه نظری مغایر "مبارزه ضد رژیمی" درشان مطرح شود به طرف مهر "خائن و راست" الصاق میشود. "مبارزه ضد رژیمی" اساس هویت سیاسی ایدئولوژیکی و عملی این طیف را شکل داده. بی هویتی و دنباله روی از اوضاع عجز خودش را در ایجاد تحولات سیاسی اثبات کرد. ما ثابت کردیم که باید یک طبقه‌ای را پشت خود کشید تا بتوان قدرت را منتقل کرد. به هر حال پوپولیسم در قالب سوسیالیسم، با خرده بورژوازی و ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی، افقا و جنبشا کنار آمد، به امید اینکه قدرت را صاحب شود. اما نه تنها چنین نشد بلکه بورژوازی و تحولات جهان نشان داد که زیرک تر از آن است که قدرت را با اینها "شریک" شود.

ما در حد توانمان تا جایی که امکانش بوده باشد تاکتیک طبقاتی اتخاذ کرده ایم و در پیاده کردنش کوشیده ایم. به طبقه کارگر گفته ایم که وظیفه اش به مثابه طبقه برای نزدیک شدن به قدرت این است که از این طرف بچرخد و فلان سنگرها را کسب کند. کسی که راه و چاه را به طبقه نمیگوید طبعا وظیفه مبارزه را از دوش گارگر هم بر میدارد. پوپولیسم دوره حاضر هرچه گفته و نوشته چیزی جز تعریف هویت اش در شرایط جدید نبوده است و تمام اینها را به نرخ تاکتیک به خورد جامعه داده است.  

مارکسیسم و لنینیسم و حکمتیسم تاکتیک را برای حزب و طبقه مطرح میکند نه برای "مردم". حزب ما در این راستا خود را آن عنصر پیشتازی میبیند که پیشروان طبقه کارگر را بحرکت در بیآورد تا آن وظایف کنکرت را در آن مقطع مشخص تاریخی در دستور طبقه بگذارد و طبقه را به سَمت انجام آن تاکتیک سوق دهد.

اگر تاکتیک قیام است پس باید برویم که طبقه قیام کند. اگر تاکتیک جنگ داخلی است، طبقه باید جنگ را با بورژوازی راه بیاندازد. اگر تاکتیک اعتصاب سیاسی است، پس طبقه باید اعتصاب سیاسی را در دستور بگذارد. اگر تاکتیک شرکت در پارلمان یا دولت موقت است، طبقه باید به نمایندگانش رأی بدهد و به پارلمان بفرستد. اگر تاکتیک "منشور سرنگونی" است طبقه باید جامعه را پشت آن بسیج کند.

 بقول منصور حکمت  "بنظرم جریانی که بخودش متکی است، خودش را بعنوان بخشی از جنبش یک طبقه معیّن میشناسد و اعلام هم کرده و در هر حرکتش نشان میدهد که به آن طبقه تعلق دارد میتواند با نماینده بورژوازی بنشیند و بگوید ما چطور میتوانیم از شما استفاده کنیم که امروز طبقه کارگر یک ذره جلوتر برود."

 آنوقت میشود فهمید که چرا بلشویک‌ها در یک دوره مشخص چنین حرکتی را در رابطه با "دوما" کردند. مگر لنین با گاپون مذاکره نکرد که امروز امثال علی جوادی سر بحث "دولت موقت" با بی جسارتی تمام بجای تصفیه حساب با لنین کاسه داغتر از آش علیه حکمتیستها شده اند؟!

ولی اگر قرار است تاکتیک "مبارزه ضد رژیمی" باشد، طبقه و حزب می خواهی چکار؟! اعتصاب به چه درد میخورد؟! تفکیک طبقاتی چه خاصیتی دارد؟! هیچ! هر اعتراض و شلوغی "مبارزه ضد رژیمی" است و باید در آن شرکت کرد. لازم نیست به طبقه هشدار داد که در تظاهرات فاشیستها شرکت نکند. فاشیستها، لمپنها، ناسیونالیستها و… همه نیروی "ما" علیه "رژیم" اند! این چکیده تاکتیک عالیجنابان نئوپوپولیست ماست. گفتیم جامعه را پشت بساط اعتراضات قومی نبرید به ما فحش دادند.

علی جوادی "سوال کرده است که " استنتاجات سیاسی و عملی ورود برای دوران "غیر انقلابی" برای این حزب چیست؟چه اهداف متفاوتی را در این دوران در دستور حزبی قرار خواهید داد؟"

اهداف ما مستقل از نقد افق و آرمان شما، فتح سنگر کارخانه ها است، ساختن سد امید جلوی فشار اقتصادی و سیاسی ناشی از شکست افق راست، تحصن و بوجود آوردن صندوقهای اعتصاب، بیمه بیکاری، سازمان دادن اتحادیه کارگران بیکار و غیره… کمونیستها در این شبکه‌ها مشغول سازماندهی چنین کارهایی هستند. پرچم ما مانیفست کمونیست است و موضوع کار ما طبقه کارگر معترض است در هر سطح و شکلی. اینکه تعیین می کنیم سراغ کدام تاکتیک رویم، چطور وصل شویم، چه کسی را بخط کنیم و چه آرایشی بخود گیریم به کسی ربطی ندارد. به اعتبار کار روتین حزبی مان و نه به اعتبار تاکتیک مان خود را انقلابی میدانیم. انقلابیگری ما در کار روتین حزبی‌مان است. خیلی از تاکتیکهایمان در لحظات ساده‌ای همسو است با تاکتیکهای بخشهای دیگر جامعه که ما به آنها انقلابی هم نمیگوییم.

البته احتمالا آذر ماجدی، غیبت ما را در این دوره در اکسیون های جلو سفارت دیده است که البته باید بگوییم کار روتین ما – مبارزه و سازماندهی- به آکسیون گره نمیخورد. برای اینکه جنبش خودبخودی به معنی عمومی که گرفتیم، با یک روز اعتصاب و اع