این همه قیل وقال و نفرت پراکنی ایرج فرزاد از کجا نشات میگیرد؟

 این همه قیل وقال و نفرت پراکنی ایرج فرزاد از کجا نشات میگیرد؟

من درست ۶ روز پیش مقاله ای در حاشیه “کنگره اول کومه له ” پخش کردم و در توان خود سعی و کوششم بر آن بوده که مساله آن روز را آنطوری که بوده بیان کنم. در مقاله من نه از کس بخصوصی نام برده شده و نه حتی توهین و اتهامی در کار است. حتی در مقاله من کلمه ای راجع به مبارزه قاطعانه و عادلانه هشت ساله  دهقانان و کارگران دهقانی دارسیران که در واقع مبارزه ای بر ضد رژیم سلطنتی و فئودالهای مرتجع منطقه بود یک کلمه به میان نیآورده ام.

اما رفیق عزیزمان ایرج فرزاد دوست دارد که بلاخره بهانه ای کذایی برای جواب به حقایق آنروزی و لوس جایگاه و نقش افراد معینی در آن شرایط و زمان پیدا کند و در موردش اظهاراتی نا پسندیده و غیره سیاسی ابراز دارد.

این روش ایشان نه تنها دردی از دردهایش را درمان نخواهد کرد بلکه هر چه بیشتر عملکرد و قضاوت  ایده آلیستی و ابهام زدایی ایشان را بر ملا خواهد کرد.

اگر به تمام نوشته های ایشان که بعد از انتشار سند “کنگره اول کومه له” نگاه کنید ، در واقع به  مجموعه ای از ادبیات بازاری و غیره منطقی و توهین و افترا و تفرقه پراکنی برخورد خواهید کرد که انسان را به یاد دوران فحاشیگری فیمابین حکمتیست ها و جناح “کومه له” عبدالله معتدی میاندازد ، که نه تنها خیلی از اخلاق کمونیستی و سیاسی دور بود  بلکه کاملا انسانها را از برگ انسانی و اومانیستی هم پاک میکرد.

رفیق ایرج عادت دارد و یا بهتر است بگویم  دوست دارد در جائیکه خودش نقشی داشته آنرا بر جسته و آنجایی هم که او بی نقش و عمل است را با تمام توان بکوبد. من در مقاله خود اظهار داشته ام که شخصی که دست به نوشتن تاریخی میزند باید متوجه باشد که  مسئولیتی جمعی دارد و تاریخ نگاری میکند نه خودنگاری.

حال که مطلب و نوشته ایشان در جواب به مقاله من کلا جریان “دارسیران” را در دستور نوشته اش گذاشته ، بد نیست که من هم چند کلمه ای در مورد آن مبارزه عادلانه یادآوری کنم.

جریان “دارسیران ” یعنی مبارزه انقلابی ٧۵ خانواده دهقان و دهقان کارگر که خودشان صاحب زمینی نبودند و مجبور بودند در ازای کارطاقت فرسا و سخت بر روی زمین با ابتدایی ترین وسایل کشاورزی آنزمان کار کنند تا بتوانند یک نان بخور و نمیری برای خود و خانواده اشان دست و پا کنند.

این مبارزه هشت سال طول کشید و خصوصیات بر جسته آن عبارت بودند: از دخالت و شرکت فعال و بر جسته کلیه زنان و دختران در آن و این مساله نه تنها سپری برای مردان شرکت کننده در مقابل یورش افراد ژاندارمری و پولیس به مردان شده بود ، بلکه رنگ و خصوصیات کاملا نوینی به این مبارزه داده بود. خصوصیات بر جسته دیگر آن این بود که این مبارزه تنها ، مبارزه ای علیه فئودالها ستمگر و مرتجع مریوان و منطقه نبود ، بلکه مستقیما مبارزه ای علیه دستگاهای دیکتاتوری شاه در مریوان بود. بطوریکه ادامه این مبارزه آشکارا ماموران پلیس شهر مریوان را به دو دسته مجزا تقسیم کرد ، یک دسته در تمام درگیریهای داخل شهر، مخفیانه از دهقانان و کارگران زحمتکش مریوان دفاع میکردند و دسته ای رشوه خور و باج بگیر هم از فئودالها.

و جنبه و خصوصیات مهم دیگر این مبارزه را میتوان به شرکت جوانان مبارز و فعال و سیاسی آندوره مریوان اختصاص داد، که در این مساله هم میتوان به دو دستگی و شرکت فعال و نافعال آنها اشاره نمود.

آخرین و شاید مهمترین خصوصیات برجسته این مبارزه انقلابی آن باشد که سمپاتی و همدری و کمک بی دریغ اکثریت مردم زحمتکش دهات و شهر را بخود جلب کرد ، و یک نوع همبستگی طبقاتی در میان آنها بوجود آورد.

این مبارزه حتی توانست از مرز ایران هم بگذرد و توجه رسانه های بین المللی مثل بی بی سی و غیره را بخود جلب کند و آنها را به مرز ایران و عراق بکشاند. در همان حال توانست توجه محافل داخلی ملی – بورژوایی ایران را هم به خود جلب کند مثل “کریم سنجابی و داریوش فروهر” و فرستادن چندین کامیون خواروبار و وسایل درمانی را برای مردم دارسیران در مرز باشماخ از طرف آنها میسر کند که کل این مسائل باعث تقویت روحیه مبارزاتی دهقانان و مردم علیه ستمگری ادارات دولتی و فئودالها مرتجع گردید.

جریان “دارسیران” جریانی به تمام معنی رادیکال و علیه ستمگری دوایر دولتی رژیم سلطنتی و چپاول و ستمگری فئودالی آنزمان بود. این جریان به ما همچو جوانان مبارزه و ناراضی به وضع موجود شهر مریوان و مردم زحمتکش منطقه درسهای گرانبهای آموخت و مردم از آن آموخت که در صورت اتحاد و همبستگی کامل میتواند به اهداف خودهر چند هم دشوار باشد برسد. البته جریان مبارزه هشت ساله بر حق دهقانان و کارگران دهقانی شهر مریوان لازمه یک تحلیل جامعتر و کاملتر است، که من فقط به خاطر دست کم گرفتن این جریان و نیش و طعنه های رفیق ایرج مجبور به نوشتن این چند سطر شده ام.

کم اهمیت جلو دادن آن و لوس کردن آن در راه اهداف شخصی و یا جمعی از طرف هر کسی، نه تنها کار نابجایی است ، بلکه نفهمیدن راه و روش واقعی مبارزه  مردم زحمتکش است.

در اینجا میخواهم از رفیق ایرج بپرسم ،آیا جریانی با این ابعاد و گستردگی که جلب توجه دوست و دشمن و رسانه های خارجی هم شده بود قابل دفاع بود یا نه؟

اگر نه چرا ؟ لطفا توضیح بدهند!!! و اگر آری ، پس کجا بودند آن رفقای هم سازمانی و هم تشکلاتی (کومه له) ایت در طول آن هشت سال در شهر مریوان که به جا و بی جا از آنها دفاع میکنید و برایشان اشک تمساح میریزید؟

پس کجا بودند اون رفقا که اعتراض و تظاهرات و درگیریهای صدان نفره و دسته جمعی دارسیرانی ها هر چند هفته یک بار از جلو در آنها میگذشت و آنها نه تنها جرات شرکت در آنرا نداشتند ، بلکه نگاه کردن این مبارزه از پنجره ی آشپزخانه اشان هم برایشان کابوسی شده بود؟

اگر شرکت کردن و نکردن در مبارزه ای فعال و رادیکال هشت ساله دهقانان و کارگران دهقانی یک منطقه سنگ محکی برای روشنفکران پر مدعای همان منطقه نباشد ، پس لطفا بگو معیار شما چیست؟ شاید معیار و سنجش شما فقط مشمول نشستن در خانه و مطالعه کورکورانه و زدن حرفهای گنده گنده روشنفکرانه و خواندن شعر و گوش کردن به آواز خوانندگان نالسونالیستی کرد است و بس!!!

پیروزی دهقانان شهر مریوان در درجه اول مدیون اتحاد و همبستگی خود آن مردم زحمتکش و در درجه دوم مدیون کمک و پشتیبانی بدریغ مردم شهر و روستاهای مریوان و همچنین مدیون سمپاتی و کمک تعداد زیادی از روشنفکران شهر مریوان و حومه آن “البته منهای آنهای که تو اکنون برایشان “دایی مهربانتر از مادر شده اید” بوده است.

کو آن انصاف و وجدان کمونیستی که تو مدعی آن هستید ، کو آن قضاوت و درج حقایقی که کمونیست های حقیقی طالب و مشتاق آنند؟ یا عیب و سمت و سوی ضد انقلابی جریان بیلو در چه بود که تو آنچنان آنرا بازگو و تحقیر میکنید ؟ کجای آن اعتصاب ، ضد انقلابی بود که ما شرکت کنندگان آن جریان آنرا ندیدم و لمس نکردیم ، ولی تماشاگران و نا فعالان دور از جریان و منطقه آنرا دیده و نکوهش میکنند؟ مگر غیر از این است که خودتان یک ذره فعال این جریانات نبودید!!

اما درد و فغان و ناله و شکوه رفیق ایرج بعد از انتشار سند اول کومه له بنظر من از دو منبع سرچشمه میگیرد : یکی اینکه اتوریته و قاطعیت و پراکتیک و از خودگذشتگی فواد مصطفی سلطانی  در مدت فقط ١١ ماه که در میانمان بود ،ایشان را ، به فردی خوشنام و قابل اتکا زحمتکشان و مردم مریوان و کردستان تبدیل نمود و آنرا تا سطح رهبری جریانات آندوره به مردم شناخت. این مساله به مزاج رفیق ایرج که از رفقای آندوران فواد است خوش نمآید و اکنون انتشار این سند دریچه ای برای حمله به فواد و نقش و جایگاه او،  بر روی ایشان باز کرده بطوریکه در جای از قاطعیت او بنام عبوس ، کینه جو، بیرحم و بی انصاف یاد میکند و در جای هم از اخراج، طرد و “تصفیه ” رفقا از طرف ایشان سخن به میان میآورد. باید بگویم که فواد مصطفی سلطانی مدال افتخارش را از هیچ کس و شخصی نه طلب کرده و نگرفته ، بلکه از پراکتیک عملی و قاطعیت و جسوری خودش و ایمانش به مبارزات توده مردم کسب کرده است، که تو و هر کس دیگری هم میتوانست اینجور باشد و اینجور عمل کند. حالا که اینجور نبوده چرا باید همه کاسه و کوزه نا فعالی و پاسیفی و عمل تصفیه و ناهنجاریهای درونی گذشته و حال خود را روی سر ایشان خالی کنیم.

باشه ، سوال اینه اگر خصوصیات فواد اینچنین بود شما چرا قبول کردید؟ و اگر فواد تصفیه گر بود شماها و طرف “تصفیه شده” چرا به آن معترض نبودید و مانع این تصفیه نشدید؟ خوب اون یک نفر بود و شماها ١٣ نفر، مگر میشه رای یک نفر بالای رای ١٣ نفر قرار بگیرد، (اگر اینجوری بوده ، معلومه که شماها هیچ نبوده اید) یا اینکه آن تصفیه در آن شرایط و به نظر همه شرکت کننده گان درست بوده ، ولی اکنون برای حمله به جایگاه فواد و مستبد قلمداد کردن ایشان از آن استفاده کرده و به کار میگیرید؟

مساله دیگری که بنظر من خیلی رفیق ایرج را آزاد میدهد ، ترس ایشان از قضاوت کردن نام و فعالیت امروزی او طبق روایات و نظرات آن سند نزد بقول خودش دوست و دشمن است. من در نوشته قبلیم روی این مساله تاکید کرده ام که چنین برداشتی بی اساس و از بن غلط است. قضاوت و ارزیابی از افراد زنده آن گنگره طبق آن سند نه تنها غلط و پوچ است ، بلکه معیار سنجش هر یک از آنها را باید از روی قرار گرفتن امروزشان  در جبهه و جنبش امروزی ارزیابی کرد. این یک روش کمونیستی است نه آنچه دوست و دشمن چه میگویند.

مساله دیگری که من باید به آن دوباره اشاره کنم این است : چه ما بخواهیم و نخواهیم و چه رفیق ایرج خوشش بیاید و یا نیاید ، و یا هر کوششی در جهت منحرف کردن آن بعمل آید، اساس تمام این حرفها بازگو کردن تاریخ و مقطع مشخصی از مبارزه عده ای زیادی از مبارزان آندوره کردستان است. و این هم کاملا روشن است که مبتکر تشکیل اتحادیه دهقانان رفیق فواد بود و نام کومه له  و نیروی مسلح کومه له هم در ادامه این اتحادیه در مریوان و شهرهای دیگر کردستان بوقوع پیوست و نام گذاری شد. حال اگر رفیق ایرج از این مساله واقعی هم بر آشفته می شود و عمدا آنرا با جریانات دارسیران ، بیلو و غیره “که من یک کلمه هم در اینمورد بیان نکرده ام”  قاطی میکند تا بتواند اصل مساله را به انحراف بکشد این دیگر اختیار با خودش است. هر کسی هر جوری دوست دارد می نویسد ، ولی مسائل واقعی و تاریخ واقعی را قراره که کمونیست ها بنویسند!!!

به خاطر اینکه نوشته ایشان نامفهوم و خیلی قاطی و پاتی است، من در اینجا با جواب دادن به این سطر از نوشته ایشان این جوابیه را به پایان میرسانم. ایشان می نویسد: آن صداقت احمقانه و یا آن حماقت صادقانه در تعلق به سوسیالیسم دهقانی و فٸودالی مانع شد که ماهیت واقعی”جنبش دارسیران” و جوهر طبقاتی آن قیل و قالها در “جنگ برای زمین” تشخیص داده شود و “افشاء” شود. (خط تاکیدها از من است ) باید بگویم واقعا برای ایرج فرزاد متاسفم که یک جریان عادلانه و برحق ٧۵ خانواده دهقان و کارگر دهقانی را با مزدوران رژیم سلطنتی و فئودال های مرتجع منطقه مریوان به مدت هشت سال تمام اینطوری تحلیل و قضاوت میکند. دلیل اینکار را هم باید در نافعال بودن خود ایشان در آن دوران و در چنین مبارزاتی جستجو کرد. و همچنین باید شکرگذار باشیم که ایشان (دید و نظر کمونیستی امروزی ) را نداشته و الی ما ٧۵ خانواده دارسیران و مریوان طبق این جمله جز دوهمین قربانیان ژئوساید منطقه خاورمیانه بعد از ارامنه می شدیم.  واقعا ما مردم مبارز دارسیران شانس بزرگی نصیبمان شده که ایشان در آن دوران به رگه سوسیالیسم دهقانی  وناسیونالیستی تعلق داشته و گرنه  این مبارزات را نه تنها افشا میکرد بلکه به همیاری رفقا و بچه فئودالها مریوان آنرا هم به خاک و خون می کشید. “عجب صنایعی دیدم در این دشت – که آب دوره آتش می گشت”.

من به سهم خود از این همه نفرت پراکنی و وارونه نشان دادن تاریخ آندوره مبارزات مردم و روشنفکران از طرف یکی مثل ایرج فرزاد متاسفم . باز هم متاسفم از اینکه او نام یکی مثل صدیق کمانگر را به ما یادآور می شود. صدیق کمانگر رفیق و دوست صمیمی ما بود ، او بود که شخصا وکیل رسمی مردم دارسیران شد و شخصا به یاد دارم که ایشان ۴ دفعه به خونه ما آمده و ما هم بارها برای ملاقات او به سنندج رفته ایم و ایشان در پیشبرد جریان دارسیران از راه قانونی کمک شایانی به ما کرد و اصلا قابل فراموش کردن نیست و برای ما جایگاه خاص خود را دارد . ولی باید بگویم که کمک  کردن ایشان و یکی مثل عارف مولانایی یک ذره به “کومه له” و اون شرکت کننده گا ن کنگره اول کومه له نداشت و رفیق ایرج هم نباید از ایشان برای خود اعتبار تبلیغاتی کسب کند، همچنانکه از سوی ،ایشان هزار بد و بیراه و لقب ناشایست  به کنگره اول خودشان ابراز میدارد و تقصیر آنرا به گردن دیگران میاندازد و از سوی دیگر کنگره دوم را مقبولتر و رادیکالتر جلوه میدهد ، چون خود او و رفیق دیگری مسئول نوشتنش بوده اند. در اینجا باید برای آخرین بار به رفیق ایرج خاطرنشان و یادآوری کنم که اگر یکی مثل منصور حکمت به داد اون تشکیلات نمی رسید و اگر ایده و سیاست کمونیستی ایشان نبود نه گنگره دوم کومه له و مصوباتش  بلکه هفتاد کنگره دیگر اینچنینی  نمی توانست “کومه له” آنزمان را از شر افکار ناسیونالیسم دهقانی- فئودالی، پوپولیستی ، ریزیونیستی و مائوئیستی نجات دهد و در بهترین حالت کومه له ای درست می شد با ایده خودمختاری در قالب و چارچوب ایرانی با پیشوندی دمکراسی.

عزت دارابی

۲۰۱۶-۰۵-۰۶