در حاشیه سند ” کنگره اول کومه له” !

در حاشیه سند ” کنگره اول کومه له” !

از انتشار سند “کنگره اول کومه له” دو سه هفته ای میگذرد. چرا این سند اکنون و بعد از ٣٧ سال از گذشت آن انتشار میابد خود جای سوال است، و هدف انتشار دهندگان آن بعد از این همه سالها و این همه رویداد بعد از “کنگره” چیست آنهم به نوبت خود جای تامل است. اما قصد من در اینجا وارد شدن به نیت و هدف سیاسی و کنکاش در مورد انتشار دهندگان این سند نیست ، بلکه به سهم خود که یکی از مبارزان و فعالین قبل و بعد از این “کنگره” بوده ام میخواهم تا آنجا که توان و یادآوری آندوران به من اجازه میدهد به تحلیل سیاسی و واقعی رویدادهای آن دوره نظری بیاندازم.

قبل از هر خط و ربطی باید بگویم که نوشتن و بازگو کردن و دست به قلم بردن برای نوشتن و انتشار یک جریان تاریخی (حال هر چه باشد) احتیاج به یک وجدان سالم و بیطرف دارد، که متاسفانه باید بگویم که من شخصا یک بیطرفی کامل و نیت کاملا پاکی را تا اکنون از هیچ سازمان و فرد وابسته به چپ و راست ایران بجز ” فرد منصور حکمت” ندیده ام. هر کس بعد از انتشار یک مقاله تاریخی سعی کرده که به هر شیوه ای شده  در گوشه و کنار مقاله اش نوکی به نقش بر جسته خود و یا محفل آنزمان خود بزند ، که این دقیقا عکس یک تاریخ نگار را بازی میکند.

نوشتن یک مقاله از طرف هر کسی فقط یک مسئولیت شخصی است، اما بازگو و نوشتن و به تحریر در آوردن یک جریان تاریخی یک مسئولیت جمعی است. یعنی کسی که میخواهد یک جریان تاریخی را به رشته تحریر در آورد وجدانا در مقابل همه افراد شرکت کننده در آن جریان مسئولیت کامل دارد و باید متوجه باشد که اون دارد تاریخ نگاری میکند و نه خود نگاری.

از این که بگذرم به اصل مطلب که همانا سند “کنگره اول کومه له ” است باز میگردم. انتشار این سند باعث عکس العمل های گوناگونی از جانب رفقای بازمانده آن کنگره و افراد دیگری از انسانهای دور و نزدیک به آن جریان شده است.

اگر به عکس العمل و ریفلکس همه این نوشته ها دقت کنید، از آنهای که مخالف انتشار و آنهای که موافق انتشار این سند هستند ، یک کشمکش و ارزیابی نادرست و جانبدارانه از افراد و عملکردهای آنها به چشم میخورد و فاقد بیان حقیقی اصل مسئله و تیوریزه کردن آن به شیوه ای کاملا بیطرفانه می باشد.

یکی ،از رفیق فواد چهره ای خشن، بی رحم ، عبوس و سنگدل و ایشان را عامل پاکسازی عده ای از رفقای آندوره مثل فاتح شیخ، مصلح شیخ و عطا رستمی و غیره یاد میکند و برایشان احساس ترحم و غیره کرده تا بتواند از این طریق خود را سیاسیتر و منطقی تر از بقییه رفقا آندوره  بحساب بیاورد.

یکی هم بدونه در نظر گرفتن حقایق آندوره و به شیوه ای غیره حقیقی نقش فواد و جمعی دیگر را در مریوان کم اهمیت گرفته و نقش یکی مثل عطا رستمی را در محدوده مریوان بر جسته کرده و آنرا به عنوان رهبر مبارزاتی آندوره مریوان بحساب میآورد.

دیگری هم بعد از نوشتن و تحلیلی طولانی نهایتا به این نتیجه می رسد که انگشت اتهام را به سوی منصور حکمت و عده ای از همراها نش دراز کند و آنها را عامل اصلی جدایها، پاکسازی ها و تفرقه در صفوف کومه له و دزدیدن کومه له میکند.

اما جواب صادقانه من به تمام این تحلیلات این است ، که نه فواد و هیچ کس از آن افراد شیطان ، عبوس و سنگدل بودند و نه عطا رستمی رهبر جریانات آندوره مریوان بود ، زیرا مبارزات در مریوان خیلی متنوع بود و شامل گرفتن پاسگاهای ژاندارمری و خلع سلاح آنها، و بعدا منفجر کردن این دژهای سرکوب، تشکیل جامعه معلمان ، یورش به مرکز پلیس و ژاندارمری و خلع سلاح آنها، جریان اعتصاب غذای چند هفته ای به خاطر دهقانان بیلو ، گرفتن فرمانداری و روبراه کردن امور اداری مردم توسط چند نفر در آنجا ، تشکیل ستاد و مسئله  کشته شدن “حمه تاڵه ورانی” و خیلی از وقایع دیگر، که همه اینها نه ایده یک شخص بوده و نه به رهبری یک شخص هم انجام شده. بلکه تمام این کارها دسته جمعی و با شرکت عده زیادی از روشنفکران مبارز آن دوران مریوان  انجام گرفته است. در واقع باید بگویم اگر در مسئله خاصی نقش رفیقی بر جسته بوده در مسئله ای دیگر رفیق دیگری این نقش رهبری را ایفا کرده. یعنی در مریوان اینجور نبود که تمام مبارزین صاحب یک خط و یک ایده و یک رهبری باشند تا بتوان کسی را در میان آنها بر جسته تر کرد و ” لقب ” رهبر را روش گذاشت. و به نظر من بر جسته کردن یک نفر و نام رهبری را روش گذاشتن نه منصفانه است و نه بی طرفانه .

 و باید در رد نوشته و اظهار نظر عده ای سازمان و افراد ناسیونالیست در کردستان بگویم ،که  منصور حکمت هم نه تنها عامل تفرقه و به هم زدن کومه له نبود بلکه کاملا برعکس ، ایشان در انسجام و هدایت کومه له و نجات آن از زیر آوار پوسیده افکار ناسیونالیستی ، پوپولیستی، ریزیونیستی  و مائوئیستی نقش و جایگاه شایانی داشت و خط و مشی انقلابی و کمونیستی او بود  که توانست کومه له را در سطح نظری و پراکتیک به سازمانی برجسته تبدیل کند. انکار این حقیقت ضربه ای است به جنبش و نقش کمونیستی کومه له آن دوران ، همچنانکه نمونه های آنرا هم اکنون می بینیم.

من در اینجا قصد تحلیل و موشکافی نظرات انتقادی و بر خورد رفقای “کنگره اول کومه له ” را ندارم ، چونکه آنچه در آن “کنگره ” و در آن ٣٧ روز اتفاق افتاد، بنظر من هیچ ربطی به جنبش کارگری و کمونیستی آن دوره نداشت ، بلکه باید آنرا تعیین تکلیفی محفلی و شخصی در حساسترین دوره تاریخی ایران بحساب آورد.

برای بیشتر روشن شدن کلیه این برخوردها باید حداقل به سوالاتی جواب داد. آیا اصلا در آندوره تاریخی سازمانی به نام کومه له وجود داشت، یا اینکه این جمع محفلی روشنفکر دانشگاهی بودند با ایده های غیره کارگری و پیشا سرمایه داری؟

آیا واقعا این رفقا در آن دوره کمونیست بودند و برای اهداف کارگری و کمونیستی مبارزه میکردند؟ و بلاخره پخش سند  “کنگره اول کومه له ” درست بود یا غلط ؟ شاید بشه که سوالات دیگری را در این رابطه طرح کرد اما من فقط به جواب دادن به این سه سوال اکتفا میکنم.

من در اینجا به عنوان یکی از اولین پیشمرگان “اتحادیه دهقانان مریوان” سعی خواهم کرد در حد توان جوابی بیطرفانه به وقایع و رویدادهای آندوره و نقش برخی از افراد بدهم.

اگر از سوال اول شروع بکنم، باید بگویم که سازمانی بنام کومه له در آن شرایط تاریخی وجود خارجی نداشت، بلکه این رفقا هم محفل و مبارزین روشنفکری بودند ، همچو هزاران محفل و گروه و انسان مبارز دیگر که در تمام شهرهای ایران و کردستان آنزمان وجود داشت. نام سازمان کومه له و اسم کومه له بعد از تشکیل “اتحادیه دهقانان” مریوان و بعدا شهرهای دیگر کردستان مطرح  شد. مبتکر تشکیل اتحادیه دهقانان هم فواد مصطفی سلطانی بود و در مریوان با اتکا به عده ای از ما که در واقع مبارزینی فعال و قابل احترام مردم شهر و دهات مریوان بودیم تشکیل گردید. بنظر من اگر قاطعیت و پافشاری فواد مصطفی سلطانی نبود اتحادیه دهقانانی در کار نمی بود و پا نمی گرفت و در همان مقطع درست نیمی از روشنفکران و مبارزین مریوان سخت مخالف تشکیل آن و خواهان مبارزه سیاسی در میان توده مردم بودند. آیا دست زدن به اسلحه و شروع مبارزه ای مسلحانه در آن شرایط تاریخی با توجه به ماهیت ارتجاعی و واپسگرایانه رژیم تازه سر کار آمده درستر بود یا اینکه ماندگاری در شهرها و شروع به تبلیغ و ترویچ و روشنگری در میان توده مردم ، این هم جای بحث جداگانه ای است که در توان این نوشته نیست.

مسئله اتحادیه دهقانان در مریوان و بقیه شهرهای کردستان خیلی سریع رشد کرد و خیلی از جوانان، روشنفکران و دهقانان زحمتکش کردستان را به خود جلب کرد.و شرایط و اوضاع آنزمان ایران هم به این مسئله کمک فراوانی کرد. این بود که اسم و نام اتحادیه دهقانان به کومه له زحمتکشان تغییر نام داد و هر روز افراد جدیدی به صفوف آن می پیوستند. کومه له کم کم تبدیل به سازمانی قوی شد که در مبارزه بر علیه رژیم ارتجاعی – اسلامی ایران و قدرقدرتی حزب دمکرات ایران و ارتجاع داخلی نقشی اساسی ایفا نمود. اما این کومه له با وجود اینکه ادعای کمونیستی داشت و مردم زحمتکش و بخشی از روشنفکران هم آنرا کمونیست قلمداد میکردند، اما حقیقتا تا چند سال بعد از آنهم نمیتوان بصورت ابژکتیف و در عمل آنرا کمونیست بحساب آورد.

اما در جواب به سوال دوم هم باید بگویم که اگر ما بخواهیم از روانگاه تاریخی ، مبارزاتی و جنبش طبقاتی  به تئوری و عملکرد و پراکتیک این رفقا بنگریم باید اظهار دارم که این رفقا را در آن دوره تاریخی نمی شود کمونیست قلمداد کرد، بلکه اینها انسانهای مبارز و فعالین ناراضی بودند با ایده مائویستی و عملکرد پوپولیستی و ناسیونالیستی که علیه استبداد ودیکتاتوری رژیم پادشاهی وباقیمانده  نظام فئودالی آندوران مبارزه میکردند . عده ای شاید بگویند که نخیر اینطور نیست و اینها کمونیست بودند و کمونیست آندوران اینجوری بود و علیهذا. در پاسخ به  کسانی که تحلیل شان به این سبک می باشد باید گفت ، که نمی شود کمونیست را از روی زمان و مکان تعیین کرد. کمونیست ایده و برنامه خود را از مارکس و انگلس و مانیفیست آنها میگیرد و عملکردش را هم با کارگران صنعتی و پیشرو پراکسیس میکند.

بنظر من اگر اینها کمونیست بودند اینجور فکر نمیکردند و اینجور عمل نمیکردند. اگر کمونیست بودند در آن مقطع تاریخی و حساس ایران و کردستان با روش عقب افتاده انتقاد از خود ٣٧ روز خود را مشغول و سرگرم نمی کردند. اگر کمونیست بودند در سیستم جهانی سرمایه داری شک و تردید نمیکردند و تز نیمه فئودالی نیمه مستعمره را پیش نمی کشیدند. اگر کمونیست بودند مرکز فعالیت خود را از روستا و کارکردن با چند دهقان و نماز و روزه آغاز نمیکردند، بلکه مرکز فعالیت آنها کارخانجات غول پیکر صنعت نفت و ماشین سازی و غیره بود. هر یک از آنها دارای مدارک عالی اقتصادی، تکنیکی ، مهندسی و کشاورزی بود ، و با همین مدارک می توانستند بهترین جا را نه در “پیش مام جلال” و معبد ناسیونالیسم بلکه در کارخانه های صنعتی ایران اشغال میکردند.

کمونیست را نمی شود بنا به موقعیت زمانی و مکانی تحلیل کرد، چون مگر درست در همین مقطع زمانی و مکانی “کنگره اول کومه له ” نبود که محفل سهند و منصور حکمت و رفقایش دست به ایجاد سازمان اتحاد مبارزان با برنامه و شیوه کار و تحلیل کمونیستی زدند و مرکز فعالیت آنها هم در میان کارگران بود؟

مگر لنین چندین دهه قبل از انقلاب ایران و حتی قبل از سالهای ١٩٠٠ و خارج از روسیه ، انقلاب و حزب بلشویک را هدایت و رهبری نمیکرد؟ تنها دلیل آن شناخت واقعی از مارکسیسم و ایده های مارکس و انگلس و بکارگیری درست آن بود و بس. ولی تشکیل دهندگان “کنگره اول کومه له” فاقد شناخت و درک واقعی از مارکسیسم و متد و بکار گیری آن بودند و در نهایت باید گفت که از دانش و علم مارکسیسم فاصله زیادی داشتند.

تازه در ایران آن زمان و مکان احزاب و سازمانهای بنام “کمونیست” زیادی از قبیل چریکهای فدائی، سازمان پیکار، اتحادیه کمونیست ها ، حزب توده ، سازمان رزمندگان و حزب رنجبران و غیره وجود داشت که با وجود آنکه مردم و کارگران زیادی هم پشت سرشان بود چون کمونیست نبودند و مارکسیسم را نفهمیده بودند و تحلیل و عملکردشان با ” حضرت آیتالله طالقانی” چندان فرقی نداشت ، مثل برف آب شدند و تازه عده ای از آنها هم به خدمت رژیم کثیف اسلامی در آمدند. اصلا کمونیسم و سوسیالیسم انقلابی در ایران و کردستان در رابطه با نقد و تحلیلی مارکسیستی از اینها و نقد پوپولیسم، رویزیونسم، ناسیونالیسم و مائوئیسم شکل گرفت و جان تازه ای به مبارزین انقلابی آن دوران بخشید.

و بلاخره آیا پخش این سند درست بود یا نه ، از نظر من درست بود ، زیرا این سند به سرنوشت یک به یک ما در آن دوران بستگی داشت. این سند به دلیل اینکه اون رفقا اسم “کنگره اول کومه له” را براش انتخاب کرده اند می بایستی همان موقع آنرا در دسترس کلیه اعضا و کادرهای کومه له آنموقع قرار میدادند. حالا هم که زمان زیادی از آن میگذرد باز هم خواندن و دیدنش جالب است. نه به آن معنا که ما آنرا دستمایه نقد امروزیمان و دست کم گرفتن آن رفقا و علیه آنها بکار ببندیم. زیرا این روش بدور از هر پرنسیپ انسانی ، انقلابی و کمونیستی است. اما متاسفانه عده ای از شرکت کنندگان آن “کنگره” از پخش آن خارج از حد بر آشفته شده اند و برخوردی بی نهایت غیره منطقی به آن نموده اند، که به نظر من این مسئله پیش از هر خط و ربطی ضعف خود این رفقا را بنمایش میگذارد.

اگر من بودم به جای هر یک از آنها “بخصوص آنهای که اکنون خود را در صف کمونیسم بحساب میآورند ” پیش از هر چیز و بیان و اظهار نظری منفی گرایانه ، تحلیلی منطقی از آنزمان و آن کنگره ارائه میدادم و به آن هم افتخار میکردم ، نه به این خاطر که “کنگره ای” موفق و ایده آلی بوده ، بلکه به این خاطر که از آن موقعیت و ماهیت به موقعیت و ماهیت کنونی رسیده اند. به نظر من ساعد وطندوست کار شیطانی و عجیب و غریبی نکرده ، ایشان حداقل این شهامت را داشته که سندی را پخش کند که خود ایشان یکی از فعالین درونش بوده، و از این مسئله نترسیده که دیگران در موردش چه فکر میکنند و بعدا هم چطوری در موردش قضاوت خواهند کرد. اما به نظر من یک نوع ترس و سراسیمه در بعضی از شرکت کننده گان آن “کنگره” در رابطه با پخش آن سند بچشم میخورد ، که مبادا شخصیت امروزیشان به خاطر آن نظرات و ایده ها که در اون کنگره اظهار داشته اند لطمه بخورد و لکه دار شود.

اما این نگرانی و حساسیت  نه به جاست و نه منصفانه. هیچ کس و فردی را نمی شود به خاطر انتقاداتی که ٣٧ سال پیش از خود و رفقایش کرده نکوهش کرد. آنچه معیار و ملاک است عملکرد و جایگاه واقعی و امروزی افراد زنده مانده آن “کنگره ” است. آخر این افراد چرا باید اینقدر حساسیت نشان بدهند بطوریکه مجبور به توهین و اظهار نظر غیره منطقی و نادرست شوند؟ آخر این سند اظهار نظر و انتقاد از خود جمعی بوده که خواستار بهتر کردن و سازمان دادن خودشان بوده اند. اما به دلیل نداشتن دانش کافی در باره مارکسیسم انقلابی و واقعی وپیروی از افکار و ایده مائوئیستی ، پوپولیستی و ناسیونالیستی نتوانسته اند که بر مشکلات درونی خود فایق آیند و کشمکس های طبقاتی و وضعیت جنبش سیاسی آندوره را آنطوری که هست تحلیل و بررسی کنند و باید بگویم که کل ضعف عملی و تئوری آنها از این مسئله نشات گرفته است که نمونه بر جسته اش همان سند “کنگره اول کومه له” است.

عزت دارابی

بتاریخ ۲۰۱۶-۰۵-۰۱