پناهندگی و سیاست پناهندە پذیری!

پناهندگی و سیاست پناهندە پذیری!
موج انسانهایی کە بنا بە دلایل مختلف ، مسکن و ماوای خود را ترک کردە و در آرزوی دست یافتن بە آرامش و آسایش راە غربت را در پیش میگیرند، کماکان روبە افزایش است و پایانی بر آن متصور نیست.
بسیاری از این انسانها در طول سفر خود با مخاطرات بسیاری روبرو میشوند. شماری از آنان از باندهای مختلف قاچاق انسان تاراج میشوند، برخی بە کمین پلیس و ژاندارمهای کشورها در میآیند، زندانی شدە و پس از توهین و تحقیرهای بسیار بە کشور مبدا دیپورت میشوند و شماری نیز در مسیر پر مخاطرە سفرو در آبهای مسیر سفرشان، جان خود را از دست میدهند.
قبول این همە مصیبت تنها بخاطر یک هدف، “نیل بە یک زندگی شایستە انسانی” است. وضعیت نابسامان و تاثربار پناهندگی کە با امید رفتن بە کشوری ثالث در ترکیە و کشورهای مجاور بسر میبرند، نمونە بارزی از این تراژدی انسانی است. تازە اینها از این شانس برخوردارند کە حداقل تا کنون جان سالم بدربردەاند. غرق شدن بالغ بر صدها تن کە اجساد آنها در سواحل یونان و ترکیه پیدا میشوند، از مواردی است کە هرسالە اززندگی صدها انسان قربانی می گیرد.چه زنان و کودکانی که در همین مسیر قربانی شدند و دریای اژه منزلگاه ابدی شان گردید .
وضعیت پناهندگی در کشورهای پناهندە پذیر نیز تاسف بار است. کسانی کە سرانجام با بجان خریدن همە مخاطرات موفق میشوند خودرا بە کشورهای پناهندە پذیر برسانند، تازە با قوانین و سیاستهای بسیار معاملە گرانە و ضد انسانی این کشورها مواجە میشوند. امروز دیگر همە کم و بیش با این قوانین و سیاستها آشنا هستند و دیگر “حنای” طرفداری از حقوق بشر “دمکراسی غرب” کاملا رنگ باختە است. نگاهی بە وضع پناهندگان در کشورهای مختلف غربی از جمله آلمان، هلند، فرانسە، سوئد ،دانمارک ،فنلاند و… بوضوح گویای این نکتە است کە سیاست پناهندە پذیری کاملا تغییر یافتە و موضوعیتی ندارد زیرا که به نیروی کار احتیاج ندارند. در واقع به کنوانسیون ژنو اهمیتی نمیدهند ، همان قوانینی که خود بدان متعهد بودند و بعد از جنگ جهانی دوم تثبیت گردید،جایگاهی ندارد .
انتظارهای طولانی و طاقت فرسای چهار، پنج سالە و یا طولانی تردر کمپهای فاقد امکانات لازم در این کشورها، در موارد بسیاری پناهندگان را بە ناراحتیهای مزمن روحی روانی دچار ساختە است، که شاهد موارد زیادی از خودکشی و خود زنی بوده و هستیم. در سوئد وضع آنچنان است کە هرازگاهی پناهندگان در این یا آن کمپ دست بە تحصن و اعتصاب می زنند و حتی دست اندرکاران ادارە مهاجرت این کشور کار را بە جایی می رسانند کە “فعالان سیاسی ،اجتماعی را کە حکم محکومیت را در دست دارند بە اخراج و دیپورت بە ایران محکوم می کنند و برای سرنوشت آنان در ایران اهمیت قائل نیستند .
این سمت گیری کشورهای موسوم بە پناهندە پذیر چگونە قابل توضیح است؟ از نظر اقتصادی، حداقل در دو سە سالە اخیر شاخص های اصلی، دوران جدیدی از رشد و شکوفائی را نشان می دهند. پس از بحرانی کە از پایان دهە ٩٠، اقتصاد جهانی را در بر گرفتە بود و از آمریکا آغاز وبسرعت تمام اروپا را در نوردید و کشورهای آسیائی و…..، دست کم از دو سە سال گذشتە سرمایە جهانی کماکان با آن دست و پنجه نرم میکند ، تا جایی کە در چند مورد دست اندرکاران امور اقتصادی در غرب از جملە آمریکا بمنظور پیشگیری از تورم ناشی از این رشد، ناچار از رفرمهای اقتصادی گشتند.
رشد سرمایە و افزایش تولید نیاز بە نیروی کار بیشتر است، و بنا بە آمارهای منتشرە دولتی در کشورهای غربی بازار این کشورها در بسیاری از رشتەها بخصوص در رشتەهای تکنولوژیک و انفورماتیک در یکی دو سال اخیر، با کمبود نیروی کاری جوان مواجە خواهد شد که با ترفندی سرمایه دارانه بدان خواهند پرداخت و حل و فصل میکنند.
پس از جنگ جهانی دوم، راەاندازی مجدد چرخ تولید و سرمایە در اروپا تنها بە اتکا بە نیروی کار بومی میسرو امکانپذیر نبود. این کمبود، منبع اصلی طرح این کشورها بە عنوان کشورهای “پناهندە پذیر” و عامل اصلی پدید آمدن واژە “کارگر مهاجر و کارگر مهمان” در ادبیات سیاسی این کشورها بود. میلیونها انسان از اقصی نقاط جهان در خدمت این بازسازی اقتصادی بکار گرفتە شدند. در طول ۶٠-٧٠ سال گذشتە هرگاە کە روند تولید و انباشت سرمایە دستخوش بحرانهای ادواری، قوس نزولی داشتە است، بر پذیرش پناهندە تاثیر معکوس داشتە است و برعکس هرگاه قوس صعودی داشتە، این کشورها در پذیرش پناهندە دست و دلبازی بیشتری از خود نشان دادەاند که بوضوح در آلمان شاهد آن هستیم.
اما امروز ظاهرا این روند دستخوش تغییری جدی گشتە است. رونق و شکوفائی دو سە سالە اخیر نە تنها تاثیر مثبتی بر افزایش آمار پذیرش پناهندگان نداشتە، بلکە ما با سختگیری نسبتا غیر قابل تصوری نیز در این زمینە مواجە هستیم. چرا باید کارگرانی را کە “همیشە جوان نمی مانند” بە اینجا آورد و با دستمزدهای اینجا کە بسیار از سطح دستمزد در کشورهای “مادر” است آنها را بکار گرفت. چرا در عوض کار را بە کشورهای “مادر” کە همیشە “نیروی کار جوان” با دستمزد بسیار پایین بازتولید می شود منتقل نکرد. این میتواند توضیح قوانین و سیاستهای خارجی ستیزی و راستگرایانه کنونی احزاب این کشورها در امر پذیرش پناهندە باشد. آنچە میماند کنوانسیون “ژنو” است کە خود مخلوق شرایط مشخص بود و اکنون دیگر وبال گردن این کشورهای “مهد دمکراسی” شدە است و تا بتوانند در آن کار شکنی میکنند و بدان بی اهمیت اند.
بهمین خاطر باید بە دولتمردان و دست اندرکاران امور پناهندگی در این کشورها ثابت کنی کە خطر مرگ تورا تهدید میکند تا بعنوان پناهندە پذیرفتە شوی کە البتە اثبات این نیز بە این حضرات کار آسانی نیست.با ایرانیها به نوعی برخورد میکنند و شرایط بحرانی خاورمیانه و جنگ در فلسطین نوعی دیگر سیاست میطلبد و با آواره سوری و افغان و سومالی که خود آتش بیار معرکه جنگ و محل فروش سلاح و جنگ افزارهایشان است ، شاهدیم که چگونه عمل میکنند.
امروز اگر بواسطه حضور بیشتر احزاب راست افراطی در پارلمانها و حکومتها در غرب فشاریست که باید با آگاهگری و اتحاد و یکپارچگی با انسانهای آزاده و برابری طلب به عقب نشاند و سیاستهای راستگرایانه شانرا به چالش کشید و افشا کرد و این مستلزم مبارزه ای جدی تر و هماهنگ تر آزادیخواهان و پیشروان چپ و رادیکال در جوامع مختلف است.
اردشیر نصراله بیگی
آوریل ٢٠١۶ میلادی